کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


 



همچنین درحقوق بین الملل بین دولت«دوفاکتو» و دولت «دوژور (سابق)» تفاوت وجود دارد و دولت موقت کی یف بعد از فرار یانوکوویچ به عنوان دولت دوفاکتو اکراین شناخته می شود. موضوع قابلا تامل اینجاست که در شناسایی مسئولیت بین المللی دولت وجایگاه قانونی مقامات یک کشور در حقوق بین الملل ،اصالت را بر دولت دوفاکتو می دهند. و قانونی بودن سمت و جایگاه دولت موقت اکراین به ریاست آرسنی یاتسینیوک از سوی بسیاری از دولت ها و به موجب حقوق داخلی آن کشور شناسایی شده بود و مفهوم مخالف آن این بوده که یانوکویچ پس از عزل توسط پارلمان آن کشور دیگر رئیس جمهور نبوده و هیچ سمت قانونی در اکراین نداشته است که بتواند در روابط بین الملل منشاء اثر حقوقی برله یا علیه دولت اکراین گردد. ویا اگر برفرض حتی اگر یاناکویچ رییس قانونی دولت می بود، او مجاز نبود که از نیروهای بیگانه برای تجزیه سرزمین خود و بروز احتمالی جنگ داخلی و کشتار احتمالی شهروندان خود دعوت و استفاده کند.این بر خلاف قانون اساسی اکراین بوده و هیچ مقام دولتی مجاز نیست برخلاف قانون اساسی کشورش رفتار کند و چنین رفتاری درعرف بین الملل مردود است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
فصل چهارم :
دکترین مداخله بشر دوستانه
مقدمه
اسدلال دیگر روسیه برای مداخله در بحران اکراین این بوده که ، برای جلوگیری از قتل وعام روس تباران ساکن اکراین وشبه جزیره کریمه و ایالت های شرقی آن کشور مجبور به مداخله بشر دوستانه در اکراین شده است. برای سنجش صحت وسقم این استدلال وادعای روسیه باید بینیم تعریف مداخله بشردوستانه ازمنظر حقوق بین الملل چیست؟ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﺑﺸﺮﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ، ﭘﺮﺳﺸﻬﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﻧﯽ در حقوق بین الملل ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ ازجمله: ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﻧﻘﺾ ﻓﺎﺣﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟ وچه زمانی موضوعیت دارد ؟ ﺁﯾﺎ ﺍﺳﺎﺳﺎ ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ، ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻞ ﺟﺎﯾﺰ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻧﻪ؟ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟ ﺁﯾﺎ مداخله بشر دوستانه با جواز شورای امنیت سازمان ملل متحد صرفا” موضوعیت دارد ؟ویا ﻋﺮﻑ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﻭ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎ نیز جوازی برای این نوع مداخلات در امور داخلی کشورها می تواند باشد؟از همه مهمتر رابطه حاکمیت دولت ها با مداخله بشر دوستانه چگونه است؟پارادوکس موجود بین منع توسل به زور و مداخله بشر دوستانه در حقوق بین الملل چگونه تبین می شود؟
بخش عمده ای از کتاب قطور تاریخ به موضوع جنگ و مداخلات کشورها در امور یکدیگر اختصاص دارد ودر فصول مختلفی از این کتاب ،دولت‌ها بنا به دلایل گوناگونی علیه دیگر دولت‌ها اقدام نظامی کرده‌اند وحاکمیت یکدیگر را نقض ویا زیر سوال برده اند.بعد از جنگ جهانی دوم وبا ظهور اندیشه های اومانیستی وتوجه بیشتر حقوق بشر از یک سو و جا افتادن اصل منع توسل به زور و عدم مداخله در امور داخلی کشورها از سوی دیگر گمان می رفت جهان کمتر شاهد جنگ های خونین و طولانی باشد . با وجود پیشرفت‌هایی که در نیمه دوم قرن بیستم در نظام حقوقی بین‌المللی و ظهور سازمان های نظارتی حاصل شد، متاسفانه پدیده جنگ همچنان واقعیات گریز ناپذیر زیست بشری بوده و هست. حقوق بین‌الملل معاصر در برخی شرایط حاد انسانی حادث در داخل یک کشور ،اقدام نظامی یا تحریم بر علیه حاکمیت و مداخله در امور داخلی را مجاز دانسته و حتی آن را تجویز می‌کند واصول عدم مداخله ومنع توسل به زور رابه نفع مداخله نادیده می گیرد. گوئیا توسل به قوای قهریه از جمله آن ابزارهای تضمین قواعد حقوق بین المللی است که نمی توان بدون آن نظم و امنیت جهان را متصور شد و به سختی می‌توان باور که قواعد حقوقی، بدون ابزارهای کنترلی و حمایتی توسط همه تابعان حقوق به درستی اجرا شوند.با وجود این، توسل به نیروی های نظامی و مسلح و مداخله در امور داخلی و بین المللی همواره باید با رعایت قوانین بین المللی و مقررات و شرایط دقیقی صورت گیرد تا از آثار و تبعات سوء آن تا حد امکان پیشگیری شود.صدالبته اگر این استفاده از قوای قهریه و مداخلات از سوی قدرت های بزرگ جهانی صورت بگیرد تفسیری متفاوتی از حقوق بین الملل را شاهد خواهیم بود. چراکه جواز سازی از سوی این قدرت ها با توجه به نفوذ شان در ساختار شورای امنیت کاری سهل بوده و است. حتی در صورت وجود عدم جواز مداخله از سوی شورای امنیت ، این قدرت ها راسا اقدام به مداخله در امور سایر دولت ها می نمایند.از این رو با وجود حق وتوی امکان برخوردهای قانونی را در سازمان ملل وقتیکه منافع احدی از قدرت های جهانی در بین باشد سرابی بیش نخواهد بود.
«مداخله بشردوستانه» از جمله دلایلی است که برخی دولت‌ها، به ویژه از اواسط قرن نوزدهم به بعد، برای توجیه اقدام مسلحانه خود علیه حاکمیت دولت‌های دیگر مطرح کرده‌اند. مداخله بشردوستانه در مفهوم مضیق و کلاسیک خود به معنای هر اقدام مسلحانه دولتی علیه حاکمیت دولتی دیگر و مداخله در امور داخلی آن کشور است که برای صیانت از جان و آزادی‌های شهروندان دولت اخیر که قادر یا مایل نیست خود چنین صیانتی را برای آنها فراهم کند صورت می‌گیرد.ولی مفهوم موسع مداخله بشردوستانه اعم از اقدام مسلحانه و سایر اقدامات غیرمسلحانه‌ای است که ممکن است صورت گیرد؛ از جمله تحریم اقتصادی ، تحریم تسلیحاتی و یا بلوکه کردن دارایی‌های مقامات کشور خاطی و منع صدور روادید برای آنها، یا وضع تحریم‌های فراگیر علیه آن دولت. چنین اقداماتی ممکن است به صورت یک‌جانبه یا چند جانبه باشند، یا توسط سازمانی منطقه‌ای همچون ناتو ، اتحادیه اروپا، اتحادیه کشورهای عربی ،شورای همکاری خلیج فارس و…صورت گیرند.
موضوع مهمی که باید توجه نمود این است که «کمک‌های بشردوستانه» مفهومی متمایز از مداخله بشر دوستانه دارد. « کمک های بشر دوستانه» ناظر بر ارائه کمک‌هایی است به صورت آب و غذا، وسایل پزشکی و دارو، امکانات بهداشتی و مانند آن ،به دولت ویا اشخاصی که به چنین کمک‌هایی نیاز دارد اطلاق می شود و بیشتر در موارد بحرانی ناشی از بلایای طبیعی همچون سیل و زلزله و یا اینکه در معرض تجاوز دولت مرکزی خود، یا دولت دیگر ویا گروه های شورشی وتروریستی واقع شده اند و یا مجبور به ترک دیار و سرزمین خود شده و در کشور بیگانه ویا در سرزمینی غیر از سکونت گاه خود آواره وپناهنده شده اند ، ارائه می شود .مانند کمک های بشر دوستانه به آوارگان سوری ساکن در اردوگاه های ترکیه، اردن و لبنان یا کمک به آورگان اقلیت دینی یزیدی های آواره شده در کوه های سنجار عراق بخاطر قتل عام وحشیانه دولت اسلامی.مجمع عمومی ملل متحد در تاریخ ۱۸ دسامبر ۱۹۸۸ با صدور قطعنامه ۱۳۱/۴۳ (که به نحوی به موجب قطعنامه ۱۰۰/۴۵ تاریخ ۱۴ دسامبر ۱۹۹۰ راجع به ترتیب دادن «دالان های انسانی» تمدید شد)، مقرر داشت معاضدت بشر دوستانه در حق قربانیان مصائب طبیعی و وضعیت های اضطراری مشابه مقدمتاً در صلاحیت دولت محل وقوع مصیبت باشد، و این دولت بتواند به دلخواه مداخله خارجی را خواستار شود. در این قطعنامه، مداخله مستقیم دولت ها که به ابتکار خودشان دست به عملیات بزنند طرد شده است.[۱۲۳]
بدیهی است که «کمک‌های بشردوستانه» با رضایت دولت و یا افراد دریافت‌کننده همراه است، و در موارد صدرالاشاره رضایت دولت های پذیرنده آوارگان نیز شرط است .مثلا درمورد کمک به اقلیت دنی یزدیدی ها گرفتار در کو ه های سنجار ارائه کمک های هوایی از سوی هواپیماها و یا بالگرد های بیگانگان با رضایت دولت مرکزی عراق صورت گرفته است. در حالی که هدف مداخله بشردوستانه حمایت از مردم یا گروهی از مردم آن کشور است که در معرض تجاوز، تعدی ، قتل و عام عمدتا دولت مرکزی صورت می‌گیرد.که در چنین مواردی در مداخلات بشر دوستانه رضایت کشور هدف شرط نیست.مانند مداخله بشر دوستانه ناتو در بحران بالکان.
با توجه به ارتباط مفهوم «مداخله بشردوستانه» با برخی مفاهیم و اصول دیگر حقوقی، به‌ویژه مفهوم حاکمیت ، اصل منع توسل به زور و اصل ممنوعیت مداخله در امور داخلی دولت‌ها، م«داخله بشردوستانه» جنبه‌های پیچیده حقوقی بسیاری را مطرح می‌کند. در نتیجه، دیدگاه‌هایی که در طول زمان و به فراخور پیشرفت نظام حقوقی بین‌المللی درباره جواز یا منع «مداخله بشردوستانه» مطرح شده‌اند متفاوت بوده و هست. البته برخی دکترین‌های مطرح شده به جوانب غیرحقوقی این گونه مداخلات نیز توجه کرده‌اند، و این بیشتر به دلیل استقرار اصل منع تهدید یا توسل به زور در نظام حقوقی بین‌المللی پس از تاسیس سازمان ملل متحد است. ولی در اینجا هدف آن است که با توجه به وضعیت نظام بین‌المللی موجود، ابتدا نیم نگاهی به مفهوم حاکمیت و اصل عدم مداخله در امورداخلی کشورها داشته باشیم وسپس به سنجش همخوانی یا عدم مطابقت حقوقی دکترین «مداخله بشردوستانه» روسیه در اکراین بپر دازیم.
بخش اول ) حاکمیت[۱۲۴]
حاکمیت یک مفهوم اساسی در حقوق بین الملل است که به معنی اختیار یا قدرت عالیه و تجزیه ناپذیر دولت جهت وضع و اعمال قوانین خود در خصوص کلیه اشخاص ،اموال و وقایع داخل مرزهای یک کشور که آن حاکمیت تحت تاثیر یا کنترل دیگر دولت ها قرار نمی گیرد..مع هذا اعمال حاکمیت در عمل حالت مطلق ندارد. بر اساس نظریه رضایت دولت، می توان نتیجه گرفت که هر دولتی می تواند محدودیت هایی بر اختیارات حاکمه خود از طریق پذیرش محدودیت های ناشی از حقوق بین الملل و یا دراثر تصمیمات سازمان های بین المللی که عضویت آن را دارد اعمال نماید. دولت ها موظف به رعایت قواعد حقوقی ایجاد شده توسط جامعه بین المللی بوده و نیز تابع برخی محدودیت های مندرج در معاهدات تعیین شده توسط سازمان های بین المللی هستند.حاکمیت خصیصه اصلی شخصیت بین المللی موجودیتی است که در پی وضعیت حقوقی مساوی با دیگر اعضای جامعه ملت ها می باشد[۱۲۵].
لذا حاکمیت مفهومی است که قدمت آن به شکل گیری جوامع بشری درشکل ابتدایی خود بر می گردد. می توان ریشه شکل گیری دولت در روابط بین الملل را تا پنج هزار سال پیش از این دنبال کرد و از چشم انداز جهانی تاریخی ، سر برآوردن حاکمیت در پایان قرون وسطی پدیده تازه و کاملا” نو به نظر می رسد. از این گذشته با برخوردارشدن دولت از حاکمیت ، نه تنها سرشت دولت دگرگون شد بلکه سرشت حقوق بین الملل هم متحول گردید. اگرچه چندین سده طول کشید تا دولت برخوردار از حاکمیت نو تحکیم یابد ولی معمولا پذیرفته اند که می توان از زمان صلح وستفالی ( ۱۶۴۸) دولت های اروپایی را واحد هایی برخوردار از حاکمیت دانست.[۱۲۶]برخی از صاحب نظران روابط بین الملل معتقدند که اصطلاح حاکمیت در قرن شانزدهم برای اولین بار از سوی «ژان بدن» مطرح شد. از نظر «بدن»، حاکمیت عبارت است از «قدرت عالی و نهایی دولت بر اتباع و دارایی آن ها که مطلق و دائمی است.»[۱۲۷]
حاکمیت در ابتدا مطلق فرض می شد و تنها در تقابل با سایر قدرتها و اشکال متعددی از آن همچون توازن قدرت، حاکمیت دولت را در عرصه بین المللی محدود می کرد. به مرور زمان با شکل گرفتن حقوق بین الملل، برای حاکمیت مطلق و بی حد و مرز نیز محدودیت هایی در قبال رفتار یک دولت با دولت های دیگر و اتباع خود ایجاد شد.
حاکمیت دارای دو بعد درونی و بیرونی است .از نظر بعد درونی دولت برخوردار از حاکمیت ، واحدی شناخته می شود که توانایی اعمال اقتدارات عالیه را در داخل سرزمینی خود دارد.( توانایی اعمال حاکمیت) و از نظر بعد بیرونی هر دولت برای بدست آوردن حاکمیت خارجی باید به مثابه یک عضو برابر جامعه بین المللی از سوی دیگر دولت ها به رسمیت شناخته شود.( شناسایی ) با جمع شدن این دو بعد از حاکمیت نتیجه حاصل می شود که دولت های برخوردار از حاکمیت از نظر جامعه بین المللی مکلف و موظفند پایبند هنجار عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر باشند.به دیگر سخن حاکمیت همه دولت ها را ملزم می سازد تا برای خود حقی برای مداخله در امور داخلی یکدیگر قائل نباشند.پس محدودیت های وارده به حاکمیت دولت ها در دو حوزه مختلف قابل شناسایی است: اول، محدودیت هایی که ناشی از سرشت مناسبات بین المللی است و با هزینه همزیستی مسالمت آمیز دولت ها در جامعه بین المللی، اصل برابری و احترام به حاکمیت ها را مخدوش نمی کند. اما محدودیت دیگر، به عنوان هزینه عدم تبعیت از مقررات و قوانین بین المللی تلقی می شود و زیر عنوان مداخله قابل شناسایی است.
