مؤلفه یکم. خودآگاهی و بصیرت
از کارهای ابتدایی که برای هر کاری باید رخ دهد آگاهی و بیداری نسبت به وضعیت موجود است. در مرحله بعدی باید نقطه نهایی و هدف غایی کار دیده شود؛ بدین معنی که موقعیت موجود تا چه اندازه با مقصد فاصله دارد. طبعا کسی که آگاهی نسبت به وضعیت فعلیاش ندارد نمی تواند تصور درستی از هدف نهایی و مطلوب خود داشته باشد. بنابراین خودآگاهی و بصیرت امری است که ملازم حرکتهای اصلاحی درونی و بیرونی انسان است و هرکسی ممکن است به چنین بصیرتی در مراحل حساس زندگی رسیده باشد. البته این خودآگاهی قانون ثابتی ندارد؛ اما میل به تحول و رشد و رسیدن به تکامل انسانی و شاید مطالعه زندگی نامه و احوالات بزرگان و الگوهای انسانی، هدایت افراد بسیاری را تأمین کرده است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
حتی در تفسیر عرفانی میبدی، بصیرت، هدایت و بیان تفسیر شده است. همچنین در تفسیر کریمه «قُلْ هذِهِ سَبیِِلی أدْعُوا إلی ا… عَلی بَصِیرَه» نقل شده است که بصیرت دانش و معرفتی است که به سبب آن بتوان حق را از باطل تمیز داد.[۲۰۵] علاوه بر این در جای دیگری از این تفسیر درباره بصیرت، آمده است که انسان خود را خوب و نیک بشناسد به شرط آنکه پرده فریب و عذر را از پیش خود بیفکند.[۲۰۶] بصیرت در تفسیر دیگری، یقین، معرفت و حجت قاطع معرفی شده است.[۲۰۷] در وصیتی از نبی مکرم۷ به حضرت علیC آمده است که ایشان یاد پروردگار عالم را موجب بصیرت دانسته و عمل کردن به دانسته ها و معلومات را میراث گرانبهایی معرفی میکنند.[۲۰۸] فخر رازی در تفسیرش اشاره میکند که انسان دارای بصر و بصیرت است. بصر همان چشم و قوه بینایی او است که درککننده نورها و رنگها است. بصیرت، همان قوه عاقله است. اشتراک آنها این است که إدراک هر دو، مقتضی ظهور شیء درکشده است؛ بنابراین هر ادراک به منزله نور است و در ادراک چشم عیوبی است که در ادراک عقل حاصل نمیشود و غزالی از آنها هفت عیب را مطرح کرده و فخر رازی بیست عیب را شمرده است.[۲۰۹]‏ از سوی دیگر بصیرت و خودآگاهی تا اندازهای اهمیت دارد که در ادعیه شبانهروز نیز وارد شده است؛ گو اینکه بصیرت و آگاهی مبدأ هدایت انسان به سوی کمال و منشأ تحولات روحی ـ روانی است.
در ادعیه صبح و شام میخوانیم:
> اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْکَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلِ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ الْبَصِیرَهَ فِی دِینِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی<[210]
بارخدایا به حقیقت محمد۷ و خاندان مطهرش از تو میخواهم که بر او و اهل بیتش درود فرستی، نورانیت را در دیدگانم و آگاهی را در دینم و یقین را در قلبم قرار دهی …
همانطور که ملاحظه شد دعـاکننده، خداوند را به حق پیامبر اکرم۷ و خاندان مطهرشG قسم یـاد میکند که به او نورانیت، آگاهی و بصیرت دهد و در نهایت او را به یقین رساند. اگرچه این بصیرت و آگاهی در امر دین است، با این همه رسیدن به خودآگاهی و یقین قلبی دارای اهمیت است که در دعاهای فراوانی از زبان ائمه هدیG وارد شده است و همین آگاهی است که انسان را از ورطههای هلاکت نجات بخشیده و با نورانیت و صفای باطن قرین و همراه شده او را به مقصد رسانیده است.
