در مسیر گذر به سوی جامعه، ویژ­گی­هایی نظیر ناموفق بودن جراحی­های زیبایی و ترمیمی، بجا ماندن بدشکلی اسکارها، واکنش­های سوال بر انگیز اجتماعی، عدم دریافت واکنش خوشایند ازطرف دیگران، ناموفق بودن در برقراری ارتباط با جنس مخالف، فرار یا ترس کودکان ازمشاهده زخم مشارکت­کنندگان، احساس شرم از ظاهر و بالاخره تنش در تعاملات ، تصور نامطلوب ازخود را شکل می­داد.
مشارکت­کننده ­ای تجربه خود را در غالب جمله زیر بیان کرد:.
«وضع قیافه­ام خیلی خراب بود. فکر می­کردم که اصلاً خوب نمی­شه و فکر می­کردم که تا آخر عمرم باید اینجوری بمونم، بعضی ازدوستانم خجالت می­کشیدن با من تو خیابون راه برن(ش۸)».
«هر جا که می­رفتم همه یک جوری نگاه می­کردن، بعضی­ها هم دلسوزی، بچه­ها هم فوری می­رفتن پیش مادرشون و در مورد من سوال می کردند(ش۱۵)».
گسیختگی­خود/ آشفتگی
تهدید در همه ابعاد جسمی، روحی- روانی، معنوی، اجتماعی، زندگی و ارزشی مشارکت­کنندگان به صورت آشفتگی در زمینه احساسات، ادراک، هویت، رفتار و ارزش­های آنها تجربه شده بود. برخلاف طبقه تهدید، طبقه آشفتگی سیرخطی نداشت با این وجود تجربه مشارکت­کنندگان نشان می­داد هر جا که تهدید جسمی شدیدتر بود، نظیرآنچه که در حین حادثه، انتقال و بستری شدن دربیمارستان تجربه شده بود عمدتأ آشفتگی دراحساسات به چشم می­خورد و هر جا که در مسیر ورود به منزل ،خلوت با خود و بازگشت به جمع و جامعه، تهدیدات روحی- روانی، معنوی و اجتماعی افزایش می­یافت آشفتگی ادراکی و هویتی تشدید می­گردید. در گروهی از مبتلایان، تهدید سوختگی حتی پس از سالیان سال دست بردار نبوده و با نشانه گرفتن ارزشها و انتظارات فرد باعث آشفتگی در باورهای این افراد از خویش شده بود.
گسیختگی­خود/ آشفتگی/ درد و عذاب
تهدید جسمی ناشی از پاسخ­های ایمنی و التهابی درسطح سلولی و تأثیر آن بر اعضای مهم بدن و تجربه­ دریافت­های حسی ناخوشایند به دنبال پانسمان­های دردناک، مشاهده زخم­های خود و سایر بیماران، طعم بدغذا و بوی بیمارستان منجر به تجربه درد یا عذاب کشیدن در مشارکت­کنندگان می­شد.
«صورتم آنقدر ورم کرده بود که شناخته نمی شدم، موقع پانسمان زخم­هام خونریزی می کرد، خیلی دردآور بود، … صدا و فریاد سایر مریض­ها هم عذاب آور بود، میگفتم الان نوبت منه … ، بو و مزه­ی غذای بیمارستان رو هم که نگو ! آدم حالش به هم می خورد، برای من از خونه غذا می آوردند(ش۸)».
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
« همش درد بود… دو ماه توی بیمارستان …کلا هیچ جا رو نبینی.. همش عذاب بود. هیچ موقع درد و عذابی که در اون روزها کشیدم از یادم نمیره.. اون لحظه­ای که افتادم روی آتیش، اون لحظه­ای که از روی آتیش برم داشتند، آوردند توی بیمارستان… حمام که میبردند. اون شرایط بد، نه یادم نمیره! (ش۵)».
گسیختگی­خود/ آشفتگی/ رنج و ناراحتی
با ورود به منزل و تداوم تهدید ناشی از مشغله روحی روانی؛ آشفتگی­های احساسی به سوی آشفتگی ادراکی شیفت پیدا می­کرد. ادراکی چون عدم امنیت، دردهای عاطفی، نفرت ازدیگران، سیر شدن از زندگی، عدم احساس امنیت، احساس گناه منجر به بروز رنج و ناراحتی می­گردید. تجاربی نظیر ترس، افسردگی، اضطراب، نا­امیدی، احساس بی­ عدالتی، تنفر، اختلال در خواب و راحتی از ویژگی­های این زیر طبقه بود. مشارکت­کننده ­ای بیان کرد:
«شب ها بیدار می­شدم گریه می­کردم. از مغزم بیرون نمی­رفت. سرگذشتم عوض­شده بود. دلم پر از نفرت بود، تحمل نمی­کردم؛ عقده­ای­شدم، افسرده شدم(ش۶)».
