«چنین نیست (که شما مى‏پندارید) به یقین انسان طغیان مى‏کند، از اینکه خود را بى‏نیاز ببیند.»
خداوند در سوره مبارکه فاطر درباره عجب می فرماید:
«و أَ فَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَ یهَْدِى مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمُ بِمَا یَصْنَعُونَ»[۱۸۳]
«آیا کسى که عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زیبا مى‏بیند (همانند کسى است که واقع را آن چنان که هست مى‏یابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى سازد و هر کس را بخواهد هدایت مى‏کند پس جانت به خاطر شدّت تأسف بر آنان از دست نرود خداوند به آنچه انجام مى‏دهند داناست.»
با نظر به آیات قبل از این آیه و این کلید همه بدبختی های اقوام گمراه و لجوج این است که اعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات وقلب های سیاهشان در نظرشان زینت داده می شود و بدیهی است چنین کسی نه موعظه ای می پذیرد و نه آمادگی برای شنیدن انتقاد داردو نه هرگز حاضر است مسیر خود را تغییر دهد و نه پیرامون اعمالشان به تجزیه و تحلیل می پردازند و نه از عواقب آن بیمناک است.[۱۸۴]
پایان نامه
در سوره مبارکه کهف نیز زیانکار ترین افراد را معجبین معرفی می کند زیرا وی در جهلی مرکب قرار دارد:
« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُُمْ فىِ الحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحسَبُونَ أَنهُمْ یحُسِنُونَ صُنْعاً»[۱۸۵]
«بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده با این حال، مى‏پندارند کار نیک انجام مى‏دهند!»

۳-۷-۲. روایات

رسول خدا صلى الله علیه و آله‏ در روایتی عجب از عوامل هلاک کننده انسان ها شناخته شده است. ایشان می فرمایند: « ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ: شُحٌّ مُطَاعٌ، وَ هَوًى مُتَّبَعٌ، وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‏‏»[۱۸۶] «سه چیز هلاک کننده است : بخلی اطاعت شونده، هوایی پیروی شده، عجب مرد نسبت به خودش.»
با توجه به روایت بعدی که از امام صادق علیه السلام نقل شده هلاک کننده بودن عجب واضح تر می شود زیرا گناه کردن از عجب هم بهتر دانسته شده است حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: « إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْدَمُ عَلَیْهِ وَ یَعْمَلُ الْعَمَلَ فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ فَیَتَرَاخَى عَنْ حَالِهِ تِلْکَ فَلَأَنْ یَکُونَ عَلَى حَالِهِ تِلْکَ خَیْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِیهِ »[۱۸۷] « مردى گناه مى‏کند و از آن پشیمان مى‏شود، و کار شایسته‏اى مى‏کند و آن شادمانش می سازد، و از حال پشیمانى دور مى‏افتد، در صورتى که بودنش بحال پشیمانى بهتر است از شادى و سرورى که او را فرا گرفته است. »
براساس کلامی از امیرالمؤمین علیه السلام شیطان همواره در کمین است و منتظر عمل خیر و نیک انسان تا او را دچار عجب کند و اعمال بندگان را ضایع سازد و وسوسه عجب از اساسی ترین وسوسه های شیطان می باشد :« إِیَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَهَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِن‏ ‏» [۱۸۸]‏ « مبادا خودپسند باشى، و بر آن صفات نفسانیت که ترا خوش آید اعتماد کنى، و دل به چاپلوسى و ستایش بندى که همه اینها بهترین فرصت را بدست شیطان مى‏دهد تا نیکى نیکوکاران را محو و نابود سازد.»

۳-۸. کینه

هرگاه شخص غضبناک از انتقام در مانده شود و نتواند زخم دلش را مرهم گذارد نیروی خشم به باطن او سرایت کرده و به صورت کینه ظهور پیدا می کند. کینه توزی یا حقد آن است که آدمی در دل از دیگری سنگینی احساس کند و کینه اورا در دل خود جای دهد و از او نفرت کند و همین حال را پیوسته ادامه دهد.[۱۸۹] همانطور که خشم فروخفته موجب ایجاد کینه می شود، کینه نیز خود یک منشأ برای خشم می باشد. حضرت علی علیه السلام در این زمینه چنین فرمودند:«الحِقدُ مثَارُ الغَضَب»[۱۹۰] «کینه سبب بر انگیختن خشم است.» لذا کینه از اموری است که می توان گفت باعث هلاکت انسان می شود.
شخص مؤمن اهل کینه توزی و دشمنی نیست و اگر با کسی اختلاف و درگیری پیدا کرده باشد وقتی از مکان درگیری خارج شود همه نارحتی های خود را فراموش می کند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «حِقدُ المؤمنِ مَقامُهُ ثُمَّ یُفارِقُ أخاهُ فلا یَجِدُ علَیهِ شَیئاً و حِقْدُ الکافِرِ دَهْرُهُ»[۱۹۱] «کینه مؤمن یک لحظه است و زمانى که از برادر خود جدا شد، در دل خود کینه اى نسبت به او نگه نمى دارد ؛ اما کینه کافر مادام العمر است.»

