واژه کاوی شخصیت

از نظر ریشه ای گفته شده است که کلمه شخصیت که برابر معادل کلمه Personality انگلیسی یا Personalite فرانسه است، در حقیقت از ریشه لاتین Persona گرفته شده که به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره می گذاشتند. این تعبیر تلویحاٌ اشاره بر این مطلب دارد که شخصیت هر کس ماسکی است که او بر چهره خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد (کریمی،۱۳۷۰،ص۵).

بنابراین می توانیم شخصیت را چنین تعریف کنیم:

مجموعه ویژگی های جسمی، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می سازد (زارعی متین،۱۳۸۸،ص۹۴).

اندیشمندان مختلف نیز تعاریف متعددی از شخصیت ارائه داده اند که در این جا به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

تعریف شلدون (روان شناسی آمریکایی معاصر) که تعریفی کلی، جامع و مانع به نظر می آید: شخصیت سازمان پویایی (زنده) جنبه های ادراکی و انفعالی و اداری و بدنی (شکل بدن و اعمال حیاتی بدن) فرد آدمی است (سیاسی،۱۳۷۹،صص۶-۷).

شخصیت در نظر هیلگارد: ویژگی هایی که فرد را قادر به ایجاد ارتباط با دیگران می سازد و تحقق احترام به خود را تسهیل می کند (اخوت،۱۳۵۷،ص۲).

کتل در تعریف شخصیت می گوید: شخصیت مفهومی است که اجازه می دهد پیش بینی کنیم آدمی در اوضاع و احوال معین، چه رفتاری خواهد داشت.

گوردن آل پورت تعریفی که حدود ۵۰ سال پیش برای شخصیت ارائه کرد هنوز زبان زد همگان است. او گفت: شخصیت، همان شخصیت پویا در درون فرد است که از سیستم های روانی و فیزیکی تشکیل شده و تنها عاملی است که تعیین کننده سازش فرد با محیطش می باشد. با توجه به هدفی که ما داریم باید شخصیت را به عنوان جمع کل راه هایی بدانیم که یک نفر بدان وسیله در برابر دیگران از خود واکنش نشان می دهد، یا بدان وسیله روابط متقابل ایجاد می کند. برای محاسبه و تعیین ویژگی های شخصیتی، ما این تعریف را بیشتر به کار می بریم (پی رابینز،۱۳۸۹،ص۱۳۵).

۲- ۵) عوامل تعیین کننده شخصیت

شخصیت یک انسان بالغ به وسیله دو عامل ارث و محیط تشکیل و با موقعیت های مختلف تعدیل می شود.

۲- ۵-۱) وراثت:

مقصود از وراثت عواملی است که به هنگام تشکیل جنین وجود دارد. شکل فیزیکی انسان جذابیت صورت، جنس، خلق و خوی، ترکیب ماهیچه ها، میزان انرژی و سلامت جسمی از جمله خصوصیاتی است که معمولاٌ بخش یا تمامی آن ها تحت تأثیر وجود پدر و مادر بوده و بر اساس آن شکل می گیرند. در بحث مربوط به نقش ارث در تشکیل شخصیت، آخرین توجیهی که در این زمینه می شود این است که شخصیت فرد عبارت است از ساختار مولکولی ژن ها که در کروموزوم قرار دارند. عناوین بخشی از دستاوردهای مطالعات انجام شده، در خصوص شخصیت به قرار زیر است: وراثت از طریق ژن منتقل می شود؛ ژن ها تعیین کننده تعادل هورمونی هستند؛ تعادل هورمونی تعیین کننده وضع فیزیکی بدن است، و وضع فیزیکی بدن است؛ و وضع فیزیکی تشکیل دهنده شخصیت است.

