بنابراین، تلویزیون، به عنوان رسانه‌ای ملی و فراگیر، در زمره‌ی مهم‌ترین کارگزاران جامعه‌پذیری عمل می‌کند. همه‌ی برنامه‌های تلویزیون حاوی پیام هستند و خواسته یا ناخواسته، معانی و احساسات خاصی را به مخاطب القا می‌کنند (راودراد، ۱۳۸۲: ۱۶۸).
دانلود پایان نامه
تلویزیون به فراهم ساختن چارچوب‌های تجربه و نگرش‌های کلی فرهنگی که در درون آن افراد، در جوامع امروزی، اطلاعات را تفسیر کرده، سازمان می‌دهند، کمک می‌کند. تلویزیون در گسترش شکل‌های غیرمستقیم ارتباط در عصر حاضر، به اندازه‌ی کتاب، مجلات و روزنامه‌ها مهم است. تلویزیون شیوه‌هایی را که افراد زندگی اجتماعی را تفسیر کرده، نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند، با کمک به نظم دادن تجربه‌ی ما از زندگی اجتماعی، قالب‌ریزی می‌کند (گیدنز، ۱۳۷۶؛ ۴۷۹).
تلویزیون، با مخاطب قرار دادن حس بیننده به جای ذهن او، شرایطی را به وجود می‌آورد که بتواند با هر بیننده‌ای، با هر سطحی از سواد و ادراک، ارتباط برقرار کند و به آموزش و بازتولید فرهنگی بپردازد؛ بازتولیدی که مبتنی است بر ارائه‌ تجربیات مشترک از محیط بیرونی و یادگیری آسان و اثربخش تصویری. این بازتولید منجر به شکل‌دهی به فرهنگ اجتماعی می‌گردد.
در این زمینه، نمایش جایگاه و نقشی خاص دارد. صنایع فرهنگی، در طول دهه گذشته، نمایش رسانه‌ای را در فضاها و پایگاه‌های نو تکثیر داده است و خود نمایش یکی از اصول سامان‌دهنده به اقتصاد، سیاست، جامعه و زندگی روزمره شده است. فرهنگ رسانه‌ای، برای جذب مخاطبان بیشتر و افزایش قدرت، نفوذ و سود خود، هر روزه شیوه‌های نمایشی و چشم‌اندازهای پیچیده و فنی جدیدتری به کار می‌گیرد، به گونه‌ای که فرهنگ تصویری سرگرمی‌های اطلاعاتی جذابیتی روزافزون دارد.
نمایش‌های اغواگر، تحت تاثیر فرهنگ چند رسانه‌ای‌ها، شهروندان و مخاطبان رسانه‌ها و کل جامعه‌ی مصرف‌کننده را جذب خود کرده، درگیر با شبکه‌ای معنایی از سرگرمی، اطلاعات و مصرف می‌کند؛ الگویی که اثر عمیقی بر کردارها و پندارهای فردی و اجتماعی دارد. وقتی جهان واقعی به تصاویر ساده تبدیل می‌شود، تصاویر ساده به موجودات واقعی و تلقین‌های ایجاد‌کننده‌ی رفتارهای هیپنوتیک تبدیل می‌شود. وقتی تصویر، با بهره گرفتن از ابزارهای رسانه‌ای گوناگون، فرد را وادار به دیدن جهان می‌کند، دیگر نمی‌توان جهان را به صورت واقعی درک کرد و طبیعی است که حس ممتاز انسان، حس بینایی می‌شود؛ درست همان طور که در دوران گذشته، حس لامسه برتری داشت.
با رشد و توسعه‌ی فناوری‌های اطلاعاتی و چند رسانه‌ای جدید، نمایش فناورانه بر شکل‌گیری خطوط و مسیرهای اصلی و فرعی جوامع و فرهنگ‌های امروز اثر انکارناپذیری داشته است، به گونه‌ای که نمایش رسانه‌ای یکی از ویژگی‌های اصلی و معرف پدیده‌ی جهانی شدن گردیده است (کلنر، ۱۳۸۵: ۱۶۴- ۱۶۲).
