کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


 



گشتالت درمانی از روش‌های مشاوره است که فردریک پرلز[۱] (۱۹۷۰ -۱۸۹۳) و همسرش لورا[۲] آن را ارائه دادند. آنها از مکاتب اصالت وجود، پدیدار شناسی و روان شناسی گشتالت تأثیر گرفته بودند. در مکتب اصالت وجود، بر تجارب زمان حال فرد، در روان شناسی گشتالت بر ادراک و کلی نگری و در پدیدار شناسی بر ادراک فرد از هستی واقعیت تأکید می‌شود. در حالی که گشتالت درمانی، ضمن توجه به اهمیت تجربه، ادراک فرد از هستی خود در زمان حال، بر ارگانیزم، به عنوان یک کل، هم چنین چگونگی ارتباط ارگانیزم با محیط و چگونگی کسب تجربه از جانب فرد تأکید می‌شود.

گشتالت درمانی بر افکار و احساسات و برداشت فرد از دنیا در زمان حال تمرکز دارد وبه گذشته‌ی فرد توجهی ندارد. در این روش بیش از این که به گفنگوهای انتزاعی در مورد وقایع وموقعیت‌های مختلف توجه شود بر ایجاد زمینه برای تجربه مستقیم تأکید می‌شود. در گشتالت درمانی درمانگر به مراجع کمک می‌کند که رفتارهای اجتنابی را به سطح آگاهی بیاورد تا بدین وسیله حالت تعادل در فرد ایجاد شود. زیرا هنگامی که فرد از امیال، تحریکات و عواطف ناخواسته خود مطلع شود می‌تواند بامحیط تعادل مناسب‌ تری داشته باشد. توجه به مکان و زمان موجود (حال) و ایجاد حداکثر آگاهی اساس گشتالت درمانی است. فرد پس از کسب آگاهی قادر خواهد بود به کمک اصول گشتالت رابطه بین مشکل و زمینه را وسعت بخشد و موقعیت‌های ناتمام را تشخیص داده و در صدد اصلاح آن برآید. منظور از موقعیت‌های نا تمام، نیازهای ارضا نشده‌ای است که معمولاً فشار روانی زیادی بر فرد وارد می‌کند و رفتارش را تحت تأثیر قرار می‌دهد (کری ۲۰۰۵٫ به نقل از خدایاری فرد ۱۳۸۷؛ ۲۰۱).

روانشناسی گشتالت یک شیوه درمانی است که مشاور طی آن به مراجع برای حصول یک پارچه خود و آموختن طرز استفاده از انرژی خود برای رشد، کمال و خودشکوفایی کمک می‌کند. هدف عمده مشاور گشتالتی یکپارچگی فرد است و این امر را بنا به اصطلاح متدوال می‌توان منسجم کردن کل وجود قلمداد کرد. مشاور برای رسیدن به انجام وجود متر صد آن است که خودآگاهی مراجع را افزایش دهد. در نتیجه مشاور به شیوه‌ای عمل می‌کند که مراجع در اتمسفری قرار گیرد که به کشف نیازهای او و شرایطی منجر شود که مراجع در آن شرایط می‌تواند شناخت و رشد لازم را پیدا کند.مشاور گشتالتی بر این باور است که مردم همواره در راستای سازماندهی محرک‌ها در قالب تصاویر کلی یا کل‌ها عمل کنند. تمرکز این نظریه بر خودآگاهی نسبت به تجارب کنون اینجایی است. هانس استوسک و وارنر[۳] (۱۹۸۶) سه اصل تبیین کننده این روند را بیان کرده‌اند:

اصل بندش: وقتی که ما تصاویر ناقصی دریافت می‌کنیم ذهن ما برای تکمیل کردن آن و ادراک آن به صورت کامل فعال می‌شود.

اصل مجاورت: فاصله نسبی محرک‌ها از یکدیگر در حیطه ادراکی مشخص کننده چگونه دیدن آنهاست.

اصل مشابهت: محرک‌هایی حیطه ادراکی باعث می‌شود ما آنها را با هم گروهبندی کنیم.

پارسونز[۴] (۱۹۸۵) هشت فریضه درباره ماهیت انسان بر می‌شمارد که مبنای مشاوره گشتالتی را تشکیل می‌دهند:

  1. انسان یک کل متشکل از اجزای به هم مرتبط است. هیچ یک از این اجزا بدن، عواطف، افکار حواس و ادراکات را نمی‌توان خارج از بافت کل انسان درک کرد.

۲-انسان جزئی از محیط خویش است وجدای از آن قابل درک نیست.

  1. انسان طرز پاسخ خود را به محرک‌های درونی وبرونی انتخاب می‌کند، انسان کنش گراست نه واکنش گرا.
  2. انسان از قابلیت خود آگاهی کامل نسبت به حواس، افکار، عواطف و ادراکات خود برخوردار است.
  3. انسان به علت خودآگاهی قادر به انتخاب است.
  4. انسان از قابلیت اداره مفید زندگی خود برخوردار است.
  5. انسان نمی‌تواند گذشته و آینده را تجربه (ادراک واحساس) کند او فقط می‌تواند خود را در زمان حال تجربه کند.
  6. انسان اساساً نه خوب و نه بد است.

می‌توان چنین نتیجه گرفت که درمانگر گشتالتی نسبت به قابلیت انسان برای خود رهبری، نظریه مثبت دارد. علاوه بر این باید مراجعان را برای استفاده از این قابلیت وقبول مسئولیت زندگی خود تشویق کرد و آنها باید کار را هم اینک در زمان حال انجام دهند باید «اکنون و اینجا» را تجربه (ادراک و احساس) کنند (گیبسون، میشل. ترجمه ثنایی. ۱۳۸۸؛ ۱۸۳ – ۱۸۲).

[۱].Perls

[۲]. Laura

[۳].Hansen, Stevic,& Warner

[۴]. Parssons

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-02-31] [ 05:34:00 ب.ظ ]




اجزای تشکیل دهنده کیفیت زندگی زناشویی

محققان برای آسانی در سنجش، همچنین عملیاتی کردن مفهوم کیفیت زندگی زناشویی، آن را به چهار بٌعد اساسی تقسیم کرده‌اند که عبارتند از:

دانلود مقاله و پایان نامه

الف) جاذبه: عبارت است از جنبه‌ای از یک شئ، یک فعالیت یا یک شخص، که بر‌انگیزاننده پاسخ‌های نزدیکی‌ در دیگران باشد؛ تمایلی برای نزدیک شدن به یک شی، فعالیت یا شخص. در کیفیت زندگی زناشویی جاذبه‌های بدنی و جنسی انسان مد نظر قرار گرفته است.

ب) تفاهم: ارتباطی مبتنی بر پذیرش دوسویه، راحت و بدون تنش و دغدغه خاطر که بین دو نفر برقرار می‌شود.

ج) نگرش: نوعی سوگیری عاطفی درونی که عمل یک فرد را تبیین می‌کند. در اصل، این تعریف در برگیرنده قصد و نیت فرد ‌است.