۳-۸-۱. آیات قرآن

یکی از صفات منافقین کینه توزی است. در آیه ۲۹ از سوره محمد صلی الله علیه و آله ضمن بیان این نکته همچنین می فرماید خداوند پرده از درونشان بر خواهد داشت و کینه شان را آشکار می کند:
« أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخرِجَ اللَّهُ أَضْغَانه » [۱۹۲]
«آیا گمان می کنند کسانیکه در دلهایشان بیماری است که خدا کینه ی آن هارا آشکار نمی کند.»
همچنین در آیه ای دیگر از خالی بودن مؤمنین از این صفت صحبت شده است:
« وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَا نُکلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُوْلَئکَ أَصحَابُ الجَنَّهِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ* وَ نَزَعْنَا مَا فىِ صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍ… »[۱۹۳]
« و کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده ‏اند- البته هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمى‏کنیم- آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند. و آنچه در دلها از کینه و حسد دارند، برمى‏کنیم »
قرآن در خصوص زدودن کینه از دل بهشتیان نسبت به یکدیگر از تعبیر «نزعنا» استفاده می کند. «نزع» به معنای کندن با زحمت و تلاش است و این نشان می دهد که کینه زدایی و ایجاد صمیمت به آسانی میسر نیست و برای کینه زدایی باید از خداوند کمک گرفت و از این رو قرآن این دعا را از زبان مؤمنین نقل می کند: « وَ لَا تجْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ »[۱۹۴] «و کینه کسانى را که ایمان آورده‏اند، در دل ما جاى مده.»

۳-۸-۲. روایات

حضرت علی علیه السلام در روایتی جایگاه کینه را برای ما تبیین می کنند. ایشان می فرمایند:
« سِلَاحُ الشَّرِّ الْحِقْد »[۱۹۵] «اسلحه شرارت کینه های پنهانی دل هاست.»
در واقع ابزار و سبب بدی ها و شرارت ها کینه معرفی شده است . همچنین ایشان در کلامی دیگر کینه را پست ترین تمام عیب ها دانسته اند و این نشان دهنده قباحت کینه نسبت به سایر عیوب می باشد:
« الْحِقْدُ الْأَمُ الْعُیُوب‏ »[۱۹۶] « کینه پست ترین عیب هاست»
حضرت علی علیه السلام با بالابردن وسعت دید ما و تصحیح بینش ما راه رهایی از کینه را بیان کی کنند امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند :
« الدُّنْیَا أَصْغَرُ وَ أَحْقَرُ وَ أَنْزَرُ مِنْ أَنْ تُطَاعَ فِیهَا الْأَحْقَاد »[۱۹۷]
«دنیا کوچک تر و پست تر و پایین تر از این است که در آن کینه دل ببری»
در این روایت ایشان دنیا را ناچیزتر از این می دانند که شخص در آن کینه به دل بگیرد و در مقابل در آخرت خشم و عذاب خدا را برای خود بخرد.

۳-۸-۳. راه درمان کینه

مرحوم ملا مهدی نراقی صاحب کتاب جامع السعادات راه علاج این صفت را چنین بیان کرده است:« …اینکه شخص متذکر شود دشمنی و عداوت در دنیا هیچ ثمره ای ندارد و شخص کینه توز در دنیا گرفتار آزار و درد ها می شود و در آخرت گرفتار عذاب خواهد شد پس از این یاد آوری باید با کسی که با او دشمنی می کند مانند دوست رفتار کند ونسبت به او احسان و محبت کند و رفع حوائج و نیاز هایش تلاش کند تا بتواند نفس خود را تأدیب کند و برای او خیرخواه باشد و اینکه منافع نصیحت را یادآوری کند و برای شخص محقود طلب عفو وبخشش کند.»[۱۹۸]