«هربار که صورتم رو توی آینه می دیدم ازاینکه اون صورت قشنگ حالا به چه روزی افتاده ناراحت می شدم(ش۵)».
«تنها درد سوختن که نبود، از اینکه یکی آدم رو به این روز بیاندازه (منظور سوزاند است) و یک خانواده رو درگیر کنه بعد هم یک مقدار دیه بده وکسی به اون کاری نداشته باشه رنج می بردم آخه اینم عدالته! (ش۱)».
«گاهی وقت ها با وحشت از خواب می پریدم یا مادرم بلندم می کرد ، خواب میدیدم دوباره دارم می سوزم (ش۹)».
گسیختگی­خود/ آشفتگی/ رفتار تهاجمی
زمینه آشفتگی احساسی- ادراکی ، ناکامی در تعاملات اجتماعی و تصور نامطلوب از خود منجر به رفتار تهاجمی در مشارکت­کنندگان شده بود که با ویژ­گی­هایی نظیر پرخاشگری، خشم، تهدید خود و دیگران، فرار و رفتار آسیب­رسان مشخص­ می­شد. مشارکت­کنندگان در خصوص رفتار خود چنین بیان­کردند:
«عکس­هام رو پاره کردم، قهر می­کردم، گریه می­کردم، جیغ می­زدم با هیچکس قاطی نمی­شدم. می­گفتم خودم رو می­کشم، ۷-۸ سال همینطورادامه داشت(ش۶)».
«مامان این­ها می­گن از وقتی که سوختی خیلی عصبی شدی. به شوخی می­گه مثل اینکه مغزت تکون خورده چون مثلا خیلی پرخاشگر شدم ،تا یک چیزی میشه زود عصبی می شم داد می­کشم یا اینکه توی خیابون راه که می­رم و ناراحتم با خودم همینطور حرف می­زنم (ش۹)».
گسیختگی­خود/ آشفتگی/ تغییر در باورهای خود از خویش
احساس غیر طبیعی بودن، آدم دیگری شدن، احساس دوگانگی در خود، بدبختی و نیستی، داشتن آینده­ای نامعلوم وعدم بازگشت به زندگی قبل از ویژ­گی­های تغییر در باور­های خود از خویش بود. در واقع تصور نامطلوب از خود تنها به ویژ­گی­های ظاهری محدود نشده، بلکه در لابلای تجارب مشارکت­کنندگان رد­پایی از آشفتگی در باورها، ارزش­ها نسبت به خود و موقعیت­های زندگی به چشم می­خورد.
«آدم با هاش کنار می یاد ولی همون آدم قبلی نیست(ش۴)».
«اگر نمی سوختم، افسرده نمی شدم، شاید من مدرکم از همه دوستان و همسن و سال هام بالاتر بود. شاید این زندگی و این موقعیت رو نداشتم(ش۶)».
یادآور: ارتباط متقابل ماتریکس­خود و گسیختگی­خود
بافت تشکیل دهنده ماتریکس­خود در چگونگی درک تجربه آسیب سوختگی تأثیر­گذار است. درمسیر بازگشت مشارکت­کنندگان به جامعه هر جا که ویژگی­های خود­شخصی، بین­فردی و ببرونی به صورت منابع انرژی مثبت ظهور کمتری داشته باشند و یا ابعاد حمله ناشی از آسیب و عوارض سوختگی بیشتر باشد، فرد تهدید و آشفتگی بیشتر و درنتیجه گسیختگی وسیع­تری را تجربه خواهد نمود.
به طور مثال در مورد تأثیر فرهنگ و ویژگی­های اجتماعی بر تجربه مشارکت­کنندگان به مورد زیر می­توان اشاره­کرد:
«به یک جای عمومی که می­ری، مخصوصا اون­هایی که عوام هستند، از نظر سطح تحصیلات پایین هستند، می­بینی که یکجوری نگاهت می­ کنند، انگار یک خبری هست که اینطور با دقت نگاه میکنن. بدتر از اون گاهی­ وقت­ها یک سوالاتی می­ کنند که خوب بالاخره آدم ناراحت میشه (ش۱)».
تأثیرحوادث پیش آمده زندگی و یا موقعیت اقتصادی نیز به صورت تجارب زیر بیان شد:
« من از بچه­ام جدا شده بودم، فکر کنید اون موقع شیر می­دادم بهش. درد سینه­ام خیلی­خیلی شدید بود. علاوه بر درد­هایی که داشتم، حالا فکر می ­کردم الان بچه چی شد؟.پیشه کی مونده ؟ با این وجود اینهمه بلا سرم اومد من تسلیم نشدم، ولی وقتی مادرم مرد….]مکث…گریه …[ خیلی وابسته بودم بهش، بهم­ریختم(ش۱)».
