مقاله علمی با منبع : دیدگاه دلبستگی جانسون و ویفن |
جانسون و ویفن (۲۰۰۳) معتقدند مسئله اساسی در زوجهایی که امنیت عاطفی را تجربه نمیکنند، دلبستگی نا امن است و نحوه ایجاد این نا امنی و تداوم آن و همچنین تغییر سبک دلبستگی زوجین را تبیین میکنند. این رویکرد به درمانگر برای درک و تغییر عملکرد خانواده که منبع درد است اما میتواند منبع لذت و رضایت شود کمک می کند.
این دیدگاه معتقد است بسیاری از مشکلات و علائم مراجعین انعکاس مشکلات ناشی از دلبستگی ناامن است، زیرا نامنی دلبستگی، روابط را ناایمن میکند و آشفتگی هیجانی ایجاد می کند. دلبستگی ناامن وقتی رشد میکند که یک مظهر دلبستگی (مثل مادر یا همسر) از نظر هیجانی غیرقابل دسترس باشد. عدم دسترسی به مظهر دلبستگی به دلایل مختلف میتواند بروز کند. اول بخاطر اینکه این مظهر دلبستگی خودش دلبستگی ناامن دارد و از نزدیکی در رابطه اجتناب میکند. افرادی که از نزدیکی اجتناب میکنند برای صمیمی بودن با دیگران احساس عدم صلاحیت میکنند و وقتی دیگران نیاز به دلبستگی به آنان دارند، تمایل به طرد دیگران دارند. غیرقابل دسترس بودن به ویژه در لحظات بحرانی میتواند این پیام را ایجاد کند که نیازمند بودن شرم آور است و احتمالاً پرهیز از تماس با دیگران را تسریع میکند. غیرقابل دسترس بودن همچنین وقتی اتفاق میافتد که مظهر دلبستگی در هیجانات منفی مثل احساس خشم و افسردگی، غوطه ور باشد. این هیجانات منفی بر توانایی فرد برای در دسترس بودن هیجانی اثر میگذارد، زیرا درگیری عاطفی باعث میشود فرد در تشخیص و درک نیازهای هیجانی فرد دیگر مشکل دشته باشد. این افراد همچنین ممکن است در پاسخ به نیازهای دیگران حتی وقتی نیاز دیگران را تشخیص میدهند، صلاحیت نداشته باشند. نیازهای دلبستگی در روابط بزرگسالی مانند روابط والدین و فرزندان در کودکی است و مسائلی مانند نیاز به دانستن این که همسر دوست داشتنی، در دسترس، حمایتگر و ثابت است را شامل میشود. بنابراین احساس امنیت عاطفی، به حس اطمینان با توجه به در دسترس بودن و پاسخگو بودن مظهر دلبستگی و احساس خود ارزشی و عدم طرد و غفلت اشاره می کند.
طرحوارههای مربوط به دلبستگی نوعاً مربوط به ترس از طرد بوسیله همسر و آرزو برای نزدیکی یا صمیمیت بیشتر با همسر است، و ترس از اینکه همسر وقتی به حمایت نیاز است غیرقابل اعتماد یا غیرقابل دسترس باشد. در روابط زناشویی غیرقابل دسترس بودن هیجانی همسر، دلبستگی ناامن را ایجاد می کند و دلبستگی ناامن منجر به افسردگی و خشم میشود. همین طور دلبستگی امن سازگاری را تسهیل میکند و آشفتگی هیجانی را کاهش میدهد، در حالی که دلبستگی ناامن هم ناامنی عاطفی ایجاد میکند و هم روی توانایی فرد برای سازگاری در رابطه اثر میگذارد. به منظور اطمینان از اینکه نیاز به دلبستگی ارضا میشود، بزرگسالان در دسترس بودن همسر و توانایی او برای ارضاء نیازها را بازنگری میکنند. شواهد دال بر غیرقابل دسترس بودن همسر، فقدان حمایت، فقدان عشق و صمیمیت یا طرد منجر به آشفتگی و رشد مشکلات ارتباطی میشود (بتانی و لورن،۲۰۰۸).
بنابراین اگرچه مشکل ظاهرا ناشی از مشکلات ارتباطی است اما مشکل زیربنایی تهدید دلبستگی امن است. دلبستگی امن فراتر از فقدان ناامنی و ترس از طرد است و شامل یک باور مطمئن نیز میشود که مظهر دلبستگی هم میتواند و هم از نظر هیجانی در دسترس و پاسخگو خواهد بود (جانسون و ویفن، ۲۰۰۳).