“یکی از نتایج اصل حاکمیت ملی، عدم مداخله در امور داخلی یک دولت مستقل است.اما گروسیوس» در قرن هفدهم تصویری از حاکمیت ارائه داد که حقوق بین الملل و اندیشه «مداخله بشردوستانه» آن را محدود می کرد. اندیشه مداخله بشردوستانه، استفاده از زور را به وسیله یک یا چند دولت برای متوقف کردن بدرفتاری گسترده و وحشیانه دولتی نسبت به اتباع خویش و یا ساکنان مقیم آن کشور مشروع و قانونی میدانست. البته قلمرو قاعده ممنوعیت مداخله در امور داخلی کشورها هنوز نیز از جمله موضوعات جنجال برانگیز به شمار می رود. در این خصوص برخی ازعلمای حقوق بین الملل از تفسیر موسع اصل عدم مداخله که بر تفسیر مشابهی از مفهوم حاکمیت پایه می گیرد حمایت و جانبداری می کنند، و هرگونه مداخله در قلمروی حاکمیت کشورها را به شدت مردود می شمارند. از سوی دیگر، گروهی نیز از تفسیر مضیق و محدود اصل عدم مداخله حمایت می کنند. به اعتقاد این عده، تفسیر موسع اصل حاکمیت و تفسیر مشابهی از اصل عدم مداخله، دیگر پاسخگوی تقاضاهای روز افزون بین المللی شدن مسؤولیت کشورها در قبال حفظ صلح و امنیت بین المللی و حمایت از حقوق بشر نیست. اگر چنین مسؤولیت های بین المللی رو به رشدی، به عنوان یک موضوع حقوقی و قانونی به رسمیت شناخته شود، آن گاه حاکمیت را باید به چشم موضوعی نگریست که از نظر حقوقی بسیار محدودتر از گذشته شده است".[۱۲۸]
امروزه این گونه استدلال می شود که حمایت بین المللی مؤثر از حقوق بشر مستلزم احساس مسؤولیت دسته جمعی دولت ها در مجامع بین المللی است؛ اما اقداماتی که در جهت تحکیم این حقوق در سطح جهانی انجام می گیرد به طور اجتناب ناپذیری با اصل «عدم مداخله در امور داخلی کشورها» که یکی از مهمترین اصول همزیستی بین المللی است، مواجه می شود. لذا این پرسش مطرح می شود که آیا تغییرات ژرف ناشی از وابستگی متقابل دولت ها موجبات جابجایی نقطه توازن بین حاکمیت دولت ها و قدرت جامعه بین المللی را فراهم نساخته است؟ آیا به نام ارزش ها و مقررات بین المللی، «حق مشروع مداخله در امور داخلی دولت های عضو» در حال به رسمیت شناخته شدن نیست.
بخش دوم) مفهوم مداخله[۱۲۹]
در گفتمان حقوق بین الملل،« مداخله » ،اساسا” به معنی توسل و اتکای به زورتوسط قدرت برتری اعم از سازمان ملل متحد، سازمانهای منطقه ای و یا کشوری برای تحت تاثیر قراردادن کشور دیگر برای پیروی ویا اطاعت از سیاست های خود یا تمکین در مقابل خواسته هایش در امور داخلی و بین المللی است. یا « دخالت مستبدانه توسط یک یا چند دولت در امور داخلی یا خارجی دولت یا دولتهای دیگرکه اغلب با تهدید یا توسل به زور همراه است.[۱۳۰]» این نوع طرز تفکردر روابط بین المللی بیشتر به قبل ازجنگ جهانی اول برمی گردد.و برگرفته ازآموزه های دینی مسیحیت که جنگ ها را در راستای دفاع از کیش مسیحیت جایز می دانست و در دوران جگ های صلیبی از عوامل اصلی بسیج مسیحیان برای مقابله با مسلمانان بود و مسلمانان نیز نیز براساس اندیشه های دینی شان جنگ با کفار را جنگ مشروع می دانستند و معتقد بودند که جهان کفر یا در مقابل اسلام تسلیم شود و مسلمان گردد و یا اینکه به حکومت اسلامی جزیه پرداخت نماید. لذا مداخله در امور دیگر بلاد و کشورها در اروپا و خاورمیانه منبعث از آموزه های دینی بود.
بعد از رنسانس و کم رنگ شدن حضور آموزه های دینی در امور سیاسی دولت ها ( لائیتیسه ) و همچنین تشکیل دولت هایی به سبک نوین در سده هفدهم میلادی و مخصوصا بعد از دوران صلح وستفالی و ظهور حاکمیت های مستقل لزوم احترام به تمامیت ارضی کشور ها و عدم دخالت در اموریکدیگر سنگ بنای روابط بین المللی حاکم بین دولت ها با محوریت اروپا گردید.این نوع طرز تفکر در روابط بین الملل تا تشکیل سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵ ادامه یافت از آن به بعد با مطرح شدن اندیشه ها و مقاوله نامه های حقوق بشری از سال ۱۹۴۸ که هدف شان حمایت از نوع بشر در مقابل حاکمیت ها و قدرت های مستبد مطلقه بود تغییر یافت و بعبارتی جامعه شناختی ، جامعه جهانی از مفهوم دولت وحقوق حاکمیت گذر کرده بود و در فکر تامین حقوق حداکثری برای نوع بشر شد از آن به بعد حقوق بین الملل صرف به روابط دولت ها نمی پرداخت و مفهوم مداخله بشر دوستانه در امورداخلی و بین المللی کشورها این بار برای حمایت از افراد و گروه های انسانی در مقابل سوء رفتار حکومت ها وارد ادبیات حقوق بین الملل گردید. ازاین زمان پارادکس لاینحلی بین مداخله و عدم مداخله در امور داخلی کشور ها شکل گرفت اینکه در حقوق بین الملل چه مداخله ای به حق خوانده می شود ؟و اگر مشخص است چه معیار هایی به سازمان ملل و دولتها اجازه توسل به زور را مطابق با حقوق بین الملل می دهد؟ آیا منشور سازمان ملل به صراحت مرزبندی مداخله و عدم مداخله و توسل به زور را مشخص ساخته است؟.
بند ۷ ماده ۲ منشور از یک طرف مداخله را ممنوع و از سوی دیگرمداخله را به شکل جمعی مشروع می داند.« هیچ یک از مقررات مندرج در این منشور ، ملل متحد را مجاز نمی دارد در اموری که ذاتا” جزء صلاحیت داخلی هر کشوری است دخالت نماید واعضاء را نیز ملزم نمی کند که چنین موضوعاتی را تابع مقررات این منشور قرار دهندلیکن این اصل به اعمال اقدامات قهری پیش بینی شده در فصل هفتم لطمه وارد نمی کند.» آنچه در منشور ملل متحد بیشتر از هر موضوع جواز اقدامات دسته جمعی را به شورای امنیت و یا کشور ها می دهد موضوع نقض صلح جهانی است . در مداخله بشر دوستانه حمایت از اتباع کشوری است که مورد تهاجم، قتل وعام ، نسل کشی و… واقع شده اند که یک موضوع حقوق بشری است.سوالی که به ذهن متبادر می شوداین است، آیا سوء رفتار دولتی با اتباع خود تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی محسوب می شود یا خیر؟ بنظر می رسد با تغییر رویکردی که در تابعان حقوق بین الملل به تانی وآهستگی رخ می نماید و افراد نیز به نوعی تابع حقوق بین الملل می گردند. که نشانه های این امر را می توان در رویکرد اتحادیه اروپا به جواز شکایت اشخاص از دولت ها در مراجع قضایی بین المللی مشاهده کرد و همچنین تشکیل داد گاه های کیفری بین المللی همانند دادگاه کیفری یوگسلاوی و روآندا وهمچنین جواز مداخله حقوق بشری در صورت نقض فاحش آن وسوئ رفتار دولتی با اتباع خودشان ، بنظر می رسد . مباحث حقوق بشری می تواند تهدید کننده و ناقض صلح جهانی محسوب گردد. اگر صاحب نظران حقوق بین الملل از روش سنتی خود که بیشتر بر گرفته از سنت حقوقی انگلوساکسونی است دست بردارند و از محافظه کاری در تدوین حقوق بین الملل دست بردارند.
منشور ملل متحد علاوه بر شورای امنیت در فصل هشتم (بند ۱ ماده ۵۲) جواز اقدامات یک جانبه در راستای حفظ صلح و امنیت جهانی به نهادهای منطقه ای صادر کرده است.« هیچ یک از مقررات این منشور مانع وجود قراردادها یا نهادهای منطقه ای برای انجام امور مربوط به صلح و امنیت بین المللی که متناسب برای اقدامات منطقه ای باشدنیست مشروط بر اینکه اینگونه قراردادها یا موسسات و فعالیت های آنها با مقاصد و اصول ملل متحد سازگار باشد.»از این رو دولت ها و سازمان های منطقه ای باستناد این اصل در مواردی که صلح و امنیت جهانی به خطر می افتد با لحاظ سایر توصیه های منشور اقدام به مداخله بشر دوستانه نمایند.
۴-۲-۱ ) اصل عدم مداخله[۱۳۱]
“اصل عدم مداخله و اصل عدم توسل به زور به عنوان دو قاعده مهم نظام دهنده روابط بین‌المللی هستند که هم مبنای عرفی و هم مبنای قراردادی دارند، و مانع عمده‌ای در راه هر نوع مداخله محسوب می‌شوند. اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها، به عنوان اصلی بنیادین در حقوق بین الملل، مبتنی بر برابری حاکمیت و استقلال سیاسی دولت ها است. این اصل تکلیفی حقوقی بر دولت ها برای خودداری از دخالت در امور داخلی یکدیگر تحمیل می کند[۱۳۲].” اجماع بین المللی در منع مداخله ضمن قطعنامه های متعدد مجمع عمومی سازمان ملل ذکر شده است که از آن جمله می توان به اعلامیه ۱۹۶۵ منع مداخله در امور داخلی دولتها و حمایت از استقلال و حاکمیت آنها اشاره کرد. «اعلامیه اصول حقوق بین الملل درباره روابط دوستانه و همکاری بین دولتها بر اساس منشور ملل متحد که بدون رای گیری در سال ۱۹۷۰ توسط مجمع عمومی تصویب شد،منع مداخله را مورد تاکید قرار داده و آن را به هرمنظوری طرد می نماید. بر اساس اعلامیه مزبورمداخله مسلحانه و کلیه اشکال دیگر دخالت یا تهدید علیه شخصیت دولت یا عناصر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن ، نقض حقوق بین الملل است.[۱۳۳]»
از اصول و مفاهیمی که در منشور ملل متحد نقش کلیدی در تنظیم رفتار دول بایکدیگر و الزام آنها به رعایت شان تاکید شده اصول «تساوی حاکمیت ها»، «منع توسل به زور» و «منع مداخله» می باشد.واین مفاهیم به مرور زمان و دربروز بحران های منطقه ای اهمیت خود را هر چه بیشتر نمایان ساختند .اگر امروزه در نقاط مختلف جهان شاهد جنگ و نزاع بین المللی هستیم ،بخش عمده این درگیری ها ناشی از عدم رعایت این اصول و عدم پایبندی برخی دولت ها به آن اصول مصرح در منشور می باشد.در خاورمیانه قدرت های غربی بهمراه دولت های منطقه با دخالت در امور داخلی یکدیگر در قالب حمایت از گرو ه های طرفدار خود،باعث بر افروختن آتش جنگ وظهور تروریست بین المللی شده اند، غرب و هم پیمانان منطقه ای شان( عربستان،قطر،امارات وترکیه) در حمایت از گرو ه های مخالف بشار اسد در سوریه در امور داخلی آن کشور مداخله نموده و معتقدند که حضورشان در راستای مداخله بشر دوستانه می باشد ، و در مقابل روسیه و ایران نیز از دولت بشار اسد حمایت می کند ، در عراق کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و ترکیه از گرو ه های شورشی حمایت می کنند و اصل عدم مداخله در امور داخلی را رعایت نمی کنند و یا در منطقه اروپای شرقی دخالت روسیه در شرق اکراین به بهانه حمایت از اتباع و مداخله بشر دوستانه ،همه اینها و موارد مشابه آن در سایر نقاط جهان نشان از فراموشی یا عدم پایبندی دولت ها به منشور ملل متحد و حقوق بین الملل است .
در حالیکه طبق بند هفت ماده ۲ منشور«هیچ یک از مقررات مندرج در منشور، ملل متحد را مجاز نمی دارد در اموری که ذاتاً جزو  صلاحیت داخلی هر کشوری است، دخالت نماید و اعضا را نیز ملزم نمی کند چنین موضوعاتی را تابع مقررات این منشور قرار دهند. لیکن این اصل به اعمال اقدامات قهری پیش بینی شده در فصل هفتم لطمه وارد نخواهد آورد.»
۴-۲-۲ ) اقدامات مجمع عمومی
مجمع عمومی سازمان ملل طی تعدادی از قطعنامه ها و اعلامیه هایی که به تصویب رسانیده به موضوع اصل عدم مداخله پرداخته است.چنانچه پیشتر اشاره اعلامیه سازمان ملل در زمینه عدم مداخله که در قالب قطعنامه شماره ۳۱/۲۱ مجمع عمومی در ۱۹۶۵ به تصویب رسید بر حق کشورها در زمینه انتخاب و اداره امور خود بدون هرگونه دخالت خارجی تأکید ورزید. این اعلامیه صریحاً مداخلاتی را که حاکمیت و استقلال سیاسی کشورها را تهدید می کند ممنوع اعلام نمود.
“ در سال ۱۹۸۱، مجمع عمومی با تصویب قطعنامه شماره ۱۰۳/۳۶ در زمینه اجرای اعلامیه «غیرقابل پذیرش بودن مداخله در امور داخلی کشورها» گام دیگری در جهت تقویت اصل عدم مداخله برداشت. در این اعلامیه، مجمع به طور جدی اعلام کرد اصل عدم مداخله در امور داخلی و خارجی کشورها دربرگیرنده حقوق و وظایف ذیل می باشد:
- خودداری از هر گونه اقدام زورمندانه و قهرآمیزی که ملل تحت سلطه استعمار یا اشغال بیگانگان را از اعمال حق تعیین سرنوشت، آزادی و استقلال خود محروم سازد؛
- خودداری از سوء استفاده و مخدوش نمودن موضوعات حقوق بشری به عنوان ابزار دخالت در امور داخلی کشورها و اعمال فشار بر کشورهای دیگر یا ایجاد جو بی نظمی و عدم اعتماد میان کشورها یا گروهی از کشورها؛
- حمایت و پشتیبانی کامل از حق تعیین سرنوشت، آزادی و استقلال ملت های تحت سلطه استعمار، اشغال خارجی یا رژیم های نژادپرست و همچنین حق این ملت ها در زمینه دست یازیدن به مبارزه سیاسی و مسلحانه برای نیل به این اهداف بر اساس منشور؛
- رعایت، گسترش و دفاع از تمامی حقوق بشر و آزادی های اساسی در محدوده قلمروی ملی خود و اقدام در زمینه امحای موارد جدی و گسترده نقض حقوق بشر ملت ها و مردمان، به ویژه در جهت از میان برداشتن آپارتاید و تمامی اشکال نژادپرستی و تبعیض نژادی”[۱۳۴]
در عین حال قطعنامه های بسیاری در رابطه با اوضاع و احوالی که در آن حقوق بشر آشکارا نقض شده از طرف مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسیده است. بنا بر این قطعنامه ها می توان نتیجه گرفت که اصل «عدم مداخله» در برابر اقدامات سازمان ملل در این زمینه عقب نشینی کرده است. این عقب نشینی در سه مورد مشخص شده است:

 

    1. هنگامی که حقوق بشر در سرزمین هایی نقض می گردد که تحت سلطه یا استعمار دولتی قرار گرفته و یا توسط آن اشغال شده اند. مجمع عمومی سازمان ملل در این مورد قطعنامه های متعددی همچون قطعنامه های مربوط به فلسطین اشغالی، رودزیا، نامیبیا به تصویب رسانده است. این اقدامات بر اساس مسؤولیت ویژه سازمان ملل متحد بر «سرزمین هایی که مردم آن هنوز توسط خود اداره نمی شوند» یا سرزمین های تحت قیومیت انجام گرفته است.

