دیدگاه ها و نظریه ها:
تحقیقات گذشته تا دهه ۱۹۶۰ بیشتر بر دلایل تخطی مجرمان از هنجارها و قوانین استوار بود و اعمال و رفتارهای بزهکارانه و جرمی‌را مورد مطالعه قرار می‌دادند و به اصطلاح بیشتر نظریات این دوران، نظریاتی مجرم محور بود. به طور مثال پل راک طی دسته‌بندی‌ای می‌گوید:
«تا اوایل دهۀ ۱۹۷۰ قربانیان در جرم‌شناسی و دادگستری تماماً نادیده گرفته شدند. با جرم و تخلف بدین صورت برخورد می‌شد:
جرم شناسان نسبت به سایران مثبت‌نگرتر بوده و به صورت بالینی مجرمان را به صورت قائم‌به‌ذات و مجزا و مستقل از بافت اجتماعی و تاریخی مورد مطالعه قرار می‌دادند.
جامعه‌شناسان ارتکاب جرم را ناشی از ویژگی‌های ساختاری مثل نابرابری اقتصادی و تفاوت‌های فرهنگی قلمداد می‌کردند و قربانیان به صورت کاملاً تحلیلی مورد مطالعه قرار می‌گرفتند.
مارکسیستها و رادیکالها مجرمان را جنبه‌ای از اختلالات و بی‌نظمی‌اجتماعی دنیای کاپیتالیسم می‌دانستند و معتقد بودند که‌اینها قربانی نیستند بلکه طبقه قلع و قمع شده کارگران صنعتی هستند که به هوشیاری رسیده‌اند و به اشتباه دست به جرم زده‌اند و در نهایت آن‌ها را قربانیان نالایق و محرومی‌قلمداد می‌کردند که در واکنش گاهی درست‌کارانه و بعضاً مالکانه و فردگرایانه ناشی از محرومیت و آسیب‌های کاپیتالیسم دست به جرم زده اندو
تعامل‌گرایان و پدیدار‌شناسان جرم را به عنوان ساختارهای سمبلیک ایجادشده در تعامل جدل‌آمیز با افراد قدرتمند تلقی می‌کردند که باز هم کنترل ملاک کار بود نه جرم ونه قربانیان اصلاً به حساب نمی‌آمدند »(راک۲۰۰۲؛ ۱).
در برهه‌ای از زمان نیز تعدادی به ایجاد رشته‌ای خاص تحت عنوان قربانی‌شناسی اقدام کردند و مقالات مفاهیم و کتب متعددی در این خصوص نوشتند. وان هتینگ، میندلسون، شافر و سایرین در مورد محدودیت‌های جرم‌شناسی در مورد مسئولیت اساسی قربانی، قربانیان مقصر و قربانی‌گرایی صحبت کردند و رشته‌ای که آن‌ها به وجود آوردند تحت عنوان قربانی‌شناسی مدت مدیدی حجم وسیعی از فهرست مطالبی که با کلید واژه قربانی اشتراکاتی داشتند را جمع‌ آوری کرده و نتیجه‌گیری‌های مؤسسه مطالعات بین المللی در مورد قربانی‌شناسی در سال ۱۹۷۵ منتشر شده‌است(همان ص۲).
«فردریک ورهایم برای اولین بار در سال ۱۹۴۹ از حوزه روانشناسی به قربانی‌شناسی روی آورد اما اولین کتاب مرجع را وان هنتینگ جرم شناس آلمانی با عنوان criminal and his victim نوشته است او با انتقاد از جرم شناسان سنتی به خاطر جرم محور بودنشان معتقد است جرم عملی است که در یک کنش متقابل اتفاق می‌افتد به این معنا که قربانی در بوجود آمدن جرم تأثیر دارد. او به دنبال کشف سهم قربانی در قربانی‌شدنش با مطرح کردن دو نوع قربانی منفعل و مساعد است. مندلسون در ۱۹۵۶ به دنبال تبیین