د) سرمایه‌ گذاری: منظور از این عبارت آن است که هر یک از زوج‌ها برای بهتر ساختن رابطه و نیز خوشایندی طرف مقابل، کارهایی را انجام می‌دهند و یا از انجام آن خود‌داری می‌کنند. به بیان دیگر، مقابله به مثل کردن، هنگامی که رفتار طرف مقابل پاداش‌دهنده است و خودداری از انجام عمل متقابل، هنگامی که رفتار وی پاداش‌دهنده نیست (مرادی، ۱۳۷۹).

در تقسیم بندی دیگری اجزای تشکیل دهنده کیفیت زندگی زناشویی را اینگونه نام برده اند: عشق، همدلی، محبت، صمیمیت، تعهد، احساس مسئولیت، وفاداری و جانب داری و اعتقاد و اعتماد. در ادامه به بررسی تفصیلی هریک از این مولفه ها پرداخته می شود.

۲-۱-۳-۱٫ عشق

ستیر (۱۹۹۸) معتقد است که عشق بین دو جنس مخالف مهمترین پاداش و بهترین احساسی است که هر آدمی می ­تواند تجربه کند. بدون عشق و علاقه و همچنین بدون برخورداری از علاقه دیگران جسم و روح انسانی پژمرده می‌شود و می­میرد. در درون عشق و عاشقی گرایش طبیعی و عشق موجود در میان دو دلداده، بسیاری از گرفتاری­ها را حل می­ کند. زن و شوهر انگار که یک روح در دو بدن هستند. اشعه پر نفوذ عشق با ذوب تفاوت‌های اخلاقی به خواسته­ و هدف­های متفاوت به ایجاد احساس هم­دردی و مهر و نوع دوستی کمک می‌کند (ستیر،۱۹۹۸؛ نقل از باگاروزی،۱۳۸۷).

عشق مجموعه ­ای از احساسات مثبت نسبت به طرف مقابل است، از نظر ماهیت این احساسات شامل توجه، مراقبت، صمیمیت و نزدیکی انگیختگی و روابط حسنه است. دوست داشتن و مورد توجه قرار گرفتن مطمئناً از جمله غنی­ترین تجربه­های مردم هستند و به این کیفیت سایر امتیازات زندگی مشترک یعنی صمیمیت، با هم بودن، رسیدگی به یکدیگر، امنیت عاطفی و خیلی جنبه­ های دیگر بیفزایید تا بر شدت تحیر شما اضافه شود و می­بینید که کسی هست که روح خسته­تان را آرام بخشد، با یأس­ها و دلتنگی­هایتان در می­ستیزد و با شما در هیجان زندگی و اتفاقات خوشایند آن سهیم می­گردد. احساس عشق، البته یکی از زیباترین و لطیف­ترین احساساتی است که داریم و به ندرت کسانی پیدا می­شوند که بتوانند از اشتیاق لذت و هیجان و نشاط ناشی از عشق یا وجود رویه آن که نرسیدن به وصال و یأس و ناامیدی است چشم بپوشد (بک، ۱۳۷۸).

۲-۱-۳-۲٫ همدلی                 

داشتن یک مونس و غمخوار و همدم که در تمام مسایل زندگی اعم از غم و شادی و اندوه رویارو و همراه باشد، یقیناً از نظر روانی امری مهم محسوب می­شود. ازدواج می ­تواند این خلاء روحی و عاطفی را پر کند و سپس داشتن یک رفیق، یک هم­نشین در کنار شخص امری بسیار ضروری و مهم تلقی می­شود. همدلی یک نوع عشق خیرخواهانه و نوع پرستانه است (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰). احساس مشترک داشتن با دیگری، همان رسیدگی و توجه به اوست. برای دریافت عشق و محبت بیشتر در زندگی به کسانی نیاز داریم که بتوانیم به راحتی همه­ حرف­ها و احساسات خود را با آن‌ها مطرح کنیم، بدون این که مورد سرزنش و انتقاد و طردشدگی قرار بگیریم (باگاروزی،۱۳۸۷).

۲-۱-۳-۳٫ محبت

محبت در روان­شناسی و واقعیت زندگی مشترک عمیق­ترین، پایدارترین، جدی­ترین و در عین حال زیباترین معانی را دارد. محبت فقط یک احساس محض یا کلام تنها نیست. محبت تنها در تقدیم یک هدیه، گفتن یک جمله زیبا و نگاهی پرمعنا خلاصه نمی­ شود، همه این ها می ­تواند نشانه­ای از رفتار محبت آمیز باشد. اما محبت یک مرام تربیتی و شیوه زندگی است، محبت زیباترین جلوه ایمان و باشکوه­ترین رفتار مذهبی است. محبت پاسخی به گران قدرترین نیاز فطری انسان است و در یک کلام محبت آمیزه­ای از گذشت و ایثار، شجاعت و صداقت، حق شناسی و عدالت و صبوری و همدلی و احسان است. رفتار محبت آمیز رفتاری است به همراه ایثار، قربانی کردن هوس­ها و کشش­های نفسانی، فدا کردن میل­ها و تحمل سختی­ها و لب فروبستن، روشنی بخشیدن، تشنه ماندن فرد، اندیشه سیراب کردن دیگران (باگاروزی،۱۳۸۷).

۲-۱-۳-۴٫ صمیمیت

عامل دیگری که ارتباط تنگاتنگی با کیفیت زندگی زناشویی دارد صمیمیت می‌باشد. صمیمیت به عنوان توانایی ارتباط با دیگران با حفظ فردیت تعریف می‌شود. این‌گونه تعاریف مبتنی بر خویشتن، حاکی از آن است که فرد به درجه‌ای از رشد فردی دست یابد تا بتواند با دیگران رابطه صمیمانه بر قرار کند. صمیمیت را می‌توان به عنوان توانایی شناخت خود در حضور دیگران دانست که خودآگاهی و رشد هویت، برای ظرفیت قابلیت شخص در جهت صمیمیت بسیار ضروری است. مفهوم پردازی رایج از صمیمیت، سطح نزدیکی به همسر، به اشتراک گذاری ارزش‌ها و ایده‌ها، فعالیت‌های مشترک، روابط جنسی، شناخت از یکدیگر و رفتارهای عاطفی نظیر نوازش کردن است. فردی که میزان صمیمیت بالاتری را تجربه می‌کند قادر است خود را به شیوه مطلوب‌تری در روابط عرضه کند و نیازهای خود را به شکل موثرتری به شریک و همسر خود ابراز کند. رضایت زناشویی می‌تواند در زوج‌هایی که میزان صمیمیت بالاتری دارند، بیشتر باشد؛ به عبارت دیگر زوج‌هایی که صمیمیت بالاتری دارند ممکن است قابلیت بیشتری در مواجهه با مشکلات و تغییرات مربوط به رابطه خود داشته باشند و در نتیجه رضایت زناشویی بالاتری را تجربه کنند (پاتریک، سلز، گیوردانو و فولراد،۲۰۰۷).