 

    1. هنگامی که نقض حقوق بشر از اوضاعی ناشی می شود که صلح و امنیت بین المللی را در معرض خطر قرار می دهد. این مورد خصوصاً ناظر بر وضع آفریقای جنوبی در جهت خاتمه دادن به نظام آپارتاید در کشور بوده است.

 

    1. هنگامی که نقض حقوق بشر چنان جنبه ای به خود می گیرد که دیگر سکوت جامعه بین المللی از لحاظ اخلاقی و انسانی قابل تحمل نیست و دخالت آن جامعه برای خاتمه دادن به چنین وضعیتی الزامی تلقی می شود.

 

در موارد مذکور، بررسی موضوع حقوق بشر از قلمرو صلاحیت انحصاری دولت ها خارج می شود.

بخش سوم ) مداخله بشر دوستانه[۱۳۵]
دایره‌المعارف حقوق بین‌الملل، مداخله بشردوستانه را این‌گونه تعریف می‌کند: «استفاده از زور توسط یک دولت دیگری به منظور حمایت از جان و آزادی اتباع دولت دیگری که یا نمی‌توانند یا نمی‌خواهند رأسا کاری انجام دهند.[۱۳۶]» ظاهرا این تعریف را روشن و جامع در رابطه با مداخله بشردوستانه از لحاظ حقوقی شناخته نمی شود و چون این تعریف وجود ندارد، به طور طبیعی معیارهایی هم وجود ندارد که بتوانیم رفتاری را مصداقا تشخیص بدهیم که مداخله بشردوستانه هست یا نیست.حقوق بین‌الملل در این مساله تا حدی سردرگم است. از یک طرف، توسل به زور را فقط با مجوز شورای امنیت و در بحث دفاع مشروع فردی و جمعی قبول دارد و هر نوع توسل به زور را که خارج از این حوزه باشد، نمی‌تواند قبول کند..
مداخله در کشور دیگر، توسل به زور را به همراه دارد و حتی اگر به مداخله، پسوند « بشردوستانه» اضافه کنیم از ماهیت آن عمل که توسل به زور بوده و طبق حقوق بین‌الملل ممنوع است کم نمی‌کند. در سال‌های اخیر، مخصوصا از ۱۹۸۹ به این سو، شرایطی به وجود آمد که برای حفظ حیات انسان‌ها در برخی کشورها که مورد جنایت و نسل‌کشی قرار گرفته و نیازمند کمک جامعه ملل بودند، باید اقداماتی صورت می‌گرفت. این اقدامات هم با توجه به شرایطی که وجود داشت، حتما باید مسلحانه و با توسل به زور می‌بود. برخی مواقع، از یک سو، شرایطی وجود دارد که عقلا و اخلاقا نجات جان عده‌ای از انسان‌ها را حتی با توسل به زور تایید می‌کنیم و از سوی دیگر، حقوق بین‌الملل قاعده‌ای ندارد که به درستی، قانونی بودن این اقدام را مشخص کند. در این مورد، در حقوق بین‌الملل یک فرمول یا معیاری که در همه جا قابل استناد باشد،وجود ندارد.[۱۳۷]
در اواخر دهه ۸۰ فرانسوی‌ها اولین کسانی بودند که موضوع مداخله بشردوستانه را مطرح کردند،( البته به نظر می رسد کمک بشر دوستانه صحیح تر باشد ) که از سوی کوشنر در رابطه با زلزله ارمنستان مطرح شد. تصور کنید که در یک کشوری فاجعه زلزله رخ داده، اگر کشورهای دیگر بخواهند برای کمک به کشور آسیب دیده، از آن کشور مجوز و رضایت بگیرند، تعداد زیادی از انسان‌ها جان خودشان را از دست می‌دهند. بنابراین برخی کشورها با یک نیت خیرخواهانه مجبور می‌شوند قواعد شکلی حقوق بین‌الملل را زیر پا بگذارند.[۱۳۸]این نیت خیرخواهانه در بعضی جاها قابل شناسایی است و مشکلی ایجاد نمی‌شود، مثلا در جاهایی که سیل و زلزله یا سونامی آمده، طبیعی است که کشورها با انگیزه کمک می‌روند، اما برخی مواقع، مداخله دیگر کشورها با مسائل سیاسی و حاکمیت کشوری که در آن می‌خواهد عملیات صورت بگیرد، مرتبط می‌شود و خود مداخله در آینده سیاسی کشور تاثیر گذار می‌باشد. در چنین مواقعی، مرزبندی بین این که مداخله بشردوستانه بوده یا نبوده، مشکل است و نکته دیگر این که هر دولتی که مداخله می‌کند، مدعی است نیت خیرخواهانه دارد و لذا خودش نمی‌تواند تعیین کند که مداخله‌اش بشردوستانه است، بلکه حتما باید نهادی وجود داشته باشد تا این اقدام را تجویز کند یا اجماعی باید بین کشورها به وجود بیاید که این مداخله را از باب بشردوستانه بداند..
در زمینه مداخله بشردوستانه، ابهامات مفهومی وجود دارد و مشکل است که بشود این مفهوم را به درستی فهمید و به صورت عینی برایش معیار تعیین کرده و مصادیقش را مشخص کرد. اکنون با توجه به وضعیت سوریه ،نیجریه،لیبی و بحرین،یمن که تعاریف متعددی از وضعیت مردمان این کشور ها از سوی دول مختلف ارائه می گردد فهم ما را از مفهوم مداخله بشر دوستانه پیچیده‌تر هم می نماید .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-07-30] [ 06:43:00 ب.ظ ]




می­توان گفت که آراء نیچه دربارۀ حقیقت، چه در دورۀ اولیه و چه در دوره متأخر حیات فکری­اش دارای مبانی و پس­زمینه ­های کانتی گسترده­ای است. رسالۀ TL به­عنوان نماینده تفکر دوره اولیه نیچه مورد بررسی قرار گرفت. علی رغم اینکه این رساله به سبک گزین­گویه ­های معمول نیچه نگاشته نشده و وی تقریبا درآن سیر استدلالی را به­ طور خطی دنبال می­ کند، اما بازهم می­توان تفاسیر مختلفی از ایده­های مطرح شده در آن ارائه داد. به­عنوان نتیجه تفسیرهای مختلف می­توان گفت نیچه در این رساله به وجود اشیاء فی­نفسه مستقل از ذهن باور دارد، اما این ایده را که معرفت ما باید با آنها مطابقت داده شود، ایده­ای بیهوده و متناقض می­انگارد. از رد ایدۀ مطابقت دو نتیجه می­توان بیرون کشید. اول آنکه هیچ حقیقتی وجود ندارد و حقایق ما تنها برای ما اعتبار دارند و بس. ودوم آنکه می­توان طبق ملاک­های عملگرایانه حقایق خودساخته ما را ارزشگذاری نمود. بنابراین نیچه هم در پذیرفتن اشیاء فی­نفسه و هم رد ایده مطابقت با آنها متأثر از فلسفۀ کانت است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
در دوره متأخر نیچه با طرح چشم­اندازباوری و اراده معطوف به قدرت، شیء فی­نفسه را به­کلی از اندیشه خود خارج می­ کند. از نظر وی تمام حقایق چشم­اندازی­اند و همۀ آنها به دلیل اینکه قادر به بازنمایی همه اثرات وخصلتها (نه ذات اشیاء ) نیستند، دچار خطایند. از این جهت نیچه حقیقت را در معنای جدید آن یعنی سرجمع تمام چشم اندازهای ممکن، هم دست نیافتنی می­داند و هم نزدیک شدن به این حقیقت را ناضروری می­پندارد. با وجود این وی کماکان ملاکهایی برای سنجش معرفتهایی که همگی چشم­اندازی­اند به دست می­دهد. این ملاکها می­توانند به طرق مختلف تفسیر و تعبیر شوند. برای مثال می­توان دامن زدن به صیرورت و تفاوت را ملاک نیچه برای سنجش چشم­اندازها درنظر گرفت. به هر صورت نیچه به ضرورت ارزش­گذاری و آفریدن ارزش ها و به عبارتی گونه ­هایی از خطا تأکید می­ کند.
برای جمع­بندی ارتباط نظرات متأخر نیچه و کانت را می­توان در چند مورد زیر خلاصه نمود:

 

    1. اگر به جای تفسیرهای متافیزیکی از ایده­آلیسم استعلایی کانت، تفسیرهای معرفت­شناسانه را مدنظر قرار دهیم آنگاه حذف شیء فی­نفسه آنچنان که نیچه مطرح­اش می­ کند خود یکی از پیامدهای فلسفه نقدی است. طبق تفاسیر معرفت­شناسانه ، شیء فی­نفسه نه یک جهان انتولوژیکی بلکه صرفا حد معرفت ماست. علاوه براین نیچه خود نیز اذعان دارد که با توجه به مبناهای فلسفه نقدی کانت، باید از شیء فی­نفسه عبور کرد. اما نیچه شیء فی­نفسه کانت را به­ طور متافیزیکی تفسیر می­ کند، ازین رو بسیاری از انتقادهایش علیه شی فی­نفسه کانتی وابسته به این نوع تفسیر است. و با پذیرش نوع دیگر تفسیر نقدهای وی نابجا می­ شود به این معنا که پا را فراتر از کانت نگذاشته است.

 

    1. شیء فی­نفسه با توجه به نقد اول، نقشی در اعتبار معرفت ما ایفا نمی­کند. در نقد اولسنجش معرفت به سنجشی درون­پدیداری تبدیل می­ شود. ازین رو نقدهای نیچه به مفهوم سنتی اشیاء فی­نفسه و دنیای حقیقی و محکوم کردن ایدۀ مطابقت با آنها برآمده از انقلاب کوپرنیکی کانت­اند. این کانت بود که برای نخستین بار مفهوم حقیقت استعلا یافته و دسترسی به آن و تمنای نزدیک شدن به آن را از فلسفه بیرون راند.

 

    1. چشم­اندازباوری نیچه بسط و توسعۀ اندیشه کانت دربارۀ «پیشینی» هاست. این کانت بود که نشان داد اندیشیدن نه در خلاً بلکه همواره به واسطه یکسری از پیشینی­ها انجام می­ شود. نیچه بدون اینکه نقش پیشینی­های کانت را در حیات روزمره انکارکند، به تعدد پیشینی­ها و به­عبارتی تعدد چشم­ا­­­ندازها اعتقاد دارد.

 

پی نوشت

 

    1. می توان گفت نیچه با برجسته کردن فواید عملی معرفت ما و بی ارتباط بودن آن با اشیاء فی­نفسه، درپی این است که بر مدلهای دیگر تفسیر حیات مانند تفسیر هنری از زندگی تأکید کند و ارزش حقیقت­خواهی معصومانه را به نقد کشد. او برای این کار از کانت وام می­گیرد و می­گوید بین دانش ما و حقیقت جهان تمایزی زیباشناسانه برقرار است.

 

    1. البته در نظرگرفتن شیء فی­نفسه به مثابه یک جهان- جهانی که تنها یک چشم خداگون می ­تواند آن را رصد کند- وابسته به تفسیری خاص از فلسفه کانت است. تفسیری که شیء فی­نفسه را به­عنوان حوزه ای هستی­شناسانه در نظر می­گیرد. این موضوع در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

 

 

فصل سوم: مکان و زمان

در این فصل به­ طور کلی به بررسی ارتباط بین زمان و مکان درحسیات استعلایی و فلسفۀ نیچه پرداخته می­ شود. هدف این فصل نشان دادن این نکته است که نیچه با آغاز از مبانی کانت، به نقد مفهوم مکان و زمان وی و همچنین نقد این مفاهیم درتاریخ متافیزیک می ­پردازد.
مکان و زمان از نظر نیچه می­توانند در حالتی صور پیشینی شهود ما باشد و همینطور مکان و زمان پدیداری از واقعیت تجربی و ایده­آلیته استعلایی برخوردارند. اما نیچه در این موضوع نیز نقادی کانت را بسط می­دهد و از طبیعت و بالتبع مکان و زمانی سخن می­گوید که فراتر از پدیدار کانتی است.
برای پرداختن به موضوع فوق ابتدا مروری اجمالی بر مباحث کانت در باب مکان و زمان در حسیات استعلایی خواهیم داشت. و بعد از آن ضمن ارائه تصویری منسجم از آرای نیچه در این­باره مبانی کانتی نظریات وی را نشان خواهیم داد.