ابوزکریا یحیی بن عدی (۲۸۰-۳۶۴ ق) صاحب کتاب تهذیب الاخلاق، اخلاق را حالتی از نفس معرفی میکند که آدمی کارهای خویش را بدان انجام میدهد. ایشان اخلاق را گاه در برخی از افراد، فطری و غریزی دانسته و در برخی دیگر در سایه تمرین و جد و جهدها ممکن میداند. مردمان از دیدگاه ایشان بر اخلاق ناپسند گرایش داشته و فرمانبردار هوسهای پست خویشاند و برای آنکه در کلیه کارهای خویش به اعتدال بازگردند، نیازمند ادیان و آداب شرعی و تدابیر پسندیدهاند. با اینکه در وجود آدمیان، اخلاق ناپسند سرشته است، اما برخی مقهور آن شده و در گروه بدها جای میگیرند و برخی دیگر در سایه جودت فکر و نیروی تمییز، به زشتی اخلاق خویش پیبرده و از آن روی گردانند که این به تنهایی حاکی از کرامت نفس و شرافت طبیعت آنان است. از نظر ایشان خودآگاهی شقوق دیگری نیز دارد.
ممکن است کسانی باشند که آگاهی به ناپسندی اخلاق خود نداشته باشند، اما بعد از هشدار به آنان متوجه آن خواهند شد. بعضی دیگر هستند که تحت هر شـرایطی عدول از کاستیها بـرایشان دشـوار مینماید، اگرچه خواهان ترک آنها باشند که باید با ممارست و تمرین در راه اعتلای نفس خود بکوشند. در نهایت عدهای دیگر با اینکه به تمام نقاط ضعف خویش آگاهند و یا حتی به آنان آگاهی داده میشود، اما بر کاستیهای خویش پافشاری دارند و درمان این افراد جز به تهدید و کیفر به امر دیگری میسر نباشد.[۲۱۱] ایشان اقسام مختلف نفس را دلیل تفاوتهای اخلاقی دانسته که یکی برخواسته از شهوت است و دیگری از غضب و در نهایت نفس ناطقه که ساختار نفس آدمی را تشکیل میدهد.
در اینجا نظریات علمای اخلاقی حول این بخش از مؤلفه های اعتماد به نفس در عناوین ذیل خلاصه میشوند که در هر یک از آنها به بعد خودآگاهی و بصیرت از دیدگاه ویژهای پرداخته شده است.
الف. ملاک شرافت آدمی
آدمی در نفس شهویه و غضبیه با حیوانات مشترک است. از این رو لازم است که انسان به تأدیب و تهذیب نفس شهوانی خویش بپردازد تا نفس فرمانبردار او و او فرمانروای نفس گردد. نفس ناطقه که وجه تمایز آدمی از دیگر حیوانات است، اندیشه، تشخیص و ادراک به آن وابسته است و شرافت آدمی و بلندی همت و شناخت قدر انسان، موقوف بدان است. با کمک این نیرو، نیکیها را نیک و بدیها را بد مییابد.
از فضایل نفس ناطقه کسب دانش و ادب و خویشتنداری از پستیها و زشتیهاست. به همین جهت عادات نیکو و پسندیدهای که بر سبیل طبیعت و عادت در آدمی موجود است به لحاظ نیکی گوهر و نیرومندی نفس ناطقه انسان است و در مقابل عادات ناپسندی که در مردمان وجود دارد، ناشی از فرومایگی و ناتوانی نفس ناطقه آنهاست. طبعا در باطن کسی که فضایل و رذایل نفس ناطقه، علیالسویه است، نفس ناطقه او به حد اعتدال رسیده است.
