در آن روزگار دو شخص سمت و جهت رویدادها را در زمینه ایدئولوژی در کشور روشن می کردند.یکی از آن دو کرتیر-دارای عنوان پر طمطراق «مربی دینی» شاهنشاه موبدان موبد و رئیس دادگاه عالی کشور،و دیگر مانی –آورندۀ آئین نو و پیامبر یکتا خدای جهان و فرستاده در زمین بودکرتیراتحاد متشکل موبدان و هیربدان سردار کرتیراتحاد متشکل موبدان و هیربدان سردار کشور،پول و زمینهای متعلق به آتشکده ها را در اختیار داشت و شاهنشاه ایران و همه رسمها و سنتهای گذشته و آئین کهن که روی آنرا زنده کرد و از ناراستیها و ناپاکیها منزه داشت پشتیبان کرتیربودند.
مانی نیزبه تعصب پیروان آموزشهای خویش و سادگی و آسان بودن اجرای این آموزشها و جاذبه اعتماد به «خدای یگانه»با نامهای گوناگون تکیه داشت.بازرگانان و برخی از بزرگان و زمانی ،شاهنشاه ایران پشتیبان مانی بودند.
این دو آئین یاد آوازی بود از تمامی مبارزه های فکری و اندیشه ای «ایدئولوژیک» آن روزگار.اگر آئین کرتیر در واقع به «تکیه گاه تاج و تخت» بدل گشت آئین مانی آواره و رانده شده،در آن زمان بر همه جا از آفریقای شمالی تا چین گسترده شد و چندی نگذشت که شکل «اعتراض مذهبی» به خود گرفت. و به منزله پرچم یکرشته از قیامها و شورشهای مردم علیه «جور و بیداد در جهان»از جمله به پرچم پیکار با جور وبیداد فئودالی بدل گشت.[۱۳]
کرتیر بعد از مرگ شاپور پادشاه نماینده عکس العمل مغان شمالی بر علیه مانی بود.کرتیر به آزار مسیحیان و مانویان وباقی ادیان در کتیبه اش افتخار کند.روحانیون زرتشتی مانویان را قلع وقمع کردند.[۱۴]
۲-۱-۵. بهرام پسر هرمز و مانی :
بهرام پسر هرمز پادشاهی حلیم و مهربان بود و مانی صورتگر که در زمان شاپور از ایران گریخته و به هندوستان رفته بود در زمان بهرام به ایران بازگشت.[۱۵]
گویند: مانی زندیق بهرام را به دین خویش می خواند[۱۶]
مانی در زمان سلطنت بهرا م به امید اینکه این پادشاه در اثر کم تجربگی و مزخرفات او را باور کرده به آئین جعلی او که حسب روایت المقدسی در«کتاب البدو والتاریخ»نخستین مذهب ملحدانه در روی زمین است بگرود که همین مذهب با تغییر اسامی متدرجأ امروز بصورت عقیده باطنیه در آمده است.
همینکه مانی اطلاعات خود را به بهرام عرضه داشت بهرام امرداد که موبدان گرد آیند و درحضور او با مانی مناظره کنند و چون موبدان موبد مبنای عقیده ای که او پیشنهاد می کرد سئوال نمود مانی گفت: ترک دنیا وخرابی آن و عدم ارتباط با زنان به منظور قطع نسل که این عالم مادی فاسد مضمحل شود چرا که ارواح طیبه الهی با ابدان نجس اهریمنی ممزوج شده وخداوند که از این اختلاط متنفر است از تفریق آن خشنود خواهد گردید تا بمیل خود به خلقت دیگری مبادرت کند و دنیای دیگری بسازد.موبد گفت:تخریب بدن.موبد گفت:پس ما باید ترا بکشیم که با تخریب بدنت روحت را عمران کرده باشیم.زندیق معطل بماند بهرام گفت:اما عمل تخریب را از بدن تو شروع می کنیم که طبق اصول عقاید خودت با تو رفتار کرده باشیم.پس امر داد که پوستش بکنند[۱۷]
هوادران مانی در متن پارتی مرگ مانی را باشکوه تمام تصویرکرده اند :چونان شهریاری که زین افزار و رزم جامه را به در آورد و جامه شاهوار بر تن کند،فرستاده روشنی «مانی» تن پوش رزمگاهی را به در آورد و نشست بر ناو روشنی و گرفت خلقت خدایی را،دیهیم روشنی و گلتاج زیبا را،با شادی بسیار،باخدایان روشنی که روان اند از چپ و راست،با چنگ وسرود شادی،پرواز کرد با معجزۀ خدایی،چون برقی تند وشهابی درخشان پیش به سوی ستون شکوه و راه روشنی و گردونۀ ماه،و در آنجا غنود با پدر اورمزدبغ…»[۱۸]
۲-۱-۶. آخرین نیایش مانی:
ای داور همه جهان و جهانیان [گوش فرادار]
ودعای مردی پاکدل را بشنو . . .
