شرح گلشن راز، بیت۳۴۸، ص۲۴۵
بقا عبارت است از آن که پس از آن که سالک از خود فانی می گردد به حق باقی می شود یعنی به مرتبه ی بقاء باللّه می رسد.[۲۲۲]
«بقا حقّ راست باقی جمله فانی است بیانش جملـه در سبـع المثـانی است»
همان، بیت۶۶۸، ص۴۳۱
در این بیت شاعر بیان می کند که بقا صفت خداوند است چرا که تنها اوست که باقی است و فنا، صفت بقیّه ی موجودات و از جمله صفات خلق می باشد و تمام موجودات فانی و زوال پذیرند.
بقاء و فناء از اصطلاحاتی هستند که مکرراً در کلام عارفان مورد استفاده قرارگرفته اند و از اصطلاحات مهم و کلیدی درعرفان به شمار می روند. سالک باید به بقاء باللّه و فناء فی اللّه نایل آید تا به حق باقی شود و از خلق فانی.
«بـقـاء اسـم وجـود آمــد ولیـکـن بـه جــایی کان بود سایر چو سـاکن»
همان، بیت۶۷۷، ص۴۳۶
دکتر سجّادی می گوید: «این مقام بقاء باللّه است که نهایت معرفت و رفتن از باطل به سوی حقّ است». [۲۲۳]
قشیری گوید: بقا تحصیل اوصاف ستوده است.[۲۲۴]
هجویری معتقد است که بقا در زبان علم به یک معنی و در زبان حال به معنای دیگر است.
بقا بر زبان علم
بقا در زبان علم و در لغت سه گونه است:
«۱- بقایی که طرف اوّل وی اندر فناست و طرف آخر اندر فنا چون این جهان که ابتدا نبود و در انتها نباشد و اندر وقت هست.
۲- بقایی که هرگز نبود و بوده گشت و هرگز فانی نشود و آن بهشت است و دوزخ و آن جهان و اهل آن.
۳- بقایی که هرگز نبود که نبود و هرگز نباشد و آن بقاء حقّ است و صفات وی جلّ جلاله وی با صفاتش قدیمی است و مراد از بقای وی دوام وجود وی است تعالی اللّه: « عمّا یقول الظالمون » کس را اندر اوصاف وی با وی مشارکت نیست» .[۲۲۵]
بقا بر زبان حال
هجویری معتقد است که بقا در زبان حال چنین است: « فاذا فنی العبدعن اوصافه ادرک البقاء بقمامه » چون بنده اندر حالت وجود اوصاف از آفت اوصاف فانی شد به بقاء مراد اندر فناء مراد باقی شد تا قرب و بعدش نباشد و وحشت و انسش نماند صحو و سکر و فراق و وصال نبود طمس و اصطلام[۲۲۶] نه و اسماء اعلام نه سمات و ارقام نه». [۲۲۷]
نمودار بقا در کشف المحجوب بدین صورت قابل ترسیم می باشد.[۲۲۸]
۱- بقایی که طرف اول و آخر در فناست. چون: این جهان.
۱- بر زبان علم: که بر سه نوع است:
۲- بقایی که هرگز نبود، بود گشت و هرگز فانی نشود. چون: بهشت و دوزخ و آن جهان و اهل آن.
۳- بقایی که هرگز نبود و هرگز نباشد که نباشد و آن بقای حـق است و صفات وی.
انواع بقا
۲- بر زبان حال
هجویری در جای دیگر گفته است که مسیحیان معتقدند که مریم (ع) از طریق مجاهده تمام صفات بشری را از خود فانی کرد و به بقاء باللّه رسید و در حقّ باقی شد و عیسی (ع) نتیجه ی آن بقاء باللّه بود و اصل سرشت و ترکیب عیسی (ع) از خمیرمایه ی انسان نبود چرا که بقای او به سبب بقاء اللّه بود پس او و مادرش و خداوند هر سه به یک بقا باقی هستند که آن صفت خداوند است و تنها باقی او است.[۲۲۹]
نجم الدین رازی نیز معتقد است که بقا بر دو گونه است:
۱- بقای خداوند که از آغاز آفرینش، همیشه بوده و تا آخر هم باشد.