۲-۳-۴-۴٫ دیدگاه ترکیبی جسلسن
جسلسن به ۸ مقوله یا بعد امنیت عاطفی زوجین همراه با آسیب شناسی آن اشاره می کند:
علاقه یا نگاهداری: اولین تجربه میان فردی ما بعنوان یک انسان نگاه داشته شدن است. نظریههای رشدی و روابط شیء متناسب با این مرحله یا بعد امنیت عاطفی است. دنیل استرن میگوید امنیت عاطفی، صمیمیت و همدلی از گهواره آغاز میشود. مشاهدات استرن از کنشهای متقابل والدین و کودک نتایجی را برای امنیت عاطفی بزرگسالان ارائه میکند. اگر امنیت عاطفی، صمیمیت و همدلی واقعیت طفولیت را میسازند، پس باید در تصور درونی والدین پیگیری شود تا واقعیت طفولیت را شکل دهد. پس در بزرگسالی نیز امنیت عاطفی در تجربه ارتباط با دیگران ایجاد میشود. استرن همچنین پیشنهاد میکند که مرحله کودکی پیش کلامی یک مرحله رشدی ضروری برای یادگیری رفتارهای پیچیده تعامل غیرکلامی انسان هاست. فرا ارتباط در تقاضاهای غیرکلامی کودک برای نگاهداری بنا نهاده میشود (استرن، ۱۹۹۰، به نقل از الیس،۲۰۰۴).
سولومن (۱۹۸۹) معتقد است که ازدواج در بهشت یا آسمان ایجاد نمی شود، بلکه در تعاملات پویای اولیه بین والدین و کودک ساخته میشود که مکرراً در بزرگسالی دوباره فعال میشود. از دیدگاه جسلسن اگرچه نگاه داشتن به عنوان پیش مرحله ای برای وظایف توسعه یافته بعدی و موفقیت در امنیت عاطفی بزرگسالی است، اما افراد میتوانند مسئولیت روابط شان در زمان حال را به عهده بگیرند (نقل از الیس،۲۰۰۴).
دلبستگی: در این مرحله کودک بین مادر و سایر افراد تمایز قائل میشود. قبلاً کودک فردی بود که مورد علاقه بود، اما در این مرحله کودک میتواند به مادرش علاقه داشته باشد. رفتار دلبستگی در طول زندگی ادامه مییابد. افراد دلبستگی به افراد و اشیاء را در طول زندگی در تلاش برای رهایی از درد و تنهایی جستجو میکنند. از این طریق کودک روابط اجتماعی را مطابق با انتظار پاسخ دهی و در دسترس بودن دیگران در کودکی شکل میدهد. همین اصل در بزرگسالی ادامه مییابد. شیوه دلبستگی افراد ریشه در تجربه آنان با دلبستگی اولیه شان دارد و این انتظارات روی چگونگی انتظارات افراد از روابط اثر میگذارد. مارگارت ماهلر (۱۹۷۵) رفتار دلبستگی را ناشی از مرحله جدایی- فردیت میداند. این مرحله از سن سه ماهگی تا شش ماهگی اتفاق میافتد و وظیفه نهایی این مرحله برای کودک درونی کردن حضور شخص مادر است. این دیدگاه اهمیت انتقال روابط در رشد کودک را خاطرنشان میکند. لاکار (۱۹۹۲) دو نوع انتقال انحرافی و سالم را مطرح میکند. حرکت انتقالی انحرافی پیچیده است و امنیت عاطفی را محدود میکند، در حالی که انتقال سالم رشد ارتباط افراد را تسهیل می کند. انتقال میتواند امنیت عاطفی رابطه و درک را افزایش دهد یا مانع شود (نقل از الیس،۲۰۰۴).
هیجان یا شهوت: سومین بعد امنیت عاطفی تجربه هیجان یا شهوت است. در حالی که علاقه و دلبستگی آرام و درونی است تجربه هیجانی پرسر و صدا و توجه برانگیز است. جسلسن یک درک روان تحلیلی از ارتباط انسان مبتنی بر غرایز لیبدویی فروید را خاطرنشان میکند و مثال فروید از عقیده اودیپال را مطرح میکند. اریکسون (۱۹۸۲) یک نظریه آلتی از صمیمیت یا ازدواج را مطرح میکند. جسلسن میگوید غریزه جستجوی لذت ما را برای غلبه بر فضای بین ما از طریق رابطه جنسی یا لمس تحریک میکند و این تجربه هیجانی فضای بین مردم را عایق میشود. موضوع دیگر در ارتباط تجربه هیجانی به عنوان کاهش دهنده تنش است. جسلسن میگوید ما از کودکی به دنبال کامروایی بودهایم و ارضاء میتواند به عنوان کاهش تنش تلقی شود. به هر حال تجربه هیجانی سهم مهمی در هماهنگی صمیمیت و جدایی دارد (الیس،۲۰۰۴).