ای پدر یتیمان و بیوگان و مردان داغدیده . . .
ای سرور دادگستر . . .
به ندای این ستمدیده توجه کن
ای رهانندۀ من، ای ابر مرد،ای انسان کامل،ای دوشیزۀ روشنایی.
ستمگران را کیفر بده . . .
شما مرا بدین کار . . .فرستادید
توبه من فرمان دادی،وتو مرا اینجا فرستادی . . .
شتاب کن واین زندانی را آزاد کن،
روان مرا بسوی خویش فرا خوان . . .
هنگامی که پیکر او در آنجا بر روی خاک افتاده بود . . .
هنگامی که دیدگاه او آرام و بی حرکت شده بود . . .
سه تن از زنان آشنای راز او،
با یکدیگر . . . به سوی او آمدند
برکنار او نشستند و بر وی گریستند . . .
هر سه دستها را بر روی چشمان او نهادند و چشمانش را بستند.
این زنان بر روی پیکر وی گریه می کردند و می گفتند: ای پدر مهربان دیده بگشای و بر ما نظر کن . . . سایه مهربانی خود را که سرشار از رحمت و لطف است بر ما گستران.کجا هستند هزاران مردی که تو برگزیده بودی و هزاران تن که به تو گرویده بودند.زیرا که تو پاسداری از راستی و دادگستری می کنی.
زمین و آسمان و همه جهان و جهانیان باید بر تو مویه کنند و در معبدها و انجمنها به یاد تو ناله سر دهند. زیرا که تو هزارها تن را براستی گواهی دادی . . .مویندگان درحالی که دستهای خود را بر چشمان خدا یگانه نهاده بودند می گریستند ولی از وی پاسخی نشیدند. . . .[۱۹]
بخش دوم : ۲-۲. مانویت و گسترش آن در جهان
۲-۲-۱.خاستگاه دین مانوی :
دین شناسان چندین قرن است که به دنبال یافتن خاستگاه دین مانوی هستند.بحث بر سر این است که آیا خاستگاه این دین راباید دردین زرتشتی یا در دین های دیگر آن روزگار جست وجو کرد؟ دراین باره،دیدگاه های گوناگونی است و کشف نوشته های مانوی درصد سال گذشته بر این بحث و جدل ها افزوده است.
مانی،اصالت دین های دیگر روزگار خود را هرگز رد نکرد و آنها پیامبرانشان را منادی های راستی می دانست.با این فرض،درگرفتن عنصرهایی از آن دین ها و درآمیختن آنها برای ساختن دینی نو گمانی برای ما به جا نمی گذارد.براساس نوشته هایش دین های گذشته و روزگار وی قدرت ذاتیی کافی در برابر حمله های گوهر بدی درخود نداشته اند،به همین سبب بر این باور بود که راستی و درستی این دین ها به فساد گراییده و سبب ظهور اندیشه هایش را فراهم کرده است.او ده عاملی که برتری دینش نسبت به دین های گذشته و روزگارش را اثبات می کند،درنوشته هایش برمی شمرد،اما از میان آن ها تنها پنج عامل نخست در دست ماست :
پایان نامه - مقاله

 

    1. دین گذشتگان به یک شهر«سرزمین» و به یک زبان بوده اما دین وی به هرشهر و هر زبانی آمیخته می شد.