۱-۳) مکان و زمان در فلسفه کانت

از نظر کانت شناسایی ما دارای دو جنبۀ حساسیت[۶۷] و فهم است. حساسیت مربوط به پذیرندگی ما و فهم، قوۀ فعال و سازنده ماست. در حسیات استعلایی[۶۸] بحث کانت مربوط به حساسیت ماست و زمان و مکان را در همین بخش مورد بررسی قرار می­دهد. از نظر کانت همۀ شناخت با تجربه حسی آغاز می­ شود و هر شناختی که مربوط به ابژه­ها باشد به­وسیله شهود روی می­دهد. و شهود تنها بدین دلیل ممکن است که ذهن ما توانایی متأثرشدن از ابژه­های بیرونی و از طریق خاصی را دارد، که این توانایی حساسیت نامیده می­ شود. اما شهود تا آنجا که ابژه به ما داده شود، روی می­دهد. و باز این لااقل برای انسان تا آنجا ممکن است که ذهن به طریق خاصی تحت تأثیر قرار گیرد. توانایی (پذیرندگی) برای دریافت بازنمود[۶۹] از طریق حالتی که ما در آن به­وسیله ابژه­ها متأثر می­شویم، حساسیت نام دارد. ابژه ها به­وسیله حساسیت به ما داده می­ شود.( A19/B34. CPR)
بنابراین حساسیت، توانایی ما برای دریافت ابژه­ها به طریقی خاص است. دریافت ابژه­ها به­وسیله شهود انجام می­ شود. کانت موضوع شهود تجربی را «نمود»[۷۰] می­نامد و هر نمود خود دارای ماده و صورت است. مادۀ نمود همان چیزی است که متناظر با احساس ماست. یعنی آن چیزی که به حواس داده می­ شود. صورت یک نمود باعث می­ شود که کثرت شهود در نسبتهای معینی مرتب شود(A20/B34) . بنابراین گرچه ماده نخستین شهود، بصورت پسینی داده می­ شود اما صورتهای آن پیشینی است و مستقل از هرگونه تجربه. بخش مهمی از کار کانت در حسیات استعلایی نشان دادن این نکته است که زمان و مکان صورت­های شهود یا صور پیشینی شهوداند.

۱-۱-۳) مکان

کانت در تبیین متافیزیکی[۷۱] مکان نشان می­دهد که مکان، پیشینی و وابسته به ذهن ماست. استدلال کانت این است که «مکان یک مفهوم تجربی نیست که از تجربه ­های خارجی­مان گرفته شده باشد» ((B38 ما هرگز نمی-­توانیم به ابژه­ای بیندیشیم مگر آنکه آن را در مکان تصور کنیم. هر تجربه خارجی­ای فقط از راه تصور مکان امکان پذیر است. هیچ شهودی و هیچ تجربه ای نمی­تواند بازنمود مکان را به ما بدهد. بلکه مکان خود صورت شهود حسی است و هرتجربه ای از رهگذر آن ممکن می باشد.A24
دوم اینکه هرگز نمی­ توان تصور کرد که مکانی وجود نداشته باشد. اما به­راحتی می­توان اندیشید که هیچ ابژه­ای در مکان نباشد و می­توان به­راحتی مکان را عاری از هرچیزی درنظرآورد. بنابراین مکان، شرط نمودها است نه تعینی وابسته به آنها .(B39 ) هرگونه تجربه­ای از ابژه­ها آنها را در یک مکان فرض می­گیرد. پس مکان باز نمودی پیشینی و ضروری است که بنیاد تمام شهودهای بیرونی ماست. همچنین کانت ضرورت اصلهای هندسی را مبتنی بر ضروری و پیشینی بودن مکان می­داند. اگر تصور مکان پیشینی و منتج از تجربه می­بود، آنگاه نخستین آغازهای تعریف هندسی چیزی نبودند جز دریافتهای حسی، اما حس هیچگاه قطعیتی نمی­دهد. بنابراین قطعیت اصلهایی همچون «کوتاهترین فاصله بین دو نقطه یک خط راست است» ناشی از ضروری و پیشینی بودن تصور مکان­اند.( (A24/B39همچنین کانت بیان می­ کند که مکان یک مفهوم نیست بلکه شهودی محض است. نسبت بین مکان و مکان­ها نسبت بین مفهوم و مصادیقش نیست. مکان­ها اجزای مکان واحد هستند نه مصادیق آن.
بنابراین به­ طور کلی در تبیین متافیزیکی، کانت بیان می­ کند که مکان نه یک مفهوم تجربی است و نه به وسیلۀ هیچ شهود تجربی­ای داده می­ شود. بلکه آن صورت هرگونه شهود تجربی است و ضرورتاً تمام شهودهای­مان مکانی هستند و ما ابژه­ها را در مکان دریافت می­کنیم. این مکان چیزی نیست جز صورتی ذهنی که بر داده ­های آشفته شهود (ماده نخستین نمود)، اعمال می­ شود.

۱-۱-۱-۳) عینیت مکان

اگر مکان صورت ذهن ماست و نه امری که در تجربه داده شده است، آنگاه در صورت نبود ذهن ما، مکان چه معنایی دارد؟ از نظر کانت مکان شرط سابژکتیو[۷۲] حساسیت ماست که تحت آن شهود برایمان امکان پذیر می­ شود. «بنابراین تنها از نظرگاه یک انسان می­توانیم از مکان و اشیاء ممتد سخن بگوییم» (A26/B42 )واگر از شرط ذهنی شهودمان رها شویم، آنگاه مکان هیچ معنایی نخواهد داشت. شرط مکانی حساسیت، شرط امکان اشیاء نیست، بلکه شرط امکان نمودآنهاست. بنابراین کانت از ابژکتیویته و سابژکتیویته مکان یا واقعیت و ایده­آلیته مکان به­ طور همزمان سخن می­گوید.
مکان به این معنا واقعیت دارد که «هرگاه به ابژه­ها فکر می­کنیم، این کار را باید از طریق تطابق با این شرط صوری انجام دهیم که آنها ]ابژه­ها [باید برایمان در مکان وجود داشته باشند، و این شرط همان چیزی است که عنوان اعتبار ابژکتیو ]=اعتبارعینی[ را به مفهوم مکان اعطا می­ کند. درعین حال، «ایده­آل» استعلایی مکان بدین معناست که هیچ یک از ابژه­هایی که تجربه می­کنیم فی­نفسهم در مکان قرار ندارند ]و ذهن ما آنها را در چنین وضعیتی قرار می­دهد[» (سجویک، ۷۰:۱۳۹۰-۷۱)
بنابراین واقعی بودن مکان به این برمی­گردد که مکان صورت ضروری شهود تجربی ماست. به عبارتی مکان واقعیتی تجربی دارد. اما از این جهت مکان یک ایده­آل است که آن تنها شرط ذهنی سوژه است، و به اشیاء فی­نفسه ارتباطی ندارد. «چرا که ما نمی­توانیم حکم کنیم که آیا شهود دیگر موجودات اندیشنده، تابع همان شروطی است که شهود ما را محدود می­سازند و به­ طور کلی معتبرند یا نه» A27/B43))پس مکان تنها مربوط به ذهن ماست و از این جهت ایده­آل استعلایی است. «بنابراین در ارتباط با همه تجربه ­های بیرونی ممکن، ما از واقعیت تجربی مکان سخن می­گوییم و همزمان از ایده­آل بودن استعلایی آن دفاع می­کنیم» (A28).نتیجه آنکه مکان در فلسفه کانت امری وابسته به ذهن است و دیگر دارای عینیت مطلق نیست. ] عینیت مطلق به این معنا که مطابق با اشیاء فی­نفسه باشد [بلکه کانت از عینیت مکان در معنای جدیدی یاد می­ کند. عینیت مکان تنها مربوط به این است که ذهن همۀ انسانها برای شهود تجربی باید مکان را چونان صورت پیشینی شهود در خود داشته باشد.
در نهایت باید گفت که مفهومی که کانت از مکان و زمان داشت، مکان نیوتنی است. از نظر نیوتن مکان جوهری است مستقل از اشیاء، که اشیاء درون آن قرار دارند. جهان فیزیکی درون آن و در نسبت با آن حرکت می­ کند(Hill,2003:119) این مکان، مکانی مطلق است که مستقل از ابژه­ها می ­تواند وجود داشته باشد و «موضع هر ابژه به­وسیلۀ موقعیت اش در مکان مطلق تعیین می­ شود»(Thorpe,2015:190). مکان کانت خواصی مشابه با مکان نیوتن دارد. از این جهت که آن مکانی که از نظر کانت صورت ذهنی و پیشینی شهود تجربی است، همان مکان مطلق و خالی نیوتن است. یعنی ذهن ما ابژه­ها را در مکان مطلق و همسانگرد[۷۳] نیوتنی شهود می­ کند. با این تفاوت که از نظر کانت مکان مطلق نیوتنی نه یک موجود واقعی، بلکه شرط ذهنی شهود تجربی است و بنابراین مکانی سابژکتیو می­باشد.

۲-۱-۳) زمان

کانت با استدلال­های مشابه که در تبیین متافیزیکی مکان ارائه کرده بود، به تبیین متافیزیکی زمان می ­پردازد. زمان نیز مانند مکان یک مفهوم تجربی نیست و از هیچ تجربه­ای منتزع نشده است. تنها با پیش­فرض گرفتن زمان است که می­توان تصور کرد که برخی چیزها همزمان و برخی دیگر در زمان های متفاوت­اند.(CPR, B46)
همچنین مانند مکان، زمان بازنمودی ضروری است که مبنای تمام شهودهاست. در ارتباط با نمودها نمی­ توان خود زمان را حذف کرد، درحالیکه می­توان زمان را عاری از نمودها درنظر گرفت. بنابراین زمان داده شده ی پیشینی است و شرط کلی امکان نمودهاست. (A91) باز هم مانند مکان، زمان یک مفهوم کلی نیست، بلکه صورت ناب شهود حسی است. زمان های گوناگون، مصادیق زمان واحد یگانه نیستند، بلکه بخش­های آن­اند. A92) ). کانت زمان را نیز دارای واقعیت تجربی و ایده­آلیته استعلایی می­داند. و در نهایت باید گفت که زمان کانت همان زمان خطی و مطلق نیوتنی است.

۲-۳) مکان و زمان در اندیشه نیچه

 

۱-۲-۳) مکان

نظرات نیچه درباره مکان چه در دوره اولیه و چه در دوره­ های بعدی به­ طور قابل توجهی استوار بر مبناهای کانتی است. او این توصیف کانت را می­پذیرد که مکان و زمان متعلق به مایند، نه اینکه به اشیاء فی­نفسه تعلق داشته باشند و این ما هستیم که آن­ها را بر طبیعت اعمال می­کنیم.
«همۀ آنچه که به واقع درباره این قوانین طبیعت می­دانیم همان چیزی است که خود بدانها اضافه می­کنیم. زمان و مکان و بنابراین نسبتی مبتنی بر توالی و عدد».(TL, 37)
« زمان به خودی خود بی­معناست. زمان فقط برای موجودی که قادر به ادراک حسی است وجود دارد. مکان نیز به همین گونه است.» (ibid 40)
می­توان گفت که نیچه در دورۀ اولیه به ایده­آلیته استعلایی مکان و رئالیته تجربی آن باور دارد. و این بیان با توجه به این که نیچه در دورۀ اولیه هنوز از ایدۀ شیء فی­نفسه رها نشده بود، موجه به نظر می­رسد. اما در دوره­ های بعدی که نیچه ـ صراحتاً شیء فی­نفسۀ کانت را از اندیشۀ خود کنار می­زند ـ مشاهده می­ شود که نیچه باز هم از ذهنی بودن مکان سخن می­گوید.
برای نمونه در یادداشتی مربوط به سال ۱۸۸۶ می­گوید:
« ما باید به زمان، مکان و حرکت، بدون آنکه مجبور باشیم، به آنها واقعیت مطلق اعطا کنیم باور داشته باشیم» wp 487 ))
همچنین او از موهوم بودن مکان و زمان سخن می­گوید. درواقع مسأله این است که اولاً با حذف شیء فی­نفسه، در مقابل مکان ذهنی یا مکان وابسته به سوژه، چه مکان عینی­ای قرار دارد؟ و ثانیاً بدون معیار مطابقت با اشیاء فی­نفسه چگونه می­توان از خطا یا موهوم بودن مکان سخن گفت؟ راه حل این دشواری به­ طور مفصل در فصل حقیقت بیان شد، با این تفاوت که در آنجا حقیقت و عینیت به­طورکلی مورد بررسی قرار گرفت. اکنون می­توان همان تفسیرها را بر زمان و مکان نیز مطابقت داد.
از نظر نیچه ما همواره پیچیدگی و صیرورت را در قالبهایی منظم قرار می­دهیم و به بازسازی و تحریف آن می­پردازیم. اندام­های ما توانایی درک صیرورت را ندارند، بنابراین ذهن صورت­های خود را بر صیرورت اعمال می­ کند. زمان و مکان نیز مربوط به مایند. اما نیچه از همان دوره اولیه توصیف کانت را بسط می­دهد. در فلسفۀ کانت این موضوع غائب است که پیشینی­های ما از کجا می­آیند؟ همچنین کانت پیشینی­های سوژه را مطلق و ثابت فرض می­ کند. نیچه خاستگاه پیشینی­ها را نیازها و اقتضائات بشر و تلاش وی برای بقاء می­داند و معتقد است که این باورهای پیشینی می­توانند در طول زمان تغییر کنند. در دوره­ های بعدی نیچه به­ طور دقیق­تر از مکان کانتی سخن می­گوید. او مکان اقلیدسی و مکان خالی، یعنی همان مکان مورد نظر کانت را موهوم می­داند.
«مقولات حقایق­اند، تنها به این معنا که آنها شرایط حیات ما هستند، همانطور که مکان اقلیدسی یک حقیقت مشروط است… خرد همچنانکه مکان اقلیدسی صرفاً طبیعت ویژۀ یک گونۀ خاص حیوان است، یک [گونه] در میان بسیار» wp515))
به بیان دقیق­تر مسأله این می­شودکه با رد شیء فی­نفسه، نیچه چگونه ازموهوم بودن مکان اقلیدسی سخن می­گوید. برای پاسخ باید بدانیم که نیچه پدیدار کانتی را مترادف با طبیعت نمی­داند. او به تعدد حالات پدیداری اعتقاد دارد. به عبارت دیگر اوتنها راه پدیدار شدن طبیعت را پدیدار کانتی نمی­داند و همانطور که قبلاً توضیح دادیم این منافاتی با عدم اعتقاد به شیء فی­نفسه ندارد. بنابراین می­توان طبیعت را فراتر از پدیدار کانتی یعنی مقولات و مکان اقلیدسی و زمان خطی فهم کرد.
از نظر هیل نیچه به دو نوع مکان اعتقاد دارد. «مکانی که درک می­ شود اما خیالی است و مکانی که واقعی اما درک نشدنی است» (Hill,2003:126 ) از نظر نیچه «مکان پدیداری تنها در دنیای خیالی خودمان اعتبار دارد. ما چیزی درباره مکانی که متعلق به رودخانه ابدی چیزها است، نمی­دانیم.» (Ibid) اما نیچه در مقابل موهوم خواندن مکان پدیداری اقلیدسی که ] البته برایمان ضروری­اند، از این جهت که بقایمان را تضمین می­ کنند[ از مکانی دیگر نیز سخن می­گوید:
«من به مکان مطلق به­عنوان بنیاد نیرو باور دارم اما زمان و مکان به­ طور فی­نفسه وجود ندارند.» wp454))
برای پیشرفت بحث اولاً باید بررسی کنیم که نیچه در برابر مکان اقلیدسی از چه مکانی سخن می­گوید؟ و دلیل مخالفت وی با مکان اقلیدسی چیست؟ و ثانیاً آن مکان جدید از چه اعتبار و جایگاهی برخوردار است؟
مکان اقلیدسی یک مکان همسانگرد است، یعنی از هرسو خواص برابر دارد. و« هر نقطه از مکان اقلیدسی، همانند نقطۀ دیگر است» Hill,2003:131)) همچنین مکان پدیداری کانتی مکانی مطلق و جوهری است. اما نیچه این مکان خالی را رد می­ کند. با توجه به ارجاع خود نیچه به بوسکوویچ فیزیکدان، می­توان ریشه ­های اندیشه نیچه درباب مکان را در آراء او نیز جستجو کرد. کیهان بوسکوویچی متشکل از مراکز و میدانهای متحرک نیرو است. (ibid: 128) نیچه نیز اعتقاد دارد که می­توان جهان را بر اساس «کمیت معینی از نیرو و همچون تعداد معینی از مراکز نیرو» توصیف کرد.) WP 1066)(1)
اما از آنجا که نیچه وجود مکان خالی را رد می­ کند، باید گفت که او نظرات بوسکوویچ را اصلاح می­ کند. هیل به تفصیل بررسی می­ کند که چگونه نمی­ توان طبق توصیف بوسکوویچ، فضای خالی را رد نمود.(Hill,2003: 128-129)بنابراین به نظر می­­رسد که مکان نیچه ای هرچند متأثر از مکان بوسکویچی است اما متفاوت با آن است.
از نظر نیچه هیچ جای مکان خالی نیست، بلکه همواره متشکل از نیروهاست:
«]جهان[ در مکان معینی به مثابه نیروی معین قرار دارد، نه مکانی که ممکن است اینجا یا آنجا خالی باشد، بلکه مکانی سراسر ]پر از[ نیرو.» (WP 1067)
در هر صورت ارائه دقیق و یافتن نظامی منسجم از نظرات نیچه دربارۀ مکانی که توسط نیروها تعریف می­ شود هم محل اختلاف مفسران است، هم موضوع اصلی بحث ما نیست. آنچه که آشکار است و محل مناقشه نیست، این است که نیچه با مکان جوهری مطلق اقلیدسی ـ نیوتنی مخالف است.
علت رد امکان مناطق خالی مکان را می­توان ناشی از تمایل نیچه به رد جوهرگرایی و پذیرش یک دیدگاه نسبی درباره مکان دانست. (Hill,2033:130.) این با اندیشه کلی نیچه نیز سازگاری دارد. طبق تفسیر دلوز تفاوت و صیرورت نقش اساسی در اندیشه نیچه ایفا می­ کند.(۲) از این منظر مکان نیوتنی بخاطرهمسانگرد بودنش تفاوت و صیرورت را نادیده می­گیرد و ساده­سازی می­ کند. چرا که در همه جا یکسان است و در این مکان خالی بردارهای نیرو وجود دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:43:00 ب.ظ ]




