۴- روابط ایران و رژیم صهیونیستی (۱۳۵۷-۱۳۳۲):
بعد از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد و برکناری دولت مصدق، محمدرضا شاه پهلوی که با حمایت آمریکا توانسته بود دوباره زمام امور را به دست بگیرد بالتبع باید در راستای سیاست های آمریکا در منطقه و عرصه ی بین المللی گام بر می داشت، چیزی که مارک گازیوروسکی از آن به عنوان “دولت دست نشانده” یاد می کند.
با توجه به روابط حسنه ی آمریکا و اسرائیل با یکدیگر، یکی از مواردی که ایران باید در سیاست خارجی خود اصلاح می کرد بحث برقراری مجدد رابطه با اسرائیل بود.
به همین دلیل حکومت پهلوی مصمم به برقراری ارتباط مجدد با اسرائیل بود و در این راستا در اسفند ۱۳۳۲ وزارت امور خارجه در پاسخ به استعلام سفارت ایران در “برن” طی بخش نامه ای به کلیه ی نمایندگی های ایران در خارج از کشور مطلبی را به این مضمون بیان می کند: «… راجع به سوال آن سفارت از این که آیا نمایندگان سیاسی ایران می توانند با مامورین سیاسی دولت اسرائیل دید و بازدید رسمی نمایند، اشعار می دارد که دولت شاهنشاهی با اسرائیل قطع رابطه نکرده، بلکه نمایندگی ما در آن جا فعلا تعطیل است بنابراین دید و بازدید با نمایندگان اسرائیل مانعی ندارد.»[۶۰]
پایان نامه - مقاله - پروژه
بدین ترتیب ایران در پی برداشتن گام های عملی بیشتری برای برقراری ارتباط با اسرائیل بود لذا در تاریخ ۳۰/۳/۱۳۳۳ زین العابدین خاکسار، وزیر مختار ایران در عمان، طی سفری به اسرائیل که یک هفته طول کشید، گام جدیدی در برقراری ارتباط با اسرائیل برداشت. وی هدف از انجام این سفر را بررسی وضعیت و مشکلات اتباع ایران اعلام کرد. زین العابدین خاکسار در این سفر با وزیر امور خارجه ی اسرائیل و هم چنین با فرماندار بیت المقدس دیدار کرد.
با انجام این سفر خبر هایی در مورد احیای مجدد روابط ایران و اسرائیل منتشر شد، مخصوصا رسانه های کشور های عربی به طور گسترده ای اخبار مربوط به این سفر را پوشش دادند و اعلام کردند که دولت های قدرتمند و استعمارگر در حال فشار آوردن به ایران هستند تا با اسرائیل رابطه برقرار کند، در پی این خبر ها ایران اعلام کرد که قصد برقراری رابطه با اسرائیل را ندارد.
شایان ذکر است که مهم ترین مانع در برقراری روابط ایران و اسرائیل فشار افکار عمومی ایران و علمای مذهبی و هم چنین ترس از واکنش جهان اسلام به این موضوع بود.
بحث مناسبات ایران و اسرائیل با فراز و فرودهایی همراه بود تا این که حادثه انقلاب عراق در سال ۱۳۳۷، حکومت ایران را به این نتیجه رساند که به سمت نزدیکی و اتحاد با اسرائیل پیش برود. زیرا با انقلاب در عراق و نزدیکی این کشور به شوروی، ایران بیش از پیش احساس خطر نمود.
در همین سال است که شاه در پاسخ به نامه ی بن گوروین، نخست وزیر اسرائیل، که سیاست کوروش در قبال یهودیان را یادآوری کرده بود چنین می نویسد: یادآوری سیاست کوروش در قبال مردم شما، برای من بسیار باارزش است و من حداکثر سعی خود را برای ادامه ی راهی که به وسیله ی این سنت قدیمی به وجود آمده خواهم نمود.