جایگاه قربانی کتابی را منتشر می‌کند اما اشتباه او در رویکرد اخلاقی به مسئله قربانی‌شدن است. او قربانیان را به دو گروه قربانیان گناه‌کار و قربانیان بی‌گناه تقسیم می‌کند ولی قضاوت‌های ارزشی ما نمی‌تواند ملاک مناسبی برای تفکیک آن‌ها باشد. برچسب بی ملاحظگی قربانیان او را در معرض انتقاد قرار داده است ؛ این که او به دنبال تبرئه مجرمان است یا جلوگیری از جرم. اگر چه او نمی‌خواهد مجرم را تبرئه کند اما می‌خواهد بخشی از سرزنش غیر حقوقی را معطوف به قربانی کند و در نتیجه هدف او جلوگیری از جرم است»(رفیعی به نقل از صادقی ۱۳۸۶).
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
«امیر نیز به جای بررسی کنش متقابل به سر‌زنش کردن قربانی می‌پردازد. بیشترین منتقدان او را فمنیست تشکیل می‌دهند‌. آن‌ها معتقد‌اند که او و هم فکرانش در بحث خشونت علیه زنان‌، زمینه‌های منزلتی و عدم تساوی را در نظر نگرفته‌است. اسکافر و فاتال، نیز در دهه ۷۰ در چارچوب سرزنش قربانی به قربانی‌شناسی پرداخته‌اند. به اعتقاد فاتال جرم و مجرم معامله‌ای است که قربانی و مجرم در آن نقش بازی می‌کنند و تبیین کردن نقش هر دو ضروری است »(همان).
همچنین می‌توان بیان کرد که با آغاز دهه ۱۹۶۰ و افزایش نرخ جرایم از یک طرف و وارد شدن مباحث زنان و گسترش نظریه‌های فمینیستی در جرم‌شناسی، رویکرد جرم شناسان از مجرم محوری به سوی قربانی محوری و شناخت ویژگی‌ها و خصوصیات افرادی که قربانی جرایم می‌شوند، تغییر جهت یافت.
«آسیب‌های فراوانی که از سوی جرائم متوجۀ افراد آسیب‌پذیر و کودکان و زنان به طور خاص بود آشکار شدند. پزشکان و پلیس بهره‌کشی از کودکان را کشف کردند. فمنیسم و جرم‌شناسی فمینیستی دهۀ ۱۹۷۰ و اوایل دهۀ ۱۹۸۰ حوادث خشونت خانگی گسترده، تجاوز، زنای با محارم، مشکلات خصوصی تغییر شکل یافته به مسائل عمومی ‌از طریق تظاهرات و راهپیمایی‌ها را کشف کردند و عنوان نمودند که خشونت نادیده گرفته شده علیه زنان از سوی پزشکان و دانشگاهیان توجیه ناپذیر است. کودکان و زنان را سخت می‌شد از نظر سیاسی برحق یا قربانیان بی‌اهمیت تلقی کرد و آن‌ها برای جرم شناسان در حال رقابت و به خصوص برای جرم شناسان چپی مسئائل بغرنج جدیدی به وجود آورده بودند. جرم شناسان افراطی نظیر جونز، ماکلین و یانگ اظهار کردند که:
جرم‌شناسی فمینیستی برای الگوی تندروی در جرم‌شناسی مشکلات نظری متعددی را به وجود آورده است‌. جرم‌شناسی افراطی بر جرائم قوی و بر شیوه‌ای متمرکز بود که در آن افراد آسیب‌پذیر در جامعه مجرم می‌شدند ولی قدرت فمینیست به نوعی آشفتگی ادراکی در بین تندروها منجر شده بود. و این افراد آسیب‌پذیر را قربانی قلمداد کرد»( راک۲۰۰۲: ۶).