تصدیق یا اعتباربخشی چشم به چشم: تصدیق یا انعکاس تجربه درونی مطابق با فلسفه من- تو مارتین بوبر است. تجربه تماس جنسی یا ارتباط چشمی برای غلبه بر فضای بین افراد صورت میگیرد. در رابطه چشمی یا صمیمی است که ما خودمان را بیدار میکنیم و میتوانیم نتیجه گیری کنیم که ما در حضور دیگری و به خاطر دیگری با ارزشیم و وجود داریم. این بعد صمیمیت مطابق با روانشناسی خود کوهات (۱۹۷۷) نیز هست. کوهات از آیینه یا انعکاس برای توصیف اینکه کودک وقتی شخص دیگر در دسترس باشد یاد میگیرد تا آنچه میخواهد را بفهمد، استفاده می کند. انعکاس یا همدلی یک ابزار ضروری برای رشد مفهوم خود سالم است. در کودکی ما آگاه میشویم که پدر و مادر اشخاص جدایی از ما هستند. کودک شروع به استفاده از لغت دیگری میکند و واکنشهایش به عنوان یک انعکاس است که میتواند به کودک درباره تجربه خود یاد بدهد. بنابراین انعکاس در چشمهای مادر یعنی آن چیزی که مرکز حس کودک از خود میشود در بزرگسالی نیز ادامه خواهد یافت (نقل از الیس،۲۰۰۴).
هویتیابی یا کمال طلبی: همان طور که کودک رشد میکند، میفهمد که دیگران به ویژه بزرگسالان بزرگتر و قویتر از او هستند. هویت یابی و کمال طلبی فرد را به این افراد قدرتمندتر مربوط میکند و به فرد کمک میکند بیشتر شبیه این افراد شود. این با مفهوم آدلر که میگوید برتری طلبی روانشناختی مربوط به نیاز به غلبه بر احساس حقارت در شخص است قابل مقایسه است. در نیاز ما به شبیه شدن به یک فرد یا حتی کنترل روی دیگران ما به شکلی عملی میکنیم تا بر فضای بین خودمان غلبه کنیم. ما نردبانی را برای ارتقای جستجو می کنیم تا بر روی آن بایستیم یا با کفشهای دیگران و در جای دیگران راه می رویم.
تقابل و بازآوایی یا تشدید: تقابل تصویر دو انسان که در کنار یکدیگر با تعادل راه میروند را نشان میدهد. این مرحله مشابه مرحله صمیمیت در مقابل انزوای اریکسون است و به معنای تناسب با دیگران است.
احاطه شدن: احاطه شدن به معنای تعلق به گروه، شغل، مذهب و خانواده است. مردان به طور سنتی توسط شغل و زنان توسط خانواده یا کودکانشان احاطه می شوند. هر فرد محیطی را جستجو میکند تا فرصت پیدا کند نیازهایش را از دیگران بگیرد. تجربه احاطه شدن یک پیش درخواست تکامل از بعد ارتباطی است. این مرحله با مرحله تولید کردن اریکسون منطبق است.
مراقبت: در طول رشد شخص یاد میگیرد که دیگران نیز نیازهایی دارند و ما میتوانیم به وسیله توجه به نیازهای دیگران بر فضای بین خودمان فائق آییم و نیازهای دیگران را به نیازهای خودمان ترجیح دهیم. این مرحله مشابه با عشق رولومی است. مراقبت به عنوان منبعی از آرزوها است، یعنی وقتی ما از دیگران مراقبت می کنیم خودمان را در ارتباط با دیگران کامل میبینیم و در بعد عمیق انسان بودن حرکت می کنیم (الیس،۲۰۰۴).
۲-۳-۴-۵٫ دیدگاه تعاملی باگاروزی
امنیت عاطفی یک فرآیند تعاملی است که شامل یک تعداد از ابعاد مرتبط میشود. امنیت عاطفی یک نیاز واقعی انسان است و در یک چارچوب نیاز بقا برای دلبستگی رشدی میکند. آشفتگی های شدید در مرز دلبستگی مادر- کودک یا شکست دلبستگی کودکی پیامدهایی برای رشد امنیت عاطفی واقعی در زندگی بعدی دارد. نیاز به امنیت عاطفی به عنوان رشد، پختگی، تمایز یافتگی و تظاهر پیشرفته نیاز جهانی بیولوژیکی برای نزدیکی بدنی، ارتباط و تماس با انسانهای دیگر مفهوم سازی می شود (باگاروزی،۱۳۸۷).