حکومت شاهنشاهی ایران با توجه به شرایط داخلی و منطقه ای نمی توانست به طور علنی با اسرائیل رابطه برقرار کند پس در صدد برقراری رابطه محرمانه و غیرعلنی با اسرائیل برآمد به همین دلیل «ابراهیم تیموری در آذرماه ۱۳۳۸ به تل آویو رفته و در آن جا مستقر شد و از آن جایی که قرار بود روابط به صورت غیررسمی و محرمانه باقی بماند، وی جزئی از سفارت ایران در برن محسوب می شد و این نمایندگی نیز در مکاتبات “برن ۲” خوانده می شد.»[۶۱]
البته شاه در پی علنی کردن این ارتباط بود ولی می بایست ابتدا عکس العمل کشورهای عربی را می سنجید به همین دلیل مصاحبه ای با روزنامه ی کیهان ترتیب داد، در این مصاحبه که با سردبیر کیهان در اول مرداد ۱۳۳۹ (۲۳ ژوئیه ی ۱۹۶۰) انجام گرفت شاه در پاسخ به سوالی در مورد شناسایی اسرائیل چنین می گوید: «این شناسایی سابقا صورت گرفته و امر تازه ای نیست، منتها روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفه جویی، چند سال پیش نماینده ی ما از اسرائیل احضار شده و هنوز هم برنگشته است. ولی این موضوع شناسایی چیز تازه ای نیست.»[۶۲]
بعد از این اظهارات محمدرضا شاه، موجی از اعتراضات در جهان عرب به پا خاست. به گونه ای که کشور مصر که در آن زمان رهبر انقلابی آن، جمال عبدالناصر در راس امور بود بلافاصله با سخنان شدید اللحنی شاه را مورد عتاب قرار داد و سفیر ایران را از مصر اخراج کرد. ایران نیز مقابله به مثل نموده و سفیر مصر در ایران را اخراج نمود.
در پی اقدام مصر، جهان عرب نیز علیه ایران موضع گرفت و حتی چند روز پس از قطع روابط دیپلماتیک بین ایران و مصر، یکی از علمای بزرگ مصری به نام شیخ محمود شلتوت به شاه نامه ای نوشت و از اظهارات و اقدامات محمدرضاشاه ابراز نگرانی کرد و محمدرضاشاه هم در پاسخی دوپهلو و دیپلماتیک مآبانه اظهار داشت که ما اسرائیل را به صورت دوژور به رسمیت نشناخته ایم و تغییری در سیاست های خود نداده ایم و حامی مسلمانان باقی خواهیم ماند.
با این همه مناسبات ایران و اسرائیل روز به روز در حال گسترش بود اما قبل از این که به بررسی روابط ایران و اسرائیل در زمینه های مختلف بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب اسلامی بپردازیم، ابتدا بهتر است انگیزه های برقراری این روابط بررسی کرد.
با تشکیل اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و به دنبال آن بروز جنگ بین اعراب و اسرائیل و شکست اعراب از اسرائیل، در وزارت امور خارجه ی ایران زمزمه های شناسایی به گوش رسید چرا که در پی شکست اعراب و هم چنین شناسایی اسرائیل توسط ترکیه و انگلیس و آمریکا، ایران احساس کرد که شناسایی اسرائیل می تواند گامی در برخورداری از کمک های مالی و اقتصادی “اصل چهار” رییس جمهور آمریکا “ترومن” و هم چنین جلب حمایت کنگره باشد و به همین دلیل ایران نمی توانست به راحتی از این امر چشم بپوشد ولی حفظ روابط حسنه با کشورهای عربی مانع از این اقدام در آن سال ها شد.
«علایق اولیه ی ایران نسبت به اسرائیل از چندین عامل نشات می گرفت، رابطه نزدیک میان اسرائیل و ایالات متحده این فکر را در شاه تقویت می کرد که داشتن مناسبات حسنه با اسرائیل، به رابطه او با واشنگتن کمک خواهد کرد و او را قادر خواهد ساخت که حسن نیت جامعه ی یهودیان آمریکا را به خوبی جلب کند؛ دریافتی که اسرائیل با شادمانی آن را تقویت می کرد.»[۶۳]
از سوی دیگر اسرائیل نیز مشتاق به برقراری روابط با ایران بود چرا که «امید به این که مسایل سیاسی اسرائیل با منطقه به یک مساله اساسی در حد یک خصومت قومی و مذهبی تبدیل نشود، بلکه یک درگیری استراتژیک نظامی محلی بر سر تصرف مقداری زمین باشد، برای اسرائیل داشتن مناسبات حسنه با ترکیه و ایران تضمین کننده ی این واقعیت بود که اسرائیل می تواند به راحتی با مسلمانان همزیستی داشته باشد. مناسبات دوستانه ی شاه با اسرائیل نشان می داد که مخالفت با اسرائیل در این منطقه عمومیت ندارد و حکایت از آن دارد که به مرور زمان شاید حتی دیدگاه اعراب نیز عوض شود. »[۶۴]
در راستای عملی شدن همین نوع نگرش است که دکترین محورهای پیرامون بن گوریون نخست وزیر اسرائیل مطرح می شود. اصل ایده ی دکترین محورهای پیرامون از “ریون شیلواح” است که از کارشناسان وزارت امور خارجه ی اسرائیل بوده است. محتوای این ایده بر این مبنا شکل گرفته که این تصور در منطقه و حتی در سطح جهانی مطرح شود که خاورمیانه یک منطقه ی منحصرا عربی و حتی اسلامی نیست، بلکه منطقه ای دارای مذاهب، نژادها، فرهنگ ها و ملیت های مختلف است.