صمیمیت شامل مراقبت و محافظت از علائق فردی و معشوق و در صورت لزوم قربانی ساختن منافع و مصلحت‌های خود است. صمیمیت تنها به رابطه جنسی محدود نمی­ شود بلکه به معنای احساس توجه و تعهد نیز هست که آزادانه و بدون استفاده از هیچ گونه وسایل خود حمایتی، بدون ترس از دست دادن هویت خود در رابطه مورد نظر ظاهر می­شود. میل به صمیمیت نه فقط جنبه جسمی بلکه جنبه روانی نیز دارد. این میل مکرراً به عنوان اشتیاق خاص به خلوت و تنهایی در نظر زوج­ها جلوه گر می­شود. کیفیت ارضای جنسی و عاشقانه در افراد سالم با گذشت زمان تکامل می­یابد و بیشتر به آشنایی و صمیمیت نزدیک می­گردد (متولی، بختیاری، علوی مجد و ازگلی،۱۳۸۸).

توانایی ایجاد رابطه صمیمی مستلزم مصاحبه و گذشت است. حتی رابطه جنسی سالم در زناشویی زمانی امکان پذیر است که فرد به هویت مطلوب دست یافته باشد. به نظر اریکسون حل بحران صمیمیت در برابر کناره­گیری به توانایی عشق ورزیدن می­انجامد که از نظر او نوعی از خود گذشتگی متقابل بین کسانی است که شریک زندگی یکدیگرند. به اعتقاد اریکسون رابطه­ای که بین زوجینی که به هویت مستقل دست نیافته اند برقرار می شود ممکن است آسیب روانی به دنبال داشته باشد (حیدری و اقبال،۱۳۸۹).

دوستی و رفتار دوستانه با همسر از جمله عوامل تعیین کننده کیفیت زندگی زناشویی است. به نظر می­رسد که این خصوصیت اغلب ازدواج­ها نباشد و کیفیت بسیاری از آنها تا حد نامناسبی تنزل می­ کند. صمیمیت حالتی است که بین زن و شوهر پرده و مجابی نباشد، آنچه در دل دارند بگویند و یاور و غمخوار یکدیگر باشند و در این زمینه از صمیم قلب عمل کنند. صمیمیت آینه­ای است که آنچه در ذهن است در آن منعکس می‌شود (بک،۱۳۷۸).

۲-۱-۳-۵٫ تعهد

تعهد به تصمیم گیری یک فرد که در درازمدت عاشق است اشاره می­ کند. تعهد ادامه بقای رابطه را افزایش می­دهد و از نظر بسیاری از انسان­ها جزء لاینفک عشق محسوب می­شود. تعهد ملاک طول رابطه است. بعد از شیدایی اوایل ازدواج و پس از آنکه شور روزهای نخست ازدواج فروکش می­ کند، توجه به رفاه و خوشبختی همسر، مهمترین نیروی پیوند دهنده روابط زن و شوهر می­شود. این احساسات کم و بیش با زندگی مشترک و نقش بعدی مراقبت از فرزندان منطبق هستند. زن و شوهر در هر شرایطی، در بیماری و در سلامت، در قبال آسایش، ناراحتی، ثروت و فقر یکدیگر مسئولند. مسئولیت یعنی نشان و عیار تعهد، معیاری فراهم می­آورد تا زن و شوهر خود را با آن بسنجند. گر چه بعضی از زوج­ها در آغاز زندگی مشترک خود را نسبت به رابطه زناشویی خود متعهد می­دانند، ممکن است میزان تعهد آنها، آنقدر نباشد که در برابر طوفانهای ناگزیر و ناشی از ناملایمات زندگی زناشویی مقاومت کنند (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

۲-۱-۳-۶٫ احساس مسئولیت

یکی از جنبه­ های مهم مربوط به یک رابطه عاطفی خوب چیزی است که می­توان آن را همسان ­سازی نیاز و یا احساس مسئولیت در رابطه با نیازهای دیگری نامید. تأثیر این احساس مسئولیت این است که شخص نیازهای دیگری را همچون نیازهای خودش احساس می­ کند و به همین پایه نیازهای خودش را نیز تا حدودی متعلق به دیگری می­داند. اکنون یک من تا آن جا گسترش می­یابد که هر دو فرد تحت پوشش قرار می­دهد هر دو فرد به خاطر مقاصد روان شناختی تا حدودی به یک نفس واحد یک شخص منفرد و یک من منفرد تبدیل می‌شود (حیدری و اقبال،۱۳۸۹).

۲-۱-۳-۷٫ وفاداری و جانبداری

وفاداری با تعهد تفاوت دارد، به این شکل که ممکن است زن یا شوهر ضمن علاقه و تعهد نسبت به حفظ رابطه ازدواج با یکدیگر صمیمی نباشند. وفاداری با این مفهوم یعنی آن که زن و شوهر خواسته­ های یکدیگر را به خواسته­ ها و منافع دیگران ترجیح بدهند. مثلاً، وقتی شوهرش مورد انتقاد قرار می­گیرد، انتظار دارد که همسرش در مقام دفاع از او صحبت کند. وفاداری صرفاً به منزله ظرفیت انسان بر اعتماد به دیگران نیست بلکه ظرفیت فرد برای قابل اعتماد بودن را نیز در بر می­گیرد. زن و شوهر آنچه لازم همسری است باید تا آخر عمر مورد نظر قرار دهند و حقوق همسر خود را رعایت نمایند. یکی از چیزهایی که باعث رضایت زناشویی می­شود وفاداری نسبت به یکدیگر است. اریکسون وفاداری را این طور تعریف می­ کند: وفاداری در واقع داشتن ایمان و نوعی احساس تعلق است، وفاداری ممکن است در یک سلوک خاص نوعی اعتقاد مذهبی، مجوعه ارزش و حتی یک رابطه عاشقانه و پایبند به ارزش­ها یا فرقه معین جلوه­گر شود (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

۲-۱-۳-۸٫ اعتقاد و اعتماد

ممکن است زن و شوهر به رغم تعهد نسبت به ازدواج خود نتوانند احساس اعتماد و اطمینان محکمی در خود ایجاد نمایند. به اعتقاد بسیاری از نویسندگان ریشه ­های اعتماد و اطمینان اولیه، مدت ها قبل از ازدواج پا می­گیرد. اریکسون به این نتیجه رسیده است که این طرز تلقی از دوران کودکی و زمانی ایجاد می­شود که کودک ارتباط با افراد شاخص خانواده را تجربه می­ کند. این اعتماد فراتر از وابستگی کورکورانه طفولیت است و حاصل احساساتی که کودک نسبت به پدر و مادر و خواهر و برادرش دارد (بک، ۱۳۷۸). زندگی زناشویی که در آن اعتماد حاکم نباشد نتیجه­اش اضطراب و نگرانی و بدبینی و بالاخره نابسامانی است. اگر پایه اعتماد و اطمینان در خانواده­ای سست باشد زندگی از نظر روانی وضع نابسامانی پیدا خواهد کرد. بنابراین رفتار و حرکاتی که ممکن است از طرفین سلب اعتماد کند باید کنترل شود تا ترتیبی فراهم گردد که زوجین نسبت به یکدیگر اعتماد کامل داشته باشند (باگاروزی،۱۳۸۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:34:00 ب.ظ ]