در این میان، زنان به‌عنوان نیمی از مخاطبان جامعه، اهمیت و نقش خاصی می‌یابند. تلویزیون می‌کوشد با کمک ابزار نمایش از طرفی تصویری خاص از زنان جامعه را به بیننده القا نماید و تصویر پذیرفتنی از زن را معین و مشخص نماید و از سویی دیگر، الگوهای رفتاری خاص زنان را شکل دهد.
همچنین، تلویزیون با نمایش تصویر ویژه‌ای از زنان و چگونگی تعامل دیگر اقشار جامعه با آنان، به گونه‌ای برای اقشار مختلف جامعه در برخورد با زنان نیز الگوسازی می‌کند.
تاریخ بر فراز و نشیب تلویزیون در ایران با جنسیت و مناسبات جنسیتی گره خورده است و گرچه تغییراتی را در عرصه‌ی جنسیت تجربه کرده که خود نشان از همراهی با تحولات اجتماعی دارد، ولی مناسبات جنسیتی تنیده شده در فضای دراماتیک فیلم‌های آن، اشکالی را سامان داده است که در بستر تحولات اجتماعی، بار سنت و مدرنیته را به دوش می‌کشند؛ به گونه‌ای که می‌توان گفت صورت پدرسالارانه‌ی روابط جنسیتی، سنت دیرینه‌ی تلویزیون ایران از زمان ظهور تا کنون بوده است (رحمتی و سلطانی، ۱۳۸۳: ۱۰)
۱-۲ بیان مساله
نظام ارتباطی، به عنوان یکی از ارکان اجتماع، با دیگر نظام‌های اجتماعی دارای روابط متقابل و پیچیده‌ای است.
پس می‌توان جهان امروز را دنیای الکترونیک دانست که مشخصه‌ی اصلی آن، رسانه‌های گروهی‌اند که فاصله‌ها را از میان می‌برند و باعث جهشی اطلاعاتی‌ می‌گردند و درست به همین دلیل، تاثیرات شگرف فرهنگی و اجتماعی دارند (سورین و تانکارد، ۱۳۹۰: ۳۹۴).
بر همین مبنا، یعنی بر مبنای تاثیرات فرهنگی و اجتماعی رسانه‌ مبتنی بر تغییر و تحولات ابزار رسانه می شود، از جمله اقشار اجتماعی که به شدت متاثر از تاثیرات اجتماعی و فرهنگی رسانه است، زنان می‌باشند. زن و مرد، بابت متمایز بودن در ساختار بدنی خود، دو گروه مجزا در جامعه انسانی را تشکیل می‌دهند. این، در واقع بزرگترین گروه‌بندی‌ای است که در هر جامعه‌ای می‌توان انجام داد. اما این گروه‌بندی به دنبال خود تفکرات قالبی و کلیشه‌های جنسیتی را به همراه داشته است. زن و مرد، هر یک به دیگری صفاتی را نسبت می‌دهند و آن را مختص مردان و یا زنان می‌دانند و هیچ تفاوتی بین اعضای گروه زنان یا مردان قایل نمی‌شوند و امکان متفاوت بودن زنان از یکدیگر را امری نزدیک به محال تلقی می‌کنند.
