فأنا أصلّحُ غلطه نحویه مثلاً وَ اتـّخذ ُ الکتابَ دلـیلا
مُستشهداً بالغـرّ مِـن آیاتـه أو بالحدیث مفصلاً تفصیلا
وأکـاد أبعثُ سیبویه مِـن الثـری وَذویه من أهل العصورالأولی
فأری حماراً بعدَ ذلک کلّـه رفـعَ المضافَ إلیـه وَالمفعولا
لا تعجبوا إن صحتُ یوماً صیحه و وَقعتُ ما بین البنوک قتیـلا
یا مَن یُرید الإنتحارَ وَجَدتهُ إنَّ المُعلمَ لا یَعیشُ طویـلا ! ( ابراهـیــم
ط . ،۲۰۰۵م، ص ۴۳۵ )
شوقی به پاسداشت مقام معلم فرا می خواند ؟ زیرا او از رنج معلم بی خبر است.
بنشین فدایت شوم ، چگونه می تواند مورد احترام باشد کسیکه همدم کودکان است.
امیر الشعراء با این تشبیه خود که معلم را بسان پیامبر فرض کرده، مرا به خشم می آورد.
اگر شوقی کار تدریس را آنگونه که من تجربه کردم به خود می دید، از زندگی بیزار می شد.
معلم را همین غم واندوه بس است که صبح تا شام دفترهای دانش آموزان را جهت تصحیح می بیند .
صدها دفتری است که اگر معلم آنها را تصحیح کند به کوری مبتلا شود.
و اگر در غلط گیری آنها امید نفعی می رفت ، به پدرت سوگند که من به داشتن چشمها حسودی نمی ورزیدم .
من با الهام و هدایت از قرآن و حدیث شریف ، غلطهای دستوری دانش آموزان را تصحیح می کنم.
سیبویه و اجداد نخستینش را از خاک بیرون می آورم ( به آراء آنها استناد می کنم ) .
با تمامی این اوصاف الاغی ( دانش آموز نادانی ) پیدا می شود که مضاف الیه و مفعول را رفع می دهد .
پس اگر روزی با صدای بلند فریاد بر آورم و یا در فاصله بین بانکها هلاک شوم تعجب نکنید .
به کسی که از زندگی مأیوس شده و قصد خودکشی دارد می گویم که من راهش را یافته ام : همانا معلم عمر
طولانی نخواهد داشت .
سخریــه و بذلــه گـویـی در دیــوان ابراهیـم بـا شیـوه هـای متفـاوت و بــه وفــور آمــده اسـت .
اوّل : با استعمال صیغـه های امر یا استفهـام ، چون تأثیر این جملات بـر مخاطب بیشتر است .
( طه ، ۱۹۹۲م ، ص۱۶۲)
فَاهدَأی یا عَواصِـــفُ خَجَـــلاً مِن جَراءَتِـــــه ( ابراهیــم ط . ،
۲۰۰۵م ، ص ۳۱۴ )
ای طوفان ها! از شهامت او شرم کنید و آرام گیرید.
ما لم تقم بالعبءِ أنتَ ، فَمَن یقوم به إذن ؟ ( همان ، ص۲۸۷)
اگرتو بار مشکلات خود را به دوش نکشی ، پس چه کسی آن را به دوش کشد ؟
لِیَصُم عَن مَبیعِه الأرضَ یحفظ بقعه تستریحُ فیها عظامُه ( همان ، ص۲۹۵ )
بایستی از فروش زمین روزه بگیرد تا قطعه ای باقی گذارد و استخوانهایش در آن استراحت کنند .
دوم : بـه کارگیری لغتهـای کهن و کوچـه و بازاری ، کاربرد این شیـوه در قصیـده های ( إلی
الثقیـل ، أیها الأقویاء ، السماسره ، إلی الأحرارو أنتم ) بیشتر به چشم می خورد . ( طه،۱۹۹۲م
، ص ۱۶۴)
إنّ (المظفّر) مِن حدیدٍ جسمُه ُ فیما أری ، وجسومُهم مِن سُکَّرِ ( ابراهیــم . ط ،
۲۰۰۵م ، ص ۳۳۰)
آن گونه که من دریافتم ، جسم عبد القادر مظفر از آهن بود و جسم آنها از شکر .
فأری حماراً بعد ذلک کلّه رفع المضافَ إلیه و المفعولا ( هـمان، ص۴۳۷)
با تمامی این اوصاف الاغی ( دانش آموز کودنی ) پیدا می شود که مضاف الیه و مفعول را رفع می دهد .
سوم : استفاده از « مقابله » کـه کاملترین شیوه به سخریه گرفتن است . بـه این معنا کـه شاعر
صورت و شکلـی را ارائه مـی دهد و با آوردن مثالـی در مقابل آن منظورش را بیـان و تکمیل
می کند . ( طه ، ۱۹۹۲م ، ص ۱۶۴)
حبّذا لو یصوم منّا زعیمٌ مثلُ (غَندی) عسی یُفیدُ صیامُه
لا یَصُم عن طعامِ … فی فلسطین یموت الزعیمُُ لولا طعامُه ( ابراهیم ط. ،۲۰۰۵ م ،
ص۲۹۵)
ای کاش رئیسی و سروری از ما نیز مانند گاندی روزه می گرفت ، شاید روزه اش مفید واقع می شد .
در فلسطین ، رئیس نباید از طعام روزه بگیرد چون اگر طعامش نباشد می میرد .
لیتَ لی مِن جماعهِ السّار قوماً یتفانون فی خلاصِ البلادِ
أو کإیمانِهم رسوخاً و عمقاً ثابتُ الأصل فی قرار الفؤادِ
لا کإیمان مَن تری فی فلسطینَ … قصیرِ المدی ، کَلیل الزنادِ (هـمــان ، ص۳۲۷)
ای کاش من نیز قومی مانند گروه سار داشتم که برای رهایی کشور خود را فنا و نابود می کردند .
و یا ایمانی راسخ و عمیق مانند ایمان آنها که قلبشان را محکم و استوار کرده است ، داشتند .
نه مانند ایمان کسانی که در فلسطین می بینی … کوتاه مدت همانند جرقه ای در دل تاریکی شب .
[جمعه 1400-07-30] [ 11:09:00 ق.ظ ]
|