۲- ۵-۲) محیط:

از جمله عواملی که در تشکیل شخصیت مؤثرند عبارتند از: فرهنگی که شخص در آن بزرگ می شود، نخستین شرایط یا وضعیتی که برای او به وجود می آید، هنجارهایی بین افراد خانواده، دوستان و گروه های اجتماعی، سایر عوامل ذی نفوذی که وی آن ها را تجربه می کند و محیطی که افراد در آن قرار می گیرند. همه ی این ها در تشکیل شخصیت انسان ها نقش بسیار مهمی ایفا می کنند. برای مثال؛ فرهنگ، به وجود آورنده هنجارها، نگرش ها و ارزش هایی است که از یک نسل به نسل دیگر منتقل می گردد و در طول زمان کم کم دارای نوعی پایداری یا ثبات رویه می شود. هر ایدئولوژی که بر فرهنگی سایه افکند می تواند آن را اندکی تعدیل کند.

۲- ۵-۳) موقعیت:

موقعیت یا وضعیت عامل دیگری است که در خصوص شکل گیری شخصیت، به دو عامل ارث و محیط اضافه شده است. شخصیت فرد، در حالی دارای ثبات رویه پایدار است، ولی در موقعیت های مختلف تغییر می کند. خواسته ها، تمنیات و میل های گوناگون، در موقعیت های مختلف باعث می شوند که شخصی در هر موقعیتی جنبه ی خاصی از شخصیت خود را ابراز نماید. بنابراین، نباید الگوهای شخصیتی را به صورت جداگانه و منفک از بقیه مورد توجه قرار داد (پی رابینز،۱۳۸۹،صص۱۳۶-۱۳۹).   

یکی از صاحب نظران شخصیت را ترکیبی از ویژگی های فیزیکی و ذهنی تعریف می کند که به فرد هویت می بخشد. این ویژگی ها یا خصلت ها از جمله منظر، طرز تفکر و احساس آدمی حاصل تعامل عوامل وراثتی/ فطری و محیطی است، همان طور که نمودار زیر نشان می دهد (رضاییان،۱۳۷۹،ص۱۹۸). 

شکل (۲-۱) چگونگی شکل گیری شخصیت آدمی (رضاییان،۱۳۷۹،صص۱۹۸-۱۹۹)

۲- ۶) عوامل پنج گانه شخصیت کوستا و مک کوری (Big 5)

کاستا و مکوری (۱۹۸۹) شخصیت را متشکل از پنج عامل اصلی می دانستند که عبارتند از: ثبات عاطفی، برون گرایی، تجربه گرا، سازگاری، وظیفه شناسی.

که به طور اختصار هر یک از آن ها تشریح می شود.

۲- ۶-۱) ثبات عاطفی یا روان رنجوری (N)  Neutroticism))

مؤثرترین قلمرو مقیاس های شخصیت تقابل سازگاری یا ثبات عاطفی است. متخصصان بالینی انواع گوناگونی از ناراحتی های عاطفی، چون ترس اجتماعی، افسردگی و خصومت را در افراد تشخیص می دهند، اما مطالعات بی شمار نشان می دهد مستعد یکی از وضعیت های عاطفی هستند، احتمالاٌ وضعیت های دیگر را نیز تجربه می کنند.

۲- ۶-۲) برون گرایی (E) Extraversion))

برون گرا ها جامعه گرا هستند، اما توانایی اجتماعی فقط یکی از صفاتی است که حیطه برون گرایی دارای آن است. علاوه بر آن دوست داشتن مردم، ترجیح گروه های بزرگ و گردهمایی ها، با جرأت بودن، فعال بودن و پر حرف بودن نیز از صفات برون گراها است. آن ها برانگیختگی جنسی و نیز تحریک را دوست دارند و متمایلند که بشاش باشند. همچنین سرخوش، با انرژی و خوش بین هستند. مقیاس های حیطه E به طور قوی با علاقه ریسک های بزرگ در مشاغل همبسته است. (کوستا و مک کری،۱۹۸۷،ص۱۴۲).

