پیدایش دلبستگی در کودک

بالبی معتقد بود دلبستگی در کودک بدین ترتیب بوجود می آید: در آغاز، پاسخدهی اجتماعی کودکان تصادفی است. مثلاً آن ها به هر چهره ای لبخند می زنند و با رفتن هر کسی گریه می کنند. بین ۳ تا ۶ ماهگی، کودکان پاسخدهی خود را به چند آشنا محدود می کنند و به ویژه فرد خاصی را آشکارا ترجیح می دهند و حضور غریبه ها آن ها را نگران می کند. اندک زمانی بعد، تحرک بیشتری پیدا می کنند و با سینه خیز رفتن، در حفظ نزدیکی خود با نماد اصلی دلبستگی خویش، نقش فعال تری را ایفا می کنند و مراقب هستند که این والد کجاست و هر علامتی دال بر جدا شدن ناگهانی والد، پاسخ دنباله روی را در آن ها راه اندازی می کند. کل این فرایند، یعنی تمرکز بر نماد اصلی دلبستگی که پاسخ دنباله روی را راه اندازی می کند، مشابه نقش پذیری در سایر گونه هاست. کودکان آدمی نیز همانند بچه های بسیاری از گونه های دیگر، از نماد دلبستگی خاصی نقش پذیرفته اند و وقتی این والد به راه افتد، بلافاصله او را دنبال می کنند. بالبی متوجه شد که چرا نوزادان و کودکان هنگام جدا شدن از والدین شان چنین مضطرب می شوند. به نظر او، کودک آدمی به عنوان محصول تکامل، به بودن در کنار والد یا کسی که از او نقش پذیرفته است، نیاز غریزی دارد. این نیاز در کنه وجود کودک ریشه دارد و شاید اگر این نیاز نبود، نسل آدمی پابرجا نمی ماند تا حدی که خود کودک گاه ممکن است احساس کند که قطع تماس با والد، به مرگ او منجر خواهد شد (کرین، ۱۹۴۳، ترجمه خوی نژاد و رجایی، ۱۳۸۴). بالبی معتقد بود اگر چه الگوی دلبستگی در خلال روابط کودک با مراقبش در طی سال اول زندگی شکل می گیرد، اما      می تواند در زمان های بعدی تغییر کند، هر چند ساختار اولیه ی این بنای دلبستگی تقریباً ثابت باقی می ماند. در ابتدا، دلبستگی نوزاد به چهره ی دلبستگی، بقای او را تضمین می کند. در بزرگسالان نیز به هنگام مواجهه با خطر، سیستم دلبستگی آن ها که در اوایل کودکی شکل گرفته فعال می شود و موجب ظهور رفتارهای دلبستگی جستجوی حمایت می گردد (اینسورث و همکاران، ۱۹۷۸).

۲-۴-۳- انواع دلبستگی

مری اینسورث، یکی از همکاران بالبی، مشاهدات گسترده ای روی کودکان و مادران شان در اوگاندا و ایالات متحده انجام داد و نوعی شیوه ی آزمایشگاهی برای سنجش درجه ی امنیت دلبستگی کودکان ۱۲ تا ۱۸ ماهه ابداع کرد. این شیوه که موقعیت ناآشنا نامیده شد، شامل مجموعه ای از رویدادهاست که در آن کودک هنگامی که مراقب اولیه اتاق را ترک می کند و به آن برمی گردد، مورد مشاهده واقع می شود. طی این توالی، کودک از طریق آینه ی یک طرفه تحت مشاهده قرار می گیرد و شاخص های گوناگون از جمله سطح فعالیت، میزان درگیری در بازی، گریه و سایر نشانه های آشفتگی، فاصله از مادر و تلاش برای جلب توجه مادر، فاصله با غریبه و تعامل با او، ثبت می شوند. از نظر آن ها، کودکان بر اساس رفتارهایشان در یکی از سه گروه زیر طبقه بندی می شوند.