باگاروزی (۱۳۸۷) امنیت عاطفی را شامل نه بعد امنیت روانشناختی، عقلانی، جنسی، جسمانی، معنوی، زیبایی شناختی، اجتماعی، تفریحی و فعلی میداند. شدت کلی نیاز به امنیت عاطفی و ابعاد نه گانه آن برای هر فرد متفاوت از دیگران است. افراد با توجه به تفاوتهای فردی در شدت و نوع امنیت عاطفی با یکدیگر متفاوتند. با در نظر گرفتن این تفاوتها بین افراد میتوان درک کرد که چگونه یک زن و شوهری که نیاز کلیشان برای امنیت عاطفی از نظر شدت نیاز مشابه است، هنوز ممکن است از در میان گذاشتن تجربه صمیمیت در رابطه شان ناراضی باشند. متاسفانه بسیاری از همسران این تفاوتها را خوب یا بد، سالم یا ناسالم، خواستنی یا غیرقابل قبول تعبیر و تفسیر می کنند. یکی از وظایف اولیه درمانگران کمک به زوجین برای درک و پذیرش تفاوت در شدت نیازهاست. زوجهایی که به خاطر عدم رضایت از نیازهای امنیت عاطفی وارد درمان میشوند، به تدریج یاد میگیرند که تفاوتشان در شدت نیازهای کلی و شدت ابعاد نیازها یک موضوع ساده مربوط به تفاوت هاست. در ارتباط با ابعاد امنیت عاطفی با گاروزی به دو محور امنیت عاطفی قابل قبول و قابل پذیرش اشاره می کند:
امنیت عاطفی قابل قبول و متقابل: امنیت عاطفی یک فرآیند پویا و تعاملی است که براساس اطمینان و احترام متقابل شکل میگیرد. بنابراین هر همسر باید اطمینان کامل برای در میان گذاشتن عمیق ترین افکار و احساساتش بدون ترس از قضاوت و ارزیابی داشته باشد. علاوه بر این برای درک اینکه همسر کاملا آنچه را مطرح می شود میپذیرد، یک فرد باید احساس کند که همسرش متقابلاً پذیرفته می شود و سطوح عمیق خودافشایی وجود دارد. این پذیرش قابل قبول و متقابل است که به رابطه اجازه میدهد به سمت سطوح عمیق امنیت عاطفی و عشق حرکت کند.
رضایت قابل پذیرش و متقابل: ممکن است از بحث قبلی این طور استنباط شود که اگر دو همسر در شدت نیازها در یک بعد متفاوت باشند احساس عدم رضایت در آن بعد میکنند. اما اطلاعات بالینی از این دید حمایت نمیکند و وجود اختلاف در ابعاد امنیت عاطفی لزوماً به معنای عدم رضایت نیست و ممکن است علیرغم اختلاف در این زمینه باز هم رابطه رضایت بخش باشد.
رضایت از امنیت عاطفی یک موضوع کاملاً شخصی و ذهنی است. این فرایند ارزیابی ذهنی با در نظر گرفتن دو فرایند رضایت قابل قبول و رضایت متقابل قابل درک است. رضایت قابل قبول یک رضایت درونی است که یک فرد با میزان و کیفیت پذیرش نسبت به همدلی و درکی که همسر در پاسخ به خودافشایی صمیمانه و ابراز یک نیاز احساس شده نشان میدهد، تجربه میکند. رضایت متقابل یک رضایت درونی است که یک شخص با عمق، میزان، کیفیت خودافشایی همسر و بیان نیاز احساس شده برای ابعاد امنیت عاطفی مشترک تجربه میکند (باگاروزی،۱۳۸۷).
[۱] - Attachment
[۲] - Johnson & whiffen
[۳] - Insecunity Attachment
[۴] - Bethany & Lorne
[۵] - Security Attachment.
[۶] - Josselson
[۷] - Holding
[۸] - Stern
[۹] -Solomon
[۱۰] - Mohler.
[۱۱] - Lakar
[۱۲] - Passionate
[۱۳] - Erikson
[۱۴] - Bober
[۱۵] - Kohat
[۱۶] - Adler
[۱۷] - Rolomey
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-02-31] [ 05:31:00 ب.ظ ]
|