عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی

از عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی می­توان به عوامل فردی، عوامل ارتباطی و عوامل خارجی اشاره کرد. در ادامه هریک از این عوامل به تفصیل ارائه می‌شوند.

۲-۱-۴-۱٫ عوامل فردی

جنسیت: بین دیدگاه مردان و زنان نسبت به کیفیت زندگی زناشویی چند تفاوت جنسیتی مشاهده شده است. مثلاً لاکسلی (۱۹۸۰)، گزارش کرده است که خانم ها نارضایتی و ناکامی بیشتری را در قبال رابطه گزارش می‌کنند و معتقدند که بیش از همسرانشان مورد سوء تفاهم واقع می­شوند (الیس، ۲۰۰۴). اسمیت (۱۹۸۵) بین سازگاری زناشویی مردان و زنان تفاوتی پیدا نکرد. اما فاورز (۱۹۹۱) در بررسی سازگاری و رضایت­مندی دو نفره مشاهده کرد که مردان بیشتر از زنان ازدواج خود را با شاخص­های مالی، والدینی، خانواده و دوستان بررسی می­ کنند (آخرتی، ۱۳۸۶).

هیتون و بلیک (۱۹۹۹)، معتقدند که از آن جایی که مردان و زنان از نقش­های متفاوت برخوردار هستند و دید متفاوتی نسبت به ابعاد گوناگون رابطه (از قبیل تقسیم وظایف، فرزند پروری و جمعیت جنسی) دارند به شکل متفاوتی به ارزیابی رابطه می­پردازند. آن ها هم چنین معتقدند که ارزیابی زنان از رابطه دقیق تر از مردان است چون آنها بر رابطه تأکید بیشتری می­ورزند. این تفاوت ها برخی از پژوهشگران را بر آن داشته است تا بیان کنند که به الگوهای رضایت زناشویی مجزا برای مردان و زنان به دلیل تفاوت در دیدگاه شان نسبت به رابطه، نیاز می­باشد (به نقل از غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

سن ازدواج: بوث و همکاران (۱۹۸۷) دریافتند که افرادی که در سنین کمتر از بیست سالگی ازدواج کرده‌اند، کمترین پایداری را در ازدواج داشتند. صرف نظر از طول مدت ازدواج، نتایج منفی ازدواج زود هنگام بر پایداری زناشویی مشهود بوده است. این محققان نتایج معکوسی را برای افرادی که دیرتر ازدواج کرده­اند گزارش دادند. با وجود این فقط در هفت سال اول زندگی می ­تواند مشکل وجود داشته باشد و پس از هفت سال اثر مشکلات ازدواج می ­تواند کاهش یابد. اگر چه سن به عنوان یک عامل پیش بینی کننده کیفیت زندگی زناشویی تأیید نشده است ولی ارتباط آن با سازگاری کماکان مورد انتظار بوده است چرا که عملکرد ضعیف در ایفاء نقش در ازدواج زود هنگام بیشتر دیده می­شود (مرادی،۱۳۷۹).

  سلامتی: ممکن است نقصان در سلامتی با کاهش کیفیت زندگی زناشویی رابطه داشته باشد که تحت تأثیر عواملی همچون کاهش درآمد، تغییر در بازار کار، فعالیت­های مشترک اندک یا رفتار مشکل زا قرار می­گیرد (بوث و جانسون،۱۹۹۷؛ نقل از الیس،۲۰۰۴). فارل و ماکیدز (۱۹۸۵) در بررسی­های خود نشان دادند که نیازها و مشکلات مربوط به سلامت جسمانی ممکن است انرژی، زمان و توجهی که باید بر روابط زناشویی متمرکز باشد را به خود اختصاص دهد و کیفیت هیجانی مناسب مورد نیاز در رابطه زناشویی را تحت تأثیر قرار دهد. در یکی از مطالعات انجام شده درباره ارتباط بین ازدواج و سلامت جسمانی مشخص شده که کیفیت زندگی زناشویی با سلامت همسران سنین بالا مرتبط نبوده بلکه با سلامت سنین متوسط و جوان ارتباط داشته است. از این رو رضایت­مندی زناشویی چنانچه در سال­های نخست ازدواج باشد و انتظار مشکلات جسمانی وجود نداشته باشد، ممکن است با سلامت بیشتر ارتباط داشته باشد (آخرتی،۱۳۸۶).

