الگوهای بهزیستی روانشناختی: |
الگوی ویسینگ و وان دان: ویسینگ(۱۹۹۸) و وان دان(۱۹۹۴)یک سازه بهزیستی روانشناختی کلی را معرفی کردندکه بوسیله احساس انسجام و پیوستگی در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی و زندگی، مشخص و اندازه گیری میشود. آنها تاکید می کنند که بهزیستی روانشناختی، سازه ای چند بعدی یا چند وجهی است و این حیطه ها را در بر میگیرد:
الف)عاطفه: در افراد بهزیست یا خوشبخت، احساس مثبت بر احساس منفی غلبه دارد.
ب)شناخت:این افراد رضایت از زندگی را تجربه می کنند، به نظر آنها زندگی مقابل درک و
کنترل است.
ج)رفتار: افراد بهزیست چالش های زندگی را میپذیرند و به کار و فعالیت علاقه دارند.
د)خود پنداره: افراد بهزیست توانایی اثبات خویشتن خود را دارند.
و)روابط بین فردی: افراد بهزیست به دیگران اعتماد می کنند و از تعامل اجتماعی هم برخوردارند(غنی زاده،۱۳۸۵؛ به نقل از پولادی،۱۳۹۱).
-
- الگوی تعادل پویا: بر اساس مدل تعادل پویا پژوهش ها در زمینه بهزیستی روانشناختی براساس این تفکر بوجود آمدند که اگر شخص قادر به دنبال کردن و انجام دادن نیاز های اساسی انسان باشد خوشحالی را تجربه می کند. این پژوهش ها عواملی را مشخص می کنند که عبارتند از موقعیت های بخصوص، رویدادهای درونی، ویژگی های دموگرافیک که بهزیستی را تحت تاثیر قرار می دهند. بر اساس مدل تعادل پویا، شخصیت قویترین پیش بینی کننده بهزیستی است(دینر، لوکاس، ساه، اسمیت،۱۹۹۹). این مدل توسط هیدی کینگ (۱۹۹۲) مطرح شده و بیان می کند که افراد دارای حد متوسطی از بهزیستی هستند که توسط شخصیت آنها تعیین میشود. آنها عقیده دارند که افراد دارای شخصیت برون گرا نسبت به افرادی که دون گرا هستند، احتمال بیشتری دارد که رویداد های معینی را تجربه کنند. این رویدادها سطح پایه بهزیستی روان شناختی را تحت تاثیر قرار میدهد در حالی که حوادث غیر عادی فرد را در سطح بالا وپایین بهزیستی قرار می دهند نه در حد متوسط. مدل تعادل پویا بیان می کندکه افراد زمانی که به موقعیت های بهنجار برخورد می کنند به سطح پایه بر میگردند(دینر، اوشی، لوکاس،۲۰۰۳).
- نظریه هدف غایی: نظریه هدف غایی در مورد بهزیستی ادعا می کند که به دست آوردن شادکامی به دستیابی به یک هدف یا مجموعه ای از نیاز ها بستگی دارد. ساختار و نوع هدف یک فرد در زندگی و رسیدن به این هدف سطح رضایت از زندگی فرد را مشخص می کند(دینر،۲۰۰۳). نظریه هدف غایی نشان میدهد که بعضی عوامل ممکن است مانع بهزیستی باشند. این عوامل شامل فقدان هدف، آرزو و یا تعارضات ناهشیار بین اهداف میباشند. رویکرد های هدف غایی اشاره می کنند که یک شخص ممکن است به خاطر اهداف غیر واقعی یا مشکل در رسیدن به هدفش نتواند به اهداف غایی زندگیش برسد. در نظریه های معروف به هدف غایی، باور بر این است که شادکامی و خوشبختی ذهنی زمانی به دست میآیدکه افراد به اهداف مبتنی بر ارزش ها و نیازهای خود، جامه ی عمل بپوشانند(دینر، اوشی، لوکاس،۲۰۰۳).
- الگوی ریف: ریف با تأکید به اینکه سلامت مثبت چیزی فراتر از فقدان بیماری است؛ اشاره کرد که بهزیستی روانشناختی به آنچه فرد بدان نیاز دارد اشاره می کند. او معتقد است برخی از جنبههای کنش وری بهینه، مانند تحقق هدفهای فرد متضمن قانونمندی و تلاش بسیار است. این امر ممکن است در تعارض کامل با شادکامی کوتاهمدت باشد. او معتقد است که بهزیستی را نباید سادهانگارانه، معادل باتجربه بیشتر لذت در مقابل درد دانست. در عوض بهزیستی دربرگیرنده تلاش برای کمال و تحقق نیروهای بالقوه فرد است.بهزیستی روانشناختی اشاره به حسی از سلامتی دارد که آگاهی کامل از تمامیت یکپارچگی در تمام جنبههای فرد را شامل میشود. بر این اساس ریف مؤلفههای بهزیستی روانشناختی را دربرگیرنده ۶ عامل دانست:
الف) پذیرش خود: یکی از مؤلفههای کلیدی داشتن احساس مثبت نسبت به خود است. البته نه به معنای خودشیفتگی و عزتنفس خیلی بالا و غیرمعمول، بلکه به معنای احترام به نفسی که بر اساس آگاهی از نقاط ضعف و قوت خود هست بهطوریکه فرنز تأکید داشته است که آگاهی از کاستیهای خود و نیز پذیرش اشتباههای خویش یکی از مشخصه های بسیار مهم داشتن شخصیت کامل و تکاملیافته است. اریکسون(۱۹۵۹) بیان داشت که یکی از عوامل یکپارچگی الگو، رسیدن به آرامش در عین وجود پیروزیها و ناامیدیها و شکستهای گذشته است. چنین خود پذیری بالایی بر اساس خود سنجی واقعبینانه، آگاهی از اشتباهات و محدودیتهای خود و عشق نسبت به خود و دیگران بناشده است.