 

۲.دین های گذشته تا زمانی که رسول «سالاران پاک» درون مردمش بود،دوام آوردند و پس از درگذشت آن ها دینشان آشفته شد،اما وی دین خود را با تبیین سلسله مرتبه ها و سازمانی که به آن داده بود،ابدی می دانست.
۳.روان هایی که بر دین های گذشته بودند و کردگانشان «اعمال دینی شان»را کامل نکردند،اگر به دین وی می گرویدند،او آنها را رستگار می کرد.
۴.وی مکاشفه،نوشته ها،خرد و دانش خود را از دین های گذشته اش برتر می دانست.چون؛خودش نوشته بود وکار را پیروان پس از خود- مانند [ پیروان ] بودا یا پیامبران دیگر،چون حضرت عیسی (ع) – واشو زرتشت – وانگذاشت.
۵.همه ی نوشته ها،حکمت ها،تمثیل ها و مزامیر دین های پیشین،همگی به دین مانی در آمده و به دانشی که او به الهام –آن را دریافت کرده است،پیوسته اند.
درهمین نکته پنجم این پرسش به ذهن می آید که مانی چه عنصرهایی را از کدام دین ها گرفته است؟ ترتیب کار بست آنها چرا و چگونه بودند؟
پژوهش گران مغرب زمین،اغلب برآنند که خاستگاه دین مانی بر اساس کیش گنوسی استوار بوده،سپس برخی از عنصرهای اساسی دین اش را از دین های یونانی ،ایرانی و مسیحیت گرفته است.برخی دیگر،عقیده داند که اساس اندیشه های دینی مانی را آموزه های مسیحی ساخته است،ولی وی آن آموزه ها را درقالب آموزش نوین در آورده وبه مردم روزگارخویش عرضه داشته است.نگارنده نیز بر آن است که خاستگاه دین مانی،آموزه های دینی فرقه های مغان،پارسیان و دیگر فرقه ها وکیش های ایران باستان است که به چند گانه پرستی عقیده داشتند و او دوگانه پرستی را جایگزین چند گانه،پرستی نمود.همچنین،بسیاری از بنیان های آموزه های دینی مانی را می توان در اسطوره های ایرانی دید که جای آن در اینجا نیست،ولی تنها می توان به این نکته بسنده کرد که آغاز تبلیغ گسترده ی مانی و سپس رسولانش شرق ایران و هند بود،سپس به سوی غرب-آن هم به سبب همراهی با شاپور در جنگ با رومیان- رفت و به تبلیغ آموزه های خود پرداخت.
آنچه دراینجا می توان گفت؛ اینکه سه دیدگاه درباره ی خاستگاه دین مانوی مطرح است : یکی پژوهش گرانی چون آسموسن [۲۰]که اساس دین مانوی را بر پایۀ اندیشه های گنوسی می داند.برخی دیگر چون بوهلیگ [۲۱]اساس دین مانی را آموزه های مسیحیت بدعت آمیز زمان وی اعلام می کند.رودلف[۲۲]،خاستگاه دین مانی را در سنت های مذهبی شرقی روزگارش می داند ویدنگرن[۲۳] بنیان اندیشه های دینی مانی را ایرانی (زردشتی و زروانی) و از مسیحیت،گونه ی مرقیون و دیصانی آن را در اندیشه های وی موثر می داند که از آن دو فرقه نگاه گنوسی (عرفانی)شان را به اندیشه های خود در می آمیزد.تیولی نیز از دیدگاه ویدنگرن پشتیبانی کرده است.
