کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


 



هوش یکی ازجذابترین وجالب توجه ترین فرآیندهای روانی است که جلوه های آن درموجودات مختلف به میزان متفاوت مشاهده می شود. واژه هوش کیفیت پدیده ای را بیان می کند که دارای حالت انتزاعی بوده و قابل رؤیت نیست. به علت  دارا بودن چنین ویژگی تعریف آن مشکل است وازاینروتعاریف متعددی ازآن ارائه شده است. برخی هوش را کنش مغزی و توان روانی موجود زنده می دانند. عده ای  هوش را بیشتر درحل مسایل وامور تلقی می کنند. به نظرافرادی دیگرهوش ترکیبی ازتفکروتخیل است.  به نظر اشخاصی  دیگرهوش درک  روابط علت و معلولی میان پدیده ها است.

تعاریفی که در سالهای اخیر ارائه شده‌اند در یکی از این سه طبقه، جای دارند:

تعاریفی که به سازگاری یا انطباق با محیط تاکید دارند.

تعاریفی که به توانایی یادگیری موضوعات مختلف تاکید دارند.

تعاریفی که برتفکرانتزاعی، یعنی توانایی استفاده ازمفاهیم مختلف، نمادهای کلامی وعددی تکیه دارند. (پورشریفی،۱۳۸۲، ص۱۸)

همانطور که مشاهده می‌شود عمده این تعاریف به سه گروه عملی، تحلیلی و کاربردی تقسیم می‌شوند که به ترتیب : نتیجه عملی هوشمندی درزندگی ، تجزیه عوامل تشکیل‌دهنده هوش وسنجش ازطریق آزمودنی‌های هوشی را مدّ نظر قرار می‌دهند. با توجه به این مطالب برای داشتن تعریف تقریباً کا ملی از هوش باید این سه جنبه مد نظر گرفته شوند : توانایی و استعداد کافی برای یادگیری و درک امور، هماهنگی و سازش با محیط، بهره‌برداری از تجربیات گذشته، بکاربردن قضاوت واستدلال و پیدا کردن راه حل منطقی درمواجه شدن با مشکلات.  (میلانی فر،۱۳۸۳، ص۲۴)

- بطور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، می‌توان به سه گروه تربیتی (تحصیلی)، تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد:

تعریف تربیتی هوش : به اعتقادروان شناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می‌شود وازاین رویک نوع استعداد تحصیلی به شمار می‌رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می‌کنند که کودکان باهوش نمره‌های بهتری دردروس خود می‌گیرند و پیشرفت تحصیلی چشمگیری نسبت به کودکان کم هوش دارند.

تعریف تحلیلی هوش: بنابه اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیده‌های رمزی ویا قدرت ورفتارمؤثرو یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله« دیوید وکسلر»[۱]، روان شناس امریکایی، پیشنهاد شده باشد که بیان می‌کند : هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطقی ورفتار مؤثردرمحیط.

تعریف کاربردی هوش : درتعاریف کاربردی ، هوش پدیده‌ای است که ازطریق تستهای هوش سنجیده می‌شودوشاید عملی‌ ترین تعریف برای هوش نیز همین باشد.

دیدگاه های دانشمندان مشهور در باره هوش

   آلفرد بینه[۲]، روان‌شناس فرانسوی می‌گوید : هوش آن چیزی است که آزمونهای هوش آن را می‌سنجد و باعث می‌شود افراد عقب‌مانده ذهنی از افراد طبیعی و باهوش متمایز شوند. (همان منبع، ص۳۲ )

بینه و سیمون[۳]: کار بینه براین فرض استوار بودکه هوش قابلیت عمومی درک و استدلال است واین قابلیت می تواند به شکلهای گوناگون جلوه گرشود . وی مدعی بود که هوش یک قوه ذهنی بنیادی است این قوه ذهنی همان قضاوت است که گاه ازآن تحت عنوان عقل سلیم،عقل عملی وتوانایی انطباق با شرایط یاد می شود بینه و سیمون درست قضاوت کردن، درست درک کردن ودرست استدلال کردن را فعالیتهای بنیادی هوش می دانند و برهمین اساس هوش راتوانایی فرد درقضاوت، ادراک واستدلال تعریف می کنند. بینه معتقد است ساختمان هوش ازچهاراستعداد فهم وابتکار، انتظارواستعداد توجیه فکر درجهت معین ترکیب یافته است .