بن گوریون به این ایده جنبه ی عملی می دهد و می گوید خاورمیانه یک منطقه ی صرفا عربی نیست بلکه برعکس اکثریت ساکنان آن عرب نیستند، ترک ها، ایرانی ها، یهودی ها ، بدون این که کردها و سایر اقلیت های غیر عربی کشور های عربی را به شمار آوریم، تعدادشان بسیار بیشتر از عرب ها در خاورمیانه است.
به همین دلیل اسرائیل در پی برقراری روابط استراتژیک با ترکیه و ایران در شمال و اتیوپی در جنوب برآمد تا در منطقه از انزوا خارج شود.
این دیدگاه در بین دولت مردان و سیاست گذاران ایرانی بسیار مطرح بود که با نزدیکی به اسرائیل می توان به آمریکا نزدیک تر شد. مثلا حسین فرودوست چنین می نویسد: «هرچند اسرائیل تنها کشوریهودیان جهان به شمار می رود ولی استعداد پذیرش کلیه ی یهودیان جهان را ندارد و در واقع نقش مرکز قدرت جهانی یهود را ایفا می کند، اقلیت های یهودی در جهان غرب به شدت در حکومت های خود موثراند و به خصوص این نفوذ در آمریکا بسیار شدید است، لذا نمی توان اسرائیل را یک کشور تحت سلطه ی غرب و آمریکا تلقی کرد، بلکه در واقع این جهان غرب است که تحت نفوذ اسرائیل است. از سویی اسرائیل پایگاه اصلی غرب در خاورمیانه به شمار می رفت و برای آمریکا کشور پول سازی محسوب می شد. صرف وجود اسرائیل سبب می گردید تا کشورهای عربی و ثروتمند منطقه، دلارهای نفتی خود را در مقابل سفارشات گران قیمت اسلحه به آمریکا بدهند، آمریکا با بذل و بخشش مقداری از این سفارشات را به کشورهای اروپای غربی واگذار می کرد.»[۶۵] با توجه به وجود چنین ذهنیتی در بین دولت مردان و سیاست گذاران ایران، بالتبع روابط ایران و اسرائیل روز به روز بیشتر گسترش می یافت. باید گفت که این تفکر مختص دولت مردان ایرانی نبود بلکه خود شاه هم عمیقا معتقد بود که ایران می تواند از طریق گسترش روابط با اسرائیل به بهتر نمودن روابط خود با آمریکا کمک کند، به عبارت دیگر «باور شاه مبنی بر نفوذ یهود در آمریکا آن قدر قوی بود که وی رابطه خوب و نزدیک با اسرائیل را لازمه ی داشتن روابط مناسب و اعمال نفوذ در آمریکا می دانست، ژنرال هرکابی در سفری به ایران که با شاه ملاقات کرده بود شاه در این دیدار خواستار شد که اسرائیلی ها با نفوذی که در واشنگتن دارند سعی کنند حقایق منطقه ای را به آمریکایی ها بفهمانند، شاه افزود آمریکایی ها نیاز ایران را به جنگ افزار و کمک مالی دست کم می گیرند و تلویحا از اسرائیل خواست که در این باره به پرزیدنت آیزنهاور فشار وارد سازند، بعدها شاه در ملاقاتی با رهبران اسرائیلی این تقاضا را تکرار کرد.»[۶۶]
همان طور که ذکر شد روابط ایران و اسرائیل رو به گسترش گذاشت به طوری که روزنامه ی معاریو در ۲۲/۲/۱۳۴۲ با درج خبری با عنوان “درجه ی وزیر مختاری نماینده ی اسرائیل در تهران” خبر داد که مایر عزری به درجه ی وزیر مختاری نایل آمده است و در ادامه در رابطه با نمایندگی اسرائیل در تهران نوشت که علی رغم فقدان روابط عادی دبپلماتیک، یک نمایندگی اقتصادی که دارای اختیارات کنسول نیز هست به ریاست دکتر دوریل در تهران فعال است. روزنامه ی معاریو این اتفاقات و ترفیع عزری به درجه ی وزیرمختاری را نشانه ی پیشرفت روابط بین اسرائیل و ایران می دانست.