آن‌گونه که از قدیمی ترین قانون مدوّن و ساخته دست بشر یعنی «قانون حمورابی» استنباط می شود خانواده اساسی اجتماعی بوده و روابط بین زن و شوهر مورد توجه قرار گرفته است. روابط زن و شوهر در گذر سده ها و بر اساس فرهنگ‌های زمان‌های مختلف، دگرگون شده است. در جامعه گذشته که دارای قواعد خشک و مستبدانه بود روابط مردم در قالب مافوق و زیردست برقرار بود، پدر خانه قدرت برتر به حساب می آمد و مادر مطیع او و فرزندان مطیع هر دو بودند. جامعه خوب و سازمان یافته بود و هر کس به نقش خود در جامعه واقف بود. اگر جامعه همان ساختار را حفظ می کرد بسیاری از مشکلات عمده ی امروزی به وجود نیامده بود. اما جامعه ایستا نیست و تغییرات وسیع آن منجر به طرح سوالات اساسی در زمینه پایه ساختار جامعه شده است (گی زیبر ۲۰۰۵، به نقل از یاوری کرمانی، ۱۳۸۷).

چیزی که در همه اعصار مورد پذیرش همگان بوده است اینست که بدون شک ازدواج، از مهمترین و تاثیرگذارترین وقابع زندگی هر فرد محسوب می‌شود. خصوصاً در فرهنگ عاطفی و اعتقادی ما ایرانی‌ها ازدواج مرحله‌ای حساستر و تعیین‌کننده‌تر به حساب می‌آید، زیرا در قاموس فرهنگ جمعی ما، این انتخاب و تصمیم به سادگی فرهنگهای دیگر قابل جبران و تکرار نیست. کیفیت زندگی زناشویی موضوعی محوری و کلیدیست که هر زوج پس از سالهای تثبیت ازدواج ناگزیر با آن مواجه می‌شوند. این سوال کلیدی و تعیین کننده از آن جهت دغدغه جدی و ناگزیر همگانی است که تعادل زندگی انسان را نشانه می‌رود. پس از آن تصمیم بزرگ وسرنوشت‌ساز، با آن همه سرمایه‌گذاری و تعهد مادی و معنوی و تغییر در سبک زندگی، به ناچار باید پاسخ دهیم، آیا واقعاً ارزشش را داشته است؟ آیا این معامله‌ای منصفانه بوده؟ آیا چنین تغییر بزرگ و همه جانبه‌ای به بهترین شکل و به مناسبترین مقصد صورت پذیرفته است؟ آیا آنچه باید می‌شد، شده است (جدیدی و جان بزرگی، ۱۳۸۸).

شاید تصور شود همه زوجها واقعاً با چنین پرسشهای سهمگینی رو در رو نمی‌شوند. نکته حائز اهمیت اینکه مکانیزم‌های دفاعی ما آدم‌ها که وظیفه حراست از تعادل روحی و روانی ما را بر عهده دارند، اغلب به گونه‌ای عمل می‌کنند تا ما به طور مستقیم و کاملا هوشیار در معرض پاسخگویی به سوالات تهدید‌کننده قرار نگیریم. این مکانیزم‌های ناخودآگاه، به گونه‌ای در سیستم ما عمل می‌نمایند تا سوالات سخت و وحشتناک در لباسی ملایم‌تر و کمتر تهدیدکننده با ما ملاقات کنند. به دلیل عملکرد همین مکانیزم‌های دفاعی حیات بخش است که بحران عمومی پس از ازدواج همواره تهدیدکننده و ویرانگر ظاهر نمی‌شود، گرچه کاملاً واقعیت دارد. پاسخ این سوال از آنجا مهم و تعیین کننده است که می‌توان ریشه بسیاری از معضلات و معماهای پیچیده در روابط زن و شوهرها را در آن جستجو کرد. درکی که‌آگاهانه یا ناخودآگاه زن و مرد از عشق موجود میان خود و شریک یگانه و همیشگی زندگیشان دارند، می‌تواند تاثیری عمیق بر سایر شئون زندگی در روابط متقابل داشته باشد(جدیدی و جان بزرگی، ۱۳۸۸).

بنابراین با توجه به تاثیر عمیقی که کیفیت زندگی زناشویی بر جنبه های مختلف انسانی دارد این موضوع از دیرباز مورد توجه دانشمندان علوم انسانی و علمای دین قرار گرفته است. از نظریه پردازانی که در دهه های اخیر به بررسی موضوع ارتباط بین زوجین و کیفیت زندگی زناشویی پرداخته اند می توان به اندیشمندانی همچون الیس(۲۰۰۴، ۱۹۸۹)، وارینگ (۱۹۸۰، ۱۹۸۳)، مک مستر، فارمن، برادبوری، جانسون و ویفن (۲۰۰۳)، تسنگ و مک درموت، جسلسن، بیورز، باگاروزی (۲۰۰۱) و السون اشاره کرد.
پایان نامه

۲-۱-۲٫ تعاریف کیفیت زندگی زناشویی

برای روشن شدن مفهوم کیفیت زندگی زناشویی بهتر است ابتدا به توصیفی از مفهوم کیفیت زندگی بپردازیم. معمولاً کیفیت زندگی به شکل آشکار یا ضمنی در نقطه­ مقابل کمیت قرار می­گیرد که منظور از آن سالهای عمر می­باشد که ممکن است عالی، رضایت آمیز یا لذت بخش بوده یا نباشد (کینگ و هیندز، ۲۰۰۳). کیفیت زندگی می ­تواند با زمان تغییر یابد، و در شرایط خاصی به طور قابل توجهی نوسان داشته باشد. کیفیت زندگی مستلزم سعی در کم کردن فاصله بین انتظارات و آرزوها و آن چیزی است که واقعاً اتفاق می­افتد، یک زندگی کیفی و خوب، معمولاً به صورت خشنودی، رضایت، شادی، خرسندی و توانایی فایق آمدن بر مشکلات بروز می­ کند. در واقع کیفیت زندگی به وسیله فرد ارزیابی و توصیف می­شود (لی، ۲۰۰۶).

سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را “درک فرد از موقعیت خویش در زندگی، در متن فرهنگی و سیستم­های ارزشی که فرد در آن زندگی می­ کند، در رابطه با هدفها، انتظارات، استانداردها و علایق خود تعریف می­ کند". و این تعریف ابعاد فیزیکی، روانشناختی، سطح استقلال، ارتباطات اجتماعی، ارتباط با محیط و معنویت را شامل می­شود (نوحی، عبدالکریمی، و رضاییان، ۱۳۸۹).