تعریف وکسلرازهوش : ازدید وکسلرهوش نتیجه تأثیردایمی ومتقابل فرد با محیط است واگراین رابطه متقابل به صورت متعادل انجام گیرد، موجب توانایی سازگاری فردبامحیط وپیشرفت هوشی می شود. ازنظروکسلرهوش به مثابه مفهوم کلی مطرح است. وی هوش راجامع می داند و برهدفمندی رفتار نیز تأکید  می ورزد واعمال هوشی را اعمال هدف مدار تلقی می کند.  دیوید وکسلر ازمعروفترین کسانی است که تعریف نا فذی از هوش ارائه نموده است. از نظر وی، هوش عبارت است از توانایی کلی و جامع درفرد که باعث تفکر منطقی ، فعالیت هدفمند و سازگاری با محیط می‌شود. در نظر وی، هوش یک توانایی جامع است، یعنی مرکب ازعناصر یا اجزایی که به‌طور کامل مستقل ازهم نیستند و نشانه‌ هوشمندی فرد آن است که می‌تواند به صورت منطقی بیندیشدو اعمال برخواسته از هوش او اعمالی هدفدارهستند وتوانایی هوش به فرد این امکان را می‌دهد که خود را با شرایط محیط انطباق دهد. (اسماعیلی، گودرزی، ۱۳۸۶، ص۲۵)

به نظر لویس ترمن[۴]: هوش ظرفیت فرد درتفکرانتزاعی است وی پیرامون تعریف خود می نویسد که فرد به همان نسبتی که قادربه تفکرانتزاعی است، هوشمند است .

ثورندایک[۵]: وی فعالیتهای هوشی را در سه گروه جای داده است :

۱- هوش اجتماعی –  توانایی  درک اشخاص وایجاد رابطه با آنهاست.

۲- هوش عینی –  توانایی درک اشیاء کارکردن با آنها مانند تجارب ماهرانه وکاربا ابزارعلمی است.

۳- هوش انتزاعی – که اختصاص به انسان دارد توانایی درک علایم  کلامی وریاضی وکارکردن با آنها می باشد.

به نظروی هوش استعداد یادگیری ومورد استفاده قراردادن آموخته ها درسازگاری با اوضاع تازه وحل مسایل جدیداست و به عبارت دیگرهوش قابلیت تغییریا انعطاف درسازگاری است. وی معتقد است که هوش ازیک عده استعدادهای ذهنی اولیه ترکیب یافته ست. استعدادهایی مانند : فهمیدن معانی الفاظ، استعدادعددی، استعداد تصوروتجسم روابط مکانی، استعداد ادراک، استعداد یاد آوری یا شناخت مستقیم کلمات یا اعداد  و۰۰۰

وی اعتقاد دارد که هوش استعداد فطری عمومی یاعامل عمومی است که درهمه انواع فعالیت ذهنی مؤثراست .

پیاژه[۶]:به نظرپیاژه عبورازمراحل پایین و رسیدن به مراحل بالاتررشد، بستگی به ساختمان عصبی-بدنی، روابط اجتماعی، رشدهوش و تجارب زندگی او دارد.  نظرپیاژه را می توان دراین جمله خلاصه کرد که : هوش، استعداد انطباق با محیط است .

کلوین : روی یادگیری فرد تکیه می کند وهوش را استعداد یادگیری می داند .

اشترن[۸]: هوش، استعدادعمومی فرد برای سازگاری عقلی با مشکلات واوضاع تازه زندگی است. هوش،  استعداد استفاده ازتجربه های قبلی درحل مسایل تازه وپیش بینی مسایل بعدی است .

کهلر[۹]: هوش استعداد بینش درانسان و حیوان است. هوش ، ظرفیت یادگیری، تامیت دانش که کسب شده است وتوانایی سازگاری یا انطباق با کل محیط بویژه درشرایط جدید است .

