إذا لم تَکُ فأساً فی جدارِ البطشِ و الطغیان
إذا لم تکُ میزاناً لروحانیِه الإنسان
إذا عاشت لغیرالنور و الرحمه و الایمان ( همان ، ص ۹۶ – ۹۷ )
یعنی : جلاد از ما چه می خواهد ما طبق خواسته ی او حرکت کردیم و عذاب کشیدیم و آرزوها
و رؤیاهایمان را نابود کردیم و بارها مُردیم و در پایان می گوید خداوند این دستها را مبارک نگرداند اگر باعث آرامش خاطر حیران نگردد و اگر همچون تبری در دیوار طغیان نباشد و اگر ترازویی برای روحانیت انسان نباشد و اگر برای غیر نور و رحمت و ایمان زندگی کند.
دانلود پروژه
فیتوری در قصیده دیگری تحت عنوان « الطریق » که به سبک نمایشنامه آن را سروده است به ظلم و ستم موجود در کشور خود اشاره می کند و چنین می گوید ؟
و فجأهً دَبَّ علی الطریق وقعُ قَدَمین
طریدَتین ، تجریانِ … تجریان
ثم اختفی صَداهُما … ثم أطل
خیالُ جندیّ مُدَیَّجِ السّلاح
حدَّقَ فی الضلامِ بُرههً ثّم اضمَحَلّ
و هبطَ السکونُ کالجبل
و عادَ یعبُر الطریقَ ، وقعُ قدمین
الموتُ فی طریِقه یا لیتَه لایَقترب
الموتُ ، و العدوّ بالمِرصاد
یا لیتَه یَعو د
فالموتُ فی بنادِقِ الجُنود ( اغانی افریقیا ، ص ۲۰۶ )
او در این قصیده به بیان داستان مردی می پردازد که پاورچین پـاور چنین گـام برمـی دارد امـا
صدای پای سربازی مسلّح را می شنود که مدتی در تاریکی خیره می شود و بعد ناپدید می گردد و سکوت مثل کوهی فرو می ریزد و مرگ و دشمن در کمین او نشسته اند. او مرگ را در تفنگ سربازها می بیند و در ادامه می گوید :
و غیَّمَت سحابهٌ
فَغَطَّت القمر
و بَلّت الشجر
و اخَتَلط الرّصاصَ بالمَطَر
و الصَّمتَ بِالکآبَه ( همان ، ص ۲۰۷ )
یعنی : ابری سایه انداخت و ماه را پوشانید
و گلوله با باران و سکوت با غم و اندوه درآمیخت.
شاعر در صحنه دوم می گوید :
المشهد الثانی
و خلفُ کلّ صرخهٍ مدّویه
یَسکُتُها الطُّغاه
یولَد طفلُ التضحیه
کأنّه إله
فی ثورهٍ ، فی أغنیه
تنمر علی الشفاه
فی کلمه یا بلادی
فی حفنه من رَماد
فی لحظِه استشهاد
ممتدَّهٍ فی الحیاه ( همان ، ص ۲۰۸ )
در پشت هر فریادی که سرکشان زمان آن را ساکت می کنند طفلی متولد می گردد گویی الـهه
انقلاب و آواز است و بر لبهای او کلمه « ای سرزمین من » جاری می شود و در صحنه سوم « المشهد الثالث » می گوید :
الدّمُ مازالَ علی الطریقِ یَنهَمِر
و الدَّمُ و الرّصاصُ و المَطَر
الدمُ کالضّبابِ یَنتَشِر
الدمُ یَثُقل الهواءَ کالحَجَر
کالسُّحُبِ ، کالریاحِ ، کالأسلحه
الدَّمُ صارأذرِعه
صار رِماحاً ، و سیوفاً مشرعه
الدُم غَطَیّ الجباه
صارنخیلاً و شجر
صارملایینُ البشر
تنبضُ بالحیاهِ
إنّی أراهُ … أراه
فَهودَمی یا طغاهَ ( همان ، ص ۲۰۹ )
یعنی : خون همچنان در جاده ها سرازیر است ، خون و گلوله و باران. خون همچون مـه همه جا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...