کیفیت زندگی از مهمترین مؤلفه های مفهوم کلی بهداشت محسوب می گردد (پارک،۱۹۹۵)، به گونه ای که به عقیده هنکلیفت و همکاران (۱۹۹۳) برای تعیین نیازهای حیطه سلامت و ارتقای سطح سلامتی افراد، کیفیت زندگی آن ها را مورد بررسی قرار می دهند. در واقع اهداف، انتظارات، معیارها و خواسته های فرد به میزان وسیعی بر وضعیت جسمانی، روانی، میزان استقلال، روابط اجتماعی و اعتقادات او تأثیر گذار می‌باشد. بنابراین بر اساس این تعریف جامع، کیفیت زندگی ارتباط نزدیکی با وضعیت جسمی، روانی، اعتقادات شخصی، میزان خودکفایی، ارتباطات اجتماعی و محیط زیست دارد.  به علاوه  سلا (۱۹۹۴)،  سینسیا (۱۹۹۸) و اِیزنک (۱۹۹۸) نیز کیفیت زندگی را به صورت رضایت فرد از مجموع جنبه های زندگی از جمله جنبه های روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، معنوی و جنسی تعریف کرده اند.

تمامی پژوهشگران بر سه اصل در ارتباط با کیفیت زندگی اتفاق نظر دارند:

۱ـ کیفیت زندگی یک ارزشیابی ذهنی است و به، قضاوت افراد راجع به کیفیت زندگی بستگی دارد.

۲ـ کیفیت زندگی یک ماهیت پویا و دینامیک است، بدین معنا که کیفیت زندگی فرآیندی وابسته به زمان بوده و تغییرات درونی و بیرونی در آن دخالت دارد.

۳ـ کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است و باید از زوایا و ابعاد مختلف سنجیده شود. این ابعاد، اجزاء اصلی تحقیقات مربوط به کیفیت زندگی را تشکیل می­ دهند.

هورنکویست (۲۰۰۳) کیفیت زندگی را بر اساس مطالعات خود و یافته­ های سایرین به عنوان نیاز بیان شده و رضایت عملی در یک تعداد از ابعاد اصلی زندگی با تمرکز خاص بر احساس خوب بودن تعریف می­نماید (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

یکی از حیطه­های بزرگ کیفیت زندگی، کیفیت زندگی زناشویی است. از مفاهیم بسیاری از قبیل سازگاری، رضایت، شادمانی، یکپارچگی و تعهد برای کیفیت زندگی زناشویی استفاده شده است (الیس، ۲۰۰۴). در مورد معنای هر یک از این مفاهیم توافق وجود ندارد. علت آن به نبود یک نظریه واحد در مورد چیستی کیفیت زناشویی باز می­گردد (گلن، ۱۹۹۰، به نقل از الیس، ۲۰۰۴).

کُل و اسپانیر (۱۹۷۶)، کیفیت زندگی زناشویی را به عنوان موفقیت و عملکرد یک ازدواج توصیف کرده­اند. لارسون و هولمان (۱۹۹۴)، بیان کردند کیفیت زندگی زناشویی یک مفهوم پویا است زیرا ماهیت و کیفیت روابط میان افراد در خلال زمان تغییر می­یابد که این مطلب امکان شناسایی عوامل تأثیر گذار بر کیفیت یک رابطه را فراهم می­نماید. هر چند ممکن است که این قبیل روابط پیچیده بوده و حاوی تعاملات میان متغیرهای بسیار باشند (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

کیفیت زندگی زناشویی به احساس عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و یا مرد برمی‌گردد، وقتی که همه جنبه‌های مشترک زندگی‌شان را در نظر بگیرند (الیس،۲۰۰۴). کیفیت زندگی زناشویی را بیشتر به صورت نگرش‌ها یا احساسات کلی فرد درباره همسر و رابطه‌اش تعریف می‌کنند. یعنی کیفیت زندگی زناشویی یک پدیده درون‌فردی و یک برداشت فردی از همسر و رابطه است. چنین تعریفی از کیفیت زندگی زناشویی، نشانگر آن است که کیفیت زندگی زناشویی یک مفهوم تک‌بعدی و بیانگر ارزیابی کلی فرد درباره همسر و رابطه‌اش است. کیفیت زندگی زناشویی پیامد توافق زناشویی است و به صورت درونی احساس می‌شود. اصطلاح توافق زناشویی، رابطه مناسب زن و شوهر را توصیف می‌کند. در رابطه با توافق بالا، هر دو زوج، به گونه‌ای رفتار، تصور و ادارک می‌کنند که گویا نیازها و انتظار‌هایشان برآورده شده و چیزی وجود ندارد که در روابطشان خلل ایجاد کند. در ازدواج بدون توافق زناشویی، مشکلات موجود میان زوجین به حدی زیاد است که آن‌ها را از احساس برآورده شدن نیازها و انتظارات باز می‌دارد. اغلب زوج‌ها، جایی بین این دو انتها قرار دارند و زمینه‌هایی از توافق و نبود توافق را تجربه می‌‌کنند (مرادی، ۱۳۷۹).

کیفیت زندگی زناشویی متاثر از سازش بین انتظارات فرد از زندگی زناشویی و آنچه که به طور واقعی در زندگی‌اش تجربه می کند، می‌باشد. این سازش همواره با احساس خشنودی و لذت همراه است (گی زیبر ۲۰۰۵، به نقل از یاوری کرمانی، ۱۳۸۷). بنابراین کیفیت زندگی زناشویی یک متغیر نگرشی است و بنابراین از خصوصیات فردی زن و شوهر محسوب می‌شود. طبق تعریف فوق، کیفیت زندگی زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذت‌بخشی است که زن و شوهر از جنبه‌های مختلف روابط زناشویی دارند (یاوری کرمانی،۱۳۸۷). کیفیت زندگی زناشویی، یک مفهوم کلی است که در وضعیت مطلوب روابط زناشویی احساس می‌شود. از طرفی کیفیت زندگی زناشویی مطلوب زمانی اتفاق می‌افتد که روابط زن و شوهر در تمامی حیطه‌ها بهنجار گزارش شود. کیفیت زندگی زناشویی مطلوب حالتی است که زن و شوهر از زندگی در کنار یکدیگر و از با هم بودن احساس شادمانی و رضایت می کنند، این احساس در دوره های مختلف زندگی متفاوت است. کیفیت زندگی زناشویی را نمی‌توان صرفاً بر اساس فشارهای روانی بیرونی تبیین کرد؛ زیرا تمامی ازدواج‌ها دست کم با چند فشار روانی مواجه هستند. در بسیاری از خانواده‌ها، فقر، تعدّد فرزندان و بیماری وجود داشته، اما در عین حال، ‌موفق هستند و بسیاری از ازدواج‌هایی که هیچ کدام از این موارد در آن‌ها وجود نداشته، به شکست منتهی شده‌ است. تفاوت ازدواج‌های شادکام و ناشاد را حداقل تا حدودی می‌بایست در پرتو شیوه‌ای تبیین کرد که طرفین به فشار روانی پاسخ می‌دهند و یا با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند (مرادی، ۱۳۷۹).