یحیی بن عدی حصول بسیاری از این عادات و وجود کلیه صفات پسندیده و ناپسند در مردم را به میزان تلاش و کوشش آنها وابسته میداند و طبعا این موضوع به شرافت گوهر آدمی و نیز به اخلاق حاکم بر محیط زندگانی، مشاهدات، نزدیکان انسان، رهبران جامعه و الگوهای انسانی بستگی دارد. برای مثال جوانان، تحت تأثیر رفتار کسانی مانند پدر و مادر و اقوامی که بیشتر با آنان نشست و برخاست دارند هستند. بنابراین اگر رفتار آنان ناپسند و نکوهیده باشد، نتیجه آن رنگ ناپسندی است و اگر رفتار آنها پسندیده و نیکو باشد، نتیجهاش رنگ نیکوست.
ب. خویشتنداری درمان اخلاق ناپسند
از مواردی که یحیی بن عدی در بیان پسند و ناپسند اقسام اخلاق متذکر شده، این است که خویشتنداری را از جهات گوناگون امری پسندیده میداند، چه در نگاهداری نفس از سبکسریها و پرهیز از همنشینی با اهل هزل و چه تواضع در برابر بیمایگان و یا خودنمایی در موارد غیر ضروری و یا مصادیق متعدد دیگر از این باب که حکمت آن حفظ مکانت خویش، شکوه و حرمتی است که خداوند آن را برای انسان اختیار نموده است؛ زیرا مردمان بلندپایه کسانی هستند که نامشان زبانزد و خودشان ناپیدا هستند.[۲۱۲]
محمد بن یعقوب رازی ملقب به ابن مِسکویه (۳۲۵- ۴۲۱ ق) در اثر ارزشمند خویش یعنی «جاویدان خرد» راجع به خودآگاهی مطلب دقیقی را توجه میدهد و برای آن مثالی نیز ارائه میکند. او بیان میکند که هر کسی که خواهان رسیدن به فضیلتی باشد، بر او واجب است که از بیدارکردن نفسش غافل نشود و همواره آن را به چیزی که برای او مصلحت بیشتری دارد برانگیزد و حتی اهمال این نفس به ساعتی نیانجامد. این نفس زمانی که مورد اهمال واقع شد، چون ماری است که تحرک از لوازم آن است؛ ولی حرکت آن به سوی نفس بهیمی است و ناخودآگاه رنگ این قوه را به خود میگیرد، طوری که برگرفتن از آن قرین سختی است. در واقع اگر هم بتواند و موفق به دوری شود، وقت خود را بیهوده تلف کرده است و سزاوار بود در این مدت فضیلتی را کسب کند و حال آنکه این فضیلت از او فوت شده است.[۲۱۳]
یکی دیگر از توصیههای اخلاقی که در این کتاب وارد شده است، داشتن آگاهی و اعتمادی است که در هر زمانی باید همراه و قرین انسان باشد. ایشان کسی را کوشش کننده و ساعی میداند که اولا از عملی که به آن نیازمند است فراغت و گشایشی حاصل شود… و همچنین در هر موقعیتی اعتماد داشته باشد و آگاهی او روزآمد باشد.[۲۱۴]
ج. شخصیت متعادل در پرتو قوای متعادل
أبوحامد غزالی (۴۵۰-۵۰۵ ق) صاحب کیمیاء سعادت و دیگر آثار ارزشمند اخلاقی است. از نظرگاه او یکی از اموری که سعادت بر آن بنا شده، قوه علم است. قوای شهوت و غضب نیز از ستونهای دیگر این ساختمان هستند. وی معتقد است که این قوا باید در مرحلهای مساوی باشند تا شخصیت متعادلی را سازمان دهند. اضافه و نقصان در هر یک از این قوا، صفات سوء و مخربی را به دنبال خواهد داشت.