مایر عزری در گسترش روابط سیاسی و اطلاعاتی بین ایران و اسرائیل نقش تعیین کننده ای داشت، او یهودی ایرانی تباری بود که در سال ۱۳۲۸ شمسی به همراه ده ها نفر از یهودیان ایرانی به اسرائیل مهاجرت کرده بود، عزری که با زبان فارسی و آداب و رسوم ایرانیان آشنایی داشت، نقش اصلی را در برقراری روابط بین دو کشور و ملاقات های دو طرف ایفا می کرد. به عنوان مثال مایر عزری توانسته بود با شخص محمدرضاشاه و اسدالله علم، وزیر دربار، روابط صمیمانه ای برقرار کند و هرگاه مناسب بداند به ملاقات آن ها برود، در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۴۸ (۳ سپتامبر ۱۹۶۹) عزری در ملاقات با اسدالله علم به او می گوید که “آباابان” تقاضای دیدار با شاه را دارد، تا در مورد مسایل خاورمیانه با شاه گفتگو کند، محمدرضاشاه پس از آگاهی از این موضوع ابتدا تمایلی به این ملاقات از خود نشان نمی دهد ولی بعد از گذشت چند روز به اسدالله علم اطلاع می دهد که حاضر است این دیدار صورت پذیرد. اسد الله علم در خاطرات خود درمورد این موضوع چنین می نویسد: «امروز ۱۵ شهریور، پس از شام، شاه مرا به گوشه ای کشید و دستور داد که به مایر عزری بگویم، وزیر خارجه اش می تواند هر موقع که مایل باشد، شرفیاب شود. دربار به دلیل فعالیت های عزری در گسترش روابط دو کشور به او نشان درجه دوم تاج اعطا کرد. علم در ۱۹ شهریور ۱۳۵۲ در خاطرات خود می نویسد: به عزری نماینده ی اسرائیل در تهران نشان درجه دوم تاج اعطا شده است، شاه به من دستور داد که تاریخ فرمان همراه نشان را به پیش از جنگ ژوئن ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل تغییر دهم تا از این بابت کدورتی در روابط ایران و اعراب بروز نکند.»[۶۷]
نقش بهاییان نیز در ارتباط بین ایران و اسرائیل چشمگیر است، بهاییان همیشه با اسرائیل در ارتباط بودند و در کشورهای گوناگون به ویژه ایران به صورت ستون پنجم برای اسرائیل عمل می کردند، گزارشات ساواک در این زمینه شاهدی بر این مدعا می باشد. به عنوان مثال گزارش ساواک در تاریخ ۲۲/۱/۱۳۵۲ بدین شرح آمده است:
«به: اداره کل سوم
از: اداره کل دوم
موضوع: انتخابات اعضای محافل مرکزی بهایی های جهان در اسرائیل
طبق اظهارات امان فتح اعظم، عضو محافل مرکزی بهایی ها در اسرائیل قرار است در تاریخ ۶/۲/۱۳۵۲ شمسی انتخابات … جهت رهبری کردن محافل مرکزی بهایی های جهان در اسرائیل به مدت ۲۰ سال آینده آغاز شود.همچنین قرار است نه نفر … از هر محفل بهایی از ۱۱۳ کشور جهان به منظور شرکت در انتخابات فوق الذکر به اسرائیل عزیمت نمایند.
نظریه: اسرائیل مذهب بهایی را به عنوان مذهب رسمی در سال ۱۳۵۲ شمسی به رسمیت شناخته است. دولت اسرائیل با اجرای برنامه هایی از افراد مذکور می کوشد از اقلیت فوق الذکر در سایر کشورها به ویژه ایران بهره برداری سیاسی – اطلاعاتی و اقتصادی بنماید»[۶۸]
علی رغم وجود چنین گزارشاتی در ساواک در مورد بهاییان، نفوذ آن ها در ایران، مخصوصا در بین دولت مردان روز به روز بیشتر می شد.