کیفیت زندگی زناشویی مطلوب وضعیتی است که در آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن، احساس شادمانی و رضایت دارند (احمدی و همکاران، ۱۳۸۴). هلت ، کیفیت زندگی زناشویی را متاثر از توافق زناشویی دانسته که رابطه مناسب بین زن و شوهر را توصیف می­ کند. هنگامی که زن و شوهر به میزان قابل توجهی از برآورده شدن نیازها و انتظاراتشان در رابطه زناشویی رضایت داشته باشند، کیفیت زندگی زناشویی مطلوب را گزارش خواهند کرد (بنر و هیل، ۲۰۰۶). طبق نظر آلوجا، باریو و گارسیا (۲۰۰۵) ، کیفیت زندگی زناشویی عبارت است از برونداد ناشی از مجموعه ای از عوامل، نظیر حل تعارض موفقیت آمیز، یا موفقیت در فعالیت های مرتبط با شادکامی در فرایند ازدواج. در واقع، کیفیت زندگی زناشویی، یک ارزیابی کلی از وضع فعلی ارتباط ارائه می دهد (غلامعلیان و احمدی،۱۳۸۷).

همچنین کیفیت زندگی زناشویی یکی از گسترده­ترین مفاهیم برای تعیین و نشان دادن میزان شادی و میزان پایداری رابطه است. کیفیت زندگی زناشویی متغیری است که در طول زندگی زوجین بوجود می آید و لازمه مناسب بودن آن انطباق سلیقه ها، شناخت ویژگیهای شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکل گیری الگوهای مراوده ای است. بدین ترتیب می توان گفت: زوجین دارای کیفیت زندگی زناشویی مناسب، در حیطه های گوناگون زندگی با همدیگر توافق دارند. این چنین زن و شوهر هایی از نوع و سطح روابط کلامی و غیرکلامی شان راضی اند، روابط جنسی شان را لذت بخش و ارضا کننده می دانند، پای بندی های مذهبی مشترکی دارند، وقت و مسایل مالی خودشان را به خوبی برنامه ریزی و مدیریت می کنند، در مسائلی که اختلاف نظر دارند، مصلحت زندگی و خانواده را بر مصلحت خود ترجیع داده از انعطاف پذیری بالایی برخوردارند، از نوع و کیفیت گذران اوقات فراغت و رفت و آمد با اقوام و دوستان رضایت دارند و در نهایت در تعداد نوع تربیت فرزندان با هم اشتراک نظر دارند (احمدی و همکاران، ۱۳۸۴).

در رویکرد منطقی الیس (۲۰۰۴)، کیفیت زندگی زناشویی برایند مبادله رفتارهای پاداش بخش است. الیس (۲۰۰۴) می‌گوید طرق مختلفی برای تعریف کیفیت زندگی زناشویی وجود دارد که یکی از بهترین تعریف­ها توسط هاکنیز (۱۹۶۸) ارائه شده است. وی کیفیت زندگی زناشویی را به احساسات عینی از خوشنودی و رضایت لذت تجربه شده توسط زن و شوهر زمانی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند، مربوط می‌داند. کیفیت زندگی زناشویی حتی بیشتر از وجود بچه‌ها و مسائل مربوط به آن‌ها در پیش بینی طلاق نقش ایفا می‌کند (دوین و فورهند، به نقل از نصیری جامی، ۱۳۷۸). اهمیت کیفیت زندگی زناشویی، در تاثیر آن بر سلامت روانی و جسمانی پدیدار می­شود. مطالعات نشان داده است که کیفیت زندگی زناشویی، بر بسیاری از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی تاثیر می­گذارد (جدیدی و جان بزرگی، ۱۳۸۸).

[۱] . Giziber

[۲] . Ellis

[۳] .Waring

[۴]. Mc Master

[۵] .Furman .

[۶] Bradbury

[۷] Johnson & whiffen

[۸] Tseng

[۹] Mc Dermott

[۱۰] Josselson

[۱۱] Beavers model

[۱۲] Olson

[۱۳] King & Hinds

۲۱ Liu

[۱۵] Park

[۱۶] Hinchlift

[۱۷] Cella

[۱۸] Cynthia

[۱۹] Eysenck

[۲۰]. Hornquist

[۲۱]. Glenn

[۲۲]. Cole

[۲۳]. Larson

[۲۴]. Holman

[۲۵] Giziber

[۲۶] Baner

[۲۷] Hile

[۲۸] Aloja

[۲۹] Bario

[۳۰] Garsia

[۳۱] Hakinse

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:34:00 ب.ظ ]




تعاملات: ممکن است ویژگی تعاملات میان زوجین برای کیفیت زندگی زناشویی مهمتر از صفات اجتماعی یا فردی باشد. مثلاً، لویس و اسپانیر (۱۹۷۹)، گزارش کرده­اند که احترام مثبت، ارتباطات اثر بخش، غیاب تعارض نقش و رضایت­مندی به کیفیت زندگی زناشویی بالاتر می­انجامد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

برقراری و حفظ ارتباط زناشویی سالم و رضایت بخش بر اساس فراهم شدن فضای خانوادگی با همسرانی برخوردار از سلامت و رضایت، مثبت اندیشی، مساوات، انعطاف پذیری، احساس مسؤلیت و عالم و عامل بودن، تعهد و انصاف و خوش بینی، حل مسالمت آمیز مسایل و مانند اینها را لازمه تحکیم روابط زناشویی و در نتیجه داشتن زندگی رضایت­مندانه می­دانند (به پژوه و رمضانی،۱۳۸۴). برادبوری و همکاران (۲۰۰۰) به گزارش مطالعاتی پرداخته­اند که پیشنهادگر یک الگوی چرخه­ای از تقاضاهای بسیار از یک همسر و احتراز بسیار از جانب دیگری می­باشد که در نهایت به کاهش کیفیت زندگی زناشویی می­انجامد.