۲- بقای ارواح و ملکوت و عالم آخرت: از ابتدا نبوده و سپس پدید آمده و پس از این هم بـا بقای حق باقی باشد.
نمودار انواع بقا در مرصادالعباد بدین صورت قابل ترسیم است:
بقا بر دو گونه است:
«پس نفس انسانی از هر دو نوع بقا چاشنی یافته است. امّا چاشنی بقا از حق در وقت تخمیر طینت آدم حاصل کرد، یکی از آن گوهرهای نفیس که در خاک خسیس به خداوندی خویش دفین می کرد بقای ابدی بود، و امّا چاشنی بقای ارواح در وقت ازدواج روح و قالب به تصرّف « و نفخت فیه من روحی»[۲۳۰] تعبیه افتاد».[۲۳۱]
خواجه عبداللّه انصاری میدان صدم کتاب خود را میدان بقا نامیده است که از میدان فناء، میدان بقاء به وجود آید.[۲۳۲]
در خلاصه ی شرح تعرّف آمده است: «جمله فناء و بقاء آن است که از حظ های خویش فانی گردد و به حظ های غیر باقی گردد».
دکتر رجایی در ادامه می گوید: بقا مقام پیامبران (ص) است که حق تعالی بر وجود آنان سکینه پوشانیده است تا هر اندوه و بلایی که به ایشان می رسد، آنان را از فرایض و از فضایل باز ندارد «و ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء »[۲۳۳] و این فضل خداوند است که آن را به هر کسی که می خواهد عطا می کند. نشان بقاء نیز این است که تمام چیزها برای او یک چیز شود تا حرکت و جنبش او در جهت موافقت با حق تعالی باشد نه در مخالفت با او تا در مخالفات فانی در موافقات، باقی باشد.[۲۳۴]
بوسه
«ز غمزه می دهـد هستـی به غـارت بـه بـوسـه مـی کنـد بـازش عمـارت»
شرح گلشن راز، بیت۷۵۱، ص۴۸۲
درشرح گلشن راز آمده است: «بوسه ی لب لعل جانفزا عبارت از نفخ روح و احیاست».[۲۳۵]
«ز غمـزه عـالـمـی را کــار ســازد به بوسـه هـر زمـان جـان مـی نــوازد»
همان، بیت۷۵۵، ص۴۸۳
«ازو یک غمـزه و جـان دادن از مـا ازو یـک بـوسـه و استـادن از مـا»
همان، بیت۷۵۶، ص۴۸۳
در ابیات بالا، بوسه کنایه از افاضه ی فیض است.[۲۳۶]
دکتر سجّادی در این باره چنین می گوید: «بوسه در معنای فیض و جذبه ی باطن است و نیز لذّت بشری را گویند».[۲۳۷]
بهشت
«بگـو سیمـرغ و کـوه قـاف چـه بود؟ بهشت و دوزخ و اعـراف چـه بـود ؟»
همان، بیت۱۶۷، ص۱۱۲
«بود هستی بهشت امکان چو دوزخ مـن و تـو در میـان مـاننـد بـرزخ»
شرح گلشن راز، بیت۳۰۱، ص۱۹۶
شاعر هستی را بهشت می داند و عالم امکان را دوزخ.
لاهیجی معتقد است: «بهشت و دوزخ را مظاهر در جمیع عوالم هست؛ زیرا که شک نیست که ایشان را اعیان که صورت علمیّه اند در عـالم الهی هست و در عالـم روحانی پیش از وجـود جسمانی نیز وجـود
دارند و اخراج «آدم» و «حوّا» از بهشت اشارت بدان است».[۲۳۸]
[جمعه 1400-07-30] [ 05:57:00 ب.ظ ]
|