نمودارهایی که در بخش زیر آورده ایم مدل ابعاد عواملمحیطی در حالت استاندارد و معناداری را نشان می‌دهد. نتیجه آزمون تحلیل عاملی تأییدی نشان می‌دهد، عضویت تمامی متغیرها بجز سؤال ۲۴ تایید شده است.
نمودار۴- ۱۱- مدل اندازه‌گیری ابعاد عوامل محیطی با بهره گرفتن از تحلیل عاملی درحالت استاندارد
نمودار۴- ۱۲- مدل اندازه‌گیری ابعاد عوامل محیطی با بهره گرفتن از تحلیل عاملی در حالت معنی‌داری
۴-۴-۱-۵- مدل اندازه‌گیری ابعاد متغیرعوامل فردی
نمودارهایی که در بخش زیر آورده ایم مدل ابعاد عواملفردی در حالت استاندارد و معناداری را نشان می‌دهد. نتیجه آزمون تحلیل عاملی تأییدی نشان می‌دهد، عضویت تمامی متغیرها تایید شده است.
نمودار۴- ۱۳- مدل اندازه‌گیری ابعاد عوامل فردی با بهره گرفتن از تحلیل عاملی درحالت استاندارد
نمودار۴- ۱۴- مدل اندازه‌گیری ابعاد عوامل فردی با بهره گرفتن از تحلیل عاملی درحالت
۴-۴-۲- بررسی نرمال بودن توزیع متغیرها
پیش از آنکه روابط بین متغیرها را آزمون کنیم لازم است تا نرمال بودن متغیرها را بررسی کنیم. یکی از روش های بررسی ادعای نرمال بودن توزیع متغیر استفاده از آزمون کولموگروف – اسمیرنوف است. نتایج این آزمون در جدول زیر ارائه شده است.
آیا متغیرهای طراحی شده دارای توزیع نرمال است؟
فرضیه صفر: متغیرهای تحقیق دارای توزیع نرمال هستند.
فرضیه یک: متغیرهای تحقیق دارای توزیع نرمال نیستند.
جدول۴- ۷- توزیع نرمال متغیرها

 

متغیر کولموگروف اسمیرنوف مقدار معنی‌داری
رفتار خرید ناگهانی ۲.۴۶۸ ۰.۰۰۰
عامل روحی - روانی ۱.۲۶۸ ۰.۰۸۰
عوامل فرهنگی ۱.۵۷۶ ۰.۰۱۴
عوامل محیطی ۱.۹۶۵ ۰.۰۰۱
عوامل فردی ۰.۹۹۰ ۰.۲۸۰

منبع: یافته‌های تحقیق
نتایج این آزمون نشان می‌دهد سطح معناداری اغلب متغیرهای تحقیق بیشتراز ۰.۰۵ است اما در مورد این دو متغیر باید خاطر نشان کرد نرم‌افزار Spss طبق قضیه حد مرکزی نتایج این پرسشنامه را نرمال تشخیص داده است، لذا فرضیه صفر یعنی نرمال بودن متغیرها مورد تایید قرار می گیرد.
۴-۴-۳- آزمون های نیکویی برازش مدل
پس از تعیین مدل های اندازه‌گیری به منظور ارزیابی مدل مفهومی تحقیق و همچنین اطمینان یافتن از وجود یا عدم وجود رابطه علی میان متغیرهای تحقیق و بررسی تناسب داده‌های مشاهده شده با مدل مفهومی تحقیق، فرضیه‌های تحقیق با بهره گرفتن از مدل معادلات ساختاری نیز آزمون شدند. نتایج آزمون فرضیه‌ها در نمودار منعکس شده اند.
نمودار۴- ۱۵- اندازه‌گیری مدل کلی و نتایج فرضیه‌ها در حالت استاندارد
نمودار۴- ۱۶- اندازه‌گیری مدل کلی ونتایج فرضیه‌ها در حالت معنی‌داری
در این بخش به بررسی شاخصهای نیکویی برازش پرداخته خواهدشد. درجدول ۴-۸ مقادیر به دست آمده مربوط به مهمترین شاخصهای نیکویی برازش برای مدل تحقیق آورده شده است.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
جدول۴- ۸- شاخص‌های برازندگی مدل مفهومی تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:42:00 ب.ظ ]