به نظر او قلب جایگاه معرفت است، به شرط آنکه فارغ از شهوات دنیوی باشد؛ چه قلب از عالم ملکوت بهرهمند است. قدرت بر معرفت زمانی برای آدمی حاصل میشود که مرحله خودآگاهی را گذر کرده باشد و برای خداوند تعالی خالص شده و ریاضات شرعیه را متحمل شود و در نهایت از شهوات، غضب، اخلاق قبیحه و اعمال پست خلاصی یافته باشد.[۲۱۵]
غزالی در کتاب إحیاء علومالدین مقام آگاهی و بصیرت را تا بدانجا بالا میداند که آن را کلید سعادت معرفی میکند و پرده غفلت و فریفتگی را منبعی برای شقاوت میداند. از سوی دیگر بزرگترین نعمت را ایمان و معرفت به خدای تعـالی دانسته و بصیرت و آگـاهی را به نوری تشبیه کرده که دل آدمی را میگشاید.[۲۱۶]
د. راه رسیدن به بهداشت روانی
همانطور که قبلتر آمد یکی از مؤلفه های اعتماد به نفس خودآگاهی و بصیرت است. توضیحات لازم و کافی درباره آن و رویکرد عالمان اخلاق با تعابیر مختص خودشان بهطور مبسوط بیان شد. اکنون باید گفت قدم اول برای رسیدن به بهداشت روان، خودآگاهی و بصیرت است. عالم بزرگوار ملا محمدمهدى نراقی (۱۱۲۸- ۱۲۰۹ ق) یکى از مجتهدان برجسته و داراى تألیفات باارزشی مانند کتاب جامع السعادات است‏. وی تنبه و آگاهی با حکمتها و مواعظ را برای کسانی که به زیور ادب آراسته میشوند، علاوه بر پایبندی به قوانین و سنن الهی لازم و ضروری میداند. این بدان سبب است که نفوس رذائل را ترک کند و به فضائل اخلاقی عادت نماید. وی آگاهی از عیوب را مایه خشنودی میداند و معتقد است، آدمی در جستوجو و کشف عیبهاى پنهانى خود سعى و کوشش کند و چون به چیزى از آنها آگاه شد در دفع و ازاله آن بکوشد. چه این، وسیلهای برای سلامت و بهداشت روان باشد. این عالم بزرگوار عمدتا بعد از بیان رذائل اخلاقی اولین مرحله علاج آنها را بیداری و آگاهی معرفی میکند.۳
سید عبدا… شبر (۱۱۸۸- ۱۲۴۲ ق) در کتاب اخلاق،‏ تا بدان حد بر کسب عزّت تأکید دارد که رذیله اخلاقی حرص را با صفت حسنه قناعت درمان میکند و رهایى از ذلت را ضرورى میداند. از اینرو ایشان اصل در علاج رذایل را به شناخت آشوب و غائله‏هاى حاصل از آنها دانسته و با عنصر آگاهى نفس انسانى از آن آشوبها روى گردان شده از زشتیها متنفر مى‏شود. بعد از حال تنفّر خود را به صفات پسندیده‏ ملتزم کند تا برایش بهصورت عادت در آیند.
بدون تردید تزکیه نفس بستگى به شناخت صفات اخلاقى نجاتبخش و صفات و خویهاى هلاک کننده و همچنین علم و آگاهى به موجبات و عوامل و راه علاج آنها دارد و این همان حکمت حقیقى و دانش راستین است که خداوند صاحبان آن را ستوده است و روا نیست که کسى از این علم بى‏خبر و ناآگاه باشد؛ چراکه سعادت و نیکبختى جاودانى دستآورد چنین معرفتی است.[۲۱۷]
حاصل آنکه خودآگاهی همان بیداری و توجه به وضعیت موجود شخصی است و آن دانش و معرفتی است که بتوان با آن حق را از باطل تمیز داد به شرط آنکه فرد برای کارهای خود عذری نیاورد. عمل به دانسته ها و یاد خدا در این راستا بسی اهمیت دارد و بایسته است که انسان در این راه نفس را از سبکسریها نگه دارد و سزاست که آنرا به مصلحتهای خویش برانگیزد و همواره بکوشد تا قوای نفسانی او در حال تعادل باشد؛ چراکه شخصیت متعادل در گروی قوای متعادل است و این آگاهی کلید سعادتی است که برای هر کسی ضرورت دارد. بنابراین عنصر آگاهی و بیداری و توجه به نفس و قوای آن، نقش مهم در سیر اخلاقی انسانی ایفا میکند و از اینرو برای کسب اعتماد به نفس و یا ارتقاء آن گام اول برای حرکت محسوب میشود.
