ث) برابرسازی فرصت‌ها
ج) دسترسی
چ) تساوی مردان و زنان
ح) احترام به ظرفیت‌های کودکان معلول و احترام به حق کودکان معلول برای حفظ هویت آنها (همدانچی، ۱۳۸۶).
پایان نامه
۲ـ۱ـ۳ـ الگوهای معلولیت[۱۶]
الگوهای معلولیت ابزاری هستند برای تعریف اختلال و معلولیت ،این الگوها مبنایی را در اختیار جوامع و دولت‌ها قرار می‌دهد تا بوسیله آن راهکارهایی برای شناسایی و رفع نیازهای افراد معلول اندیشیده شده و فراهم آیدمعمولاً این الگوها مورد انتقاد واقع شده‌اند چراکه منعکس‌کننده واقعیت نبوده کوتاه‌بینانه و ناکامل هستند و راهبرد عملی ارائه نمی‌دهند. با این وجود چارچوب مفیدی محسوب می‌شوند برای درک بهتر مسایل مبتلا به افراد معلول و نقطه نظرات کسانی که الگوهای معلولیت را بوجود آورده و به کار می‌گیرند.
از آنجا که الگوهای معلولیت توسط یک سری از افراد برای افراد دیگری شکل گرفته و ساخته می‌شود می‌تواند بینشی را در اختیار گذارد که توسط آن نگرش‌ها، مفاهیم، پیش‌داوری ها و غرض‌ورزی‌ها در الگوهای پیشین بازشناخته شود و تأثیر آن بر الگوهای معلولیتی بعد از آن بررسی گردد (MDRC,2012).
از این منظر الگوهای معلولیتی آشکارکننده و نشانگر راه‌هایی هستند که توسط آن دسترسی افراد معلول به اشتغال، خدمات ،قدرت اقتصادی و سیاسی در جامعه فراهم شده و یا محدود می ‌شود.
الگوهای معلولیت تحت تأثیر دو فلسفه اساسی بوده‌اند ،فلسفه نخست افراد معلول را وابسته به جامعه می‌داند که نتیجه چنین استدلالی تفکیک و تبعیض است فلسفه دوم افراد معلول را مصرف کننده و خریدار هر آن چیزی می‌داند که توسط جامعه ارائه می‌شود و ماحصل چنین رویکردی قدرت انتخاب ،توانمندسازی حقوق برابر انسانی و تلفیق در اجتماع است.
می‌توان از الگوهای متفاوت و مختلفی همچون الگوی پزشکی، الگوی اجتماعی، الگوی اخلاقی/ مذهبی الگوی تراژدی/ خیریه‌ای و الگوی توانبخشی که تا به حال و در فرهنگ‌های مختلف ارائه شده‌اند نام برد.
آنچه که مهم به نظر می‌رسد این است که نمی‌توان الگویی را منسوخ شده قلمداد کرد و یا یک الگو را جایگزین الگوی دیگر کرد محبوبیت و یا توسعه هرکدام از الگوها نشانگر تغییر و تحولات صورت گرفته در جوامع در راستای نگرش به معلولیت است. الگوهای معلولیت با تغییر جوامع دچار تغیر و دگرگونی می‌شوند و می‌بایست به دنبال ترویج و پیشبرد شاخه‌ای از الگوها بود که متضمن حقوق برابر افراد معلول با دیگر شهروندان و توانمندسازی آنان است. (همان منبع)
۲ـ ۱ـ ۳ـ ۱ـ الگوی اخلاقی[۱۷]
همه ما بسیار دیده و شنیده‌ایم که وقتی شخصی به بیماری سختی، رنجی یا حادثه‌ای ناگوار دچار می‌شود، برخی چنین قضاوت می‌کنند که؛ «حتماً مرتکب گناهی شده است که چنین مصیبتی بر او می‌رود، و این قهر و عذاب الهی است که گناهان او را چنین عقوبت می کند.» در چنین نگرشی حتی اگر در شخص مورد نظر هیچ نقص و گناه بزرگی که مستوجب چنین مکافاتی باشد، یافت نشود باز به همان شیوه سخن می‌گویند. و عجیب‌تر آنکه گاهی مصیبت وارد شده بر یک فرد را ناشی از گناه دیگر افراد خانواده اش می‌دانند (محمودی، ۱۳۸۸).