کاپلان و سادوک[۱۰]: هوش را می توان توانایی شخص برای همگون سازی معلومات واقعی، یادآوری حوادث گذشته دورونزدیک، استدلال منطقی، ساختن وپرداختن مفاهیم و ۰۰۰ تعریف کرده است .

بورینگ[۱۱]: هوش جیزی است که به وسیله آزمونهای هوشی اندازه گیری  می شود. وی مؤلفه های مختلفی را درهوش شناسایی کرده است :۱- توانایی آموختن و بهره گیری از تجربه.۲- توانایی تفکر یا استدلال به شیوه انتزاعی.۳- توانایی انطباق با نوسانات جهانی نااستواردرحال تغییر۴- توانایی برانگیختن خویش برای انجام سریع  کارها یی که شخص انجام آنها را ضروری تشخیص میدهد.

گلاسه و رابیندویتز[۱۲]: به فراگردهوش توجه دارند و آن راعبارت ازتوانایی اثربخش حل  مسئله می دانند براساس دیدگاه  فراگردهوش، هوش شامل پیچیدگی ازطریق انتخاب، دسته بندی وساخت دهی اطلاعات می شود وافراد تیزهوش کسانی هستند که زودتروکارآمد ترازدیگران این کارراانجام می دهند.

دیدگاه فیزیولوژیستی: از نظر فیزیولوژی، هوش پدیده‌ای است که در اثر فعا لیت یاخته‌های قشر خارجی مغز(کورتکس) آشکارمی‌گردد وازنظرروانی نقش انطباق وسازگاری موجود زنده با شرایط محیطی و زیستی را بر عهده دارد. (عظیمی، ۱۳۸۷)

آر.بی. کاتل وجود دو جزء عمده درفعالیت هوشی را، تحت عنوان هوش متبلوروهوش سیا ل مسلم  فرض  کرده است. هوش سیا ل ظرفیت کلی ادراک رابطه است که معرف هوش بالقوه فرد، مستقل از اجتماعی شدن وآموزش وپرورش اواست. هوش متبلورسالها بعدازپایان یافتن دوران آموزشی به رشد خودادامه می دهد درحالیکه هوش سیال درحدود۱۴سالگی به اوج خود می رسد سپس به فلات درمی آید وآنگاه بعد از۲۰ سالگی سیر نزولی طی می کند.

 

ریموند کتل[۱۳]: هوش را با توجه به توانایی یا استعداد کسب شناختهای تازه وسپس تراکم شنا ختها درطول زندگی(یعنی کاربرد شناخت‌های قبلی درحل مسائل) بدین‌صورت تعریف می‌کند : مجموعه استعدادهایی که با آنها شناخت پیدا می‌کنیم، شناختها را به یاد می‌سپاریم وعناصر تشکیل‌دهنده فرهنگ را بکارمی‌بریم تا مسائل روزانه راحل کنیم و با محیط ثابت ودرحال تغییرسازگارشویم. (عظیمی، ۱۳۸۷)

جانسون : بین سطحI  وسطح  IIهوش تفاوت قایل شد. وی سطحI  را دارای ماهیتی متداعی وسطح II را به طو مستقیم شناختی تلقی کرد. درتواناییهایی که درسطح I قرارمی گیردشکل پاسخ ضرورتاً مشابه و همنواخت با شکل محرک است. تعاریف متعددازهوش راکه روانشناسان ارائه داده اند می توان درسه گروه تعاریف عملی، تحلیلی وکاربردی تقسیم کرد .

ترستون[۱۵]: هوش از هفت استعداد ذهنی بنیادی و مستقل از یکدیگر تشکیل می‌شود که بدین‌قرارند : کلامی، سیالی کلامی، استعداد عددی، استعداد تجسم فضایی، حافظه تداعی، سرعت ادراک و استدلال. گیلفورد، این تعداد را افزایش داده و اظهار داشت: هوش، دست‌کم از ۱۲۰عامل تشکیل می‌شود.