علاوه بر بهاییان، یهودیان ساکن ایران نیز بسیار فعال بودند و نقش موثری در ارتباط بین ایران و اسرائیل و حتی کمک های مالی به اسرائیل داشتند. برای نمونه می توان به این گزارش ساواک اشاره کرد: «به: ۳۲۱
از:۴۵۲۰ – شماره ی گزارش ۲۳۷۸۷/۴۵۲۰
موضوع: جمع آوری پول ، شماره ی نامه: ۲۳۷۷۳/۴۵۲۰
از ابتدای ژوئن سال ۱۹۶۷ میلادی و بعد از جنگ بین اعراب و اسرائیل، انجمن کلیمیان تهران با راهنمایی و تقاضای دولت اسرییل به وسیله ی مقامات آژانس اسرائیل در ایران، ابتدا خیلی محرمانه شروع به جمع آوری پول نموده و این اعانات در شب نشینی ها و در ایام برگزاری نماز عید شنبه ها در مساجد و انجمن های محلی کلیمیان در تهران و شهرستان ها با ازام مامورین یهودی ایرانی و مامورین اعزامی اسرائیل به ایران جمع آوری گردید و حتی چندی قبل قرار بود که بهای دو فروند جت جنگی میراژ سهمیه ی پرداختی یهودیان ایران جمع آوری شود که مبلغی قابل توجه، جمع آوری و پرداخت گردید.»[۶۹]
در بحث گسترش روابط ایران و اسرائیل می توان به نقش دو عامل مهم اشاره کرد:
الف) نقش آمریکا در روابط ایران و اسرائیل
ب) نقش کشورهای عربی در گسترش روابط ایران و اسرائیل
الف) نقش آمریکا در روابط ایران و اسرائیل: با توجه به پایان جنگ جهانی دوم و قدرت یافتن آمریکا و در پی آن به وجود آمدن جنگ سرد، دو قطبی شدن جهان سکه ی رایج روزگار شد به همین دلیل کشورها یا در بلوک شرق جای می گرفتند یا در بلوک غرب، بلوک غرب به سردمداری آمریکا سعی در تضعیف شوروی و بلوک شرق داشت.
با توجه به این دسته بندی ایران و اسرائیل هردو در بلوک غرب جای می گرفتند و بالتبع باید سیاست های خود را با سیاست های کلی آمریکا در منطقه ی خاورمیانه و عرصه ی بین المللی هماهنگ می کردند، به عنوان مثال هنگامی که آیزنهاور در سال ۱۹۵۳ میلادی رئیس جمهور آمریکا شد، آمریکا از پیشروی کمونیسم بین المللی نگران بود و احساس خطر می کرد به همین دلیل آیزنهاور با کمک برادران دالس، استراتژی مهار کمونیسم (یا انتقام گسترده) را اعلام کرد. در پی این دکترین بود که پیمان بغداد شکل گرفت، پس از اعلام دکترین آیزنهاور که در آن رییس جمهور آمریکا خواستار فعال شدن سیاست ایالات متحده در خاور میانه به منظور جلوگیری از گسترش کمونیسم گردید، در همین مقطع بود که جمال عبدالناصر نیز در مصر به قدرت رسید و جنبش نیرومند پان عربیسم شکل گرفت، شایان ذکر است که در همین مقطع زمانی کارشناسان آمریکایی و انگلیسی مشغول کمک به تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور در ایران بودند. « ایالات متحده، کشورهای منطقه را تشویق می کرد که در امور امنیتی با یکدیگر همکاری کنند و اسرائیل را نیز در جریان بگذارند، لذا در اکتبر ۱۹۵۷ میلادی سپهبد تیمور بختیار، نخستین رییس ساواک، به پاریس رفت و خواستار ملاقات با “یعقوب تسور"، سفیر اسرائیل در فرانسه شد، او این تقاضا را از طریق “دکتر صادق صدریه” دبیر اول سفارت ایران به عمل آورد. در این ملاقات بختیار از ارتش اسرائیل و پیروزی هایش در جنگ با مصر ستایش کرد و نگرانی خود را از اقدامات ناصر در بی ثبات کردن خاورمیانه ابراز داشت و به نام شاه پیشنهاد همکاری و مبادله ی اطلاعات در امور امنیتی را ارائه داد. دولت اسرائیل از این پیشنهاد استقبال نمود و “بن گوریون” آن را فتح بابی برای همکاری گسترده تر سیاسی بین دو کشور در قاره ی آسیا دانست. احساس اسرائیلی ها این بود که همکاری با ایران و ترکیه می تواند دشمنی هند که روابطش را با آنان فدای دوستی با مصر کرده بود جبران کند.»[۷۰]
همان طور که قبلا نیز ذکر شد، ذهنیت شخص محمدرضا شاه و دولتمردان از رابطه ویژه ی اسرائیل و آمریکا در برجسته شدن نقش آمریکا در روابط ایران و اسرائیل بسیار موثر بود.