مقاله - متن کامل - پایان نامه

  • دلبسته ی ایمن:

صرف نظر از اینکه کودک به هنگام رفتن مادر از اتاق، آشفته می شود یا نه، شیرخوارگانی که به عنوان دلبسته ی ایمن طبقه بندی می شوند، هنگام بازگشت مادر به اتاق، با او تعامل می کنند. بعضی از کودکان از فاصله ی دور با نگاهی نشان می دهند که متوجه برگشت مادر شده اند و همچنان مشغول بازی با اسباب بازی ها می مانند. برخی دیگر خواهان تماس بدنی با مادر می شوند. عده ای هم در سراسر جلسه ی ارزیابی، فقط به مادر توجه دارند و هنگامی که مادر از اتاق بیرون می رود، پریشانی شدیدی نشان می دهند. به طور کلی ۶۰ تا ۶۵ درصد کودکان شیرخوار آمریکایی در این گروه قرار می گیرند.

  • دلبسته ی ناایمن – اجتنابی:

این شیرخوارگان به هنگام بازگشت مادر، از تعامل با او پرهیز می کنند. بعضی از آن ها مادر را تقریباً به کلی نادیده می گیرند و برخی نیز در جهت تعامل با مادر و هم از جهت اجتناب از تعامل با او، واکنش هایی انجام می دهند. شیرخوارگان اجتنابی هنگام حضور مادر در اتاق توجه کمی به او دارند و هنگامی که مادر از اتاق بیرون می رود، معمولاً پریشانی نشان نمی دهند و اگر پریشانی هم نشان دهند، هر غریبه ای نیز همانند مادر می تواند به آسانی آن ها را آرام کند. حدود ۲۰ درصد از شیرخوارگان آمریکایی در این طبقه قرار می گیرند.

  • دلبسته ی ناایمن – دوسوگرا:

شیرخوارگانی به عنوان دوسوگرا طبقه بندی می شوند که در موقع بازگشت مادر، در برابر او به مقاومت دست می زنند. آنان در آن واحد، هم در جستجوی برقراری ارتباط جسمانی با مادر هستند و هم از آن پرهیز می کنند. برای مثال ابتدا گریه می کنند تا مادر آن ها را بغل کند، اما پس از بغل شدن با عصبانیت پیچ و تاب می خورند تا از آغوش مادر در بیایند. برخی کودکان رفتار منفعلانه دارند. به این معنا که وقتی مادر باز می گردد، با گریه کردن، او را به خود می خوانند ولی سینه خیز به سوی او     نمی روند و وقتی هم مادر به سوی آن ها می رود، در برابرش مقاومت نشان می دهند. حدود ۱۰ درصد از شیرخوارگان آمریکایی در این دسته طبقه بندی شده اند (اینسورث و همکاران، ۱۹۷۸).

در پژوهش هایی که توسط مین و سولومون[۱] (۱۹۸۶) انجام شد، مشخص شد بعضی از شیر خوارگان در هیچ یک از این گروه ها جای نمی گیرند. این شیرخوارگان عنوان گروه آشفته را گرفتند. شیرخوارگان گروه آشفته، غالباً رفتارهای متناقض نشان می دهند. برای مثال، به مادر نزدیک می شوند، در حالی که سعی دارند به او نگاه نکنند یا به او نزدیک می شوند و سپس رفتار اجتنابی همراه با منگی نشان        می دهند یا پس از آرام شدن، ناگهان گریه سر می دهند. بعضی از آن ها گم گشته، فاقد احساس و یا افسرده به نظر می رسند. حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد از شیرخوارگان آمریکایی در این طبقه جایگزین      شده اند، اما درصد این موارد در میان شیر خوارگانی که با آن ها بدرفتاری می شود یا والدین شان برای اختلالات روانی تحت درمان هستند به مراتب بیشتر است.