در مورد مفهوم هوش، روان‌شناسان به دو گروه تقسیم شده‌اند :  گروه اول براین اعتقادند که هوش، از یک استعداد کلی و واحد تشکیل می‌شود، اما گروه دوم معتقدند انواع مختلف هوش وجود دارد. آنچه تعریف دقیق از هوش را دچار مناقشه می‌کند آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچگونه پایه محسوس، عینی و فیزیکی ندارد. هوش، یک برچسب کلی برای گروهی از فرآیندها ست که از رفتارها و پاسخ‌های آشکار افراد استنباط می‌شود. (گنجی، ۱۳۸۶، ص ۲۴)

روانشناسان تربیتی معتقدندهوش کیفیتی است که سبب موفقیت تحصیلی می شود وازاینروآنرایک نوع استعدادتحصیلی تلقی می کنند.

دسته دیگری ازروانشناسان تعاریف تحلیلی رامطرح می سازند. ازدید این افراد ، هوش توانایی استفاده ازپدیده های رمزی ویا قدرت ورفتارموثرویا سازگاری با موقعیتهای جدیدوتازه ویا تشخیص حالات وکیفیات عوامل محیطی می باشد .

بهترین تعریف تحلیلی هوش را وکسلر بیان کرده است.

- هوش عبارتست ازتفکرعاقلانه، عمل منطقی ورفتارموثردرمحیط.

تعاریف کاربردی هوش اشعاردارد که هوش پدیده ای است که ازطریق آزمونهای هوشی سنجیده می شود.

۱- پیچیدگی فعالیتهای ذهنی.

۲- توجه بعضی به نقش ووظیفه هوش و توجه عده دیگربه ساختمان هوش.

۳- وسواس دربه کاربردن اصطلاحات به طوری که درک روانشناسان رابهترتعبیر کند.

۴- نتیجه گیری تعریف هوش از راه سنجش آن.

به لحاظ این اختلافات وپرداختن به تعریف هوش اصطلاح رفتارهوشیاریا رفتارحاکی ازهوش را که عامل عینی است به کار می برند .

ویژگیهای رفتار هوشیار :۱ - حساس و دقیق بودن به آنچه دراطراف فرد اتفاق می افتد ۲- تجسم و نگهداری ۳- تخیل ابداعی یا ابتکاری ۴- بصیرت یا بینش ۵- انتقاد ازخود ۶- پشتکار واعتماد بر خود ۷- انگیزش قوی آزمونهای هوشی قادربه معرفی تمام تواناییهای بالقوه آزمودنی ها نیستند وتنها نمونه های نسبتاًمحدودی ازتواناییهای خودرا نشان می دهند .

[۱]-Divid Wecsler

[۲]-Binet

[۳]-Binet & Simon

[۴]-Lois Terman

[۵]-Sorendic

[۶]-Piyazheh

[۷]-Kelvin

Eshtern 1-

Kohler 2-

Kaplan&Sadoc  ۳-

Boring 4-

Gelaseh&Rabindoyts 5-

۱-Cattell

[۱۴]-Janson

[۱۵]-Thurston

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-02-31] [ 05:31:00 ب.ظ ]




اندازه گیری بهره هوشی، توزیع و تفسیر آن

هوشبهریک فردممکن است نسبت به نوع آزمون مورد استفاده به اندازه ۲۵تا ۳۰شماره تغییر کند. برای بدست آوردن یک نمره هوشبهر دوروش متفاوت وجود دارد. درروش قدیمیتر، بهره هوشی به این ترتیب به دست می آید که ازکودک بخواهیم به مجموعه پرسشهایی پاسخ  دهد وبدین ترتیب سن عقلی وی را بدست می آوریم وازتقسیم سن عقلی برسن واقعی هوشبهر را بدست می آوریم.