«. پدر نداشتم، مادرم پیر بود، سختش بود من رو برای ادامه درمان زخم هام به بره و بیاره، برای همین من رو بردند بابا باغی خوب بعد از اون گوشت اضافه اومد، بعدش هم هی هر دقیقه من رو بردند عمل، الان ۱۶ بار هست که عمل می کنم.(ش۲)».
تجربه یکی از مشارکت­کنندگان نیز حاکی از تأثیر ساختار­ها و یا حمایت­های اجتماعی بود:
«خوب الان باز هم مشکل دیگه­ای دارم. من کارگرم، توی روستا می نشینم، توی شهر کار می­کنم. دفترچه من بیمه روستاییه و برای همین بیمارستان اون­رو قبول­ نکرد. بیمه شرکتی هم که توش کار می­کنم با بیمه اینجا قرار داد ندارند(ش۴)».
مکان­ یابی
این طبقه توضیحی از راهبرد­های مبتلایان به سوختگی در مقابل گسیختگی­خود است. یافته­ ها نشان­داد، مشارکت­کنندگان در طی گذر از حادثه تا جامعه، در تلاش برای حفاظت ­از­خود در مقابل تجربه ابعاد مختلف تهدید و آشفتگی درگیر فرایند­های ذهنی می­شوند. این فرآیندهای ذهنی در قالب طبقه «مکان­ یابی» به درک موقعیت فعلی و انتخاب فعالیت­های تسهیل کننده برای گذر کمک می­کرد(دیاگرام ۳-۴) که در ارتباط با طبقات الف)خودوارسی، ب) دگروارسی، ج)موقعیت سنجی و د) محافظت از خود شکل گرفت(جدول۳-۴).
دیاگرام۳-۴
راهبرد مبتلایان به سوختگی برای حفاظت از خود در مقابل گسیختگی­خود
مکان­ یابی/ خود وارسی
این طبقه به مفهوم جستجوی تغییرات حاصل بر زندگی شخصی از چهار زیر طبقه­ی ۱- تمرکز احساسی و ادراکی بر درد، ۲- جستجوی تغییرات جسمی،۳- تمرکز بر تأثیرات سوختگی بر روند زندگی و ۴- تمرکز بر درون تشکیل یافت.
در مراحل اول پس از حادثه که تهدید سوختگی عموماً جسمی بود، خود­وارسی متمرکز بر احساس درد شدید و غیر قابل تحمل، مواجه با زخم­ها وغوطه­ور­شدن درفضای نامناسب بخش سوختگی بود .
مشارکت­کننده ­ای در مورد تجربه درد خود بیان­ کرد:
«اون­موقع که ما­رو برای پانسمان می­بردند، وقتی آب روی زخم­ها می­ر­یختند، انگار ­که روی بدن آدم دونه­دونه میخ میزدند…زخم­ها وحشتناک و فضای بخش خیلی بد بود(ش۶)».
با ترخیص از بیمارستان، ورود به منزل و کاهش تدریجی درد جسمی، خود­وارسی با جستجوی تغییرات­جسمی در خود ادامه می­یافت.
مشارکت­کننده ­ای در این خصوص بیان کرد:
«می­دیدم که گرفت­های پوستی نگرفته، صورتم هنوز زخم داشت و برای هر کار کوچکی نیاز به کمک خانواده داشتم (ش۱)».
تداوم انکارناپذیر زندگی و لزوم تعامل با دیگران، تجربه اغلب مشارکت­کنندگان در مرحله سوم یعنی بازگشت به جامعه بود. در این مرحله نیز سوختگی بر زندگی و روابط بین­فردی همچنان سایه­ می­ اندازد. در طی این دوره فرد از طریق خود­وارسی به بررسی نتیجه­ تلاش­هایی نظیر پوشاندن اسکار­ها و اعمال جراحی زیبایی که برای مقابله با بدشکلی­ها و محدودیت­های­جسمی، انجام داده است، می ­پردازد. یک مشارکت­کننده زن جوان چنین گفت:
«زندگی­ام با قبل فرق کرده بود، وقتی می­دیدم که توی خیابون همه به من یک جوری نگاه می کنن ناراحت می شدم. چند بار عمل کرده بودم ولی هنوز دستهام خوب نبود و اسکار سوختگی روی صورتم بود. برای همین دستکش می­پوشیدم و سعی می­کردم با آرایش­کردن جای سوختگی کمتر دیده­بشه(ش۷)».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...