اما آنچه می توان در نتیجه این گفتار بیان کرد،اینکه مانی بیش تر شخصیت های اسطوره یی در دسترس خود را به فرهنگ هایی که دینش در آن ها رواج یافته بود،نسبت داد.البته این عمل وی وحدت دادن عقیده های گوناگون به معنای واقعی کلمه نبود و او نمی خواست دو فرهنگ را تلفیق کند و تغییری مستقیم در محتوای آن ها بدهد.پیام وی- به طور ضمنی- این بود که نام های محض چندان اهمیتی ندارند و به معنای نهفته ی در پس نام ها باید توجه کرد.[۲۴]
۲-۲-۲.مانویان :
به همان اندازه که زردشتیان درسرزمین ایران،حتی تا قرونی پس از غلبه مسلمانان،عامل مهمی محسوب می شدند به همان اندازه مانویان در این دوره برای ایران بی اهمیت بودند این امر یقینأ نتیجه سیاست اصلاحی ساسانیان از طریق دین زردشت بوده است که پس از مدتی مدارا با مانویت (که با جمع عقاید متضاد گوناگون و وضع اختلاف ادیان،دین میانه گیری به نظر می رسید )آن را به سختی سرکوب کردند.قطعأ این واقعیت نیز به آن افزوده می شود که دین مانی با وجود عقیدۀ ثنویت خویش،زرتشتیان را کمتر تحت تأثیر قرار داد،هر چند که نظر این دو دین در مورد ریشه و اصل ثنویت در جهان با هم فرق داشت.نظیر این امر نیز در مورد دین مسیح مشاهده می شود.هنگامی که مسیحیت در بین ایرانیان پیشرفت قابل اهمیتی نمود به نظر ایرانیان ظاهرا کمتر ضروری می رسید که وجود حضرت مسیح و یا آرای اصحاب کشف و معرفت را در یک طرح فکری جهانی و در نظامی از وحی و رسالت های پیاپی منتظم سازند.جای این احتمال هم هست که زردشتیان اساس تعلیمات مانی را به منزلۀ تفسیر غلط پاره ای از اصول عقاید دین خویش مثل آفرینش جهان و ثنویت،که به روشنی درمذهب زردشت پایه گذاری شده بود،می پنداشته اند بدین ترتیب در آغاز دورۀ اسلامی در ایران تقریبا صحبتی از مانویان در بین نبوده است.و اگر چه انقراض دولت ساسانیان موجب این شد که عدۀ کثیری از پیروان مانی از گریزگاههای خود در آسیای مرکزی دو مرتبه به بین النهرین مراجعت کنند،ولی دوباره در اثر تعقیب سختی که در تحت خلافت المهدی (۷۷۵-۷۸۵برابربا۱۵۸-۱۶۹هجری )وهم در زمان خلافت المقتدر(۹۰۸-۹۳۲ برابر با ۲۹۵-۳۲۰هجری )همراه با دستگاه احتساب و تجسس عقاید و برپا نمودن محاکمۀ زنادقه به وقوع پیوست ناگزیر شدند به آسیای مرکزی ( تا چین ) مهاجرت کنند و در آنجا در تحت حمایت بعضی از دولتها بخصوص دولت ترکان اویغوری (۷۴۵-۸۴۰برابر با۱۲۷-۲۲۵هجری) از سال ۷۶۲(برابر۱۴۵هجری)به بعد پشیبان نیرومندی یافتند.در عین حال سرزمین ایران که گذرگاه این رفت و برگشت مانویان بود تقریبا از تاثیر آنان درامان ماند فقط در گرگان درسال ۷۹۶و۷۹۷(برابر۱۸۰هجری)به پیوست با اخراج مانویان از بین النهرین قیامی از طرف هم کیشان آنان به وقوع پیوست،وگرنه از این که بگذریم تازه پس از مدتی یعنی درقرن دهم (برابر چهارم هجری) دو مرتبه از جمعیت های کوچکی (دیناوریه)در خراسان و قبل از همه درنزدیکی نیشابور و شاید نیز در ایلاق و در طرف سمرقند در ماوراء النهر صحبت به میان می آید.این دسته ها فقط از این نظر توانستند وجود خود را حفظ کنند که یکی از خان های مانوی از بقایای دولت ایغوریها واقع در تحت حمایت چین (۹۲۰برابر با ۳۰۷و۳۰۸هجری)سامانیان را بدین ترتیب تهدید نمود که اگر از طرف آنان به مانویان خراسان آسیبی برسد وی نیز دربارۀ مسلمانانی که در قلمرو او زندگی می کنند.به طور متقابل رفتار خواهد کرد.