زنان جامعه ما چندان در بیان مستقل اندیشه‌ها و زندگی‌شان توانایی نداشته‌اند و در بسیاری اوقات، به عنوان افراد فرعی از متن جامعه حذف و به حاشیه رانده شده‌اند. بر این اساس، با ایجاد دو نظام ارزشی، مردان اصل و زنان فرع بوده‌اند. شیوه و سبک زندگی در جامعه ما بر اساس این نگرش، یعنی اصلی – فرعی شکل گرفته است و موجودیت و هستی خانواده نیز در هدف‌های اصلی و فرعی معنا پیدا کرده است. زنان در فرهنگ ما هیچ‌گاه نه به صورت افراد مستقل از شوهر یا فرزندان، بلکه همواره در مقام همسر یا مادر نشان داده می‌شوند. این در واقع در حکم آن است که به شیوه‌ای زیرکانه به جامعه القا کنیم که زنان فقط در مقام همسری وابسته به شوهر یا مادری تابع نیازهای فرزندان، وجود خارجی دارند. (میشل ۱۳۷۶، ۱۲۷)
تحلیل مناسبات جنسیتی در قلمرو فرهنگ، یکی از اصلی‌ترین طرح‌های پژوهش در نظریه‌های فرهنگ معاصر است. در این حوزه، با تحلیل جنبه‌های فرهنگ، می‌کوشند مناسباتی را بیابند که از طریق آن‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای مردسالارانه در جامعه بازتولید می‌گردند. از این جهت، رسانه‌های جمعی به عنوان یکی از مهم‌ترین منابع تولید فرهنگ، بیش‌ترین نقد را به همراه دارند.
در فرهنگ عامه و رسانه‌های توده‌ای، معمولا زنان یا به عنوان ابژه و موجودی ابزاری و حاشیه‌ای بازنمایی می‌شوند و یا - به عنوان مقوله‌ای اجتماعی، مانند مخاطبین، شنوندگان و بینندگان فرآورده‌های فرهنگی - نادیده گرفته می‌شوند. بر این اساس، می‌توان گفت گونه‌ای گفتمان جنسیتی بر رسانه‌ها حاکم است.
مقصود از گفتمان جنسیتی، آن گروه از بیان‌های معطوف به سلطه است که واجد دو مشخصه‌ی اصلی‌اند: یکم آن که خواست جنسی اصلی‌ترین مضمون آن‌هاست و دوم آن که به یک گفتمان هژمونیک بدل شده‌اند و به عنوان یک گفتمان عام و شایع، یک دوره از تاریخ اجتماعی ایران را، رقم زده‌اند (کاشی، ۱۳۸۵: ۱۲).
به جرات می‌توان گفت که اکثر کنش‌های اجتماعی به گونه‌ای آمیخته با جنسیت‌اند (ابراهیمی و کاظمی، ۱۳۸۸: ۳۵). البته نباید از یاد برد که همواره کنش‌های متفاوت با سنت‌های پایداری که عرف بر اساس آن عمل می‌کند، واکنش‌های تندی را به همراه داشته است و در این میان، شاید زنان بیشتر از مردان به بازتولید سنت‌های خانوادگی، روابط محلی و آداب و رسوم سنتی می‌پردازند (آلکوف، ۱۳۸۵: ۶۲) و در کنار آن‌ها قانون، سنت و آداب و رسوم جامعه، هر یک به نوعی مسوول این وقفه‌های عجیب سکوت و سخن گفتن بوده‌اند (وولف، ۱۳۷۹: ۷۳).
از این نظر، چگونگی بازتولید زبان جنسیتی در کنش‌ها و منش‌های اجتماعی از طریق رسانه اهمیت می‌یابد. این امر، البته در کنش‌های تصویری از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
تلویزیون با تثبیت موقعیت نابرابر اجتماعی و معناسازی اجتماعی جهت‌مند آن، در تثبیت و تقویت هنجارهای اجتماعی مردانه در جامعه نقش اساسی بازی می‌کند. نقش تلویزیون صرفا نشان دادن زنان در نقش‌های سنتی نیست، بلکه نقشی اساسی‌تر در کمک به ارائه‌ تعریف و شکل معانی اساسی زنانگی و مردانگی ایفا می‌کند.
