صاحب نظران کنترل نظیر نی، هیرشی و الیوت…معتقدند که جوانان مرتکب رفتاربزهکارانه می‌شوند به دلیل اینکه برخی از نیروهای اجتماعی بازدارنده انحراف اجتماعی از بین رفته یا کارکرد آن‌ها ضعیف شده است؛ بنابراین، بزهکاران به‌طور نسبی از نظر اجتماعی از کنترل خارج شده‌اند. آنان بر تعلقات فرد به نهادها و سازمان‌های اجتماعی مانند خانواده و مدرسه متمرکز شده و چنین تعلقاتی معمولاً توسط میزان واکنش متقابل بین والدین و فرزندان و کیفیت چنین کنشی وهمچنین تعامل میان دانش آموزان و معلمان اندازه گیری می‌شود.

دانلود مقاله و پایان نامه

هیرشی(۱۹۶۹) این سؤال را مطرح می‌کند که چرا با توجه به وجود بسیاریاز فرصت‌هاوفشارها برای ارتکاب بزهکاری و جرم، اکثر مردم در بسیاری از مواقع شهروندان قانون مدار هستند؟ پاسخ هیرشی به این سؤال تعلق و تقید این افراد به جامعه است که دارای مؤلفه‌های زیر است:

  1. تعلق و تقید نسبت به اشخاص عادی مانند والدین و معلمان.
  2. تعهد به رفتارعادی مانند انتظارات آموزشی وتربیتی که مدرسه ازدانش آموز دارد.
  3. ۳٫ شمول مردم در فعالیت‌های قراردادی و متداول مانند گذران اوقات فراغتبا خانواده.
  4. ۴٫ اعتقاد به هنجارهای عادی مانند رعایت قوانین رانندگی.

هیرشی معتقد است که احتمال بزهکاریهنگامی که این تقیدات، تعلقات وتعهدات ضعیف شود، بیشتر است. با بیان تعلق، منظور هیرشی این است که فرد نسبت به افرادی که با آنان پیوندهای نزدیکی دارد دارای احساساتی است که این احساسات موجب می‌شود نسبت به آنچه درباره رفتارش می‌اندیشند مراقب باشد؛ بنابراین، کنترل بزهکاری با تعلقات جوانان نسبت به والدینشان پیوند می‌خورد.منظور هیرشی از تعهدات به رفتار قراردادی به سرمایه گذاری‌هایی اشاره داردکه فرد در فعالیت‌هایی نظیر تحصیل انجام داده است. به باور هیرشی، درگیر شدن جوانان در فعالیت قراردادی و متداول به آن‌هاوقت کافی برای مشغول شدن به فعالیت‌های بزهکارانه و یا متداول نمی‌دهد. اگر این درگیر شدن با مؤلفه چهارم تقیدوتعهدات یعنی اعتقاد به هنجارهای عادی همراه باشد، فرد نه تنها در فعالیت‌های متداول مشغول می‌شود بلکه به این باور می‌رسد که قواعدوقوانین حاکم بر جامعه صحیح است وخود را ملزم به پیروی از آن‌ها می‌داند؛ بنابراین، هرچه شخص کمتر به هنجارهای عادی معتقد باشد و کمتر خود را

درگیر فعالیت‌های متداول نماید احتمال بیشتری وجود دارد که هنجارها را نقض و مرتکب رفتار بزهکارانه شود.(همان:۹۲-۸۶)

 

سلسله مراتب نیازهای مزلو

به اعتقاد مزلو نیازهای آدمی از یک سلسله مراتب برخوردارند که رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار می‌گیرد. هنگامی که ارضای نیازها آغاز می‌شود، تغییری که در انگیزش فرد رخ خواهد داد بدین گونه است که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز، اهمیت یافته و محرک رفتار خواهد شد. نیازها به همین ترتیب تا پایان سلسله مراتب نیازها اوج گرفته و پس از ارضاء، فروکش کرده و نوبت به دیگری می‌سپارند.

 

هرم مزلو

درر این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شده‌اند که به ترتیب عبارتند از:

  1. نیازهای زیستی: نیازهای زیستی در اوج سلسله مراتب قرار دارند و تا زمانیکه قدری ارضا گردند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی نیازهای آدمی برای حیات خودند؛ یعنی: خوراک، پوشاک،نیاز جنسی و مسکن. تا زمانی که نیازهای اساسی برای فعالیت‌های بدن به حد کافی ارضاء نشده‌اند، عمده فعالیت‌های شخص احتمالاً در این سطح بوده و بقیه نیازها انگیزش کمی ایجاد خواهد کرد؛
  2. نیازهای امنیتی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت از نیازهای اساسی است؛ به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده را شامل می‌شود؛
  3. نیازهایاجتماعی: یا احساس تعلق و محبت؛ انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای اجتماعی اوج می‌گیرد، آدمی برای روابط معنی‌دار با دیگران، سخت می‌کوشد؛
  4. احترام: این احترام قبل از هر چیز نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط دیگران برای فرد حاصل می‌شود. اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از طریق رفتار سازنده برآورند، در این حالت ممکن است فرد برای ارضای نیاز جلب توجه و مطرح شدن، به رفتار خرابکارانه یا نسنجیده متوسل شود؛
  5. خود شکوفایی: یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی؛ حال این استعدادها هر چه می‌خواهد باشد. همان طور که مزلو بیان می‌دارد: «آنچه آنسان می‌تواند باشد، باید بشود».(ساعتچی؛۱۳۷۹ :۳۱۷)
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...