شکست در برقراری ارتباط یکی از رایج­ترین مشکل­هایی است که از سوی همسران ناراضی ابراز می­شود. ده رفتار مانع از ارتباط همسران به شرح زیر است: نق زدن، حرف همدیگر را قطع کردن، فاجعه آمیز کردن مسایل، بگو مگو کردن در مورد چیزهای کم اهمیت، تعمیم بیش از اندازه، منحرف شدن از موضوع اصلی، پر توقع بودن، توهین کردن، ریشخند زدن و انتقاد گزنده (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

روابط جنسی: فعالیت جنسی تنها یک نمونه از رفتار متقابل زن و شوهر است و بدیهی است که رضایت از رابطه جنسی ارتباط تنگاتنگی با رابطه کلی زن و شوهر دارد. یک ارتباط جنسی مشکل آفرین ممکن است بر تعامل عمومی زن و شوهرها تأثیر زیان آوری داشته باشد. در عمل ممکن است چرخه معیوبی از تأثیر رخ دهد که در آن ناهماهنگی زناشویی در عملکرد موفقیت آمیز جنسی تداخل نموده و ناهنجاری جنسی موجب بروز ناسازگاری زناشویی بیشتری گردد. وقوع هر یک از مشکلات جنسی یا زناشویی ممکن است تأثیر زیان آوری بر سایر حوزه­ها بگذارد (باگاروزی،۱۳۸۷). بنابراین جای شگفتی نیست که بین کیفیت زندگی زناشویی و رضایت جنسی همبستگی بالایی وجود دارد. یاوری کرمانی (۱۳۸۷) در پژوهش خود به بررسی رابطه رضایت‌مندی زناشویی و جنسی در زنان پرداخت، نتایج بررسی او نشانگر وجود همبستگی بالا در این دو بود.

اکثر زن و شوهرهایی که برای اختلال جنسی به درمان روی می­آورند، کیفیت زندگی زناشویی پایین را نیز عنوان می­ کنند. به طور مشابه، اغلب افرادی که برای درمان زناشویی مراجعه می­ کنند از مشکلات رابطه جنسی رنج می‌برند. گاهی اوقات مشکلات مربوط به رابطۀ غیر جنسی زوجین می ­تواند مسایل جزیی را که احتمالاً در زندگی جنسی آنان وجود دارد، تشدید کند. بعضی مواقع رابطه جنسی به میدان جنگ برای کشمکش­های زناشویی مبدل می‌شود. برای مثال، برخی از همسران برای اثبات برتری یا به دلیل حسادت و تنبیه­گری، ناخواسته مشکلات عمده­ای را در رابطۀ جنسی میان خود و شریک جنسی­شان پدید می­آورند (مرادی،۱۳۷۹).

مدت ازدواج: این یافته که کیفیت زندگی زناشویی با گذشت زمان کاهش می­یابد، یافته­ای متداول محسوب می­شود (استتس، به نقل از غلامعلیان و احمدی،۱۳۸۷). اکثر پژوهش­ها بر سال­های اولیۀ ازدواج تمرکز کرده‌اند. به عنوان مثال، کارنی و برادبوری (۱۹۹۷)، دریافتند که نمرات رضایت زناشویی در خلال چهار سال اول ازدواج کاهش یافته و سپس افزایش می­یابد. ادعاهای اولیه مبنی بر اینکه ازدواج­ها بعدها در طی سال‌های آتی بهبود می­یابند توسط پژوهش­های اخیر تأیید نشده­اند. مقایسۀ میان مطالعات پیشنهادگر آن است که کیفیت زندگی زناشویی در وهلۀ اول به سرعت کاهش یافته و سپس افزایش می­یابد (الیس، ۲۰۰۴).

روابط قبل از ازدواج: روابط قبل از ازدواج با فردی به غیر از همسر فعلی از رابطه­ای منفی با رضایت و ثبات زناشویی برخوردار است (استتس،۱۹۹۶؛ به نقل از الیس، ۲۰۰۴). همچنین کیفیت زندگی زناشویی در ازدواج‌های اول بالاتر از ازدواج­های بعدی است. روابط قبل از ازدواج از رابطۀ منفی با کیفیت زندگی زناشویی برخوردار است. اما با این حال مشخص نمی­باشد که آیا واقعیت زندگی کردن با هم یا نوع افرادی که قبل از ازدواج با هم زندگی می­ کنند در این اثر دخیل می­باشد (الیس، ۲۰۰۴).

 حضور کودکان: افراد با فرزند کیفیت زندگی زناشویی بهتری را در قیاس با افراد بدون فرزند گزارش می‌کنند. اینکه فرزندان چگونه در طی دوران بارداری و طفولیت بر کیفیت زندگی زناشویی تأثیر بگذارند در بین زوجین متفاوت است و ممکن است در این بین سبک­های تعاملی و فرزند پروری در تعیین اثرات تولد فرزندان بر کیفیت زندگی زناشویی حائز اهمیت­تر باشند (برادبوری و همکاران، ۲۰۰۰). همچنین به نظر می­رسد پس از تولد فرزندان رابطه زناشویی بیشتر بر کارکردهای ابزاری و کمتر بر ابراز هیجان متمرکز می‌شود بویژه برای زنان. تولد یک نوزاد از رابطه معنادار با اختلافات زناشویی ادراکی برخوردار است (راجرز،۲۰۰۱؛ به نقل از الیس، ۲۰۰۴).

تقسیم وظایف: عدم توافق بر سر تقسیم وظایف در منزل یک منبع کیفیت زندگی زناشویی پایین محسوب می­شود. ویلکی و همکارانش (۱۹۹۸) دریافته­اند که شوهران دارای نگرش­های سنتی در هنگامی که همسرانشان شاغل هستند از سطوح کیفیت زندگی زناشویی پایین­تری برخوردار هستند. ظاهراً ادراک از عدالت، اثرات ترجیحات تقسیم وظایف و ترجیحات نقش بر کیفیت زندگی زناشویی را متعادل می­ کند. کیفیت زندگی زناشویی همچنین متأثر از انتظارات نقش در بافت طبقۀ اجتماعی می­گردد، مثلاً در طبقات پایین­تر ممکن است زنان به خاطر احتیاج روی به کار بیاورند و از زنان دارای تحصیلات بالا انتظار کار کردن برود. بنابراین در اینجا این خود استخدام نخواهد بود که برای کیفیت زندگی زناشویی حائز اهمیت است بلکه مسئله مهم میزان تطابق تجارب خانواده با استخدام خواهد بود (الیس، ۲۰۰۴).

کیفیت زندگی زناشویی همسر: نشان داده شده است که کیفیت زندگی زناشویی زنان و شوهران از رابطه‌ای معنادار و مثبت در هر یک از مقاطع سنجش برخوردار است. راسل و ولز (۱۹۹۴)، دریافتند که کیفیت زندگی زناشویی همسر حائز بیشترین تأثیر بر کیفیت زندگی زناشویی است. با پیشنهاد به اینکه عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی یکی از زوجین از تأثیر قابل ملاحظه بر کیفیت زندگی زناشویی دیگری برخوردار است (الیس، ۲۰۰۴).