به عنوان مثال، در دهه‌ی اخیر ساختار سنتی، در اثر فرایندهای جدایی‌ناپذیر و به هم پیوسته‌ی کار و آگاهی زنان، زیر سوال رفته است. تحصیلات عالی و اشتغال زنان، از سویی باعث کسب ارزش‌ها، نگرش‌ها و برداشت‌های جدیدی گردیده است و از سویی دیگر، سبب دشواری در هماهنگ کردن نقش‌های سنتی با نقش‌های جدید شده است (ساروخانی و رفعت‌جاه، ۱۳۸۳). بر این اساس، در بخشی از برنامه‌های تلویزیونی، زنان با وجود این‌که ممکن است در چهار دیواری خانه به تصویر کشیده شده باشند، اما زنانی هستند درگیر عواطف و فاقد پیچیدگی و البته نیازمند هدایت و راهنمایی به وسیله مردان با کفایت، منطقی و دارای عقل سلیم.
سبک رفتاری زنان و زنانگی در برنامه تلویزیونی تصویری تصادفی و بی دلیل را بیان نمی‌کند؛ بلکه این بیان نوعی مراسم سیاسی است که موقعیت طبقه‌ی زن را در ساختار اجتماعی تثبیت می‌کند، نوعی نمایش جنسیتی. (کاظمی و ناظر فصیحی ۱۳۸۶، ۱۳۹)
درست در همین‌جا است که رسانه‌ی تلویزیون و نگرش مدیریتی حاکم بر آن اهمیت می‌یابد. در واقع، تلویزیون در این‌جا چیزی بیش از یک رسانه است؛ تلویزیون ابزار قدرت مردانه در جهت حفظ وضع موجود مردانگی و زنانگی می‌باشد.
تلویزیون به عنوان یکی از ابزارهای مهم اجتماعی سازی در دنیای مدرن، با بازنمایی الگوها و هنجارهای جنسیتی حاکم بر زندگی اجتماعی در قالب اجراهای نمایش‌گونه، عملا نقش برسازنده و بازتولید کننده‌ی این هنجارها را در زندگی اجتماعی امروزی برعهده دارد.
از میان برنامه‌های تلویزیونی، آنچه بیشترین میزان توجه بینندگان در همه‌ی سنین و گروه‌های مختلف طبقاتی را به خود جلب می‌کند، سریال‌های تلویزیونی است؛ برنامه‌ای که هم برای گذران اوقات فراغت انتخاب می‌شود و هم می‌تواند محملی باشد برای آشنایی با دنیای افرادی دیگر و زندگی آنان، از خلال داستانی که به نمایش درمی‌آید و البته، در خلال این داستان، فرهنگ، آداب و رسوم و روش زندگی شخصیت‌های داستان هم به تصویر کشیده می‌شود.
سرگرمی همیشه مهم‌ترین بستر برای نمایش بوده است، اما در جامعه‌ی سرگرمی‌های اطلاعاتی امروزی، سرگرمی و نمایش به نحو قابل توجهی وارد حوزه‌های اقتصاد، سیاست، جامعه و زندگی روزمره شده‌اند. صورت‌های کنونی سرگرمی در تلویزیون، در حال تزریق فرهنگ رسانه‌ای در دستگاه‌های خود هستند. در عصر رسانه‌های نمایشی، خود زندگی هم تبدیل به یک فیلم می‌شود و ما زندگی خود را در قالب فیلمی می‌سازیم که خود هم بازیگر و هم تماشاچی یک نمایش مستمر بزرگ می‌شویم (کلنر، ۱۳۸۵: ۱۶۸ – ۱۶۷).
به سریال‌های تلویزیونی نباید تنها به دید یک تفریح و گذران اوقات فراغت نگریست، بلکه رموز و نشانه‌های موجود در آن، با درگیر کردن مخاطب در طول روایت، پیام‌های خود، از جمله پیام‌های جنسیتی را انتقال می‌دهد. از نظر دبور، همبسته‌ی نمایش، تماشاکننده است؛ همان بیننده و مصرف‌کننده‌ی منفعل نظام اجتماعی که بر اساس تسلیم، اطاعت و تولید تفاوت‌های قابل فروش و بازاری، برنامه‌ریزی شده است.