چنین نگاهی را به راحتی می‌توان در الگوی بسیار قدیمی نگرش به معلولیت یا همان الگوی اخلاقی نیز یافت در این الگو، به نحوی که دن گودلی اشاره کرده است، معلولیت به معنای نقصی است که به سبب لغزش اخلاقی یا گناه ایجاد شده و نشانگر شکست یا آزمایش ایمان فرد است پیامد چنین نگرشی، شرمساری فرد دارای معلولیت و خانواده او است که می‌بایست با ایمان و تحمل فزاینده به دنبال یافتن معنا و هدف در ابتلای به اصطلاح مصیبت وارده باشند. اثرات منفی چنین دیدگاهی محروم شدن از خانواده و اجتماع، احساس شرمساری عمیق، تلاش برای پنهان کردن علائم معلولیت یا فرد دارای معلولیت از انظار و نگاه عمومی است (Goodley, 2011).
اسنایدر و میچل (۲۰۰۱) نشان داده‌‌اند که رویکردهای اخلاقی معلولیت، انعکاس قهر خداوند (یونان باستان)، به عنوان مدرکی از صمیمیت با خداوند (اروپای قرون وسطی)، و پاسخی الهی به عمل نادرست والدین (دوره‌ی رنسانس) بوده است. (همان منبع)
در نظر نخست شاید چنین استنباط شود که این مدل در دوره اول نگرش تاریخی به معلولیت حاکم بوده است و در حال حاضر با پشت سر گذاردن این موقعیت تاریخی ردپا و اثری از آن برجای نمانده است و در صورتی که با نگاهی عمیق‌تر می‌توان مشاهده کرد که سلطه خود را همچنان بر اذهان حفظ کرده چنانکه چنین نگرشی را به راحتی در برنامه‌های تلوزیونی صدا و سیمای کشورمان نیز می‌توان یافت.
نکته قابل توجه در این مدل، چهره پارادوکسیکال موجود در آن است که برخی مواقع نیز روی دیگر نگرش دینی خود را نشان می دهد، در این روی سکه، سختی یا بلایا و در مفهوم مورد نظر ما «معلولیت» صرفاً به بلا و عذاب الهی تحویل نمی‌شوند بلکه گاهی به آزمون یا حتی آموزش و تعلیم و چه بسا نعمتی خفی تفسیر می‌شود (disabled-world, 2010).
مصداق شعر «اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا ظرف مرا بشکست لیلی».
این روی سکه دیدگاهی را تقویت کرده و می‌پذیرد که در آن فرد برای داشتن معلولیت انتخاب شده است و معصومیت و پاکی را می‌توان در نهاد او یافت و مشاهده کرد.
به نظر می‌رسد که هر دو سر طیف نگاه افراط و تفریط گونه‌ای به معلولیت داشته باشد نگاهی که یک سر آن فرد معلول را شیطانی و شرور و در سر دیگر فرشته گون و پارسا صفت معرفی می‌کند.
۲ـ ۱ـ ۳ـ ۲ـ الگوی پزشکی[۱۸]
در این مدل برچسب نقص و معیوب بودن به افراد دارای معلولیت زده می‌شود، خدمات توانبخشی و پزشکی به آنان ارائه می شود، بازگشت به اجتماع تنها در صورتی ممکن است که فرد دارای نقص، به حالت طبیعی برگردد. افراد معلول کسانی هستند که باید مداوا شوند، تغییر کنند و بهبود یابند تا هرچه بیشتر به مردم طبیعی و عادی نزدیک شوند، آنان نیازمند تطبیق هرچه بیشتر خود با شرایط موجود هستند و این انطباق باید از طریق اقدامات پزشکی و توانبخشی صورت گیرد (Disabled world,2010).
درحالی‌که کلیسا (مذهب) از دیدگاه اخلاقی معلولیت سود می‌برد، مشاغل پزشکی از الگوی پزشکی آن منتفع می‌شوند. جنبش اصلاح نژاد انسان در اوایل قرن بیستم میلادی که با ظهور علم و سرمایه‌داری همراه بود، معلولیت را در فرد معیوب بی‌خاصیت قرار داد (Fernald, 1912). نیدو[۱۹] معتقد است که علم پزشکی، معلولیت را به عنوان یک بیماری‌ مزمن متفاوت (دیدگاه بیماری‌زایی) می‌بیند و نه جزیی از سلسله‌ بیماری‌ها (جایگاه سلامتی). اثر منفی چنین نگرشی این است که مداخله، بیشتر برای افراد دارای معلولیت صورت می‌گیرد تا با آنها و تحقیقات دراین حوزه با کمک افراد خارج از گود، و نه همراه با خود افراد معلول صورت می پذیرد و هیچگونه نظرخواهی از آنان انجام نمی شود (Goodley, 2011).