مؤلفه دوم. احترام به خود
یکی دیگر از سازه های اصلی اعتماد به نفس، احترام به خود است. هر فردی بعد از برطرف ساختن نیازهای زیستی خویش درپی تأمین نیازهای روانی و عاطفی خود میرود. تلاش افراد برای مقبولیت اجتماعی و تکاپو برای محبوبیت گویای این حقیقیت تغییرناپذیر است که نیازمند احترام به خویش هستند. اهمیت احترام به خود در زندگی اجتماعی به قدری زیاد است که براساس آن میتوان روابط خود را با دیگران تنظیم نمود و به هر میزانی که انسان این حس را از دست میدهد انسانیت خود را نیز از دست میهد؛ چراکه نفس آدمی مستحق احترام و صیانت است.[۲۱۸] حال اگر کسی برای خود چنین احترامی قائل نباشد به سادگی به هر پستی تن در میدهد.
بر همین اساس یکی از تعلیمات امامان بزرگوارG، ارائه رهنمودهایی برای افزایش احترام به خویش است. آنان در این زمینه بر چند نکته تأکید میکردند: اول اینکه هیچ چیز همسنگ جان آدمی نیست. دیگر آنکه هر کس جان خود را باخت همه چیز را باخته است. کلام معروف امام علیC که در بالا نیز ذکر شد همین مطلب را تأیید میکند. ایشان میفرمایند:
> إنَّه لَیسَ لأنفُسِکم ثَمَنٌ إلا الجَنّه فَلَا تَبیعُوهَا إلا بها<[219]
جانهای شما را بهایی نیست جز بهشت جاودان، پس مفروشیدش جز بدان.
از این جهت هیچ مسلمانی حق ندارد که خود را خوار و حقیر سازد و اختیار هر چیزی جز پست نمودن خویش را دارد. شـاهد و تأییدی که در این زمینه وجود دارد کـلام معنـادار امام صـادقC است که میفرمایند:
إنَّ الله تَبَارَکَ و تَعَالی فَوَّضَ إلیَ المُؤمِنِ کُلَّ شَیء إلّا إذْلال نَفسِهِ <[220]
خداوند تبارک و تعالی اختیار همه چیز را جز حق خوارساختن خود را به مومن سپرد.
بیان دیگر حدیث این است که خوار شدن مساوی است با سقوط از قله رفیع انسانیت. در تفسیر مفاتیح الغیب آمده است که پیامبر اکرم۷ مخیر شدند که یا بر اهل کتاب منت گذارند و آنها را به رقیت و بندگی قبول کنند و یا از آنان در قبال جانشان مالیات بگیرند؛ اما اینکه منت گذاشتن مقدم بر دیگری ذکر شده به دلیل ترجیح حرمت نفس بر طلب مال بوده است و این مبین آن است که احترام نفوس مقدم بر اموال است.[۲۲۱]
همچنین فرعون طبق بیان قرآن، هنگامی موفق شد مردمانش را به زیر سلطه کشد و ادعای خدایی کند که آنان را خوار سازد. بیان قرآن کریم این است که «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَه فَأطاعُوه إنَّهُم کَانُوا قَومَا فاسِقین»[۲۲۲] در نتیجه مردمی که حس احترام به خود را از دست نداده باشند نمیتوان بر آنان سلطه یافت. از اینرو یکی از روش های تسلط بر دیگران، گرفتن حس احترام به خود از آنان است که به شیوه های گوناگون صورت میگیرد. به محض اینکه کسی خود را بیارزش یافت به هر حقارت و پستی تن میدهد. بنابراین پرهیز از چنین کسانی واجب است. امام هادیC در اینباره میفرمایند:
> مَن هَانَت عَلیه نَفسُه فَلا تَأمَن شَرُّهُ <[223]
از شر کسی که خود را حقیر میبیند ایمن مباش.
