کنترل اجتماعی هیرشی |
نظریههای یادگیری اجتماعی
بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی، رفتار انحرافی آموختنی است و در فرایند رابطه باافراد دیگر،بهخصوص در گروههای کوچکآموخته میشود. اندیشمندانی نظیر باندورا، سادرلند و تاردنظریهیادگیری اجتماعی را توسعه دادند. الگوهای رفتاریاز طریق مشاهده رفتار دیگران شکل میگیرد.
نظریه یادگیریی اجتماعی-شناختی باندورا (۱۹۸۶)
بر نقشهای برجسته فرایندهای نمادی و خودتنظیمی تأکید میکند و طی آن گفته میشود توانمندی انسان برای استفاده از نمادها به او یاری میدهد تا رویدادها را باز نماید، تجربه آگاه خود را تحلیل کند و با دیگران در هر فاصله زمانی و مکانی ارتباط برقرار کرده و به طرح، خلق، تصور و پرداختن به اعمال دوراندیشانه اقدام ورزد. از نظر باندورا رفتار در نتیجه کنش متقابل بین شناخت و عوامل محیطی به وجود میآید،یعنی مفهومیکه تأثیر متقابل
نامیده میشود (همان:۹۴) این نظریه بیانگر این است که وجود والدین و همسالان مصرف کننده مواد؛ دو باور را در فرد شکل می دهدکه نهایتأ منجر به سوء مصرف مواد می شود؛ یکی باور فرد در مورد آثار اجتماعی ، و دیگری آثار شخصی و فیزیولوژیک سوء مصرف مواد که با مشاهده ی الگوهای مصرف کننده ی مواد شکل می گیرد.این نظریه بین دوخود کار آمدی تفاوت قائل می شود.خود کار آمدی مصرف که به عقاید نوجوان درباره ی توانایی اش در کسب و استفاده مواد مخدر اشاره دارد و خود کارآمدی امتناع که منعکس کننده ی باور نوجوان به توانایی اش در برابر فشار اجتماعی جهت مصرف مواد است.خود کار آمدی نوع دوم به این نکته اشاره می کند که حتی اگر نوجوان قصد مصرف مواد را نداشته باشد، به دلیل فقدان مهارت های لازم در خود داری از فشار همسالان ممکن است اقدام به مصرف مواد کند.مطالعات اخیر نقش خود کارآمدی امتناع در مصرف مواد را اثبات کرده است؛ به عنوان مثال میزان مصرف حشیش با ناتوانی نوجوان در مقابله با فشاراجتماعی جهت مصرف الکل ، سیگار و سایر مواد رابطه دارد. (اپستین و همکاران؛۲۰۰۰- به نقل از:کاووسیان ودیگران؛۱۳۹۰ :۱۸۸)
نظریه همنشینی افتراقی سادرلند
سادرلند (١٩۴٢) اصطلاح همنشینی افتراقی را بهعنوان تبیینی از رفتار انحرافی به کار برد. همنشینی افتراقی بر این پیش فرض بنا شده است که رفتار انحرافی موروثی و ذاتی نیست و به همان روشی یاد گرفتهمیشود که هر رفتار دیگری آموخته میشود. در فرایندیادگیری، معاشران فرد قوای حقوقی را بهعنوان امورمناسب یا نامناسب تعریف میکنند و فرد این تعاریف را از آنان فرا میگیرد. شخصبه دلیل اینکه در معرض تعاریفی قرار میگیرد که قانون شکنی را بر احترام به قانون ترجیح میدهند، بزهکار یا جنایتکار میشود. بدیهی است که همه مردم با این گونه تعاریف برخورد دارند، اما مسئله اساسی میزان برخورد است. سادرلند به معاشرت با بزهکاران و جنایتکاران یا درست کرداران توجه ندارد، بلکه تأکید وی به در معرض تعریفهای مناسب یا نامناسب قواعد حقوقی قرار گرفتن است؛ برای مثال یک فرد جوان ممکن است با تعداد کمی بزهکار معاشر باشد، لیکن این روابط ممکن است به نحوی باشد که فرد در معرض الگوهای بسیاری درزمینهبزهکاری قرار گیرد. ممکن است در شبکه روابطی که فرد با بزهکاران دارد برخی از انواع بزهکاری موردتحسین و برخی دیگر از انواع آن مورد بیاعتنایی بوده و حتی زشت شمرده شود؛برای مثال دزدهای حرفهای ممکن است نسبت به تجاوز به عنف، آدمکشی و اعتیاد به مواد مخدر به همان اندازه مردم درستکار نفرت داشته باشند و این اعمال را محکوم کنند. از طرف دیگر، گرایش به برخی از انحرافات اجتماعی نظیر تقلب درپرداخت مالیات ممکن است از افراد محترمودرستکار جامعه آموخته شود. به باور
سادرلند انواع الگوهای درستکاری و انحراف اجتماعی در جامعه وجود دارد، اما توزیع آنهاواحتمال برخورد افراد با آنها بهنظارت اجتماعی بستگی دارد…به اعتقاد سادرلند فرایندیادگیری که شامل ارتباط و تعامل است میتواندهمه انواعبزهکاریوجرم راتبیین نماید. گزارههای نظریه یادگیری سادرلند به شرح زیراست:
- رفتار انحرافی یادگرفتنی استوارثی و ذاتی نخواهد بود.