به اعتقاد لینتون[۲۰] و شری[۲۱]، این گفتمان سبب ایجاد چند اشتباه می‌شود:
ـ معلولیت از منظر اصالت جوهر (جزء لاینفک فرد) دیده می‌شود (با سبب‌شناسی آلی یا ارگانیکی)
ـ با افراد معلول به عنوان «موضوع» رفتار می‌شود و نه به عنوان خالقان زندگی خودشان
ـ مداخلات مبتنی بر «درمان فرد» و نه «تغییر بافت» به گردش درمی‌آید.
ـ قدرت متخصصان بهداشت و مراقبت اجتماعی تشدید می‌شود و استیلای سالم‌بودن[۲۲] مورد تأکید قرار می‌گیرد.
ـ افراد معلول، کودکانی شمرده می‌شوند که بیچاره و فاقد توانایی جنسی‌‌اند.(همان منبع)
چنین نگرشی قطعاً نگاه‌های ترحم‌آمیزی را در پی خواهد داشت که مورد نفرت و انزجار بسیاری از افراد دارای معلولیت است.
۲ـ ۱ـ ۳ـ ۳ـ الگوی اجتماعی[۲۳]
با آگاهی فزاینده از عوامل اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، اقتصادی و سیاسی که سبب ناتوان کردن افراد می‌شود و وقوف به این امر که معلولیت طبیعی نیست بلکه در جامعه ساخته می‌شود، به تدریج افراد معلول نیز انتقاد خود را نسبت به پزشکی‌گرایی نشان داده و دنبال راه‌های جایگزین بوده اند (Goodley, 2011).
الگوی اجتماعی، یک «جهش پارادایمی»[۲۴] بود که دیدگاهی تازه از معلولیت ارائه کرد؛ دیدگاهی که براساس برنز و دیگران قابل چشم‌پوشی به عنوان یک «موضوع اقلیتی» نبود.
محققان الگوی اجتماع، از مشغولیت ذهنی نسبت به نقایص افراد فاصله گرفتند و توجه خود را معطوف به دلایل محرومیت[۲۵] از نظر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و موانع ارتباطی و روانی کردند (همان منبع).
در سال‌های پایانی قرن بیستم، افراد معلول و سازمان‌های مربوط به آنان نسبت به تعاریف مدل پزشکی ناخرسندی بیشتری نشان دادند زیرا تا آن زمان، مشکلاتی که این افراد در زندگی اجتماعی داشتند، به هیچ عنوان در تعاریف مدل پزشکی ذکر نشده بود. آنان به این نتیجه رسیدند که معلولیت در اکثر مواقع دلایل اجتماعی دارد، دارای شرایطی متنوع و بسیار پیچیده است که بر هویت‌ها و رفتارهای اجتماعی خاصی دلالت می‌کند. معلولیت که خود را به شکل گسترده‌ای در زمینه اجتماعی نشان می‌دهد، پیامدی از تبعیض، پیش‌داوری و محروم‌سازی است و در بسیاری موارد، مرتبط با تصور، کاستی‌های محیط و فعالیت‌های سازمان‌یافته برای افراد «غیر معلول» است که همه چیز ـ اطلاعات، ارتباطات، آموزش، بهداشت و درمان، حمل و نقل، مسکن و … ـ را برای آنان درنظر گرفته است (کمالی، ۱۳۸۶).
الیور و بسیاری دیگر نیز معتقدند شکل گیری، پیدایش و مفصل‌بندی الگوی اجتماعی، توسط افراد معلول و سازمان های آنان[۲۶]DPO در اعتراض به مبنای الگوهای پیشین صورت گرفته و توسط خود آنان رشد کرده است.
فعالان حقوق افراد معلول در صدد ترویج الگوی حقوقی معلولیت[۲۷] (در مطالعات معلولیت انگلیس به معنای الگوی اجتماعی) بوده اند. مدلی که در آن تفاوت‌های فیزیکی تصدیق می شود ولی مشکل را در خود فرد نمی‌یابد بلکه آن را در جامعه‌ای می‌داند که می‌باید امکانات ساخت و ساز ساختمان‌ها، اشتغال، آموزش، نگرش و ارتباطات را به نحوی بهینه‌سازی کند که قابل دسترس برای همگان باشد (Hallera et al, 2006).
الگوی اجتماعی، منکر مسائل و مشکلات معلولیت نیست ولی دلایل آن را دقیقاً در اجتماع می‌یابد، در این مدل، مشکل، محدودیت فرد نیست بلکه عدم کارکرد درست و قصور و کوتاهی سازمان اجتماعی است که نتوانسته خدمات مناسب و شایسته را در جهت رفع نیازهای افراد معلول در اختیار آنان قرار دهد.