۲-۴-۴- مراحل ایجاد دلبستگی

به عقیده ی بالبی (۱۹۸۰) کودکان در نتیجه ی تجربیات خود در طول این چهار مرحله، پیوند عاطفی با مراقبت کننده برقرار می کنند که در غیاب والدین می توانند از آن به عنوان یک پایگاه امن استفاده کنند. این بازنمایی درونی، جزئی مهم از شخصیت می شود که به عنوان الگوی واقعی درونی یا یک رشته انتظارات درباره ی در دسترس بودن شخصیت های دلبستگی و احتمال فراهم آوردن حمایت در موقع استرس، عمل می کند. این تصویر ذهنی، الگو یا راهنمایی برای کلیه ی روابط صمیمی در آینده می شود. در زیر مراحل ایجاد دلبستگی از نظر بالبی آورده شده است:

  • مرحله ی پیش دلبستگی (تولد تا ۶ هفتگی):

انواع علایم فطری مانند چنگ زدن، لبخند زدن و گریه کردن به نوزاد کمک می کند تا با سایر انسان ها تماس نزدیک برقرار کنند. وقتی که مادرها پاسخ می دهند نوباوگان را ترغیب می کنند تا نزدیک بمانند، زیرا وقتی آن ها را بغل می کنند، در آغوش می گیرند و نوازش می کنند و به آرامی با آن ها صحبت می کنند تسلی می یابند. نوزادان در این سن می توانند بو و صدای مادر خود را تشخیص بدهند، اما هنوز به مادر دلبسته نیستند، زیرا اهمیتی نمی دهند که با فرد نا آشنایی به سر برند.

  • مرحله ی دلبستگی در حال انجام (۶ هفتگی تا ۸-۶ ماهگی):

در طول این مرحله ، نوباوگان به مراقبت کننده ی آشنا به صورتی پاسخ می دهند که با یک غریبه تفاوت دارد. مثلاً برای مادر می خندند اما برای غریبه نمی خندند. در این مرحله با اینکه نوباوگان       می توانند مادر خود را تشخیص دهند، در صورتی که از او جدا شوند اعتراض نمی کنند. بنابراین دلبستگی در حال انجام است ولی هنوز ایجاد نشده است.

  • مرحله ی دلبستگی واضح (۸-۶ ماهگی تا ۱۸ ماهگی – ۲ سالگی):

اکنون دلبستگی به مراقبت کننده ی آشنا به وضوح مشهود است. نوباوگان اضطراب جدایی نشان   می دهند، یعنی هنگامی که فرد بزرگسالی که به او تکیه کرده اند آن ها را ترک می کند، ناراحت       می شوند. اضطراب جدایی بعد از ۶ ماهگی در همه ی بچه های دنیا وجود دارد و تا حدود ۱۵ ماهگی شدید می شود. نوباوگان و کودکان نوپای بزرگ تر، علاوه بر اعتراض کردن به رفتن والد، تلاش سختی می کنند تا او را نزد خود نگه دارند. نوباوگانی که سینه خیز و یا راه می روند، نزدیک شدن به والد، دنبال کردن او و بالا رفتن از بدن او را به سایر افراد ترجیح می دهند و از او به عنوان پایگاه امن استفاده      می کنند که با اتکا به آن به کاوش و خطر کردن در محیط می پردازند و سپس برای حمایت عاطفی، به سمت مادر برمی گردند.

  • تشکیل رابطه ی متقابل (۱۸ ماهگی تا ۲ سالگی و بعد از آن):

در پایان سال دوم زندگی، رشد سریع بازنمایی ذهنی و زبان، به کودکان نوپا امکان می دهد تا رفت و آمد والد را درک کرده و برگشت او را پیش بینی کنند. در نتیجه، اعتراض به جدایی کاهش می یابد. اکنون کودکان، مذاکره با والد را آغاز می کنند و به جای دنبال کردن و آویزان شدن به او، از قانع سازی و خواهش استفاده می کنند

[۱]. Main & Solomon

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...