در خصوص قربانی‌شناسی حتی کار به آنجا رسید که جنبشی به نام جنبش قربانیان به وجود آمد که مدافع کسانی بود که به واسطه همجواری و وابستگی با قربانیان جرایم آسیب می‌دیدند[۱۸]. آن‌ها معتقد بودند که قربانی «طرف فراموش شده سیستم عدالت کیفری است»(همان) فریادشان این بود که«قربانی چه میشود؟ جمله آغازین گزارش ۱۹۸۲ کارگروه رئیس جمهور آمریکا برای قربانیان جرم با تمام احساس بیان می‌کند: قربانیان بی گناه جرم نادیده گرفته شدند، دادخواستشان برای دادگاه سند زده نشده رها می‌شود‌، و به زخم‌هایشان - فردی و عاطفی و مالی- توجهی نمی‌شود»(همان ص ۸).
اهمیت قربانی‌شناسی در مباحث جرم‌شناسی در مواردی نظیر آشکار شدن جرم و بدست آوردن نرخ جرم در سطح جامعه، نمود می‌یابد؛ چرا که بعضی از جرایم به علت عدم شکایت قربانیان هرگز شناخته و مورد رسیدگی قرار نمی‌گیرند. همچنین در مواردی نظیر شناخت قربانی و بررسی نوع‌شناسی قربانیان و بررسی اثرات قربانی‌شدن و تأثیر جرم بر زندگی قربانیان و اجتماع نیز، در تحقیقات قربانی‌شناسی مثمر ثمر می‌باشد. یکی از مهمترین آثار این دسته از مطالعات، بررسی مسئلۀ ترس از جرم و قربانیان تجاوز است، که با رونق گرفتن رویکرد قربانی محور، مورد توجه قرار گرفته است. افراد مختلفی ترس از جرم را تجربه می‌کنند که با ترس از قربانی‌شدن همراه است. اگر چه آمارها نشان می‌دهد که عده‌ای از مردم همواره امکان این را دارند که قربانی جرایم اجتماعی شوند اما این نکته حائز اهمیت است که تعداد افرادی که از وقوع جرم و قربانی‌شدن می‌ترسند و یا ترس از جرم دارند، بسیار بیشتر از تعداد واقعی قربانیان است. برای مثال تحقیقات جرم‌شناسی انگلستان(BCS) در سال ۲۰۰۱ – ۲۰۰۲ نشان داده است، که آمار دزدی شبانه در انگلیس در حدود ۴ درصد است، در حالیکه میزان ترس از این جرم در این کشور در حدود ۵۱ درصد است، همینطور زورگیری که آمار واقعی آن کمتر از یک درصد گزارش شده‌است، حال آن که ترس از این جرم و نگرانی از قربانی‌شدن در حدود ۴۱ درصد است. میزان ترس از جرم در سطح جامعه همواره اغراق آمیز بوده و چندین برابر آمار واقعی ارتکاب جرم می‌باشد(همان ۶-۸).
به هر حال«اواسط تا اواخر دهه ۱۹۷۰، ترس از جرایم، حوزه عمومی‌تحقیقات در زمینۀ جرم‌شناسی بوده است. مطالعات به این سبک عمدتاً، بر روی شاخصه‌های آسیب‌پذیری فیزیکی و اجتماعی در سطح فردی، به عنوان لازمه‌های اصلی متمرکز بود(سوارتز، دبیلو رنیز، هنسون و ویلکاس،۲۰۱۰: ۵۹)
به هر حال آنچه تا کنون رفت حکایت از این دارد که ارتباط تنگاتنگی بین قربانی‌شدن و ترس از جرم در بین زنان وجود دارد. تجربه قربانی‌شدن و یا اطلاع از تجربیات دیگران و تعریفی که از قربانی‌شدن دارند بر این ترس تأثیرگذار است.
در مجموع با توجه به آنچه گفته شد می‌توان ادبیات نظری قربانیان را در رویکردهای ذیل جستجو کرد:

دیدگاه آسیب شناسی اجتماعی:

بر اساس این دیدگاه افراد قربانی ساختار جامعه ای می‌شوند که بیمار است(رابینگتن و اینبرگ ۱۳۸۶).

بی سازمانی اجتماعی:

افراد قربانی تضاد بین قوانین، فقدان یا نا کارآمدی قوانین می‌شوند. کجرویهایی که به این دلیل صورت می‌گیرد قربانیانی از خود به جای می‌گذارد(همان).

رویکرد تضاد ارزشها:

مفروض این رویکرد این است که افراد از کودکی ارزشهایی را یاد می‌گیرند و آن را درونی می‌کنند. گاه این ارزش‌ها در تضاد هم قرار می‌گیرند و در نزاع بین دو ارزش گاهی برخی افراد قربانی می‌شوند. معمولاً کسانی که ابزار قدرت و سلطه را در دست دارند ارزشهای خود را تحمیل کرده و افرادی که در فرودست هستند قربانی این تضاد ارزشها می گردند. همچنین در این زمینه ممکن است افراد جرائمی را مرتکب شوند که با توجه به ارزشهای نهادینه شده در خودشان جرم تلقی نشود و بدین صورت قربانی تضاد ارزشها گردند(همان).

رویکرد انگ زنی:

مفروض این رویکرد این است که برچسبهایی که به افراد زده می‌شود در دراز مدت تأثیری بر فرد می گذارد که فرد به آن انگ یا برچسب دچار می‌شود. بر اساس این رویکرد کسانی که در زندگی برچسب قربانی را می خورند کم کم دچار همان آسیب شده و قربانی می‌شوند. این نوع قربانی‌شدن می‌تواند قربانی یک جرم باشد و یا یک نگاه و رویکرد. حتی مجرمی که به دلیل برچسبها کم کم نقش خود را باور کرده و دست به جرم زده است در واقع خود قربانی انگی است که قبلا به او زده شده‌(همان).

رویکرد انتقادی:

ایده اصلی این رویکرد از مارکسیسم گرفته شده. افرادی که در طبقات اجتماعی اقتصادی فرودست قرار دارند در واقع قربانیان تحت سلطه هستند. در این رویکرد بر عنصر غیر طبیعی بودن جرم توسط افراد صاحب قدرت برساخته می‌شود. افراد ضعیف‌تر خواسته و ناخواسته درگیر آن می‌شود. (صادقی فسایی و ستار ۱۳۸۹). می توان چنین استنتاج کرد که بر اساس این رویکرد به صورت کلان به موضوع نگریسته و افراد را قربانی یک نظام می‌داند. رویکردهای فمنیستی که خود جزئی از این رویکرد به حساب می آیند نیز زنان را قربانی نظام سلطه مردسالار می‌دانند. بر اساس این رویکرد فرد تحت سلطه قربانی است.

رویکرد برساخت گرایی:

بر اساس مفروضات رویکرد برساخت گرایی مسائل اجتماعی، وضعیت‌هایی هستند که به لحاظ فرهنگی، پر دردسر، گسترده، قابل تغییر و نیازمند به تغییر باشند(رابینگتن و واینبرگ ۱۳۸۶،۲۲۶). لذا می توان چنین برداشت کرد که بر اساس این رویکرد قربانی کسی است که به دلیل برساخت مسئله ای اجتماعی در زمره قربانیان قرار گرفته و قبل از برساخت موضوع به چشم قربانی به آن نگریسته نمی‌شد. این می‌تواند در تعریف خود فرد از قربانی بودنش نیز دخیل بوده و فردی که تا قبل از برساخت یک مسئله اجتماعی خود را قربانی نمی دانسته پس از برساخت آن مسئله خود را قربانی قلمداد کند.

 

مفاهیم حساس نظری قربانی‌شدن:
در خصوص مفهوم قربانی‌شدن مفاهیم حساس نظری که از پس نظریه‌ها و تحقیق‌های مختلف نمایان شده‌است به چهار دسته قابل تقسیم است۱- مفاهیم و نظریاتی که در راستای دسته‌بندی انواع قربانی مشاهده شده‌است، ۲- مصادیق قربانی‌شدن و۳- عکس‌العمل‌ها و عوارض قربانی‌شدن ۴- سایر مفاهیم مرتبط با قربانی‌شدن.
دسته‌بندی انواع قربانی: نظریات مجرم محور، قربانی‌شناسی، مسئولیت اساسی قربانی، قربانیان مقصر، قربانی‌گرایی، قربانی منفعل، قربانی مساعد، قربانیان گناهکار، قربانیان بی‌گناه، نوع شناسی.
مصادق قربانی‌شدن: تحرک اجتماعی، احساس نابرابری، خشونت خانگی، مصادیق خشونت خانگی، دزدی، کتک خوردن، آسیب‌های جنسی، تجاوز، آزار و اذیت جنایت‌کارانه، تهدید، خشونت علیه زنان، خشونت علیه کودکان، خشونت علیه مردان، همسرکشی، همسر آزاری، آزارهای جنسی در محل کار، آزارهای روحی و روانی، آزارهای جسمی، آزارهای خانگی، اعتیاد، فحشاء، تجاوز محارم، سوء استفاده جنسی، دزدی.
عکس‌العمل‌ها و عوارض قربانی‌شدن: ترس از جرم، ترس از قربانی‌شدن، توجیح‌های مذهبی، تحرک اجتماعی، احساس نابرابری، روح سوء نظر، سکوت، فرار.
سایر مفاهیم مرتبط با قربانی‌شدن: آگاهی فردی، فرهنگ مردسالار، خودپنداره فردی، شناخت از خود، عدم توازن قدرت، اقتدار، مواضع فرودست‌تر، آگاهی فردی، اثرات سوء آسیب‌های جنسی و غیر جنسی، درک موقعیت، مبالغه در اطلاعات، احساس آسیب‌پذیری، آسیب‌پذیری جسمانی و اجتماعی، ریسک غیر واقعی، حوزه عمومی، سطح فردی، شاخصه‌های آسیب‌پذیری فیزیکی و اجتماعی، بی‌سازمانی اجتماعی، ساختار بیمار جامعه، تضاد بین قوانین، تضاد ارزشها، ارزش‌های نهادینه شده، انگ زنی، برچسب، انگ، باور نقش، کنش، رویکرد انتقادی، طبقه‌های فرودست، قربانی تحت سلطه، نظام سلطه مرد سالار، برساخت‌گرایی.

