ز سوز سینه خود تا کنام باور خلق / لباس سوخته ات را گواه خواهم برد
سزای پیشکشت در حضور وصل، تنی / - چو آهوان حرم، بیگناه - خواهم برد
اگر زمانه نخجیر گر، امان دهدم / شبی به امن حریم تو راه خواهم برد
( مجموعهی اشعار، خطی ز سرعت واز آتش، شبی به امن حریم تو…، صفحه ۵۳۴ )
عبارت ” امن حریم تو” کنایه است از آغوش یار، ” زینهار دو چشم” کنایه از آرامش نگاه یار، تشبیه دیدگان یار به ” پیشگاه ” در شکوه و نوازش، ” آستان ” استعاره از چشم یار، ” چشم شکوه گستر” استعاره از چشم اشک بار شاعر، ” عریضه ای به دو سطری سیاه ” استعاره به سرمه سایی چشم شاعر، تشبیه ” نگاه یار ” به دو طاقهی اطلس در نرمی و لطافت، تشبیه محل استقرار خورشید و ماه به ” حجله خانه “، تشبیه چشم یار به ” حُقه ” ( صندوقچه ) و سیاهی و سپیدی چشم یار به طرفه های زمرد در درخشندگی، تشخص قائل شدن برای پگاه و تصور آن به انسانی که شرم و حیا دارد. ” سوز سینه ” استعاره از عشق، عبارت ” کنام باور خلق ” اذهان خلق را به کنام ( آرامگاه و آشیانه ) مانند کرده است که لبان سوختهی یار را گواه عشق، نزد آنان خواهد برد.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
فضای حاکم دراین شعر تصور معشوق و یار به پادشاهی است که در نخجیر روزگار پیشگاه و آستان دارد، عریضه ها دریافت می دارد و گواه می طلبد و شاعر در خور حضرتش می گوید:
سزای پیشکشت در حضور وصل، تنی
چو آهوان حرم، بیگناه - خواهم برد
مشروط بر این که زمانهی نخجیر گر مجالی برای راه یافتن به امن حریم یار بدهد.
در این غزل سیمین باز با سوار خویش سخن می گوید و این گونه می آغازد که:
نگاه دار
نگاه دار! که عمری به راه چون تو سواری / فشانده چشم سرشکی، نشانده اشک غباری
به لوح سینه خیالم کشیده نقش عزیزی / بدان عزیز نماید نشانه ها که تو داری
کرم نما و فرود آ که پیش دیدهی حیرت / همان خیال محالی که در کناری و یاری
چو واگذاشته ام خلق را ز خویش به عمری / دمی سزد که به خلقم ز خویش وا نگذاری
دلم گریخته از دست تو، نشسته به پایت / که از حصار وفایت نجُسته راه فراری
چنان به بوی تو دارد تنم هوای شکفتن / که گل ز سنگ بر آرم گرَم به خاک سپاری
به خنده گفتی:« اگر جز تو را عزیز بدارم / مرا عزیز بداری؟» به گریه گفتمت:« آری!»
( مجموعهی اشعار، یک دریچه آزادی، نگاه دار، صفحه ۸۵۸ )
بیان احساسات عاشقانه و تأکید بر پایداری و وفا داری درمسیر عشق در این شعر دوسویه است مضمون شعری در این بیت:
کرم نما و فرود آ که پیش دیدهی حیرت / همان خیال محالی که در کناری و یاری
یاد آور آن بیت حافظ است که گفت:
« رواق منظر چشم من آشیانهی توست / کرم نما و فرود آ که خانه خانهی توست»۱۲
تشبیه وفای یار به ” حصار” که گریزگاه ندارد و اگر از دست یار بگریزی به پای او درافتی نشان وفای سوار شاعر بیان می دارد و اذعان به این که در آرزوی وصال تن همچون گل هوای شکفتن دارد چندان که اگر به خاکش بسپاری از سنگ مزار او گلی خواهد رُست. و در پایان اقرار گرفتن یار از شاعر بر عمق وفاداری او در قالب مزاح و مطایبه که:
به خنده گفتی:« اگر جز تو را عزیز بدارم / مرا عزیز بداری؟» به گریه گفتمت:« آری!»
نکته ای که در خصوص واژهی « سوار » می توان یادآور شد این است که می توان آن را تغییر به روز شدهی واژه هایی چون « توسن» و « سمند »، انگاشت که در قلم نوگرای سیمین بدین شکل خود را نشان داده است.