دانلود مقاله و پایان نامه

سن عقلی

————— =(IQ) هوشبهر

سن واقعی

آزمونهای هوشی وکسلروبینه هردو میانگین۱۰۰وانحراف معیاربه ترتیب ۱۵و ۱۶ می باشد. راه دیگربه دست آوردن هوشبهرآن است که به کودک سوالاتی می دهند که معرف گروه سنی  کودک  است وسپس نمره کودک با نمره همه کودکان آن سن مقایسه می شودوبراساس آن یک مقیاس، مقیاس هایی به نام هوشبهرانحراف به دست می آید. یعنی اینکه کودک تا چه درجه ازحدمتوسط عملکرد گروه  سنی خودش منحرف می شود. حاصل نمره هوشبهردرواقع دونوع مقیاس به دست می دهد اول آنکه سطح ذهنی جاری کودک رادرمقایسه با گروه سنی خود وی نشان می دهد و دوم آنکه میزان رشد ذهنی کودک را درآینده پیش بینی می کند. برای  توزیع هوش درمیان افراد جامعه ازمنحنی طبیعی یا بهنجاراستفاده می شود. منحنی طبیعی الگویی است که نحوه پراکندگی تفاوتهای موجود درمیان افراد رابه شیوه های منظم بیان می کند .

لازم به یادآوری است که هوشبهرنمی تواند به طورسطحی ملاک قضاوت درمورد توانایی ها واستعداد های یک فرد تلقی شود. دراکثرموارد هوشبهربه تفسیرمتخصص نیازدارد. هنگام قضاوت درمورد افراد، علاوه برهوشبهربه اطلاعات دیگری نظیرسابقه تحصیلی، حرفه ای، شرایط خانوادگی وحتی پرونده پزشکی آنان نیزاحتیاج داریم. هوشبهر کودکان کمتراز۳ سال یا حتی ۴ سال که به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود درطول زمان پایایی کافی ندارد. هرچه سن کودک بالاترباشد هوشبهراو نیزضریب اطمینان بیشتری خواهدداشت نمی توان هوشبهررایک ضریب ثابت وغیرقابل تغییرتلقی کرد. درمواردی بهره هوشی براثرحوادث مختلف زندگی تغییر می کند. این نوسانها ممکن است به عوامل زیر مربوط باشد : نوع آزمون ، شخصیت آزماینده، تجارب مطلوب ونامطلوب درفاصله بین دوآزمایش، محل آزمایش، انگیزه آزمودنی، بیماریهای جسمی وروانی، اختلافات خانوادگی، وضعیت اقتصادی، فاصله زمانی آزمایش تجربیات نشان می دهدکه هوشبهر ثابت نیست وگاهی به علل مختلف تغییرمی کند مثلاً کودکانی که ازبعضی خواص شخصیتی، مانند اعتماد به نفس، استقلال عمل، رقابت سازنده، انگیزه یادگیری و۰۰۰ برخوردارند، با رفتاروویژگیهای فردی بهره هوشی خود را افزایش می دهند. برعکس کودکانی که ازاین ویژگیها برخوردارنیستند ممکن است درهوشبهرخود اثرسوء بگذارند و سبب کاهش آن شوند. به این ترتیب ملاحظه می شود که شخصیت هم ممکن است بهره هوشی را کم یا زیاد کند. ولی آیا ویژگیهای شخصیتی انسان ارثی هستند یامحیطی؟  به نظرمی رسدکه دراینجا نیز میان وراثت ومحیط تأثیر گذاری وتأثیر پذیری متقابلی وجود دارد که جدایی ناپذیراست.

 

انواع هوش

در سال ۱۹۸۳، هاروارد گاردنر تئوری خود را تحت عنوان هوش چندگانه  معرفی نمود. او این ایده را ایجاد کرد که هوش را نمی توان تحت یک عنوان کلی در نظر گرفت و بعنوان یک چیز منفرد دانست و آنرا با یک ابزار ساده اندازه گیری کرد.وی هفت نوع هوش رادراین تئوری مطرح نمود ودراین اواخر هوش طبیعیدان رااضافه نموده وعنوان کرده که ممکنست احتمالات دیگری شامل روحی[۱] وتجربی[۲] نیزوجود داشته باشد.