از این رو، مفهوم تماشا متضمن تمایز میان فاعلیت و انفعال و مصرف و تولید است. جامعه‌ی نمایش، ابزارهای خود را بیشتر از طریق سازوکارهای مصرف، اوقات فراغت، خدمات و سرگرمی بسط می‌دهد. دبور بیان می‌دارد که نمایش آن لحظه‌ای است که مصرف به درجه‌ی اشغال کامل زندگی روزمره رسیده باشد. نمایش‌های رسانه‌ای آن بخش از پدیده‌های فرهنگ رسانه‌ای است که ارزش‌های اساسی جامعه‌ی معاصر را در خود دارد و در جهت آشناسازی و وارد کردن افراد به زندگی اجتماعی به کار می‌آید و بحث‌ها و مناقشات اجتماعی و شیوه‌های حل آن‌ها را به نمایش درمی‌آورد (همان: ۱۶۶-۱۶۴).
بر این بنیاد، وسایل ارتباط جمعی نه تنها بازتاب شرایط جامعه هستند، بلکه وظیفه‌ی رهبری و هدایت فکری جامعه را نیز به عهده دارند.
تلویزیون نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین وسایل ارتباط جمعی، همراه و مانند یکی از اعضا در خانواده حضور دارد و بر آن تاثیر گذاشته، ساخت اجتماعی روابط زن و مرد را متحول می‌سازد. این تاثیر دو صورت متمایز دارد:
۱) با نشان دادن زنان و مردان و ویژگی‌ها و خصوصیات آن‌ها، که شامل نقش زن و مرد در خانواده نیز می‌شود، جامعه را به خودآگاهی می‌رساند. به عبارت دیگر، ساختار روابط جنسیتی و وضعیت موجود آن را نشان می‌دهد.
۲) با نشان دادن وضعیت مطلوب و ارائه پیشنهادها و راه‌ حل ‌های عملی، جامعه را به سوی تحول در ساختار روابط و از جمله، تحول در نقش‌های خانوادگی زن و مرد هدایت می‌کند. به عبارت دیگر، تغییرات آرمانی ساختار روابط جنسیتی را نشان می‌دهد.
این پژوهش در واقع به همین مساله می‌پردازد. این پژوهش به دنبال آن است که با تحلیل سریال‌های تلویزیونی بررسی نماید که رسانه‌ی تلویزیون در ایران چه نگرش یا نگرش‌هایی را در مورد زنان بازتاب می‌دهد، چه الگو یا الگوهایی را نمایش می‌دهد، وضع موجود را چگونه تبیین و تفسیر می‌کند و در نهایت، چه تصویری از وضع مطلوب گفتمان جنسیتی جامعه‌ی ایران ارائه می‌دهد. به طور خلاصه، نرخ نگرش به زنان در سریال‌های تلویزیونی چگونه است؟
۱-۳ اهمیت و ضرورت
زندگی معاصر بدون رسانه‌های ارتباطی غیر قابل تصور است. رسانه‌ها، موقعیت یا عرصه‌ای را فراهم می‌کنند که در آن، روز به روز بیشتر مسایل زندگی عموم، چه در سطح ملی و چه در عرصه‌ی بین‌المللی متجلی می‌شود. هرگونه کوششی برای درک شیوه‌ی عمل رسانه‌های جمعی در زندگی امروزی ما باید با شناخت این واقعیت آغاز شود که رسانه‌های جمعی جزو لازم جامعه و زندگی فردی ما هستند (مک کوییل، ۱۳۸۲، ۲۲)
ارتباطات همگانی بر بسیاری از جنبه‌های فعالیت‌های اجتماعی ما اثر می‌گذارد. حتی وسایل سرگرمی نیز تاثیر فراگیری بر تجربه‌ی ما دارند. این امر تنها به این علت نیست که آنها بر ایستارهای ما به شیوه‌هایی خاص تاثیر می‌گذارند، بلکه از آن روست که آنها وسیله‌ی دسترسی به اطلاعاتی هستند که بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی به آنها بستگی دارد (گیدنز، ۱۳۷۳، ۱۹۷)
اصولا برای رسانه کارکردهای زیر را برشمرده‌اند:
۱)کارکرد نظارتی:
کارکرد نظارتی رسانه‌های جمعی مبین اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی است. رسانه‌ها در این زمینه مخاطبان را از محیط اجتماعی خود، آگاه می‌سازند تا واکنش‌های لازم را برای انطباق با آن داشته باشند. این کارکرد، مخاطبان را خطرات احتمالی محیطی آگاه ساخته، راه‌های مقابله با آن و یا جلوگیری از آن را گوشزد می‌کند .