اثرات کیفیت زندگی زناشویی ممکن است برای همسری که سالم است قوی تر باشد و کیفیت زندگی زناشویی زنان ممکن است نسبت به بیماری مزمن همسر حساس­تر باشد (الیس، ۲۰۰۴). بررسی تحقیقات مختلف نشان می­دهد که کیفیت پایین زندگی زناشویی، آشفتگی زناشویی و طلاق، با افزایش آشفتگی روان­شناختی و کاهش سلامتی کلی همبستگی دارد و تأثیرات بسیار مخربی بر بهزیستی کلی ایجاد می­ کند (هاوکینز و بوث، ۲۰۰۵، نقل از یاوری،۱۳۸۷).

ویژگی­های شخصیتی: بر اساس تحقیقات کاستا و مک­گری (۲۰۰۵) روابط زناشویی می ­تواند از مسائل مختلف تأثیر بپذیرد، که برخی از مهم ترین آن‌ها عوامل شخصیتی و سبک­های هیجانی ارتباطی و تجربی است که در طی زمان ثابت فرض شده است (سامانی،۱۳۸۶). بنتلز و نیوکام (۱۹۷۹) مطالعات طولی درباره سازگاری زناشویی انجام دادند و اهمیت متغیرهای شخصیت، مانند ثبات هیجانی، بی­قراری، عینیت، رفتار سنجیده و درون­گرایی و برون­گرایی و روان آزردگی را تأیید کردند (الیس،۲۰۰۴).

هانسن (۱۹۸۴) در تحقیقی نشان داد که شایستگی ارتباط به عنوان ویژگی افراد است که امکان برقراری، تحول و حفظ روابط ارضاء کننده دو جانبه را تسهیل می­ کنند. برای مثال، شواهد پژوهشی نشان داد که کمرویی و اضطراب اجتماعی از ویژگی­های اجتماعی مؤثر در هنگام آغاز ارتباط است. مطالعات آلن و ریونسون (۱۹۸۴) نشان داد که زوجینی که شباهت بیشتری با هم دارند، بیشتر از سایر زوجین که کمتر شباهت دارند، احساس رضایت­مندی می­ کنند. مشاهدات جانسون و تسکان (۱۹۹۹)، نشان داد که افرادی که کمترین تعارض را در ارتباط با والدین خود داشته اند، بالاترین میزان کیفیت زندگی زناشویی را از خود نشان می­دادند و کمترین تعارض را تجربه کرده­اند (میراحمدی زاده، نخعی، طباطبایی و شفیعیان،۱۳۸۲).

معمولاً افراد با کسانی تمایل به ازدواج دارند که دارای شخصیت مشابه با خودشان باشد و اگر با هم احساس راحتی کنند به احتمال قوی به یکدیگر وابسته می­شوند. پس از شکل گیری رابطه نیز ممکن است احساس آزادی و مالکیت مردان دچار شک و تردید واقع شود و یا زنان با کاستی و فقدان احساس نزدیکی و صمیمیت مواجه شوند که البته این می ­تواند منشاء فرهنگی نیز داشته باشد و به تصورات قالبی آموخته شده در گذشته باز گردد (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

به منظور بررسی ارتباط بین پرخاشگری فیزیکی و اختلال زناشویی، یک تحقیق طولی صورت گرفته است. نتایج نشان داده­اند که اختلال زناشویی در میان زوجین پرخاشگر رایج­تر از زوجین غیر پرخاشگر است و نیز در میان زوجین با پرخاشگری شدید معمول­تر از زوجین با پرخاشگری کمتر است. محققان با کنترل حوادث استرس زا و ارتباطات منفی، دریافتند که پرخاشگری یک عامل پیش ­بینی کننده معتبر برای نتیجه زندگی زناشویی زوجین است (لاورنس و برادبوری، ۲۰۰۱)