گسترش روزافزون اینترنت و همگانی شدن استفاده از آن در سال­های اخیر ابعاد فیزیکی و کالبدی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی شهرها را تحت تاثیر قرار داده و همچنین پیچیدگی ساختار شهرها اهمیت و ضرورت استفاده از فضای مجازی(اینترنت) را در فرایند برنامه­ ریزی و مدیریت شهری ضروری نموده است. فضای مجازی به سبب تنوع موضوعات و دسترسی، در ابعاد جهانی تاثیرات گوناگونی در پی داشته است. در روند توسعه مجازی و الکترونیکی شهر توجه به هویت مکانی، حس تعلق به مکان و جلوگیری از احساس لامکانی از ملزومات برنامه­ ریزی شهری می­باشد. در نتیجه تاثیرات تکنولوژی بر تعاملات اجتماعی و احساس تعلق به مکان افراد به عنوان مهم­ترین مسئله و هدف این تحقیق مطرح می­باشد، در این راستا وضعیت حس تعلق به مکان و ارتباط آن با میزان استفاده از اینترنت در سطح محله­های مناطق ۱، ۶ و۹ مشهد بر اساس وضعیت­های اجتماعی (سطح سواد، ابعاد خانواده و …) و اقتصادی(میزان درآمد، وضعیت شغلی و وضعیت مسکن) مورد بررسی و ارزیابی قرار می­گیرد. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر مطالعات کتابخانه­ای، اسنادی و مشاهدات میدانی می­باشد. داده ­ها و اطلاعات محدوده­های مورد مطالعه با بهره گرفتن از مصاحبه، پرسشنامه و بررسی­های میدانی بدست آمدند. تجزیه و تحلیل داده ­ها و اطلاعات نیز با بهره گرفتن از نرم افزار­های آماری انجام شده است. همچنین برای ارزیابی و رتبه بندی مناطق در زمینه آشنایی با خدمات فضای مجازی از مدل­های APEC و CPSS استفاده گردید.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
یافته­ ها نشان می­ دهند، استفاده فزاینده از اینترنت می ­تواند بر متغیرهای رفت و آمد در محله، همبستگی بین همسایگان، عدم اهمیت فضای محله، فقدان پیوند اجتماعی بین افراد محله، انزوای اجتماعی و کاهش دیدار افراد در مکان­های عمومی چون پارک و خیابان، ضعف تعلق اجتماعی افراد، کاهش پیاده­روی و در نهایت کاهش حس تعلق و دلبستگی به مکان به عنوان پیامدهای اجتماعی استفاده از اینترنت تاثیرگذار باشد. با بهره گرفتن از مدل(APEC و CPSS) مشخص گردید که، وضعیت محله­های مورد بررسی شهر در زمینه آشنایی با فضای مجازی و سطح سواد الکترونیکی به اینگونه می­باشد: در منطقه ۶ محله امیرآباد با میانگین(۶۱۶/۱) و محله کوی کارمندان با میانگین(۸۹۶/۱) در وضعیت نامطلوب، در منطقه ۱ محله آبکوه با میانگین(۱۲۶/۲) و محله بلوار سجاد با میانگین(۵۵۴/۲) تاحدی مطلوب و در منطقه ۹ محله هاشمیه با میانگین(۲۷۸/۲) و محله رضاشهر با میانگین(۲۷۳/۲) از وضعیت مطلوب­تر برخوردار بوده است.
غلامرضا ابراهیمی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تحلیل و بررسی تعلق مکانی ساکنین ایرانی و افغانستانی در شهر مشهد(مطالعه موردی: شهرک گلشهر) بیان کرده است که:
تحقیق حاضر با هدف تحلیل و بررسی حس تعلق مکانی ساکنین ایرانی و مهاجرین افغانی شهرک گلشهر مشهد، انجام شده است. سالهاست که با وجود تصمیمات دولتِ ایران برای بازگرداندن مهاجرین افغان به کشورشان، هنوز مهاجرین افغان در حاشیه شهر مشهد زندگی می‌کنند. با توجه به همین وضعیت بی‌ثبات اقامتی مهاجرین و همچنین ساکن شدن اغلب مهاجرین در مناطق محروم شهر مشهد، این پژوهش به بررسی تعلق مکانی ساکنین مهاجر گلشهر در مقایسه با ساکنین ایرانی و همچنین مقایسه درون‌گروهی تعلق مکانی نسل اول و نسل دوم مهاجرین افغان می ­پردازد.
این پژوهش به روش پیمایش، از طریق پرسشنامه و با ۳۸۰ نفر حجم نمونه از ساکنین شهرک گلشهر مشهد که به روش نمونه‌گیری تصادفی ساده انتخاب شده‌اند، انجام گرفته است. حجم نمونه با بهره گرفتن از فرمول کوکران و با توجه به جمعیت شهرک گلشهر ـ ناحیه ۳ شهرداری منطقه ۵ مشهد ـ طبق سرشماری سال ۱۳۸۵، به دست آمده است. آمار دقیقی از تعداد ساکنین مهاجر این شهرک در دست نیست. بعضی از آمارها حاکی از آن است که ۴۴ درصد جمعیت این شهرک مهاجر هستند و بعضی آمارها تا قریب به ۵۵ درصد را ذکر کرده‌اند. بر همین اساس، حجم نمونه بین ساکنین ایرانی و مهاجر به صورت مساوی تقسیم شد. همچنین با توجه به بُعد خانوار در این محدوده، تعداد ۷۴ پرسشنامه به نسل اول مهاجرین و ۱۱۶ پرسشنامه به نسل دوم مهاجرین اختصاص یافت. داده ­های جمع­آوری شده از طریق پرسشنامه، با بهره گرفتن از نرم‌افزار SPSS و روش­های آماری تجزیه و تحلیل شده ­اند.
نتایج تحقیق حاکی از آن است که بین حس تعلق مکانی ساکنین ایرانی و مهاجرین افغان ساکن در شهرک گلشهر تفاوت معناداری وجود ندارد(میانگین تعلق مکانی مهاجرین افغان نسبت به ساکنین ایرانی بیش­تر است، اما این تفاوت معنی‌دار نیست). از سویی پژوهش حاضر نشان می­دهد که میزان حس تعلق مکانی نسل اول مهاجرین نسبت به نسل دوم مهاجرین که اکثراً متولد ایران هستند، به شکل معنی‌داری تفاوت دارد و نسل اول نسبت به نسل دوم احساس تعلق مکانی بیش­تری نسبت به شهرک گلشهر دارند. همچنین بین متغیرهای مستقل سن، مدت زمان سکونت و متغیر وابسته تعلق مکانی رابطه معنادار مستقیمی وجود دارد و حس تعلق مکانی مردها نسبت به زنان در این شهرک به طور معناداری بیشتر است. اما بین متغیرهای مستقل تحصیلات، نوع مالکیت مسکن، درآمد و متغیر وابسته تعلق مکانی رابطه معناداری به دست نیامد.
نرگس کریمی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تبیین جایگاه نشانه­ها در فضای شهری و بررسی تاثیرات آن بر حس تعلق به مکان(مطالعه موردی: خیابان ولیعصر) بیان کرده است که:
نشانه­ها نقاط عطف در شهر هستند و عوامل تشخیص قسمت­ های مختلف در شهر که ناظر به درون آنها راه پیدا نمی­کند. مهم­ترین خصوصیت آن بی­نظیر بودن، منحصر به فرد بودن، فرمی واضح و روشن داشتن است. نشانه­ها دارای چهار نقش عمده در شهر هستند: از توده اطراف قابل تمییز هستند و به نظام شهری ثبات می­بخشند، به طور نمادین عمل می­ کنند و به حافظه یاری می­ دهند، به فواصل موجود در اطراف خود نوعی پیوستگی می­ دهند و خوانایی شهر را افزایش داده به آن هویت می­بخشند.
هویت یعنی حدی که یک شخص می ­تواند یک مکان را به عنوان مکانی متمایز از سایر مکان­ها مورد شناسایی قرار دهد به گونه ­ای که شخصیتی منحصر به فرد داشته باشد و هویت به همراه ویژگی­های دیگری نظیر ساختار، شفافیت، سازگاری و خوانایی عاملی است که معنی مکان را در نظر ناظر شکل می­ دهند. می توان دو کارکرد برای “هویت” قائل شد: ۱- به انسان قدرت تشخیص می­دهد که بتواند شهر خود را بخواند و پیش ­بینی کند و به همین دلیل “هویت” از مهم­ترین کارکردهای “خوانایی” است. ۲- عملکرد عاطفی “هویت مکانی” است که حس ایمنی به فرد می­دهد. هویت یا حس مکان می ­تواند احساس تعلق به همراه داشته باشد و میان مردم و مکان­ها ارتباط برقرار کند و وحدت به وجود آورد. شهرها باید برای مردم و درباره آنها باشد و فعالیت مردم را در خود جای دهد، بنابراین هر اندازه که تنوع و کارایی بیش­تری داشته باشند وجود حس تعلق به مکان در آنها محتمل­تر خواهد بود. مهم­ترین هدفی که این تحقیق در جهت نیل به آن می­باشد، هدفمند کردن طراحی نشانه­ها به منظور ارتقای کیفیت خوانایی در راستای ایجاد هویت مکانی و رسیدن به حس تعلق مکانی است و مهم­ترین سئوال تحقیق این است که: نشانه­ های شهری چه تاثیری در شکل­ گیری هویت مکانی، وابستگی مکانی و رسیدن به حس تعلق به مکان دارند؟
تحقیق حاضر از نوع تحقیقات کیفی، کاربردی و پژوهش موردی است که تدابیر مورد استفاده در مطالعه نمونه پژوهشی با توجه به عنوان آن “تبیینی” به صورت ساخت زنجیره­ای منطقی از مدارک و ایجاد انسجام مفهومی/ نظری در تولید معنای خاص تحقیق، خواهد بود و از روش­های اسنادی و کتابخانه­ای، به همراه پرسشنامه و مصاحبه و مشاهده، و تکنیک تصویر ذهنی و نقشه ذهنی در آن بهره گرفته شده است. نتایج بدست آمده به این صورت قابل وصف هستند:
مکان زمانی معنا پیدا می­ کند که درکی حسی از آن صورت گرفته و تصویری ذهنی از خود به جای گذاشته باشد.
در تصاویر ذهنیِ نشانه­ها مواردی همچون بو، صدا، بنا، احساس غم و شادی، لذت و… وجود دارد و انسان با یادآوری آنها، بخشی از وجود خود را به یاد می ­آورد.
مکان توسط ساختار و فعالیت­هایی که در آن صورت می­پذیرد شناخته می­ شود. بالطبع هرچه قدر کیفیت مکان بالاتر باشد، حس تعلق به آن بیش­تر خواهد بود. زیرا میزان مراجعه به آن و مسیل به بازگشت بیش­تر صورت می­گیرد.
در مجموع نشانه­ های واقع در مکان(کالبد و فعالیت) و تصویر ذهنی که از آن باقی می­ماند در شکل­ گیری تعلق مکانی از مؤثرترین عوامل هستند.
حمیدرضا وارثی و دیگران در مقاله­ای با عنوان تحلیل و ارزیابی احساس هویت ساکنین در شهرهای جدید(مطالعه موردی: شهر جدید فولادشهر) بیان کرده ­اند که:
شخصیت شهرها با مؤلفه­ های متفاوتی تعریف و توصیف می­گردد. بر مبنای تفاوت شکل، محتوا و عملکرد مؤلفه­ ها، می­توان شهرها را در گروه ­های مختلفی جای داد. این مؤلفه ها که به نوعی ساختار ماهوی شهر را تشکیل می­ دهند، از شهری به شهر دیگر متفاوتند. بسیاری از اندیشمندان یکی از بزرگترین دلایل عدم موفقیت شهرهای جدید را در زمینه ­های مختلف، بی­هویتی آن­ها می­دانند، بحران در هویت پیامدهای ناگواری مثل مسئولیت­گریزی، دلزدگی و بی ­تفاوتی را به دنبال خواهد داشت. در این راستا پژوهش حاضر با ۳۹۶ نفر حجم نمونه با بهره گرفتن از فرمول کوکران به منظور ارزیابی هویت ساکنین در شهر جدید فولاد­­شهر صورت گرفته است. روش پژوهش توصیفی/ تحلیلی بوده و پرسشنامه ­ها در واحد محلات با بهره گرفتن از روش نمونه گیری طبقه بندی احتمالی توزیع گردید. داده ­های جمع­آوری شده از طریق پرسشنامه، با بهره گرفتن از نرم افزار SPSS و همچنین روش­های آماری نظیر توزیع فراوانی، آزمون ANOVA، محاسبه میانگین هویت و ضریب همبستگی پیرسون، توصیف و تحلیل شده ­اند. روند پژوهش را سه فرضیه مطرح شده هدایت می­ کند که در پاسخ به سئوالات بیان شده ارائه گردیده است:
فرضیه اول، بیانگر این است که میان مدت زندگی در شهر جدید فولاد شهر و تعلق مکانی ساکنان رابطه معنی­داری وجود دارد. بر اساس ضریب همبستگی پیرسون، رابطه معنادار(مثبت و مستقیم) بین مدت سکونت و تعلق مکانی در فولاد­شهر وجود دارد، یعنی هر چه مدت زمان زندگی در شهر بیش­تر باشد، تعلق مکانی نیز افزایش می­یابد.
فرضیه دوم، بیانگر این است که بین میزان تحصیلات ساکنین و حس تعلق مکانی ساکنین رابطه معنی­داری وجود دارد، بر اساس ضریب همبستگی پیرسون، رابطه معناداری بین میزان تحصیلات و تعلق مکانی در فولاد­شهر وجود ندارد و فرضیه مطرح شده رد می­ شود.
فرضیه سوم، بیانگر این است که بین میزان رضایت ساکنین از دسترسی به خدمات شهری و تعلق مکانی ساکنین رابطه معنی­داری وجود دارد. بر اساس ضریب همبستگی پیرسون، رابطه معنادار (مثبت و مستقیم) بین میزان رضایت ساکنین از دسترسی به خدمات شهری و تعلق مکانی در فولاد شهر وجود دارد، یعنی هر چه میزان رضایت از دسترسی به خدمات شهری بیش­تر باشد، تعلق مکانی نیز افزایش می­یابد.
درنهایت، مطالعات نشان می­دهد که به علت کیفیت فضاهای بنا شده در محلات قدیمی فولادشهر، احساس هویت ساکنین در این محلات نسبت به محلات جدید پررنگ­تر بوده است و در میان ساکنین نوعی تمایل به سکونت در محلات قدیمی فولادشهر به چشم می­خورد. همچنین با وجود رعایت کمّی استانداردهای شهری در ساختِ شهر جدید فولادشهر، به لحاظ کیفیت پایین این استانداردها، ضعف تعلق مکانی در بین ساکنین وجود دارد. به عبارتی توجه منفرد به استانداردهای کمّی شهرسازی و چشم­پوشی از استانداردهای کیفی، مانع تقویت و شکل­ گیری حس تعلق مکانی شهروندان در فولادشهر شده است، که باید مورد توجه قرار گیرد.
حمیدرضا وارثی و دیگران در مقاله­ای با عنوان بررسی و تحلیل مؤلفه‌های هویت شهری و رابطه آن با میزان تعلق مکانی ساکنین شهرهای جدید(مطالعه موردی: شهر گلبهار) بیان کرده ­اند که:
یکی از مسائل شهرهای جدید، بحث هویت شهری در این گونه شهرها است. کم توجهی به ابعاد و عوامل هویت­بخش در شهرهای جدید، باعث ایجاد محیط­هایی مصنوع و تهی از هویت انسانی می­گردد. از نتایج این امر، پایین بودن احساس تعلق مکانی، همبستگی و مشارکت اجتماعی؛ کاهش انگیزه ساکنان برای ادامه سکونت و تاثیر در عدم تحقق اهداف جمعیتی است. لذا شناخت مؤلفه­ های هویت­بخش به نوشهرها، بررسی هر شهر جدید به لحاظ برخورداری از این عوامل، تحلیل رابطه بین فاکتورهای هویت شهری و میزان تعلق مکانی شهروندان، شناخت نقاط ضعف و قوت شهرها در این زمینه می ­تواند به حل بسیاری از مشکلات ناشی از بی­هویتی این گونه شهرها کمک نماید. در این راستا، این پژوهش با حجم نمونه ۱۶۰ نفر، در شهر جدید گلبهار انجام گرفته است. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی بوده و داده ­های جمع­آوری شده از طریق پرسشنامه، با بهره گرفتن از نرم افزار SPSS و با به کارگیری روش­های آماری نظیر توزیع فراوانی، آزمون ناپارامتریک خی­دو، ضرایب رابطه دو متغیره ترتیبی، ضریب همبستگی اسپیرمن به همراه نمودار پراکنش همبستگی توصیف و تحلیل شده ­اند.
در این پژوهش سعی گردیده است بر روی مهم­ترین مسئله حاضر شهرهای جدید- به گفته بسیاری از کارشناسان- یعنی بحث هویت شهری این شهرها و اثر آن بر تعلق مکانی ساکنان پرداخته شود. برای این منظور مؤلفه­ های مؤثر در هویت­بخشی به شهر از دیدگاه ­ها و نظریات استخراج و در شهر مورد مطالعه بررسی گردید. نتایج حاکی از آن است که میزان وجود مؤلفه­ های هویت شهری در شهر گلبهار به اندازه ۳/۹۱ درصد متوسط به پایین است که این میزان نشان دهنده ضعف مؤلفه­ های هویت­بخش شهری در شهر گلبهار است. سپس برای سنجش وجود رابطه بین مؤلفه­ های هویت شهری و تعلق مکانی شهروندان، ابتدا در یک فرضیه جداگانه و بر مبنای تئوری چند تن از دانشمندان که گذشت زمان را در ایجاد تعلق مکانی و علقه­های محیطی مؤثر می­دانند، به آزمون رابطه متغیر مدت زمان سکونت و تعلق مکانی ساکنان پرداخته شد. نتیجه آزمون نشان داد که علاوه بر تطبیق تئوری در شرایط خاص مکانی و زمانی نمونه مورد مطالعه، حدود ۱۲ درصد از تعلق مکانی شهروندان ناشی از مدت زمان سکونت است. به گونه ­ای که هر چه مدت زمان سکونت فرد در شهر بیش­تر گردد، تعلق مکانی وی نیز افزایش می­یابد. بعد از اثبات فرضیه اول، فرضیه دوم مورد تحلیل قرار گرفت. در فرضیه دوم به آزمون رابطه مؤلفه­ های هویت­بخش شهری و تعلق مکانی ساکنان پرداخته شد. نتیجه آزمون نشان داد که همبستگی متوسط و مستقیمی بین دو متغیر(مؤلفه­ های هویت بخش شهری/ احساس تعلق مکانی) وجود دارد، به گونه ­ای که با افزایش مؤلفه­ های هویت­بخش شهری، احساس تعلق مکانی نیز بالا خواهد رفت.
بنابراین نتایج نشان می­دهد که، ضمن اثبات تاثیر گذر زمان بر هویت­بخشی به ساکنان، تاثیر سایر مؤلفه­ های هویت شهری بر تعلق مکانی بیش­تر بوده است. لذا با تدبیر راهکارهایی جهت شناخت و به کارگیری مؤلفه­ های مختلف هویت شهری در مراحل مختلف احداث و توسعه این شهرها، به هویت­بخشی به این شهرها در مدت زمان کوتاه­تری کمک نموده که گامی مؤثر در جهت ایجاد فضاهای شهری دارای ارزش­های هویتی، احساس تعلق مکانی بیشتر افراد و نتیجتاً به وجود آمدن “شهری برای زندگی” خواهد بود.
محمدرحیم رهنما و محمد محسن رضوی در مقاله­ای با عنوان بررسی تاثیر حس تعلق مکانی بر سرمایه اجتماعی و مشارکت در محلات شهر مشهد، بیان کرده ­اند که:
مکان علاوه بر بعد مادی، از بعد غیرمادی نیز برخوردار بوده و احساساتی در ساکنان خود ایجاد می­ کند. به واسطه­ این احساسات، نوعی تعلق به مکان در افراد ایجاد شده که منجر به شکل گیری هویت مکانی می­ شود که همگام با برنامه­ ریزی پست مدرن عمدتاً در سطح محلات شهری مطرح است. این حس تعلق مکانی بر مشارکت و سرمایه اجتماعی تاثیر می­ گذارد، که تحلیل این فرایند هدف این مقاله است و هدف دیگر معرفی کاربرد مدل­های ساختاری(به علت چند بعدی بودن ابعاد بررسی و وجود متغیرهای مکنون) در حوزه مطالعات شهری است. در این تحقیق تحلیلی و همبستگی، نمونه ­ای ۵۰۰ نفری از ساکنین محلات منطقه ۴ و ۱۱ شهر مشهد به عنوان نمونه انتخاب شده و هر یک از متغیرهای سه گانه­ی تحقیق، که عبارتند از حس تعلق مکانی، مشارکت و سرمایه اجتماعی، با بهره گرفتن از روش تحلیل عاملی اکتشافی مورد بررسی قرار گرفته و سپس چهار مدل از چگونگی روابط متفاوت میان متغیرها تهیه شده است. جدول زیر روابط علی اثبات شده این مدل­ها را به صورت خلاصه نشان می­دهد. می­توان گفت؛ رابطه به صورت علی و غیرمستقیم می­باشد، یعنی حس تعلق مکانی بر مشارکت و مشارکت بر اعتماد اجتماعی تاثیرگذار می­باشد و یا بالعکس، حس تعلق مکانی بر سرمایه اجتماعی و سرمایه اجتماعی بر مشارکت تاثیرگذار می­باشد.
جدول ۲- ۲ مدل­های تاثیرگذاری حس تعلق مکانی بر سرمایه­اجتماعی و مشارکت

 

عنوان روابط معنی­دار مقدار تخمین شده
مدل شماره ۱ حس مکان >>> مشارکت
مشارکت >>> سرمایه اجتماعی
۸۳/۰
۷۴/۰
مدل شماره ۲ حس مکان >>> مشارکت ۷۵/۰
مدل شماره ۳ حس مکان >>> سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی >>> مشارکت
۶۵/۰
۷۷/۰
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:42:00 ب.ظ ]