۲٫رفتار انحرافی در فرایند ارتباطات یاد گرفته میشود، این فرایند، اداهاو تعامل کلامی را شامل میشود
- بخش عمدهای از یادگیری رفتار انحرافیدر درون گروههایصمیمیصورت میگیرد.
- فرایند یادگیری مواردی نظیر روشها و فنون ارتکاب بزهکاری و جرم که گاهی بسیار پیچیده و گاهی خیلی ساده هستند، جهت گیری ویژه انگیزهها، سائقها، دلیل تراشیها و نگرشهارا شامل میشود.
- ۵٫ جهت گیری مشخص انگیزهها و سائقها از تعاریف مفاد قانونی درباره مطلوبیا نامطلوب بودن یاد گرفته میشود. گاهی از دیدگاه برخی از مردم صدمه زدن به مفادقانونی مطلوب است، این در حالی است که دیگران حمایت از آنها را مطلوب میدانند.
- یک فرد به این دلیل مرتکب بزهکاری وجرم میشود که تعاریف مطلوب بودن تجاوز از قانون بر
تعریف نامطلوب بودن تجاوز از قانون غلبه دارد.
۷٫همنشینیهای افتراقی به لحاظ تکرار دفعات، تقدم و تأخر و شدت یادگیریبایکدیگر متفاوت است؛ برای مثال، در مورد تقدم یادگیری بدیهی است که رفتارغیرقانونی و قانونی که در کودکییاد گرفته میشود، میتواند در طولزندگی نهادینه شده و پایدار بماند.
۸٫فرایندیادگیری رفتار انحرافی از همنشینیها با الگوهای رفتار انحرافیورفتار غیر انحرافی شامل همهوساز و کارهایی میشود که در همه فرایندهاییادگیریوجود دارند.
۹٫این دیدگاه که تنها بزهکاری و جرم حاصل نیازها و ارزشهای اجتماعی است صحیح نیست، بلکه هم درستکاریوهم بزهکاری و جرم هر دو از نیازهاوارزشهای اجتماعی و فرهنگییکسان سرچشمه میگیرند؛ برای مثال این تبیین که «مردم گرسنه دزدی میکنند زیراآنها گرسنهاند»، برای پاسخ به این سؤال که «چرا برخی از مردم گرسنه دزدی نمیکنند؟» کافی نیست(رید، ٢٠٠٠، ١۵٣)؛ بنابراینبرای تبیین تفاوت در رفتار این دو گروه باید در جستجوی تفاوتهای واقعی بود. در این مورد توجه سادرلند بیشتر معطوف به تبیین روان شناسی اجتماعییادگیری رفتارانحرافی با تأکید بر متغیرهایی نظیر انگیزه ما، سائقها و نگرشهاست.(احمدی؛۱۳۸۴ : ۹۵-۹۸)
نظریه تقلیدگابریل تارد
گابریل تارد، از اندیشمندان نظریه تقلید بر این باور است که فرایند کسب رفتار بزهکارانه و مجرمانه از طریق تقلید که مبتنی بر تجربههاییادگیری مشاهدهای است انجام میشود. نظریه فرایند اجتماعی رفتار جنایی تارددر این عقیدهاش منعکس شده است که همه کنشهای مهم زندگی اجتماعیتحت سلطه «مثالهایی» که در معرض فرد قرار دارد انجام میشود، بر اساس این عقیده، او نظریه تقلید خود را تدوین کرد. تارد بر اساس نظریه تقلید، فرایندکسب رفتار مجرمانه را به همان گونه رفتار غیر مجرمانه تبیین کرد. در توسعه نظریهاش، بین مد و رسم تمایز قائل شد، اگرچه هر دو آنها از اشکال تقلید هستند. مد دارای ویژگی تقلیدی است که در «انبوههای خلق»یا شهرها، جاییکه تماسها نزدیک وفراوان میباشند، رخ میدهد. رسم به پدیدهای که در شهرکهای کوچک و حوزههای روستایی، جایی که تغییرات اجتماعی کمی رخ میدهد، پدید میآید ارجاع داده میشود… با طرح این موضوع که مد و رسم به میزانهای متفاوتی به تماس اجتماعی مرتبط هستند، تارد اولین قانون تقلید خود را تدوین کرد. «انسانهابه میزان تماس نزدیکی که باهم دارند بهتناسب از یکدیگر تقلید میکنند».
دومین قانون تقلید تارد این است که فرودستها از فرا دستها تقلید میکنند… ،اعمال جنایی از جنایتکاران باسابقه و حرفهای بهعنوان فرا دستان به افراد عادی که مستعد یادگیری هستند از طریق تقلید انتقال مییابد.
سومین قانون تقلید تارد، «قانون جوف گذاری» است. وقتی که دو مد باویژگیهای منحصر به فرد در تقابل با یکدیگر باهم ظاهر میشوند، یکی میتواند جانشینی برای دیگری شود. هنگامی که چنین اتفاقی رخ میدهد، روشها و ابزارهایقدیمیتر ارتکاب جرم روبه کاهش و روشها و ابزارهای جدیدتر افزایش مییابد.نظریه تارد در ارتباط با نفوذ رسانه های تصویری و نقشهای جنایی قهرمانان فیلمها و سریال ها بر رفتار جوانان و همچنین تأکیدش بر مبادی اجتماعی بزهکاری و جرم بیشترین تأثیر را بر تفکر روان شناسی اجتماعی وجرم شناسیدر اروپا و امریکا بر جای گذاشت.(همان ۹۹-۹۸)
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-02-31] [ 05:39:00 ب.ظ ]
|