نحوه فرزندپروری: فرزند پروری ضعیف می ­تواند از طریق میانجی­گری عوامل دیگر نظیر تعارض زناشویی بر کارکرد رابطه تأثیر گذار باشد. اثرات فرزندپروری ضعیف ظاهراً به جنسیت، شدت سوءاستفاده و بعد خاص کیفیت زندگی زناشویی بستگی پیدا می­ کند (بلت و ابیدین،۲۰۰۳؛ نقل از آخرتی،۱۳۸۶). کلی و کونلی (۱۹۸۷)، گزارش کرده­اند که ابعاد محیط اجتماعی اولیه همانند عدم ثبات روانی ـ اجتماعی و نزدیکی هیجانی پیش ­بینی­های قوی­تری برای کیفیت زندگی زناشویی زنان محسوب می­شوند (الیس، ۲۰۰۴).

وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی و استخدام: احتمالاً شرایط اقتصادی ـ اجتماعی مطلق از اهمیت کمتری در پیش بینی کیفیت زندگی زناشویی برخوردار هستند تا انتظارات و ادراکات مربوطه. از این رو رضایت از سبک زندگی و وضعیت شغلی و اقتصادی ـ اجتماعی می ­تواند به سطوح بالای رضایت زناشویی بینجامد (الیس، ۲۰۰۴). کانجر و همکاران (۱۹۹۰)، با ارائه توصیفی از الگوهای کارکرد بد زناشویی در بعد مسائل اقتصادی، معتقدند که این مسائل قبل از هر چیز با ایجاد احساس ذهنی، فشار روانی ـ اقتصادی، تغییرات شناختی، عاطفی و رفتاری به دنبال دارد. همچنین فشارهای اقتصادی با افزایش سطح رفتار خصومت آمیز در مردان رابطه دارد. نتایج تحقیقات درباره و ضعیت اقتصادی و کیفیت زناشویی متناقص بوده است. به عنوان مثال، بوس و همکاران (۱۹۸۴) دریافتند که افزایش وضعیت اقتصادی زنان در افزایش طلاق تأثیر بسزایی دارد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

لارسون و همکارانش (۱۹۹۴) دریافتند که استرس عدم امنیت شغلی از رابطه­ای منفی با تعدادی از کارکردهای زناشویی برخوردار است. آنها پیشنهاد کردند که اضطراب مرتبط با کار به زندگی خانوادگی سرایت پیدا می­ کند (الیس، ۲۰۰۴). بیکاری از رابطۀ قوی با کیفیت زندگی زناشویی برخوردار نیست اما با افسردگی و روابط استرس آور که پیش بینی کیفیت زندگی زناشویی ضعیف هستند رابطه دارد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

هم چنین ممکن است اثرات استرس شغلی از یکی از همسران به دیگری تسری پیدا کند. به عنوان مثال، بولگر و همکاران (۱۹۸۹) دریافتند که بین استرس­های کاری (همانند سر ریز نقش یا مشاجرات) یکی از زوجین و استرس­های خانگی همسر دیگر رابطه وجود دارد (الیس، ۲۰۰۴).

نگرشهای مربوط به ازدواج و طلاق: آماتو و راجرز (۱۹۹۹) به بررسی رابطۀ بین نگرش­های مربوط به طلاق و کیفیت زناشویی پرداختند. آنها پیشنهاد کرده­اند که ممکن است تحمل طلاق باعث تضعیف موانع موجود بر سر ترک یک ازدواج گردد و نگرش­های مربوط به ازدواج برانگیزۀ سرمایه گذاری در آن تأثیرگذار باشد. (الیس، ۲۰۰۴).

[۱]. Locksley

[۲]. Smith

[۳]. Favourz

[۴]. Heaton

[۵]. Blake

[۶]. Booth

[۷]. Johnson

[۸]. Farl

[۹]. Markedz

[۱۰]. Haekins

[۱۱]. Casta

[۱۲]. Macgarey

[۱۳]. Bentelze

[۱۴]. Newcom

[۱۵]. Honsen

[۱۶]. Allen

[۱۷]. Revenson

[۱۸]. Johnson

[۱۹]. Teskan

[۲۰]. Lawrence

[۲۱]. Belt

[۲۲]. Abidin

[۲۳]. Kelly

[۲۴]. Conley

[۲۵]. Boose

[۲۶]. Bolger

[۲۷]. Amato

[۲۸]. Rogers

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...