 

بخش سوم: سبک‌زندگی و قربانی‌شدن

تحقیقات گسترده‌ای در حوزه قربانی‌شدن و عوامل موثر بر آن و یا راه‌های مواجهه‌با قربانی‌شدن و یا راهکارهای اتخاذ شده جهت پیشگیری از قربانی‌شدن انجام شده‌است که هر یک به نحوی حکایت از اتخاذ سبک‌هایی زندگی خاصی توسط افراد است که در مواجهه با قربانی‌شدن بر‌می‌گزینند. عده‌ای سبک‌زندگی خود را طوری تنظیم می‌کنند که قربانی مسائل اجتماعی نشوند، عده‌ای سبک‌زندگیشان طوری بوده که آن‌ها را در معرض قربانی‌شدن قرار داده و عده‌ای از افراد پس از قربانی‌شدن تغییراتی در سبک‌زندگی خود داشته‌اند. به طور کلی برخی تحقیقات نشان می‌دهد که الف) ترس از قربانی‌شدن همراه با تغییرات در سبک‌زندگی مردان و زنان همراه است. ب)قربانیان خشونت و سرقت هر دو دچار ترس، خطر و یا رفتارهای تدافعی، پیشگیرانه می‌شوند، ج) کسانی که معتقدند میزان جرائم در جامعه شان در حال افزایش است دچار اضطراب بیشتری هستند، سطح بالاتری از احساس ریسک غیر واقعی را دارند و احتمال بیشتری دارد که به رفتارهای پیشگیرانه روی آورند یک اثر حقیقتاً منفی بر زندگی برخی از مردم دارد. در نتیجه برنامه‌هایی که به مردم درباره خطر قربانی جرائم شدن در اماکن عمومی‌آموزش می‌دهند و هم انتخاب‌هایی که آنان می‌توانند در جهت کاهش احتمال قربانی جرائم شدن داشته باشند؛ (با پیروی رویکردهای تئوریهای مربوط به سبک‌زندگی) آسیب‌پذیری را کاهش داده و در نتیجه محدودیت‌های رفتاری و عاطفی منفی برخاسته از این آسیب‌پذیری را کاهش دهد(مای،رادر و گودرم ۲۰۱۰، ۱۷۶).در ادامه به تفکیک به تحقیقات انجام شده در این سه حوزه پرداخته شده‌است.
سبک‌زندگی و پیش گیری از قربانی‌شدن
مطالعه ادبیات پیشگیری از قربانی‌شدن حکایت از این دارد با اینکه متعرض و مجرم به وضوح مسئول قربانی‌شدن زنان به لحاظ جنسی است ولی معتقدند که تلاش پیشگیرانه‌ای باید توسط زنان در ارتباط با این موضوع در اولویت قرار گیرد و به لحاظ اخلاقی برای زنان ضروری است که با کسب اطلاعات و مهارت‌های لازم برای کاهش ابتلا به خطر تلاش کنند. (گیدنز، مکنمار و ام ادوارد، ۲۰۰۶: ۴۵۶-۴۴۱). اتخاذ هر نوع استراتژی جهت پیشگیری از قربانی‌شدن به عوامل مختلفی چون سن، طبقه، سطح تحصیلات، استقلال مالی و شغلی و برخورداری از حمایت‌های خانوادگی و قانونی و از همه مهمتر نوع خشونت و جدیت آن بستگی دارد. زنان به حمایت‌های قانونی چندان امیدی ندارند چون معتقدند محتوای قانون و اجرای آن به شدت مردانه تعریف شده‌است. از طرفی وفاداری‌های خانوادگی و پایبندی به اجبارهای فرهنگی- اجتماعی آن‌ها را دعوت به سکوت می‌کند. آن‌ها معتقدند که مراجعه به مراجع قانونی باید آخرین مرحله باشد. و قبل از آن به هیچ وجه حاضر نیستند کل خانواده را به خطر اندازند(صادقی فسایی ۱۳۸۹: ۱۰۷).