هوش دیداری / فضایی[۳]  : این نوع هوش توانایی درک پدیده های بصری است. یادگیرنده های دارای این نوع هوش ، گرایش دارند که با تصاویرفکرکنند وبرای به دست آوردن اطلاعات نیازدارند یک تصویرذهنی واضح ایجاد کنند. آنها ازنگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاویر، ویدیووفیلم خوششان می آید. مهارت های آنها شامل مواردزیراست : درک نمودارها وشکل ها، طراحی، نقاشی، ساختن استعاره ها وتمثیلهای تصویری، تفسیرتصاویردیداری.

هوش کلامی/ زبانی[۴] : این نوع هوش یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. این یادگیرنده ها مهارت های شنیداری تکامل یافته ای دارند ومعمولا سخنوران برجسته ای هستند. آنها به جای تصاویر، با کلمات فکر می کنند. مهارتهای آنها شامل مواردزیرمی شود: گوش دادن، حرف زدن، قصه گویی، توضیح دادن، تدریس، درک قالب ومعنی کلمه ها، قانع کردن دیگران به پذیرفتن نقطه نظر آنها.

هوش منطقی / ریاضی[۵]  :  هوش منطقی / ریاضی یعنی توانایی استفاده ازاستدلال، منطق واعداد. این یادگیرنده ها به صورت مفهومی با استفاده ازالگوهای عددی و منطقی فکرمی کنند وازاین طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرارمی کنند. مهارتهای آنها شامل این مواردمی شود: مسئله حل کردن، تقسیم بندی و طبقه بندی اطلاعات، انجام محاسبات پیچیده ریاضی، کار کردن با شکلهای هندسی.

هوش بدنی/جنبشی[۶] :  این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن واستفاده ازاشیاء. ین یادگیرنده ها خودشان را از طریق حرکت بیان می کنند. آنها درک خوبی ازحس تعادل وهماهنگی دست وچشم دارند(به عنوان مثال دربازی با توپ)مهارتهای آنها شامل این موارد می شود : رقص، هماهنگی بدنی، ورزش، هنرپیشگی، تقلید حرکات.

هوش موسیقی / ریتمیک[۷]:  این نوع هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. این یادگیرنده ها با بهره گرفتن از صداها، ریتم ها و الگوهای موسیقی فکرمی کنند. آنها بلافاصله چه با تحسین وچه با انتقاد ، به موسیقی عکس العمل نشان می دهند. خیلی از این یادگیرنده ها بسیاربه صداهای محیطی (ما نند صدای زنگ، صدای جیرجیرک وچکه کردن شیرهای آب) حساس هستند. مهارتهای آنها شامل موارد زیرمی شود : آواز خواندن، سوت زدن، نواختن آلات موسیقی، آهنگ سازی، بیاد آوردن ملودی ها.

هوش بین فردی[۸] : یعنی توانایی ارتباط برقرارکردن وفهم دیگران. این یادگیرنده ها سعی می کنند چیزها راازنقطه نظرآدمهای دیگرببینند تا بفهمند آنها چگونه می اندیشند واحساس می کنند.آنها معمولاًتوانایی خارق العا ده ای دردرک احساسات، مقاصد وانگیزه ها دارند. آنها معمولاًسعی می کنند که درگروه آرامش را برقرار کنند وهمکاری را تشویق کنند. ایشان هم ازمهارتهای کلامی (مانند حرف زدن) وهم مهارتهای غیرکلامی (زبان بدن) استفاده می کنند تا کانالهای ارتباطی با دیگران برقرار کنند. مهارتهای آنها شامل موارد زیرمی شود : دیدن مسائل ازنقطه نظردیگران (نقطه نظردوگانه)، گوش کردن، برقراری روابط مثبت با دیگر مردم.

