انابه راهی برای استفاده از آیات الهی است؛ «و ما یتذکر الا من ینیب» (مومن ۱۲)و
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
ره آورد انابه هدایت خداست؛ «و یهدی الیه من ینیب» (رعد، ۱۳).
۱ـ ۴ـ ۴ توبه و اَوبت:
اوبت نیز مانند انابت مرتبه ای از مراتب توبه است.
در لغت: «اَوب به معنی بازگشت است» (قرشی، ۱۳۷۸، ص ۱۳۹).
«اَوب: نوعی از بازگشت است و استعمال اَوب برای حیوانی است که دارای اراده باشد و رجوع در حیوان و غیر حیوان بکار می رود» (راغب اصفهانی، بی تا، ص ۲۵).
«و لغت اوّاب هم که صیغه مبالغه است. این کلمه پنج بار در قرآن آمده است و آن صفت کسانی است که پیوسته با طاعت و استغفار و دعا و ترک معاصی بسوی خدا رجوع می کنند».
«توبه صرفاً اختصاص به انسان دارد و در هیچ مورد دیگر درباره غیر انسان ها به کار برده نشده است رجوع درباره انسان و غیر انسان برده شده است و اوبت صرفاً درباره موجودات صاحب اراده بکار برده شده است» (قرشی،۱۳۷۸، ص۱۴۰).
«هر که واجدان حق را توبه کند او را اواب گویند»؛«اوبت صفت پیغام بران است» (میبدی،۱۳۷۱،ج۱،ص۶۰۰)؛«هر که توبه کند مراعات او را نه از بیم عقوبت و نه طمع ثواب او صاحب اوبت بود» (قشیری، ۱۳۶۱، ص ۱۴۰).
۱ـ ۴ـ ۵ توبه، حال و مقام
مقام در لغت به معنی جای ایستادن واشاره به این آیۀ مبارک قرآن کریم دارد: «و ما منّا الّا له مقام معلوم»۰صافات،۱۶۴) و در اصطلاح مر تبه ای از مراتب سلوک است که سالک در مسیر قرب الهی را باتحمّل مشقّت وریاضت های مداوم به کسب آن نائل می شود؛بنا بر این مقام اکتسابی است وبا«حال»که واردی روحانی و نازله ای غیبی است متفاوت است
«مقام در لغت به معنی اقامت و منزلت و مرتبه و درجه» (دهخدا، ۱۳۴۳، صص۸۸۴، ۸۸۰)؛ «مقام به معنی منزلت است» (قرشی،ج۶ ، ص۵۳).
«مقام عبارت از منزلت و مرتبتی است که بنده به واسطه آداب خاص و تحمل سختی و مشقت بدان نائل گردد» «مقامات سیر و سلوک بسیار است مانند مقام صابرین، مقام صادقین، مقام قائلین و بالاترین آنها مقام توبه و استغفار است» (سجادی،۱۳۷۸،ص ۷۳۵).
«در نزد عارفان هر چه به محض موهبت به دل پاک سالک راه طریقت از جانب حق داده می شود بی تعمّد سالک و باز به ظهور صفات نفس زائل می گردد آن را حال می نامند و چون حال دائمی شد و ملکه سالک گشت مقام می خوانند» (همان، ص ۳۰۷).
بنا براین با توجه به تعاریف ذکر شده درباره حال و مقام ، توبه بنده محفوف به دو توبه از خداست؛ در ابتدا خداوند توفیق توبه را به بنده اش می دهد ؛خداوند تواب است «صفت تواب به خداوند هم اطلاق شده است» (طبرسی، ۱۳۵۱، ج ۱، ص ۳۱).
نتیجه این که، چون توبه، موهبتی الهی است، حال است ؛ زمانی که سالک با ریاضت و تحمل سختی ها در توبه ثابت قدم شد، به مقام نا ئل می شود.
۱ـ ۴ـ ۶ توبه، جبر و اختیار
از موضوعاتی که از گذشته های بسیار دور اندیشه متفکران را به خود معطوف نمود جبر و اختیار است آیا انسان مجبور و یا مخیر است؛ اگر مجبور است و در اعمالی که انجام می دهد نقشی ندارد چرا مجازات می شود و یا باید توبه کند؛ و اگر مخیر است اراده خدا و تأثیر خدا در نظام هستی چه معنا دارد؟
آیات فراوانی در قرآن کریم اختصاص به آن دارد «و ما تشاون الا ان یشاء الله» (انسان،۳۰)؛ «یدخل من یشاء فی رحمته» (همان، ۳۱)؛ «ئوتی الملک من تشاء و تنزع الملک، ممن تشاء بیده الخیر» (آل عمران، ۲۶)؛ خداوند مالک، مدبر و مسبب نظام هستی است. «انا هدیناه السبیل اما شاکرواً ما کفورا» (انسان، ۳)؛ «فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلاً» (همان، ۲۹).
انسان با اراده و اختیار است. توبه یا پشیمانی از گناه در صورتی صحیح است که انسان مخیر باشد اگر او در اعمال زشت خود مجبور باشد با مجازات سازگار نیست.
تبیین آیات قرآن چگونه است؟ و دانشمندان درباره آن چه می گویند؟
«اشعری برخلاف جبایی بر آن است که خواست خدا نسبت به اعمال ما ضرورتاً به تحقق آن ها می انجامد، خدا فرمان می دهد و می خواهد که فرمانش اطاعت شود، چنان که قرآن می گوید و ما تشاون الاّ ان یشاء الله» شما جز آنچه خدا می خواهید نخواهید خواست (انسان، ۳۰).
به خواست خدا عمل می کنیم ما نمی توانیم خود چیزی بخواهیم، انسان هنگامی که عمل می کند فاعل عمل خویش نیست خداست که فاعل آن است از روی مجاز است که می گوئیم انسان فاعل اعمال خویش است» (شیخ بوعمران، ۱۳۸۲، ص۴۰).
«امام فخر رازی می گوید:
“انسان فاعل افعال خود به این معنی که آنها را خود بیافریند نیست آفرینش فقط متعلق به خداست ولی انسان افعال خود را کسب می کند” (توبه، ۸۲)؛ ما می توانیم به یمن قدرت اتفاقی که خدا به ما تفویض می کند عمل کنیم».
قشیری در رساله معتبر خود سخن یکی از شیوخ صوفیه به نام احمدبن یحیی الجلاء را نقل می کند که می گوید:
“هر که فعل ها همه از خدای بیند موحد بود» همه چیز از ازل داده شده است، یا داده نشده است سرنوشت همه کس را از پیش تعیین کرده اند بنابراین کوشش بیهوده است زیرا نمی توان با اراده خود چیزی را تغییر داد؛ همان گونه که نمی توان از چنگ مرگ گریخت از چنگ سرنوشت هم نمی توان گریخت.»” (شیخ بوعمران، ۱۳۸۲، ص۴۶).

 

یک طایفه را بهر ملاقات سرشتند    
  یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد    
  یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
(فروغی بسطامی، ۱۳۷۶، ص ۱۶۳)
     
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...