حاصل آنکه حس احترام به خود باعث میشود تا فرد، خود را شایسته هر کمال و سزاوار هر پیشرفتی بداند و در راه رسیدن به خواستهاش بکوشد. همین حس احترام به خود است که امکان تعلق به گروه را فراهم میسازد و خودپرستی مطلق را محدود میکند. حضور این حس در تمام رفتارهای فردی و اجتماعی محسوس بوده و حتی در تأمین نیازهای بیولوژیکی ما نیز دخیل است. بنابراین با توجه به اینکه شدت و ضعف در داشتن احترام، مراتب انسانیت را رقم میزند و طبق بیان امامC بهشت معادل آن است، آدمی نباید به هر ذلتی تن دهد و همواره بکوشد که احترام به خود را اعتلا دهد. اهمیت احترام به خود در ایجاد اعتماد به نفس تا حدی است که اگر انسان برای خود احترامی قائل نباشد، نمیتواند در مسیر رشد اخلاقی قرار بگیرد و طبعا چون ارزش نفس خود را تحت هر شرایطی از بین برده است، تکیه بر آن برای رسیدن به مراتب بالایی انسانی میسر نخواهد بود.
مؤلفه سوم. کرامت انسانی
کرامت از پایه های اعتماد به نفس و از ویژگیهای برجسته آدمی در منابع دینی است. کرامت علاوه بر معنی احترام به خود که ارزشیابی مثبت از خویشتن است، دوری جستن از بدیها و مجموعه صفات متعدد ناپسند را نیز شامل میشود. این نعمت خدادادی فرای اعتقادات در هر انسانی وجود دارد و انسان برای حفظ آن تلاش میکند. ماده کرامت در قرآن بسیار به کار رفته است که در بعضی موارد صفت برای خداوند متعال است و در موارد دیگر برای پیامبران، ملائک مقرب الهی، کتب آسمانی و حتی انسانهای عادی نیز صفت واقع میشود.[۲۲۴]
قرآن کریم پرهیزگاری را ملاک و معیار کرامت و منزلت انسانیت دانسته[۲۲۵] و آن حتی به جایگاه بهشت و نعمات دنیوی نیز تسری یافته است. به هر روی کرامت اگر برای توصیف خداوند باشد،[۲۲۶] اسمی است که برای احسان و انعامی که از او صادر میشود، کاربرد دارد و اگر برای توصیف انسان باشد،[۲۲۷] اسمی است که برای اخلاق و رفتارهای پسندیده او استفاده میشود.[۲۲۸] حال این کرامت یا ذاتی است و یا اکتسابی. اگر ذاتی باشد، در واقع تکریم انسان و احترام به او و حقوقی که مترتب بر او میشود، از مهمترین پایه های زندگانی اجتماعی در اسلام یاد میشود. چه بسا این تکریم مشتمل باشد بر قابلیت‌های اساسی انسان که جسم و روح او را پوشش میدهد و یا حتی گرایشهای متعالی او را دربر بگیرد. علت برداشت این تکریم، کریمه قرآن است که میفرماید:
وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا<[229]
و ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم، و آنان را بر مرکبهای آبى و صحرایى سوار کردیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه روزیشان کردیم و بر بسیارى از مخلوقات خود برتریشان دادیم، آنهم چه برتری؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...