ناظمی(۱۳۸۸)، نیز در پژوهشی پی برده است که توسعه حرفه ای، باعث افزایش تعهد سازمانی در کارکنان می شود و بنابراین وجود نیر وهای متعهد در سازمان باعث افزایش اعتبار سازمان خواهد شد و زمینه لازم را برای امنیت شغلی، رضایت شغلی فراهم می نماید، همچنین به همبستگی بالایی بین توسعه حرفه ای و تعهد سازمانی اشاره می نماید.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
فرهنگی، و حسین زاده، ( ۱۳۸۸ )، در پژوهشی تحت عنوان ” دیدگاه­ های نوین درباره تعهد سازمانی” خاطر نشان ساخته­اند که بین عوامل محیطی و توسعه حرفه­ای، رابطه علی حاکم است و در این راستا ایجاد محیط مساعد برای بهبود امنیت شغلی و نگرش شغلی که از پیش شرط های لازم برای ایجاد توسعه حرفه­ای است بسیار حائز اهمیت است، بهبود نگرش شغلی در واقع به شخص کمک می نماید تا شرایط موجود در سازمان را با بهره گرفتن از عملکرد خود ارتقاء بخشد.
یارندی (۱۳۸۸)، نیز در پژوهشی پی برده است که ویژگی رقابتی شدن سازمان ها درجذب منابع انسانی ماهر و انگیزه مند، این سازمان­ها را به سمت نهادهایی یاد گیرنده و انعطاف پذیر سوق داده و در عین حال رویکردها به سوی کارآفرینی و خلاقیت گرایش پیدا کرده اند. در مجموع، شاخص سرمایه های انسانی، فکری و نرم افزاری در عرصه مدیریت حرف اول را بر زبان می آورد، این دسته از تحولات مدیریتی باعث شده است که ضرورت رویکرد حرفه ای شدن در حوزه منابع انسانی بیشتر احساس شود از سوی دیگر حرفه ای کردن حوزه منابع انسانی باعث می شود که این حوزه جایگاه واقعی خود را در سازمانها و بنگاهها ارتقاء دهد و در واقع بین اهمیت منابع انسانی و جایگاه مدیریت منابع انسانی به عنوان فرآیندی که عهده دار تامین، نگهداری، پرورش و برانگیختن کارکنان و افزایش بهره وری آن هاست، تناسب و هماهنگی لازم برقرار کند.
نوبخت ساهرود کلائی و همکاران (۱۳۸۷)، در پژهشی تحت عنوان “بررسی عملکرد تیم های کاری در سازمان و عوامل مؤثر بر آن” به این نتیجه رسیدند که آزادی عمل کارکنان در تیم های کاری در نهایت امکان رشد و کسب سود از طریق مدیریت بر خویشتن را فراهم می آورد. در سطح سازمان نیز وجود تیم های کاری موجب افزایش عملکرد و بهبود فعالیت متقابل اعضاء، افزایش نوآوری، خلاقیت وانعطاف پذیری شده که این عوامل با توجه به محیط پیچیده فعلی منجر به اثربخشی سازمانی می شود.
­سلیمانی(۱۳۸۷)، در تحقیقی تحت عنوان” بررسی مطالعه شاخص های فعالیت تیمی در گروه های آموزشی دانشگاه ” نتایج به دست آمده این پژوهش نشان داده که فعالیت تیمی در بین گروه ­های آموزشی در وضعیت پایینی قرار دارد و از این نظر بین گروه ­های آموزشی مورد مطالعه تفاوت معناداری وجود ندارد.
خدادادی (۱۳۸۷)، درپژوهشی به عنوان “آموزش و توسعه کارکنان ” به این نتیجه رسیده که با اجرای آموزش های موفق در سازمان، به بخش عمده ای از توسعه یافتگی منابع انسانی پاسخ داده می شود.
شاه­ پسند و همکاران (۱۳۸۵)، در تحقیق خود به “بررسی و تعیین سطح توسعه حرفه­ای مربیان مراکز و مجتمع های آموزش وزارت جهاد کشاورزی"پرداختند که نتایج حاصله حاکی از آن است که مربیان در زمینه تمامی مقیاس­های توسعه حرفه­ای در سطوح بالا و بسیار بالایی قرارداشته و عمدتآ درسطوح مطلوبی از نظر توسعه حرفه ای قرار دارند.
۵۴-۲٫تحقیقات انجام شده در خارج از کشور
کیم و کیم[۱۱۹] (۲۰۱۰)، در پژوهشی به عنوان ” مقایسه تاثیر نگرش­های سنتی و ارزش­های فرهنگی بر درک مسؤولیت­پذیری شرکت­های کره­ای” به این نتیجه رسیدند تاثیر نگرش های و باور­های بنیادی و سنتی بر درک مسؤولیت پذیری سازمان­ها نسبت به تاثیر ارزش های فرهنگی باارزش­تر است .
جین و درزد نکو[۱۲۰] (۲۰۱۰)، در پژوهشی به عنوان “رابطه بین اخلاقیات و مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان، و عملکرد سازمانی” به این نتیجه رسیدند که مدیران سازمان­های نظام یافته در مقایسه با سازمان­های ماشین بنیاد، سطح مسؤولیت پذیری و اخلاقیات بالایی دارد.
لاوهورن[۱۲۱] (۲۰۰۹)، در پژوهشی با عنوان “تاثیر روسای حامی سازمانی، جامعه پذیری سازمانی و رضایتمندی بر روی مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمانی” به این نتیجه دست یافتند که جامعه­پذیری سازمانی و رضایت شغلی می توانند مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمانی را پیش بینی کنند. همچنین، جامعه پذیری سازمانی نیز رضایت شغلی را پیش بینی می­ کند. در نهایت، یافته­ ها نشان می­دهد که میزان مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمانی و رضایت شغلی میزان جابه جایی سازمانی را تعیین می­ کنند.
ورنر [۱۲۲](۲۰۰۹)، در پژوهشی با عنوان ” مسؤولیت پذیری سازمان ها، مقدمه ای بر محدویت­های اجتماعی در بنگلادش ” به این نتیجه رسید که مسؤولیت پذیری شرکت اثر بالقوه مثبت و پایا در کشورهای در حال توسعه به ویژه در جوامع دارای محدویدیت­های اجتماعی دارد.
در مطالعه­ ای که راس و همکاران[۱۲۳] او (۲۰۰۹)، بر روی دانشجویان سال آخر دندانپزشکی انجام دادند تأثیر کار تیمی بر دانش و نگرش دانشجویان بررسی شد. نتایج نشان داد دانشجویانی که آموزش های خود را به صورت تیمی دریافت می کردند، از اطلاعات و دانش بالاتری نسبت به سایر دانشجویان برخوردارند.
دلارو و همکاران[۱۲۴] او ( ۲۰۰۸ )، در مطالعاتی که پیرامون تأثیر کار تیمی بر عملکرد سازمان انجام داده اند، ارتباط مثبتی را بین کار تیمی و عملکرد سازمانی مشاهده کرده ­اند.
آرونز [۱۲۵](۲۰۰۸)، درتحقیقی خود به وجود ارتباط مثبت ومعنی دار بین عوامل مدیریتی در سازمان و توسعه حرفه­ای اشاره نموده است، درواقع عوامل مدیریتی در سازمان می تواند حس ارزشمندی، حس تفاوت و توجه سازمانی را در کارکنان بالا برد. زمانی که این حمایت­ها با فرصت­هایی برای رشد مهارت ­ها، توانایی­های شغلی، آزادی عمل در تصمیم گیری و به کارگیری ابتکارات که در توسعه حرفه­ای مستتر است همراه می گردد، نتیجه آن برای سازمان افزایش رضایت شغلی و توسعه حرفه­ای خواهد بود.
کرامر[۱۲۶] (۲۰۰۷)، در پژوهشی با عنوان ” ساخت مسؤولیت پذیری سازمانی در شبکه های تولیدی بین المللی” بر این سوال متمرکز شده که سازمان ها چگونه می توانند مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمانی را در شبکه های تولید بین المللی به کار ببرند؟ وی در پاسخ به این سوال عواملی چون گوناگونی و پیچیدگی در زنجیره های تولیدی، قدرت شرکت­ها در خط تولید و سطح بلند پروازی را بررسی کرد.
در پژوهشی دیگری چیو و تسای[۱۲۷] (۲۰۰۷)، نشان دادند که رفتارهای شهروندی سازمانی، برای کار تیمی، همکاری و نوآوری کارکنان بسیار حیاتی هستند (چیو و تسای، ۲۰۰۷ :۱۹۹) .
کوپلاند[۱۲۸] (۲۰۰۶)، در پژوهشی به عنوان ” مسؤولیت پذیری سازمانی و محیطی در بانکداری ” به این نتیجه رسید که اصول حساب داری رایج در بسیاری سازمان­های بانکداری مبتنی بر آداب و رسوم اجتماعی است.
گارویا[۱۲۹] (۲۰۰۶)، در تحقیق خود بیان نموده است که آموزش، بهداشت حرفه­ای، مزایای مالی واقتصادی، روابط درون شخصی، رفتار مدیریتی بر توسعه حرفه­ای موثر است وباعث تغییر نگرش شغلی می­گردد. توسعه حرفه ای کارکنان در واقع استفاده از ظرفیت های بالقوه آنان است.
مویی و هنکین[۱۳۰] (۲۰۰۶)، در تحقیقی به بررسی روابط میان توانمندسازی کارکنان و اعتماد بین فردی به مدیران انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که کارکنانی که در محیط کارشان احساس توانمندی می کردند، تمایل به داشتن سطوح بالاتر اعتماد بین فردی به مدیرانشان داشتند.
وان ورکم و کرون(۲۰۰۴)، از دانشگاه تیلبورگ هلند در تحقیقی در مورد تیم ها، چگونگی ارتباط فعالیت های متفاوت تیم با انواع مختلف کارایی تیم را بررسی نمودند. ۶۲۴ پاسخ گو که در ۸۸ تیم در هفت سازمان مختلف کار می کردند مشاهدات خود را از یادگیری تیمی و میزان کارایی شان در تیم مشخص نمودند. علاوه بر این از مدیران این سازمان ها برای ارزیابی کارایی تیم سؤال گردید و در طی آن یافته های ذیل به دست آمد: ارزیابی اعضای تیم نشان می دهد که کارایی به طور مثبتی با محدود بودن اعضای تیم و ثبات تیم و پردازش اطلاعات ارتباط دارد و با کسب اطلاعات ارتباطی منفی دارد. ارزیابی مدیران در مورد کارایی با ثبات و محدود بودن اعضای تیم، پردازش اطلاعات و بازیابی و ذخیره اطلاعات به طور مثبتی در ارتباط است. در ارزیابی اعضاء، نوآوری با پردازش اطلاعات به طورمثبتی در ارتباط است .
نتایج حاصل از تحقیقات وینگ[۱۳۱] ( ۲۰۰۴ )، حاکی از آن است کارکنانی که از ارتقاء شغلی و پاداش در شغل خود بهره مند شده ­اند به نسبت کارکنانی که چندین سال از هیچگونه ارتقاء شغلی و پاداش بهره مند نشده اند دارای انگیزه بیشتری برای شرکت در برنامه ­های توسعه حرفه­ای هستند.
لامپرز[۱۳۲](۲۰۰۴)، در پژوهشی به بررسی اجرای ده استراتژی برای توسعه­حرفه­ای کارکنان ومعلمان مدارس متوسطه دریافت که رشد حرفه ای معلمان مدرسه و کارکنان آن موجب افزایش مهارت ها و برقراری ارتباط مؤثر با یکدیگر و افزایش خلاقیت­ها شده است.
بورلی[۱۳۳] (۲۰۰۳)، در طی تحقیقی ۲۵ شاخص موفقیت تیم های کاری را مورد شناسایی قرار می دهد. در این مطالعه ده شاخص موفقیت تیم­ها به نتایج و پیامدهای گروه­ ها و ۱۵ شاخص به رفتار اعضاء تیم ها یعنی تعاملات و فرایندها مربوط می­ شود.
کلتی و تاوری[۱۳۴] (۲۰۰۰)، تحقیقی تحت عنوان ” تأثیر سیستم های کنترل بر همکاری و اعتماد در محیط های کار تیمی و مشارکتی ” به ثمر رسانده­اند و بدین نتیجه رسیدند که یک سیستم کنترل قوی مبتنی بر همکاری می تواند سطح اعتماد را بین اعضاء تیم ببرد. از دیگر نتایج تحقیق آنکه افزایش اعتماد بر پیامدهای همکاری میان افراد اثر مثبت دارد.
هیوبر[۱۳۵](۲۰۰۰)، در پژوهش خود فلسفه توسعه کارکنان را بر این مبنا می داند که توسعه منابع انسانی باعث پرورش فرهنگ سازمانی می شود.
در پژوهشی که به وسیله اورسانو و سالاس[۱۳۶] (۱۹۹۳)، انجام شده است، دلایل تشکیل مهارت های تیمی مورد تأکید واقع شده و بیان می­دارد که تیم زمانی به وجود می ­آید که حجم کار زیاد باشد. مطالعات اخیر نیز نشان داده است که بهطور معمول تیم­ها بر اساس مهارت ­ها و دانش­خاصی شکل می گیرند.
به نظر کانن باورز[۱۳۷] و همکاران او (۱۹۹۵)، در تحقیقی درباره تیم گزارش داده اند که صلاحیت تیم به دانش، مهارت و بینش اعضای تیم بستگی دارد و این عوامل عملکرد بالای تیم را موجب می­شوند. اعضای تیم به دانش و معلومات مناسبی در درزمینه شغل، محیط کاری و سایر اعضای تیمی که در آن فعالیت میکنند، نیازمندند. برای مثال آنها نیاز دارند که استراتژی مورد نظر تیم برای انجام کار در موقعیتهای مختلف را بدانند. علاوه بر این اعضای تیم باید درک مشترکی از کاری که انجام می دهند در جهت هماهنگ کردن کارها داشته باشند.
قسمت پنجم: ارتباط سه متغیر
آموزش عالی محور اصلی توسعه انسانی در جوامع است. دانشگاه‌ها محور کلیدی نظام های آموزشی هستند که با ایجاد توانمندی­های لازم زمینه را برای توسعه فراهم می­ کنند. امروزه مؤسسات آموزش عالی مانند سایر سازمان­ها رو درروی چالش­های جدیدی قرار گرفته­اند و برای ادامه حیات و انطباق با محیط پیرامون نیاز به تغییر و تحول اساسی دارند(خدائی متین،۲۰۱:۱۳۹۲). از این رو برای همگام شدن با تغیر و تحولات، شناخت متغیر مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان نقش به­سزایی در پیشبرد اهداف سازمانی ایفا می­ کند. در ادبیات سنتی مدیریت وظایفی چون برنامه­ ریزی، سازمان­دهی و نظارت برای مدیران موفق از الزامات اولیه بود و بعدها نیز نقش­های دیگری چون نقش تصمیم ­گیری، نقش ارتباطی و اطلاعاتی برای مدیران مطرح گردید. اما جدایی سازمان از محیط اجتماعی و مشغول شدن مدیران به اهداف سازمان و بی تفاوتی آنان به مسائل اجتماعی موجب گشوده شدن باب جدیدی در مدیریت شده که آن را مدیریت مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان نام نهاده­اند. مدیران سازمان­ها، امروز باید ابعاد اجتماعی و عمومی حرفه خود را شناخته از آثار سازمان خود بر محیط اجتماعی خود آگاه باشند )پوررشیدی و همکاران، ۱۵۳:۱۳۸۸). مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان یعنی نوعی احساس تعهد به وسیله مدیران سازمان­ها، که آن­ گونه تصمیم ­گیری نمایند که در کنار کسب سود برای موسسه، سطح رفاه کل جامعه بهبود یابد ( حقیقی فر و همکاران، ۴۰:۱۳۶۷). از سوی دیگر امروزه اعتقاد اساسی در تحول سازمان­ها بر این است که کارهای تیمی از مبانی اصلی سازمان است و زمانی تیم ها موثر خواهند بود که بتوانند فرهنگ، فرایندها، سیستم­ها و روابطشان را مدیریت کنند. کار تیمی از مهمترین مواردی هست که در سازمان­های امروزی اتفاق می افتد. در واقع واژه تیم در سازمان­ها مبین عمل کار تیمی و تیم سازی است (آقایی، شیبانی، ۷:۱۳۸۳). با توجه به نتایج تحقیقات پیشین می­توان گفت که وجود ابعاد مسؤولیت­پذیری اجتماعی در سازمان و کارکنان موجب می­ شود که کارکنان در بحث درباره مسائل در کارهای تیمی پرشور باشند و در حال انجام کار تیمی در سازمان حالت دفاعی نداشته باشند، و در بحث­ها به صورت فعال برای حل مشکلات سازمان کوشا باشند و بی طرفی نسبت به مسائل سازمان، در بین افراد سازمان وجود نداشته باشد و سازمان را در رسیدن به اهدافش یاری رسانند (قلاوندی و همکاران، ۱۱۸:۱۳۹۳). از طرف دیگر رسیدن به اهداف سازمان بستگی به توانایی کارکنان در انجام وظایف محوله و انطباق با محیط متغیر دارد. اجرای آموزش و توسعه حرفه­ای نیروی انسانی سبب می شود تا افراد بتوانند متناسب با تغییرات سازمانی و محیط به طور مؤثر مسؤولیت­پذیر باشند و بر کارایی خود در سازمان و هنگام انجام کار به صورت تیمی بیفزایند. به عباراتی مسئولیت پذیری اجتماعی در سازمان منجر به این می­ شود که افراد در سازمان احساس مسئولیت کنند و خود را ملزم به توسعه حرفه­ای برای افزایش دانش و بالابردن سطح فنی خود کنند تا اینک بتوانند به بهترین شکل در انجام وظایف خود در سازمان موفق باشند و سازمان را در رسیدن به اهدافش با انجام درست و به موقع وظایفشان کمک کنند.
ای سه متغیر بنابه دلایل زیادی در سازمان ها با هم ارتباط دارند از جمله؛ اینکه سازمان ها به خصوص دانشگاه برای اینکه بتواند اهدافش را عملیاتی کند نیازمند این است که فرهنگ مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمانی را در خود نهادینه کند تا همه اعضا دانشگاه از جمله اعضای هیأت علمی، خود را ملزم به انجام وظایف در سازمان بدانند و از سویی انجام همه کارها در دانشگاه به صورتی نیست که بتوان به صورت انفرادی از پس آنها برآمد بنابراین ناچارآً دانشگاه محتاج انجام کارها به صورت تیمی است و باید زمینه های لازم برای کار تیمی در دانشگاه فراهم شود تا بتوان به وسیله کار تیمی سرعت و کیفیت انجام کارها را بالا برد و سازمان را در رسیدن به اهدافش یاری رساند که برای رسیدن به این هدف نیازمند کارکنان توسعه یافته از لحاظ فنی است که بدون برخورداری از چنین کارکنانی هیچ یک از اهداف سازمان دست یافتنی نیستند. بنابراین مدیران دانشگاه باید به این امر توجه داشته باشند که تنها با ایجاد مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمانی می­توانند حس تعهد و مالکیت را بین اعضای هیأت علمی ایجاد کنند تا آنها خود را ملزم به تلاش برای افزایش کیفیت و توسعه حرفه­ای بدانند و سطح دانش فنی خود را بالا ببرند و از این طریق منجر به افزایش سطح کارایی و اثربخشی کلی سازمان شوند.

