قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از : (میان، دهان، بوستان، میان، کمان، فشان، عِنان، زبان، آستان، نشان ، مهربان)و کلمه ردیف (دوست) می باشد.
ویژگی سبکی :
در این غزل اکثر کلمات در مقام مراعات نظیر وجود دارند از جمله (دست و کمر، کام، دهان)و تلمیح به داستان ها و . . . . مثلاً در بیت سوم اشاره و تلمیح به داستان خسرو و شیرین است و بُعد دیگر از علاقه شاعر را به حماسه نشان می دهد. علاوه بر این وجود آرایه های لفظی و معنوی و همچنین پیچیدگی معنایی، تأثیرگذاری سبک ادبی عراقی در قرن هفتم را گویا می شود.

۴-۱-۲۰٫

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست با ما مگو به جُز سخن دل نشان دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بُوَد یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
گر زر فدای کنند اهل روزگار ما سر فدای پای رسالت رَسان دوست
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید رحمت کند مگر دل نا مهربان دوست
گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست
گر آستین دوست بیفتد به دست من چندانکه زنده ام سر من و آستان دوست
بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در الّا شهید عشق به تیر از کمان دوست
بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست
دل رفت و دید ه خون شد و جان ضعیف ماند وان هم برای آنکه کنم جان فشان دوست
پایان نامه - مقاله - پروژه
درون مایه اصلی غزل :
در این غزل سعدی دور از معشوق، مشتاق و دردمند و عاشق در جایی صبور و منتظر اوست و از حال خویش برایمان سخن می راند، سعدی آنقدر مشتاق معشوق ماه روی است که حاضر است جان شیرین خود را برای کسی که پیغام معشوق را می رساند، بدهد و خود را رنجور و پریشان حال می داند و اظهار می دارد که اگر همه مردم حال مرا ببینند. دلشان به حالم می سوزد و به رحم می اید، به جُز دل معشوق من، و با این حال حاضر است حتی به فرمان معشوق جان خویش را تسلیم کند، و این را نیز نوعی مراد و کام یافتن از معشوق می دند و می گوید کسی از این دنیا بدون حسرت می رود و می میرد که مرگش به حکم و تیر معشوق باشد و در راه او شهید شده باشد. و اینکه به خود معشوق اعتراف می کند که پس از آنکه در دل سعدی جای گرفت، دیگر هیچ کس به دل سعدی راه نیافت و به غیر از این معشوق، کس دیگر ی هم نیست که به دل سعدی راه یابد این غزل سعدی با مضمون عاشقانه، حال و هوای تکراری با بیان نو و بدیع می باشد که همچون دلنوشته ها عبارتست از بیان شوق و اوج فداکاری و دلتنگی و نا امیدی و گله و شکایت و تسلیم و نتیجه گیری .
بافت معنایی و آرایه ادبی :
بیت اول :
ای قاصد خوش قدم که نشان یار را به همراه داری، برای من، تنها سخن آرامش بخش یار را بازگو کُن و بس. دل نشان : آرام کننده دل، / پی خجسته : خوش قدم / پیک : قاصد پیاده / نشان دوست : جناس تکرار، اضافه تخصیصی ست / مگو : فعل منفی / جُز : ادات استثناء و قید استثناء است. / سخن دل نشان دوست: ترکیب وصفی/
بیت دوم :
شنیدن حال یار از زبان یار یا از زبان کسی که خود از زبان یار شنیده است، چه دلنشین است. از آنجا که دل عاشق پیش یار است و او از خود بی خبر است، می توان «حال» را «حالِ دلِ خود» نیز معنی کرد.
(برگ نیسی، ۱۳۸۰:۱۸۶).
خوش بُوَد : دلنشین بُوَد، خوشایند بُوَد، قید حالت / دهان دوست : اضافه تخصیصی دهان دوست : جناس مکرر/
بیت سوم :
ای دوست آشنا (سعدی اینجا با پیک و پیغام رسان معشوق و محرم راز و واسطۀ میان عاشق و معشوق سخن می گوید) کاروان یار کجا مستقر شده است، جای اُتراق کاروان را به من عاشق نشان بده تا سرم را بر پای ساربان او بگذارم : یعنی ادای احترام کنم به ساربان کاروان معشوق و جای خود را پیشکش کنم.
کاروان و ساربان : مراعات نظیر / یار آشنا : مراد محرم راز پیک عاشق و معشوق است / عَلَم : واژۀ عربی به معنای پرچم است. بین علم و قدم: سجع متوازن زیرا فقط در وزن یکسان هستند.