[۱]. Stets

[۲]. Karney

[۳]. Bradbury

[۴]. Rogers

[۵]. Wilkie

[۶]. Russel

[۷]. Wells

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:34:00 ب.ظ ]




عوامل خارجی

ویژگی­های والدین: نشان داده شده که غالباً کیفیت زندگی زناشویی از نسلی به نسل دیگر منتقل می­شود (لارانس و هولمان،۲۰۰۲؛ به نقل از سامانی،۱۳۸۶). یک تبیین به عمل آمده برای این مطلب آن است که کودکانی که در معرض ازدواج­های دارای کیفیت پایین قرار می­گیرند از الگوهای نقش مناسب کارکرد ارتباطی محروم مانده و از مهارت­های اجتماعی مناسب برخوردار نمی­شوند و یا اینکه پاسخ­های ناسازگارانه­ای را در قبال تعارضات اکتساب می­ کنند. لویس و اسپانیر (۱۹۹۹) گزارش کرده­اند که هر چه مواجهه فرد با الگوهای نقش مناسب برای کارکرد زناشویی بیشتر باشد کیفیت زندگی زناشویی بالاتر خواهد بود (الیس، ۲۰۰۴).

آماتور و بوث (۱۹۹۷) دریافتند که سطح تحصیلات والدین و درآمد از رابطه­ای مثبت با کیفیت و کمیت روابط زناشویی فرزندان برخوردار است. آنها پیشنهاد کرده­اند والدینی که از منابع بیشتری بهره­مند هستند بهتر قادر به برطرف ساختن فشارهای اقتصادی فرزندان و تسهیل رفاه اجتماعی ـ اقتصادی آنها خواهند بود (مثلاً از طریق تسهیل ورود آنان به تحصیلات عالی) (الیس،۲۰۰۴). با این حال برنز و دانلوپ (۲۰۰۰) پیشنهاد کرده‌اند که اثرات طلاق والدینی از تأثیر قوی­تر به نسبت اثرات ویژگی­های فردی برخوردار نیستند و این ویژگی­ها حائز تأثیر قوی­تری بر روابط فردی هستند. بنابراین ممکن است یک مؤلفۀ توارث ویژگی­های روانی و شخصیتی در تأثیرات والدینی دخیل باشد.

ویژگی های افراد مهم دیگر: لویس و اسپانیر (۱۹۹۶) با مرور شواهد مربوطه پیشنهاد کرده­اند که تأیید یا مخالفت با یک رابطه از سوی خانواده و دوستان می ­تواند بر کیفیت زندگی زناشویی تأثیر معنادار بگذارد. در حالی‌که یک شبکۀ اجتماعی قوی می ­تواند منجر به افزایش کیفیت زندگی زناشویی شود، مقاومت مستمر می ­تواند حائز تأثیری منفی بر کیفیت یک رابطه باشد (آخرتی، ۱۳۸۶).

رویدادهای استرس­آور: ویلیامز (۱۹۹۵) یک رابطۀ معنادار را بین رویدادهای استرس­آور زندگی و کیفیت زندگی زناشویی گزارش کرد. رویدادهای استرس­آور زندگی از قبیل رویدادهای ضربه زا و فشارهای شغلی یا اقتصادی نیز می­توانند باعث افزایش فشارهای خانوادگی و استرس­های ارتباطی از طریق پاسخ­های انزجاری و نامؤثر به تعارضات گردند. با این حال زوجینی که قادر به مقابله هستند ممکن است در این بین به تقویت رابطۀ خود بپردازند (برادبوری و همکاران، ۲۰۰۰).

۲-۱-۵٫ کیفیت زندگی زناشویی مطلوب

در گذشته کیفیت زندگی زناشویی مطلوب برآوردن نیازهای ضروری زوجین بدون تغییری خاص در آن بود. این همان معنای دانش فرمانش اولیه را می­رساند، یعنی اینکه زوجین در برابر تغییر مقاومت می­ کنند و می­کوشند آن را به حالت قبل باز گرداند. گلدنبرگ و گلدنبرگ (۱۳۸۹) در حال حاضر، کیفیت زندگی زناشویی مطلوب را به گونه‌ای در نظر می­گیرند که زوجین به خاطر تداوم رابطه خویش می­توانند تغییرات مربوطه را تحمل کنند. در واقع، استواری زوجین وابسته به تغییر آن‌هاست. در ادامه گلدنبرگ و گلدنبرگ (۱۳۸۹) موازنه میان تعادل ساختی و ساخت­زدایی را معرف زوجین برخوردار از کیفیت زندگی زناشویی مطلوب می­دانند. از یک طرف تعادل ساختی به گرایش نظام برای حفظ ثبات ـ یا حالت تعادل پویا ـ اشاره دارد، و از طرفی دیگر منظور از ساخت­زدایی فرآیندی است که نظام با بهره گرفتن از آن، ساختار خود را به منظور انطباق با شرایط محیطی جدید تغییر می­دهد. این تغییر منعطف نظام، این امکان را فراهم می­سازد تا در برابر تحریکات جدید پاسخ­گو بوده و نسبت به نوآوری، تغییر و رشد حالتی گشوده داشته باشد.

به نظر ویرجینیا ستیر و ریسکین (۱۹۷۹؛ به نقل از آخرتی،۱۳۸۶) زوجینی که دارای کیفیت زندگی زناشویی مطلوب هستند، مشکلات خود را به درجات و در زمان­بندی­های متفاوت حل می­ کنند، این زوجین از فلج یا خشک و سنگواره نمودن فرآیندهای تعاملی در رابطه‌شان اجتناب می­ورزند. در چنین روابطی، کشمکش و تعارض از آنجا که فرآیندهای رشدی را تقویت می­ کند، مثبت ارزیابی می­شود. والش (۱۹۸۲) زوجینی را که فاقد علائم مرضی هستند و در شرایط مطلوب به سر می­برند و نیز آنهایی را که از لحاظ آماری عادی هستند، دارای کیفیت زندگی زناشویی مطلوب معرفی کرده است. وجه دیگر تعریف کیفیت زندگی زناشویی مطلوب می‌تواند بر حسب فرآیندهای موجود در رابطه زوجین باشد؛ فرآیندهای اساسی شامل پا گرفتن، نگهداری، شکوفایی زوجین در رابطه با یک‌دیگر و نیز سیستم­های اجتماعی است. اینکه چه چیزی طبیعی، نمونه و یا مطلوب به شمار آید در زمینه ­های عرفی و اجتماعی توصیف می شود و متناسب با خواسته­ های متفاوت داخلی و خارجی رابطه زوجین که احتیاج به انطباق با جریان چرخه زندگی دارد، تغییر می­ کند (نقل از نیکولز و شوارتز،۱۳۸۷).

زیمون، کلمنت و اشتیرلین (به نقل ۱۹۹۵؛ نقل ازپیرمرادی،۱۳۷۹) تفاوت­های اساسی بین دو نوع رابطه زناشویی با کیفیت مطلوب و نامطلوب را در استراتژی حل مشکل، فضای عاطفی رابطه، قابلیت تغییر در مراحل مختلف چرخه زندگی زناشویی، تعادل و توازن در نزدیکی و فاصله در روابط زناشویی و وجود مرزهای مؤثّر بین زوجین می­دانند.

[۱]. Larson

[۲]. Holman

[۳]. Lewis

[۴]. Spanier

[۵]. Burns

[۶]. Dunlop

[۷]. Williams

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]