۲) کارکرد آموزشی یا انتقال فرهنگ:
شکل‌دهی به هنجارها، ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارها. مخاطبان به صورت منفعل و ناخودآگاه در معرض اطلاعات رسانه‌ای قرار می‌گیرند و برای انجام رفتارهای خاص و کسب مهارت‌ها، هنجارها و ارزش‌های ویژه، آموزش می‌بینند. رسانه‌ها می‌توانند با ارائه‌ الگوهای رفتاری، چهارچوب‌های مرجع و اطلاعات مطلوب، به افزایش مهارت‌های شهروندی و شکل‌گیری رفتارهای مدنی کمک کنند.
۳)کارکرد نوگرایی و توسعه
۴) کارکرد راهنمایی و رهبری
در این میان، رسانه‌ای که بتواند به سهولت در دسترس عمومی افراد جامعه قرار بگیرد، نقش ارتباطی موثری خواهد داشت. تلویزیون دارای چنین ویژگی‌ای است. بنابراین، تلویزیون از سویی می‌تواند ابزار قدرت حاکم باشد، در جهت بازتولید وضع موجود و از سویی دیگر، توان آن را دارد که به ابزار تغییر وضع موجود بدل گردد. این امر، به ویژه در جامعه‌ی در حال گذار ایران که با انبوه تعارض‌های فرهنگی رودررو است، اهمیت و ضرورتی خاص می‌یابد. عدم شناخت صحیح از کارکردها، نتایج و اهداف برنامه‌های تلویزیونی می‌تواند هم به کم‌رنگ شدن ارزش‌ها و هنجارهای حاکم منجر گردد و هم موجب کج‌فهمی پیام‌های فرهنگی این رسانه در زمینه‌ی تغییر و تحول فرهنگی و اجتماعی جامعه شود.
در مورد برنامه های تلویزیونی باید توجه نمود که گسترش تکنیک‌های نوین ارتباطی، نظیر رادیو، تلویزیون و سینما، اشاعه‌ی بیش از پیش پیام‌ها را امکان‌پذیر ساخته است؛ پیام‌هایی که دیگر به پیام‌های خبری محدود نمی‌شوند. امروزه، در رسانه‌های تصویری، حجم پیام‌های تبلیغاتی، تصویرها و مطالب و داستانهای سرگرم‌کننده، از خبرها بیشتر شده‌اند. تلویزیون‌ها نقش خود را به عنوان وسایل خبری به معنای دقیق کلمه از دست داده‌اند و به ابزارهای مهم فرهنگ توده تبدیل شده‌اند.
پیام‌های جدید وسایل ارتباطی، دیگر تنها در اختیار آن دسته از افراد جامعه که در پی کسب اخبار و گسترش آگاهی‌های اجتماعی هستند، قرار نمی‌گیرند، بلکه با تحریک تمایلات و لذت‌ها، به تمام اعضای جامعه‌ی توده‌وار عرضه می‌شوند. این پیام‌ها، در عین حال که به نیاز انسان برای ارتباط فکری پاسخ می‌دهند، تمایلات روانی وی را نیز ارضا می‌کنند (معتمدنژاد، ۱۳۸۵: ۱۳۵-۱۳۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...