ب)هدفمندی در زندگی: توانایی پیدا کردن معنا و جهتگیری در زندگی و داشتن هدف و دنبال کردن آنها، که تمامی اینها در تقابل با خوشبختی قرار دارد. اولین و روشنترین نظریه در مورد هدفمندی در زندگی را ویکتور فرانکل داده است. فرانکل دیدش نسبت به ارتقای سطح زندگی و اهداف و معنای زندگی آنقدر عمیق بوده که توانسته در سالهای بعد از آزادیاش روشی از رواندرمانی را ارائه کند که با آن افراد میتوانند در برابر سختیها و رنجها پایداری و مقاومت کنند.
ج)رشد شخصی: یا توانایی شکوفا ساختن کلید نیروها و استعدادهای خود، پرورش و به دست آوردن تواناییهای جدید که مستلزم روبهرو شدن با شرایط سخت و مشکلات هست زیرا روبهرو شدن با این شرایط باعث میشود فرد نیروهای درونی خویش را بجوید و نیز توانایی جدید را به دست آورد. چه زمانی بیشتر احتمال یافتن این نیروها میرود؟ زمانی که فرد تحتفشار قرار بگیرد این استعدادها مکرراً کشف میشوند و قدرت خود را در سختترین شرایط نشان می دهند خود شکوفایی انسانها طی چالشها و شرایط نامطلوب، بیانگر توانایی روانی انسان برای کنار آمدن با مشکلات، تحمل بسیاری از مصیبتها و بازگشت پس از پشت سر گذاشتن آن و پیشرفت پس از گذار از موانع هست.
د)تسلط بر محیط: یکی دیگر از کلیدهای رسیدن به بهزیستی، تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است.یعنی هرکس باید بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطرافش تسلط و احاطه داشته باشد و این کار درگرو این است که فرد محیطش را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. چنین تلاش و تسلطی تنها از تلاش و عملکرد خود فرد و در متن کار، خانواده وزندگی اجتماعی او به دست میآید.داشتن کنترل در زندگی چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبروست.این جنبه تأکید داردکه برای ایجاد و حفظ محیط کاری و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نیروی خلاقه او احتیاج دارد. چنین محیطی است که برای فرد و اطرافیانش بهترینها را به همراه را به همراه دارد و زمانی که در این محیط قرار داریم متوجه میشویم که تسلط قوی ترین نیروی انسان است.
ه)خود مختاری: به این معناست که فرد بتواند براساس معیار ها و عقاید خویش عمل و زندگی کند، حتی اگر بر خلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده جامعه باشد.فرنز(۱۹۶۴) تاکید می کند که اگر انسان کاملا رشد یافته و خود شکوفا، کسی است رها از هر گونه قرارداد اجتماعی و سنن. به نظر میرسد این بعد از بهزیستی کاملا مفهوم فضیلت غربی را میرساند که در آن فرد برای رسیدن به خود مختاری و انتخاب سبک زندگی بر اساس خواسته ها و دیدگاه های شخصی و درونی خویش، کاملا انزوا طلب میشود وقتی برخی از ننگ ها را هم میپذیرد. بنابراین فردی که چنین روش با شکوهی را برای زندگی بر میگیرد، توانایی زندگی در تنهایی و بی کسی را دارد. چنین طرز زندگی هم شجاعت و هم تنهایی را میطلبد.
و)روابط مثبت با دیگران: عبارت است از برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیزعشق وزیدن به دیگران.این جنبه اجتماعی-ارتباطی بهزیستی، در برگیرنده بالا و پایین شدن های روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است. به این معنا که روابط می تواند از یک رابطه شدیدا عاشقانه صمیمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی در نوسان باشد(ریف و سینگر، دینبرگ،۲۰۰۴).
خلاصه اینکه، وجود حوادث و احساسات نامطلوب نیست که عامل خوشبختی است بلکه نحوه کنار آمدن با این مسایل ناگوار و چگونگی برخورد با آن هاست که تعیین کننده ی بهزیستی فرد است وبه طور خلاصه خوشبختی و خوشی از طریق رویارویی و مواجهه با چالش های زندگی، مشکلات و نیاز ها به دست میآید نه از طریق تفریح کردن و عدم داشتن هرگونه کشمکش و تعارض و نه با داشتن زندگی یکنواخت و بدون تغییر و پستی و بلندی.
[۱].Lucas
[۲].Suh
[۳].Smith
[۴].Ohshi
[۵].Singer
[۶].Dienberg
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-02-31] [ 05:43:00 ب.ظ ]
|