بیت چهارم :
اگر مردم زمانه، طلای خود را به کسی که پیک معشوق است می دهند، ما (عاشقان) جان خود را به پای کسی می ریزیم «می دهیم» که پیغام معشوق را به ما می رساند. اهل روزگار: مردم زمانه / دوست: جناس تکرار / فدا: جناس تکرار / سر و پا: مراعات نظیر است. رسالت رسان: پیغام رسان/
بیت پنجم :
افسوس و دریغ که سر رشته اختیار از کفم خارج شد و نمی توانم مهارت مرکب یار را بگیرم. گویا سعدی در اینجا بخاطر قاصر بودن از رسیدن به خدمت معشوق، عذر تقصیر می خواهد و همینطور افسوس و حسرت می خورد. (عنان از دست رفتن): کنایه از اختیار خود را از دست دادن. / (دست رسیدن): کنایه از توانایی داشتن، توانستن. /
بیت ششم :
من از عاشق یار چنان دردمند وناتوان شده ام که هر کس که مرا ببیند، دلش به حالم می سوزد، تنها دل نامهربان یار است که برای من نمی سوزد و به درد نمی آید . رنجور عشق دوست : ترکیب وصفی است / دل نا مهربان: ترکیب وصفی / «دم» در چنانم : شناسه است / مگر: به جُز، قید استثناء است. /
بیت هفتم :
اگر یار جان مرا بگیرد یا اینکه مرا در سایه لطف و محبت خویش قرار دهد، در هر صورت من تسلیم امر و فرمان معشوق هستم و حکم، حکم معشوق است. بپرود : در اینجا به معنی بنوازد است، کنایه از مورد لطف قرار دادن کسی. / بنده – دوست : جناس تکرار / (از آنِ): از جانب . . . ، از طرف . . . /
بیت هشتم :
اگر دستم به دامن دوست برسد، دیگر تا زنده هستم دست از دامن دوست بر نخواهم برداشت (پیوسته همچون غلامی، ملازم درگاه او خواهم بود.) (برگ نیسی ، ۱۳۸۰: ۱۸۷). آستین دوست: اضافۀ ملکی ست / مصرع اول : گر آستین دوست بیفتد به دست من: مترادف است با دست کسی به دامن کسی رسیدن و کنایه از دسترس پیدا کردن به کسی.
بیت هشتم :
بین آستین و آستان : جناس مضارع و لاحق مراعات شده است. /چندان که : تا وقتی که / و : (در من و آستان دوست):این واو به معنی ملازمت و جدایی ناپذیر است. / آستان : بخش پایانی چهار چوب در که روی زمین قرار دارد. در اینجا به معنای درگاه معشوق است . /
بیت نهم :
کسی در این جهان نیست که بدون حسرت مرده باشد و دارفانی را وداع گفته باشد، به جُز کسانی که با تیر غمزۀ معشوق کُشته و شهید می شوند. (شهید راه عشق)حسرت : در اینجا آرزوی بر آورده نشده است / تیر: استعاره از غمزۀ و ناز و کرشمه معشوق / کمان : استعاره از ابروی چون هلال معشوق / بین تیر وکمان: مراعات نظیر وجود دارد. / اِلّا : قید استثناء /
بیت دهم :
پس از آنکه تو درد دل سعدی جا گرفتی، هیچ کس به دل سعدی راه نیافت، مگر کسی در جهان هست که بتواند جای معشوق را بگیرد؟! مکان دوست اضافه ملکی ست/ مصرع دوم: آرایه تجاهل العارف دارد. /
بیت یازدهم :
دلم را از دست دادم (و به دلدار بخشیدم). از چشمانم اشک خونین جاری شد و جانم ناتوان و سست گشت، همان جان باقی مانده ای که در بدنم دارم هم برای دوست گذاشتم تا نثار دوست «معشوق» کنم.
دل و جان و دیده : مراعات نظیر و تناسب معنایی وجود دارد. / رفت و خون شد و ضعیف ماند : قید حالت/
وزن غزل :
در این غزل بر وزن (مفعول فاعلاتن مفاعیل فاعلن)و در بحر(مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) سروده شده است.
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتنداز: (نشان، دهان، رسان، عنان، مهربان، فرمان، آستان، کمان، مکان، جان) و کلمه ردیف (دوست) می باشد .
ویژگی سبکی :
در این غزل سعدی نام معشوق را با کلمه دوست نشان می دهد که حال و هوای عرفانی هم دارد. آوردن کلمات کهن ادبی در غزل مانند (پی، مگو، بُوَد، گر، رسان، دردا، حسرتا، عنان، رنجور، نرود، وان) خصوصیات دیگری از سبک عراقی است. وجود آرایه های ادبی و پیچیدگی معنایی هم بافت غزل را فاکتور دیگری ست که نشان دهنده همان دوره سبکی عراقی و قرن هفتم است.

۴-۱-۲۱٫

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...