۳-۹. طمع

طمع عبارت است از توقع داشتن از مردمان در اموالشان[۱۹۹] یا چشم داشتن و توقع مند بودن به اموال و یا کمک دیگران به شکلی که انسان به جای توکل به خدا دائما به دیگران و کمک آن ها امیدوار باشد.[۲۰۰]
طمع از دنیا دوستی و وابستگی به دنیا نشأت می گیرد و از صفات خبیث و زشت است.[۲۰۱]و چون خداوند انسان را خلیفه الله قرار داده است زشت است که چشم طمع به مال یا ثروت و مقام دیگران داشته باشدو خود را حقیر و خوار کند.

۳-۹-۱. آیات قرآن

در سوره مبارکه مدثر در مورد شخص طمع کار آمده است:
«وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُوداً ….. ثمُ‏َّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِید»[۲۰۲]
«و برایش مالی پهناور قرار دادیم…پس طمع دارد بر دارائیش»
« این آیه و آیات بعد چنان که در مورد شأن نزول آن آمده است در مورد ولید بن مغیره مخزومى یکى از سران معروف قریش نازل شده است‏ بعضى گفته‏اند اموال او به قدرى گسترده بود که در فاصله مکه و طائف شتران بسیار و اسب هاى فراوان و مستغلات زیاد داشت. و بعضى گفته‏اند باغها و مزارعى داشت که غلات یکى تمام نشده دیگرى مى‏رسید، بعلاوه داراى صد هزار دینار طلا بود، و همه این معانى در کلمه” ممدود” جمع است. سپس به فزونى نیروى انسانى او اشاره کرده مى‏افزاید” و فرزندانى براى او قرار دادم که همواره نزد او و در خدمت او حاضرند” (وَ بَنِینَ شُهُوداً).
دائما آماده کمک و خدمت بودند، و حضورشان مایه انس و راحت او بود، و هرگز به خاطر تنگى معیشت مجبور نبودند هر کدام به نقطه دور دستى سفر کنند، و پدر را در رنج دورى و هجران و تنهایى بگذارند، در بعضى از روایات آمده او ده فرزند داشت.
و بعد به سایر مواهبى که به او ارزانى داشته بود به طور کلى اشاره کرده مى‏فرماید:” وسائل زندگى او را از هر نظر فراهم ساختم” (وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً).
نه فقط مال و فرزندان برومند، بلکه در جهات اجتماعى و جنبه‏هاى جسمانى از هر نظر غرق در نعمت بود.
” تمهید” از ماده” مهد” در اصل به معنى محلى است که براى کودک آماده مى‏کنند (گاهواره و مانند آن) سپس به هر گونه وسائل استراحت و پیشرفت و موقعیت و مقام برجسته اجتماعى اطلاق شده است، و روی هم رفته معنى وسیعى دارد که انواع مواهب حیات و وسائل پیشرفت و موفقیت را شامل مى‏شود.
ولى او بجاى اینکه در برابر بخشنده اینهمه نعمتها سر تعظیم فرود آورد، و پیشانى به آستانش بساید، در مقام کفران و افزون‏طلبى برآمد” و با اینهمه مال و نعمت باز هم طمع دارد که بر نعمتهاى او بیفزایم” (ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ) »[۲۰۳]

۳-۹-۲. روایات

امام سجاد علیه السلام در کلامی اهمیت طمع نداشتن را بیان کرده اند: « رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ ‏‏»[۲۰۴] « من تمامى خیر و سعادت را دیدم گرد آمده در اینکه باید طمع از هر چه در دست مردم است برید.»
در حدیثی که سعدان از امام صادق علیه السلام نقل کرده است تأثیر وجایگاه طمع به خوبی برای مؤمنین بیان شده است زیرا ایشان عامل از بین رفتن ایمان را طمع معرفی کرده اند:
«قال سَعْدَان عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الَّذِی یُثْبِتُ الْإِیمَانَ فِی الْعَبْدِ قَالَ الْوَرَعُ وَ الَّذِی یُخْرِجُهُ مِنْهُ قَالَ الطَّمَعُ»[۲۰۵]
«سعدان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: چیست آن که ایمان را در بنده پایدار کند؟فرمود: ورع و پارسائى (و پرسیدم) آنچه که او را از ایمان بیرون برد چیست؟ فرمود: طمع است.»

۳-۱۰. صبر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...