۲- ۶-۳) تجربه گراها (O(Openness to experience)

به عنوان یک بعد اصلی شخصیت، تجربه گراها در تجربه خیلی کمتر از E و N شناخته شده است. عناصر تجربه گرا چون فعال، احساس زیبا پسندی، توجه به احساسات درونی، تنوع طلبی، کنجکاوی ذهنی و استقلال در قضاوت، اغلب نقشی در تئوری ها و سنجش شخصیت ایفا نموده اند، اما به هم پیوستگی آن ها در یک حیطه وسیع و تشکیل عاملی از آن به ندرت مطرح بوده است (مک کری و کوستا،۱۹۸۵). اشخاص منعطف هم درباره دنیای درونی و هم درباره دنیای بیرونی کنجکاو هستند و زندگی آن ها از لحاظ تجربه غنی است، آن ها مایل به پذیرش عقاید جدید و ارزش های غیر متعارف بوده و بیشتر و عمیق تر از اشخاص غیر انعطاف پذیر هیجان های مثبت و منفی را تجربه می کنند (مک کری و کوستا،۱۹۸۷).

۲- ۶-۴) سازگاری (A) (Agreeableness)

همانند برون گرایی، سازگاری مقدمتاٌ بعدی از تمایلات بین فردی است. یک فرد دلپذیر اساساٌ نوع دوست است. او نسبت به دیگران همدردی کرده ومشتاق است که کمک کند و باور دارد که دیگران نیز متقابلاٌ کمک کننده هستند. در مقابل فرد غیر دلپذیر ستیزه جو، خود مدارا و شکاک نسبت به دیگران بوده و رقابت جو است تا همکاری کننده. (مک کری و کوستا،۱۹۸۷).

۲- ۶- ۵) وظیفه شناسی  ©   (Conscientiousness)

تعدادی از تئوری های شخصیت به خصوص نظریه روان پویایی به کنترل تکانه ها توجه دارد. در طول دوره رشد اغلب افراد یاد می گیرند که چگونه با آرزوهایشان کنار بیایند و ناتوانی در جلوگیری از تکانه ها و وسوسه ها کلاٌ نشانه ای از بالا بودن C در میان بزرگسالان است. وظیفه شناسی و مسئولیت پذیری (با وجدان بودن) توصیف کننده قدرت کنترل تکانه ها، به نحوی که جامعه مطلوب می داند وتسهیل کننده رفتار تکلیف محور و هدف محور است. وظیفه شناسی ویژگی هایی چون تفکر قبل از عمل، به تأخیر اندازی ارضا، خواسته ها، رعایت قوانین و هنجارها و سازماندهی و اولویت بندی تکالیف را در بر می گیرد.

کنترل خود، همچنین می تواند به مفهوم قدرت طرح ریزی خیلی فعال، سازماندهی و انجام وظایف محوله به نحوه مطلوب نیز باشد. تفاوت های فردی در این موارد اساس با وجدان بودن است. فرد با وجدان هدفمند، با ارده و مصمم است. افراد موفق، موسیقی دانان بزرگ و ورزشکاران به نام این صفات را در حد بالا دارند. دیگمن و تاکوموتوچوک (۱۹۸۱) این حیطه را تبدیل با نام ((تمایل به موفقیت)) نامیده اند (مک کری و  کوستا، ۱۹۸۶،ص۱۴۴).

 

 

بخش دوم: وجدان کاری

۲- ۷) وجدان به چه معنا است؟

وجدان در زبان انگلیسی با واژه Conscience معرفی شده و به معنای باطن، دل و شعور آمده است و از آن به عنوان احساس درونی و روحانی که موجب خوب از بد می شود یاد شده است. در زبان فرانسه نیز این واژه با همین معنا و به عنوان احساس درونی که هر کس را برای داوری درباره ی ارزش کارهای خود رهبری می کند به کار رفته است (بختیاری،۱۳۷۷، ص۹).

گراند لاروس می گوید: وجدان، احساس درونی است که هر کس را برای داوری درباره ارزش کارهای خود رهبری می کند. کانت در مسئله وجدان به فطرت معتقد بوده و وجدان را امری فطری  می داند. فروید می گوید: وجدان اخلاقی از طریق قوانین و منهیات در فرد شکل می گیرد (آسترکی،۱۳۸۸،ص۷۱).