ب) نقش کشورهای عربی در گسترش روابط ایران و اسرائیل:
همان طور که قبلا نیز بیان شد ایران کشوری اسلامی بود و علمای مذهبی فعالی داشت که همیشه از نزدیکی ایران و اسرائیل انتقاد می کردند علاوه بر آن کشور های مسلمان و عربی فشار قابل ملاحظه ای برای جلوگیری از ارتباط بین ایران و اسرائیل به عمل آوردند. اما عواملی چند در بین کشورهای عربی باعث شد که ایران مصمم به برقراری ارتباط با اسرائیل شود، همان طور که ذکر شد یکی از این عوامل وقوع انقلاب در عراق بود، این انقلاب دارای گرایشات مارکسیستی بود و عراق به همین دلیل از پیمان بغداد خارج شد و محمدرضاشاه از این بابت احساس نگرانی زیادی می کرد.
به دنبال گسترش ناسیونالیسم عربی و راه انداختن جنگ روانی و جبهه ی تبلیغاتی علیه ایران و اسرائیل از سوی کشورهای عربی که گرایشات مارکسیستی و ناسیونالیسم قوی داشتند و با توجه به سطح منطقه ای و ساختار دوقطبی نظام بین المللی ایران و اسرائیل بیش از پیش به هم نزدیک شدند، اهمیت ایران و اسرائیل پس از اعلام دکترین نیکسون بیش از پیش شد و ایران و اسرائیل به بازوان نظامی آمریکا در خاور میانه تبدیل شدند. به طوری که نقش ایران در خلیج فارس برجسته بود و نقش اسرائیل در مدیترانه ی شرقی.
با توجه به همین گسترش ناسیونالیسم عربی، طرح وحدت کشورهای مصر و سوریه و عراق در اوایل دهه ی ۱۹۶۰ میلادی مطرح شد و اسرائیل بیش از پیش احساس خطر نمود و در همین راستا بود که “بن گوریون” در نامه ای به تاریخ ۲۳ مه ۱۹۶۳ (۲ خرداد ۱۳۴۲) که به وسیله ی فرستاده ی ویژه ای برای شاه به تهران ارسال کرده بود چنین می گوید که «موقعیت استراتژیک ایران و اسرائیل ایجاب می کند تا این دو کشور بر همکاری های خود برای مقابله با دشمنان داخلی و خارجی بیفزاید. بن گوریون در نامه ی خود به نتایج وحدت مصر، سوریه و عراق اشاره کرده، نوشته بود که افزایش قدرت و پرستیژ ناصر، منافع حیاتی ایران و اسرائیل را به خطر خواهد انداخت، نخست وزیر اسرائیل هم چنین متذکر شده بود که ناصر ممکن است به ماجراجویی های تازه ای در خلیج فارس و شیخ نشین های ساحلی خلیج، به خصوص کویت و هم چنین خوزستان دست بزند و امنیت کشتی رانی را در کانال سوئز و شط العرب به خطر بیندازد و موانعی را در راه عبور آزاد محموله های نفتی ایران و کویت به وجو آورد. بن گوریون در ادامه ی این مطلب نوشته بود که “موضع غیر مصمم” ایران در قبال اسرائیل، مصر را به ادامه ی ماجراجویی خود تشویق می کند و تنها از طریق “مخالفت جدی و فعال” با ناصر می توان او را وادار کرد که در داخل مرزهای کشور خود بماند و از توسعه طلبی و کسب قدرت و پرستیژ در دنیای عرب خودداری کند.»[۷۱]
با توجه به مواردی که ذکر شد تبیین نزدیکی ایران و اسرائیل دیگر چندان دور از ذهن و دشوار نمی نماید. در بین کشورهای عربی در مورد مقابله با ایران اتفاق نظر وجود نداشت. مثلا کشورهایی مانند عربستان که حکومت شاهنشاهی داشتند با ایران همراه بودند نه با مصر،- البته بعدها در زمان سادات بین ایران و مصر نیز روابط حسنه برقرار شد که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد-، یک نمونه ی بارز از همراهی عربستان به عنوان یک کشور پادشاهی با ایران، ماجرای شورش و کودتا در یمن می باشد.