از نظر الیور، معلولیت در واقع شامل تمام موانعی است که برای افراد معلول محدودیت ایجاد می‌کند اعم از پیش‌داوری‌های فردی تا تبعیض‌های حقوقی، ساختمان‌های عمومی مناسب‌سازی نشده، سیستم‌های حمل و نقل عمومی که قابل استفاده برای عموم نیست، سیستم آموزشی تفکیک شده (مدارس استثنایی) و دستیابی به مشاغلی که در انحصار افراد غیرمعلول است. عواقب این قصور، متوجه افراد دارای معلولیتی است که تحت تبعیض نهادینه شده‌ای قرار گرفته‌اند که توسط جامعه بر آنان تحمیل شده است (Oliver, 1995).
به نظر می‌رسد که حذف واژه معیوب[۲۸] از ادبیات این حوزه نیز در سال‌های اخیر در همین مسیر صورت گرفته است. تا زمانی که از واژه Handicap استفاده می‌شد، نگاه مردم به افراد معلول بیشتر شبیه «Cap in hand» بود یعنی: این افراد بیشتر از آنکه از اعضای صاحب هویت جامعه محسوب شوند، کسانی فرض می‌شدند که «کلاه در دست» به گدایی مشغول بودند (کمالی، ۱۳۸۶).
دیدگاه اجتماعی سعی دارد فاصله میان افرادی که به صدمه‌های جسمانی دچار شدند و اجتماع را کاهش دهد. آسیب جسمانی به عنوان نقص در اعضا و اندام‌های داخلی یا مکانیسمی در تمام یا بخشی از بدن تعریف شده است در صورتی که معلولیت، محدودیت‌های اجتماعی است که افراد دارای آسیب‌های جسمی را از حضور در اجتماع محروم می‌کند از این منظر، موقیعت نامطلوب افراد معلول در اجتماع به علت آسیب‌های جسمانی این افراد نیست بلکه به دلیل ناهماهنگی و بی‌عدالتی موجود در اجتماع می‌باشد و به موانعی که در اجتماع افراد معلول را ناتوان می‌کند توجه می کند. اگر معلولیت می‌تواند در اثر تصادف یا حادثه یا هر عمل دیگری در جامعه اتفاق بیافتد به همان صورت، بوسیله فراهم کردن شرایط مناسب در جامعه نیز می‌تواند پاک شود. همانطور که جامعه می‌تواند موجب پایمال شدن حقوق فرد شود با ایجاد ساختارهای مناسب می‌تواند شرایط شکوفایی ابعاد وجودی انسان‌ها گردد (Vehmas, 2004).
۲ـ ۱ـ ۳ـ۴ـ تقسیم‌بندی الگوهای معلولیت به دو الگوی فردی و اجتماعی
الگوی فردی[۲۹]، برآیند الگوهای اخلاقی و پزشکی
مایکل الیور از مطرح شدن الگوهای متعدد و مختلف معلولیت مثل الگوی خیریه‌ای[۳۰] یا کلینیکی[۳۱] که عموما غیر ضروری به نظر رسیده و در واقع اکثر آنها با یکدیگر هم‌پوشانی دارند انتقاد کرد. برداشت او اینگونه بود که بهتر است الگوهای مختلف معلولیت را در دو گروه عمده و متمایز، فردی و اجتماعی قرار دهد از نظر او مدل پزشکی معلولیت نیز وجود نداشته و در واقع الگوها و مفاهیم پزشکی و اخلاقی، بخش قابل توجهی از همان مدل فردی معلولیت محسوب می‌شوند ((Oliver, 1990.
از نظر او، الگوی فردی در گام نخست، مسأله و مشکل را در درون فرد معلول می‌بیند و در گام بعدی ریشه این مشکل را محدودیت‌های عملکردی یا کمبودهای روانی می‌داند که از معلولیت نشأت می‌گیرد. معلولیت در الگوی فردی یک تراژدی شخصی است که حاکی از نقص و کاستی در خود فرد است، بدشانسی و حادثه وحشتناکی است که به صورت تصادفی برای افراد بداقبال رخ می‌دهد.
اولیور تفاوت مدل فردی و اجتماعی را در جدولی به شرح زیر بیان کرده است (Oliver, 1995)
جدول ۲ـ ۱) الگوهای معلولیت

 

مدل اجتماعی مدل فردی
تئوری ظلم اجتماعی تئوری تراژدی شخصی
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...