قسمت ششم: جمع­بندی مبانی نظری
آموزش عالی محور اصلی توسعه انسانی در سراسر جهان است. دانشگاه‌ها محور کلیدی نظام­های آموزشی هستند که با ایجاد توانمندی­های لازم زمینه را برای توسعه فراهم می­ کنند. و همچنین به عنوان یکی از مهمترین سازمان­های اجتماعی، رسالت و پرورش انسان­های خلاق، مبتکر و مسؤولیت پذیر را بر عهده دارد و به عنوان یکی از شاخص های مهم توسعه پایدار باید گام­های اساسی و مهمی در جهت توسعه و تحول بردارد (دلور[۱۳۸]؛۱۳۷۵، محسن پور، ۹۴:۱۳۸۲). امروزه مؤسسات آموزش عالی مانند سایر سازمان­ها رو در روی چالش­های جدیدی قرار گرفته­اند و برای ادامه حیات و انطباق با محیط پیرامون نیاز به تغییر و تحول اساسی دارند. از این رو برای همگام شدن با تغیر و تحولات، شناخت متغیرهایی مانند مسؤولیت پذیری‌ اجتماعی سازمان نقش به­سزایی در پیشبرد اهداف سازمانی ایفا می کند.
مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمان­ برای حکو­مت­ها جذاب است؛ زیرا آنها را قادر می­ کند تلاش­ها، برنامه­ ها وسیاست­ها را تکمیل و یا قانونی کنند و مکمل نقش سنتی دولت، در تدوین سیاست­گذاری اجتماعی کارا باشند. امروزه مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمان به مراتب فراتر از حوزه فعالیت و تاثیر خود در گذشته که انسان دوستی بود گام می نهد، مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمان در عرصه کسب و کار برای رسیدن به توسعه پایدار، در مورد ارائه راه­ حل­های پیشگیرانه برای چالش­های اجتماعی و زیست- محیطی و عرصه­ هایی از این دست نقش و جایگاه خود را پیدا کرده است. کارول(۱۹۷۹) زمینه ­های مختلف از مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمان را به منظور ارائه یک مدل با هم ترکیب کرد و در چهار بعد، مسؤولیت اقتصادی، قانونی، اخلاقی، و اجتماعی تقسیم کرد.
از طرف دیگر مفهوم، نسبتآٌْ جدید دیگری که می تواند بیانگر تغیر تمرکز سازمان­ها به سوی افراد باشد، مفهوم کار تیمی است. در واقع با توجه به ضرورت انطباق با تغیرات محیطی و اینکه بسیاری از فعالیت­های پیچیده و تخصصی در سازمان­ها خارج از طاقت روال معمول و کار فردی است، باعث شده که سازمان­ها به مفهوم نسبتآ جدیدی به نام کار تیمی روی آورند. برای همین مدیران سازمان­ها به تدریج به این نتیجه رسیده ­اند که برای اجرای فعالیت­های پیچیده سازمان، نیازمند کارکنانی هستند که که در قالب تیم­های چند نفره با تخصص­های مکمل، در جهت پیشبرد اهداف سازمان­عمل کنند (چوی و لوین ،۲۷۶:۲۰۰۴). کار تیمی به عنوان مفهومی بازتولید شده از واحدهای گروه سنتی کار، از مشخصه های اصلی نظریه ها و رویکردهای نوین مدیریت امروز است. کار تیمی هنگامی تحقق می­یابد که تعداد معدودی از افراد، که از نظر اجتماعی، ساختاری و فنی به یکدیگر و به سازمان بزرگ­تر وابسته­اند، برای تحقق هدفی مشترک تلاش می کنند.
اعضای هیأت علمی با تربیت نیروی انسانی ماهر و متخصص جامعه، جزو، تاثیرگذارترین عوامل بر نظام­های آموزشی کشور محسوب می شود و کمیت و کیفیت وظایف آنها تاثیر مستقیم بر عملکرد و کارایی آموزش عالی دارد و به همین دلیل رشد حرفه­ای اعضای هیأت علمی، یکی از وظایف اصلی آنان به شمار می­رود. توسعه حرفه­ای اعضای هیأت علمی، یک نقش حیاتی در کوشش­های اصلاحی مراکز بازی می کند. بنابراین اگر کوشش­های اصلاحی می­خواهند موفق شوند، باید وقت بیشتری به یادگیری کارکنان و برنامه های آنها اختصاص دهند (لیون و اتو[۱۳۹]، ۲۰۰۰ ). توسعه حرفه­ای باید به عنوان یک فرایند مداوم در نظر گرفته شود و بتواند تمامی کارکنان مراکز را در بر بگیرد. توسعه حرفه­ای­ باید در زمینه بهبود تمامی مراکز مورد حمایت قرار گیرد و رشد فردی رابرانگیزد (شاه پسند وهمکاران، ۱۳۸۵). اکنون یکى از واقعیت­هاى جهان شمول این است که افرادى که از توانایی­ها و مهارت­هاى حرفه­اى و تخصصى بیشترى بهره­مند هستند، براى حل مسائل جارى، انگیزه­هاى قوى­ترى دارند، مسئولیت بیشترى را مى پذیرند، و در نهایت، موجب افزایش بهره­ورى در سازمان می­شوند. انسان یکى از عوامل مهم براى ایجاد تحول در سازمان و تحقق اهداف و رسالت­هاى مورد نظر است. در واقع، اگر در سازمان­ها از وجود انسان­هاى دارای توسعه حرفه­ای، دانشگر و تبیین نگر بى­بهره باشیم، بسیارى از فرصت­ها را از دست خواهیم داد. این موضوع به ویژه برای اساتید دانشگاه، که با دانشجویانی با نیازها، مسائل و درخواست­های گوناگون در ارتباط هستند، بیشتر حائز اهمیت است. زیرا اساتید باید در قبال ارائه خدمات به دانشجویان و درخواست تقاضاهای آنها احساس مسؤولیت نموده، به مطالعات منطقی آنها پاسخ مثبت دهند.
از آنجایی که عدم توجه به مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمان، کار تیمی و توسعه حرفه­ای اعضای سازمان باعث عملکرد ضعیف در سازمان، کاهش مشروعیت و مقبولیت سازمان، خلل در قدرت رقابتی سازمان در مقابل سازمان­های دیگر، کمبود تخصص و توانایی افراد درسازمان و دانش فنی ضعیف کارکنان سازمان، اثر بخشی کم سازمان ها، و نبود برنامه­هایی توسعه­ای که از نشانه­ های ضعف و بیمار بودن یک سازمان است را منجر می شود. لذا این پژوهش قصد دارد وضعیت این متغیرهای حیاتی را اندازه ­گیری و راه­کارهای لازم را برای بهبود و ارتقاء آنها در سازمان ارائه دهد و خلاء­ های ناشی از کمبود مطالعات در این زمینه را پر کند. در نتیجه، با توجه به نتیجه حاصل از این تحقیق برای اینکه نشان داده شد که متغیرهای مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمان، کارتیمی و توسعه حرفه­ای اعضای هیأت علمی رابطه مثبتی با هم دارند و تاثیر در متغیر مسئولیت­پذری اجتماعی سازمان می ­تواند هم کار تیمی و هم توسعه حرفه­ای اعضای هیأت علمی در سازمان را تحت تاثیر قرار دهد و از آنجا که برای رقابت در بین سازمان­های امروزی توجه به متغیر مسئولیت پذیری اجتماعی سازمان بسیار ضروری است، آموزش عالی به عنوان یکی از سازمان­های تاثیر گذار در جامعه باید ضمن شناخت این متغیرها با استفاد از تحقیق شرایطی را فراهم کند که با کنترل این متغیرها در دانشگاه علوم پزشکی همدان بتواند به نحو موثری برای پیشبرد اهداف سازمان از آنها استفاده کند.

فصل سوم: روش انجام پژوهش
فصل سوم: روش پژوهش
۱-۳٫ مقدمه
الگو و ماهیت تحقیق در علوم انسانی و تربیتی، از علوم مادی و فیزیکی گرفته شده و هدف آن حقیقت یابی و فهم­جویی در کنه مطلب بوده و هست؛ به عبارت دیگر تحقیق را می­توان کوشش­های سازمان یافته تلقی کرد که محقق در روشن سازی حقیقت یک موضوع یاری می­ کند. گاهی محقق واقعیت یعنی آن چه هست را بر می گزیند و از طریق یک سلسله تلاش­ها به نام تحقیق به دنبال کشف حقیقت آن، یعنی آن چه که باید باشد، کار و تلاش می­ کند (دلاور، ۵۵:۱۳۸۸). در این فصل ابتدا به روش تحقیق که مورد استفاده قرارگرفته است اشاره می­ شود و سپس جامع آماری، نمونه آماری، چگونگی گزینش آن­ها، روش­های گردآوری اطلاعات و نوع ابزار جمع آوری اطلاعات و روش­های تجزیه و تحلیل داده ­ها مطرح می­ شود.
۲-۳٫ روش تحقیق
انتخاب روش تحقیق۱ بستگی به هدف­ها و ماهیت موضوع پژوهش و امکانات اجرایی آن دارد. به سخن دیگر هدف از انتخاب روش تحقیق آن است که محقق مشخص نماید چه شیوه و روشی را اتخاذ نماید تا هرچه دقیق­تر، آسان­تر، سریع­تر و ارزان­تر در دست­یابی به پاسخ یا پاسخ­هایی برای پرسش­های تحقیق مورد نظر کمک کند (نادری و سیف نراقی،۳۱:۱۳۹۰). تحقیق توصیفی[۱۴۰]، تحقیقی است که هدف از انجام آن توصیف عینی، واقعی و منظم یک موقعیت یا یک موضوع است.
پژوهش همبستگی[۱۴۱] زمانی صورت می­گیرد که محقق دو یا چند دسته از اطلاعات مختلف مربوط به یک گروه یا یک دسته از اطلاعات از دو یا چند گروه را در اختیار دارد و می­خواهد میزان تغیرات در یک یا چند عامل را در اثر یک یا چند عمل دیگر بسنجد (هومن، ۳۸۷:۱۳۹۱). روش این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی است، زیرا از یک سو به توصیف منظم و عینی متغیرهای مورد بررسی می ­پردازد و از سوی دیگر درصدد بررسی رابطه بین سه متغیر مسؤولیت­پذیری اجتماعی سازمان و کارتیمی با توسعه حرفه ای کارکنان از دیدگاه اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان در سال تحصیلی ۹۴-۹۳ است.
۳-۳٫ جامعه آماری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:41:00 ب.ظ ]