قضیه از این قرار بود که در سپتامبر ۱۹۶۲ م (۱۳۴۱) افسران ارتش یمن بر ضد پادشاه این کشور قیام نمودند و در این کشور کودتا کردند، در این بین، شوروی و مصر از این کودتا حمایت کردند حتی جمال عبدالناصر سی هزار نیرو برای کمک به انقلابیون یمنی به این کشور اعزام کرد.
با توجه به موقعیت سوق الجیشی یمن، اسرائیل، عربستان و ایران از این فعل و انفعالات نگران بودند و به همین دلیل در صدد کمک به نیروهای سلطنتی یمنی برآمدند به طوری که «در دو مورد اسرائیلی ها مستقیما از فضای عربستان سعودی به وسیله ی هواپیماهایی که علامت نیروی هوایی شاهنشاهی ایران برآن بود، عبور کرده و به وسیله ی چتر مهمات را به شورشیان رساندند. گذشته از مقامات ساواک که هویت واقعی هواپیماهای اسرائیلی که بر فراز عربستان پرواز می کرد را می دانستند، تنها فرد دیگری که از این اقدام مشترک ایران و اسرائیل اطلاع داشت، “کمال ادهم” بود، وی برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ در کلوپ افسران ساواک در تهران با “زوی زامیر” رییس موساد تماس برقرار کرد. ژنرال نصیری میزبان این مهمانی بود. این ملاقات به درخواست ژنرال زامیر که می خواست از مقامات به عنوان واسطه بین موساد و رییس سرویس امنیتی عربستان سعودی استفاده کند ترتیب یافته بود.»[۷۲]
با توجه به وجود چنین شرایط و منافع مشترکی، ایران و اسرائیل روز به روز به یکدیگر نزدیک تر می شدند و همکاری های خود را در زمینه های مختلف گسترش می دادند، آمدن گلدامایر و مناخیم بگین نخست وزیران اسرائیل به ایران و هم چنین دیدار آباابان، شیمون پرز، ژنرال عزر وایزرمن از ایران و ملاقات آن ها با شاه حاکی از وجود روابط عمیق و صمیمانه بین دو کشور بود.
اگرچه این رفت و آمدها و مذاکرات بدون نتیجه نبود و باعث توسعه و گسترش روابط بین ایران و اسرائیل شده بود اما، روابط ایران و اسرائیل با محدودیت هایی نیز همراه بوده است که مهم ترین عامل آن مسلمان بودن مردم ایران است و به همین دلیل ایران همیشه سعی می کرد کشورهای عربی و اسلامی را به نحوی از خود راضی نگه دارد، به همین علت می توان گفت که رابطه ایران و اسرائیل دارای دو بعد بوده است:
بعد اول: وجود منافع مشترک و اتحاد مخفی بین طرفین. ایران هیچ تمایلی برای علنی شدن این ارتباط نداشت در حالی که اسرائیل بسیار علاقه مند بود که ارتباطش را با ایران علنی سازد تا از انزوای سیاسی در منطقه خارج شود، این نوع ارتباط بین ایران و اسرائیل را آمریکا به عنوان مکمل و تقویت کننده هدایت می کرد.
بعد دوم: ظاهرسازی ایران در حمایت از کشورهای عربی و قضیه ی فلسطین و هم گامی با این طیف کشورها در مجامع بین المللی علیه اسرائیل. به همین دلیل ایران در بسیاری از رای گیری های سازمان ملل در مورد موضوع فلسطین، به نفع این کشور رای می داد.
با توجه به آن چه ذکر شد در مورد بعد اول و چگونگی روابط ایران و اسرائیل باید گفت که ایران و اسرائیل در زمینه های مختلفی همکاری داشتند که از آن جمله می توان به چند مورد ذیل اشاره کرد: الف) روابط نظامی، ب) روابط اقتصادی، ج) روابط و همکاری اطلاعاتی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...