پس از انقراض و اضمحلال مانویان آسیای مرکزی هم این مدارای با مانویان تا مدتی ادامه یافت به طوری که در خراسان هنوز در سال ۹۸۲(برابربا ۳۷۲هجری)«خانگاهی از مانویان»با نغوشاک (مدرس) وجود داشته است (اگرهم از طرف دیگر درسال ۱۰۹۵(برابربا۴۸۸هجری)فرمانروای قراخانی «احمدخان»به این نام کشته شد که به دین «زنادقه» ایمان داشته است،کلمه زنادقه به سختی می توانسته در آن زمان به مانویان اطلاق شده باشد.سرانجام نفرتی که مسلمانان به طور روز افزونی بر ضد مانویان- قبل از هر چیز ظاهرا بر ضد ثنویت و تصویرستایی آنان- در خود احساس می کردند در ایران نیز مثل بین النهرین (و بالأخره در آسیای مرکزی) منجربه این شد که درقرن سیزدهم(برابرهفتم هجری) این دین نیز در کنچو،کنسو،وخچو به افول ونیستی گرایید- با وجود این که گاهی کوشش می شد متدینان به این آیین را جزو اهل کتاب به حساب آوردند. درعین حال می توان به ظن قوی گفت که پاره ای از آرای مانویان در سرزمین ایران نیز آثاری از خود بر جای گذاشته است و شاید هم بعضی از آن اقداماتی که برای جمع و آمیزش عقاید مختلف همراه با ظهور المقنع و یا خرمیان نمایان گشت از طرف مانویان صورت گرفته باشد؛مانویانی که در مقابل دین زردشت بینش تصوف و گاهی در لباس سیاست نشان بدهند.جزئیات این امر امروز برای ما دیگر در تمام موارد قابل درک نیست.اما درعین حال اطلاق کلمۀ «زندیق» (که اصلا مانوی از آن منظور بوده)به «ملحد» به طور مطلق ما را به واقع نزدیک می کند.واین مطلب در بین النهرین و به طور کلی در دربار آنها بر اساس عکس العملی بر ضد مانویان بوجود آمده است خیلی روشن تر دیده می شود.[۲۵]
مانویان در دوره ساسانیان پیوسته بدترین کافران به شمار می آمدند و بنابراین با ایشان بد رفتاری می شد پس از نرسی کانونهای مانویان در ایران به خصوص در مشرق آن بر جا ماند و بعدها مبلغین مانوی تا چین نیز رفتند.
شاید برجسته ترین شاخه آیین های مانی همانا جنبش اجتماعی و اقتصادی بود که به رهبری مزدک در پایان قرن پنجم میلادی پدید آمد.[۲۶]
۲-۲-۳.مانویت در شرق :
در دوره ساسانی آئین مانوی به کرانه جیحون رسیده و از آن نیز گذشته بود.سغدیانا که ارتباط خوبی با شرق و غرب داشت پایگاهی برای فعالیتهای تبلیغی آیین مانوی گردید.دامنۀ فعالیتهای تجاری سغدیان تا چین کشیده شده بود و علاوه بر آن درکنار راه ابریشم به گسترش مانویت در شهرهای سغدی سمرقند وتاشکند شده بود.تعداد مانویان درسمرقند زیاد و با نفوذ بودند.[۲۷]
مانویان درسغد متون مذهبی را به زبان خود ترجمه کردند.این مانویان شرقی بتدریج ارتباط خود را با هم کیشان غربی از دست دادند ولی به خاطر داشتن فرهنگ ایرانی،نفوذ و تأثیر هنر ایرانی را تا مرزهای چین در دوران «تانگ» گسترش دادند و به دنبال توسعۀ مذهب مانی تا چین،فرهنگ و هنر ایرانی در آن حدود نفوذ کرد.[۲۸]
درسال ۷۳۲میلادی امپراطورچین که خود مذهب دیگری داشت طی فرمانی،آیین مانی را آزاد شناخت و دستور داد که پیروان این دین در سرزمین چین در نهایت آزادی به اجرای مراسم دینی خود بپردازد.تأسیس معابد و عبادتگاه دربرخی از نواحی چین به مانویان داده شد.امروز برخی از اسناد مانوی به زبان چینی است.ابن ندیم می نویسد: «مانی هندیان وچینیان و خراسانیان را به خود خوانده و درآنجا نماینده ای از خود داشت.» [۲۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...