در قرآن کریم از وجدان به عنوان نفس لوامه تعبیر شده است، نفسی که دائماٌ انسان را سرزنش       می کند. با انجام کار ناشایست او مورد نکوهش قرار می دهد که چرا به چنین کاری دست زدی و در صورت (انجام) کار خوب، ملامت می کند که چرا بیشتر انجام ندادی (سعیدی و حسین آبادی، ۱۳۸۹، ص۴۷).

۲- ۸) کار به چه معنا است؟

از آنجایی که کار یا فعالیت مفاهیم وسیعی را بر می تابد از زوایای مختلفی نیز قابل تعریف است لذا هر یک از صاحبنظران و دانشمندان علوم اجتماعی فراخور برداشت ها و دیدگاه های خاص علمی و فلسفی خود تعریف خاصی از کار ارائه داده اند و همین گوناگونی در تعاریف، انتخاب یکی از آن ها را به عنوان تعریفی جامع و مانع با دشواری روبرو می سازد.

برگسن معتقد است: ((کار عبارت است از آفرینش امر فایده بخش))

فریدمن کار را: ((مجموعه اعمالی می داند که انسان برروی ماده، با هدفی معطوف به فایده و مصلحت، به کمک مغز و دست و اعضای دیگر انجام می دهد)) (پناهی و ابراهیم پور ،۱۳۸۷،ص۱۰۴)

بنابراین کار دارای خصوصیات اصلی زیر می باشد:

۱- دائمی و همیشگی بودن کار؛

۲- به تولید کالا و خدمات می انجامد؛

۳- دستمزدی برای آن در نظر گرفته شود؛

۴- منجر به برقراری تعادل جسمانی و حفظ سلامت روحی و بدنی انسان می شود؛

۵- موجب تقویت روابط اجتماعی و ارضای نیازهای اجتماعی افراد می شود؛

۶- منجر به تزکیه نفس و جلوگیری از مفاسد اجتماعی می گردد؛

۷- کار وسیله ای برای اندازه گیری نقاط قوت و ضعف انسان ها است یعنی در کار توان افراد مشخص و آنجاهایی که نیاز به اصلاح دارد، اصلاح می شود (سلطانی،۱۳۷۶،ص۲۸).

۲- ۹)وجدان کاری

وجدان کاری، یکی از ابعاد مهم وجدان است که منظور از آن احساس مسئولیت و تعهد همه جانبه درونی فرد نسبت به کارهایی است که بر عهده اوست. به عبارت دیگر سعی در انجام هر چه کامل تر و بهتر کارها و پرهیز از هر گونه تساهل و کم کاری و استفاده منطقی از امکانات و شرایط و مواظبت مداوم نسبت به انجام وظایف.

وجدان کاری عبارت است از: احساس تعهد درونی به منظور رعایت الزاماتی که در ارتباط با کار مورد توافق قرار گرفته است. به بیان دیگر منظور از وجدان کاری، رضایت قلبی، تعهد و التزام عملی نسبت به وظیفه هایی است که قرار است انسان آن ها را انجام دهد (سعیدی و حسین آبادی، ۱۳۸۹، ص۴۹).

رهبر معظم انقلاب در پیام نوروزی ۱۳۷۴ خویش و وجدان کاری را به شرح ذیل بیان کرده اند:

افراد دارای وجدان کاری، کار را یک عمل صالح، یک وظیفه حقیقی، یک عبادت و یک مسئولیت اجتماعی و سیاسی تلقی می کنند (سلیمی دانشگر،۱۳۸۴،ص۱۳).

وجدان کاری عبارت است از مجموعه عواملی است که در فرد سازمانی نظام ارزشی به وجود       می آورد که مجهز به شاخص های زیر برای کار و سازمان می شود:

۱- کار بی عیب انجام دادن؛

۲- به نتیجه رساندن کارها؛

۳- انجام به موقع کارها؛

۴- کار بدون نظارت و کنترل؛

۵- صرفه جویی در وقت و هزینه ها؛

۶- شناسایی کار مفید از غیر مفید برای سازمان؛

۷- ترجیح سازمان بر خود و احساس تعلق خاطر (سلطانی،۱۳۷۶،ص۲۹)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...