برخی در تلاش برای یافتن راهکارهایی از درون خانواده جهت کاهش این گونه تعارض‌ها و مشکلات بودند. به طور مثال پژوهشی تحت عنوان جرایم و ناامنی جنسی و راهکارهای پیشگیری از آن در استان قزوین به تحقیق و پژوهش در این حوزه پرداخته و مصادیقی از پرونده‌های موجود در قوه‌قضائیه ارائه کرده است. در این پژوهش راهکارهایی نظیر اجتناب والدین از ستیزه‌های خانوادگی و طلاق، ضرورت تقویت حس مذهبی و اعتقاد فرزندان توسط خانواده‌ها، مهر و محبت در محیط خانوادگی و تأثیر به سزای آن در پیش‌گیری از وقوع جرم، ضرورت توجه به مقتضای شرایط اجتماعی و تربیتی جامعه در تربیت و پرورش فرزندان به عنوان راهکارهای پیشگیری از وقوع جرایم جنسی ارائه گردیده است(محرمخانی ۱۳۸۵).
ترس از جرم می‌تواند احساس امنیت اجتماعی را به چالش بکشد، اگرچه در بسیاری از جوامع زنان کمتر از مردان قربانی جرائم می‌شوند ولی ترس آن‌ها چندین برابر است. تحقیقاتی که اخیراً در شهر تهران انجام شده‌است، نشان می‌دهد که ترس از جرم در زنان به شکل طردهای فضایی و اجتماعی تحقق می‌یابد و این ترس امری پیچیده است که در فرایند زندگی اجتماعی و درک زنان از روابط و مناسبات قدرت جنسیتی شکل یافته و به صورت جدایی گزینی‌های فضایی نمایان می‌شود. محققان علل ترس از جرم در میان زنان را به عواملی چون نوع جامعه‌پذیری، تجربۀ خشونت، ترس از تجاوز جنسی، معماری و طراحی مردانه شهرها، عدم حمایت‌های قانونی، ترس از برچسب خوردن و عوامل دیگری چون مهاجرت، بارداری، غریبگی، بیماری و معلولیت، نسبت می‌دهند(صادقی‌فسایی و میر‌حسینی۱۳۸۸؛۱۲۵).
معمولاً موارد ترس از قربانی‌شدن از کودکی به بچه‌ها انتقال می‌یابد. میزان این هراس در بین دختران و پسران متفاوت است. گویی نگرانی والدین تمامی‌ندارد. نگرانی از قربانی‌شدن در مورد دختران بیشتر از پسران است و این ترس چنان به دختران انتقال می‌یابد که تا سنین بزرگسالی نیز همراه آن‌هاست. در حالی که در مورد پسران از سنین نوجوانی به بعد این ترس کم می‌شود و برایشان نمی‌ماند. کودکان سرنخ‌ها را از والدین خود در هنگام قضاوت در مورد ایمنی موقعیت‌های مختلف، مکان‌ها و اشخاص می‌گیرند. با مشاهده و تقلید رفتار و کردار دیگران، بچه‌ها این رفتارها و کردارها را به عنوان نظرات و رفتارهای خودشان الگوبرداری می‌کنند در واقع کودکان والدین خود را مدل رفتار خود می‌کنند(گاد، ۲۰۰۸‌:۲۷۶- ۲۹۳).
در حوزه استراتژی‌های زنان جهت پیشگیری از قربانی‌شدن تمامی‌ تحقیقات به روش کیفی انجام شده‌است. زنان برای قربانی نشدن در حوزه عمومی ‌و خصوصی از روش‌های متفاوتی استفاده می‌کنند که برخی مبتکرانه بوده و برخی واکنشی است. راه‌هایی مثل تکرار یک مسیر آشنا، استفاده از اقتدار مردانه در محیط بیرون و یا زیر پا گذاشتن هنجارهای معمول و حضور دسته جمعی زنان همراه با بلند صحبت کردن و بلند خندیدن و غیره راهکارهای حوزه عمومی‌است. در حوزه خصوصی از راهکارهایی نظیر عدم مواجهه و تحمل و سکوت و راهکارهای مبتکرانه جهت جلوگیری از ابراز خشونت مردان را می‌توان نام برد(اباذری، صادقی فسایی و حمیدی ۱۳۸۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...