بیان احساسات زنانه در مواجهی با محبوب سرایش عاشقانه همراه با حس شکایت در غزل « با تو بودن » قابل احساس و مشاهده است:
با تو بودن
آه، من بی تو می میرم! کاش می داشتی باور/ روز و شب دیده بر راهم، سوی کاشانه ام بگذر
آن دل سخت و سنگین را حالی از سینه بیرون کن / من دلی مهربان دارم؛ می گذارم تو را در بر
عشق در بازوان دارم؛ خسته از ره که می آیی / شانه را می کنم بالین، سینه را می کنم بستر
خسته از ره که می آیی، سردِ سرد است آغوشت / غم مخور کاتشی دارم خفته در زیر خاکستر
گر به صحرا گذر کردی، تشنگی را خطر کردی / زان شرابی که می دانی بر لبت می نهم ساغر
روزگاری به سامانت چون گل خُفته با شبنم / لذّت باتو بودن را داشت هر ذره ام باور
گرم و مشتاق می چیدی سیب شیرین حوّا را / پوستش ملتهب می شد زیر خورشید شهریور
طاقی از گوشوارهی من در سرای تو جا مانده / بی تو آن طاق بی جفتم؛ طاقتم طاق شد دیگر
طاق های جدا مانده جفت خواهند شد روزی / گوشوار مرا با خود سوی کاشانه باز آور
( مجموعهی اشعار، یکی مثلا این که، با تو بودن، صفحه ۹۹۵ )
در بیت نخست غزل بی شک شکایت از مهجوری است اذعان به ” بی تومردن"، ” روز و شب دیده بر راه ماندن “، “گذر از سوی کاشانه “، ” سخت و سنگین دلی"، ” در بر گذاردن “، ” عشق در بازوان داشتن “، ” شانه بالین کردن “، ” سینه بستر کردن” نشانه های عمق مهر ورزی زن را به نمایش می گذارد. تشبیه ” شانه ” به “بالین” در نرمی و برجستگی، تشبیه ” سینه ” به ” بستر” در فراخی و گستردگی، ” آتش در سینه ” استعاره از عشق، ” شراب ” استعاره از لعل لب، تشبیه همبستری به ” گل خفته با شبنم” در مقارن بودن و همجواری، ” سیب شیرین حوّا ” استعاره از زنخدان، ” خورشید شهریور” استعاره از یار، مانند کردن ِ جدا یی خود از یار به جدا ماندن طاقی از گوشوار از طاق دیگر، و تقاضای جفت کردن طاق ها و طلب یار و گوشوار با هم در بیت آخر تصاویر بیانی ساخته شده در این غزل است.
در شعر« نوشیدنی، گرم یا سرد؟ » سیمین بهبهانی به خوبی یک اقدام زنانه را به تصویر کشیده است پاره ای زنان به فال و تفأل به انحاء مختلف آن توجه و امعان نظر دارند. سیمین ضمن بیان این خصوصیت علت این تفأل زدن را به فنجان قهوه همان چیزی تصویر می کند که در اغلب این اقدامات صورت می گیرد یعنی ” عشق “، پاره ای زنان یا دختران برای دریافتن از این که آیا کسی به آنان عشق می ورزد یا خیر اقدام به فال گرفتن با فنجان قهوه می کنند این شیوهی زنانه در ابیات به خوبی پرداخته شده است. « بهبهانی خیلی راحت ولی هنرمندانه از گفت و گوی عینی و روزمره الهام می گیرد و از امکانات موجود زبان ماهرانه بهره می برد و از آن جا که به ایجاد ارتباط عاطفی با خواننده بسیار تأکید دارد از همین اصطلاحات و ارتباطات رایج مردمی برای دست یابی به این هدف سود می جوید… دگرگونه نویسی و گسسته نویسی مصراع ها، نشانه های آشکارتری از تلاش بهبهانی در نزدیک شدن به شعر آزاد است…. »۱۳
کاووس حسن لی در مقالهی خود با عنوان ” بررسی عناصر زندگی معاصر در شعر سیمین بهبهانی ” ذیل عنوان ” بهره گیری از امکانات روایی، نمایش نامه ای، سینمایی و … ” این غزل سیمین را یادآور شده و غزل او را ” گفتگوی نمایشی ” نام نهاده و آورده است. « تغییر و تنوع لحن شعر و تلفیق زبان محاوره ای در متن زبان رسمی یکی از شگرد های بهبهانی است. گاهی نیز شاعر به شکل گفتاری و محاوره ای، صحنهی نمایش را ترسیم می کند. »۱۴ قریب به همین مضمون را محمد علی حق شناس در مقالهی خود تحت عنوان ” دوباره می سازمت، غزل!” دارد که اذعان می دارد این خصوصیت سیمین را از تحولات غزل دانسته « سرشت روایی غزل او به کنار؛ زبان غزل او اینک معاصرترین زبان فارسی ماست؛ زبانی است چندان اُخت و آشنا با ما که انگار، نه در فضای اثیری غزل، بلکه از درون پنجرهی باز اتاقی در رهگذری به گوش می رسد.» ۱۵ این غزل آن قدر ساده و ملموس سروده شده که آرایه ای بهتر از همان هنرمندی در استفاده از زبان محاوره برای آن نمی توان جویا شد اگر چه توصیفات و تشبیه ها به جای خویش هست؛ بیت:
می گویم از دیده رفتی اما ز خاطر نرفتی / در نقش فنجان نظر کن نیروت اگر با نظر هست…
(مجموعه ی اشعار، یکی مثلا اینکه، نوشیدنی گرم یا سرد؟، صفحه ۹۹۹)
یادآور این ضرب المثل است که عموماً می گویند ” از دل برود هر آن چه از دیده برفت ” و اینجا شاعر خطاب به محبوب می گوید اگرچه از دیده نهان گشتی ولی یاد تو از خاطر ما سترده نشده است؛ به شهادت نقشی که از ته فنجان نسترده ام و نگاه داشته ام و نیز بیت آخر:
این همچو ما دیر مانده / با نقش خود پیر مانده
گوید که تصویر عشق است / نقشی به عالم اگر هست
یاد آور بیت معروف حافظ شیرازی است که فرمود:
« از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند»۱۱
همچنین خصوصیات شعری که در تحلیل شعر فوق یادآور شدیم را می توان در شعر ساده و بی تکلف « نان و پنیر و صداقت » نیز مشاهده کرد. اینجا سخن از عشق دو دوست درمیان است و یاد ایام کودکی و مدرسه؛

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...