هوش درون فردی[۹]:  این هوش یعنی توانایی درک خود وآگاه بودن ازحالت درونی خود. این یادگیرنده ها سعی می کنند احساسات درونی، رؤیاها، روابط با دیگران ونقاط ضعف وقوت خودرادرک کنند. مهارتهای آنها شامل مواردزیرمی شود : تشخیص نقاط ضعف و قوت خود، درک و بررسی خود، آگاهی ازاحساسات درونی، تمایلات و رؤیاها، ارزیابی الگوهای فکری خود، باخود استدلال و فکر کردن. (گاردنر،۱۹۸۳)

هوش عاطفی (هیجانی)[۱۰] : گلمن ازبین ۷نوع هوشی که گاردنربیان کرده بودکه آنهاعبارتنداز:۱) زبان شناختی۲) منطقی ۳) موزیکال  ۴) جنبشی ۵) فضایی/بصری۶) هوش درون فردی۷) هوش­میان فردی بودند، ازهوش درون فردی به مفهومی به نام” فرا حالتی"رسید که طبق تعریف گولمن یعنی آگاهی ازعواطف خودمان. او با این مفهوم، مدل مایروسالووی را تعدیل کرد. گلمن درتعریف هوش عاطفی می­گوید: “مهارتی که دارنده­ی آن می ­تواند ازطریق خود اگاهی روحیات خود را کنترل کند وازطریق خود مدیریتی آن را بهبود دهد وازطریق همدلی تأثیرآن را درک کند وازطریق مدیریت روابط ، به شیوه هایی رفتار کند که روحیه خودودیگران رابالا ببرد".(گلمن  ۲۰۰۱). ازدیگر هوشهای ذکر شده می توان به مواردزیرنیز اشاره نمود:

هوش مصنوعی[۱۱]: هوش مصنوعی طبق تعریف، شاخه ای ازدانش به حساب می آید که به ماشینها وابزارهای ساخت دست بشرتوانایی پیدا کردن راه حلهای مناسب برای حل مسائل پیچیده مطرح شده برای آنها را می دهد والبته این ویژگی باید براساس روش های مورداستفاده ذهن انسان باشند وبراساس الگوهای رفتاری هوش انسان بنیانگذاری شده باشد.

هوش معنوی[۱۲]  :اشاره داردبه مهارتها، توانائیهاورفتارهای لازم برای : توسعه وحفظ ارتباط با منشأ غایی همه موجودات، کامیابی درجستجوی معنی زندگی، یافتن یک مسیر اخلاقی که به هدایت ما درزندگی کمک نماید، درک معنویات وارزشها درزندگی شخصی وروابط بین فردی .

برای هوش معنوی ۱۰ جزء را مطرح نموده اند :                                                                  ۱ -عقل شهودی[۱۳]: نوربصیرت که به مااجازه می دهد درموردجنبه های خاصی  ازواقعیت، خیالبافی کنیم. همچنین این ویژگی حس درک هیبت وعظمت خلقت وحس خود شناسی را امکان پذیر می نماید.

۲- ادراک مستدل[۱۴]: نقطه مقابل عقل شهودی است. این فرآیندشامل :  ترسیم، توسعه وتحلیل بصیرت بدست آمده ازطریق شهود بخاطرروشن کردن معنا وجزئیات خاص بصیرت ما است.

۳ - آگاهی بر خواست و نیت : با ترکیب عقل شهودی وادراک مستدل ما قادرخواهیم بود که به یک حالت

دانستن وارد شویم، دانستن کامل هدف خواستهایمان.

۴- عشق و شفقت[۱۵]: نعمت عشق بیانگرجریان نامحدودعشق وانرژی الهی است.

۵- قدرت وعدالت متمرکز[۱۶]: نقطه مقابل عشق، زورومحدودیت است. زمانیکه درشکل مثبت ظهوریابد نشان دهنده عدالت وانصاف خواهد بود. این ویژگی ،ایجاد کننده نظم واحساس مسئولیت، وتوانایی کنترل و ارزشیابی رفتارهای خود شخص است.

۶- شفا و بخشش[۱۷]: وقتی عشق وزورومحدودیت بطورمطلوب، متعادل شوند نتیجه عبارتست از بهبود وتعدیل انرژی های متعادل نشده. شامل بخشش خود ودیگران، ابرازدلسوزی، خارج کردن عصبانیت بدون شکستن حریم د یگران .

۷- زندگی با شوق[۱۸]: بروزکامل عشق درشخصیت فردتوانایی برای زندگی با شادی و شوق است.

۸- زندگی با وقار، یکدلی و تعهد[۱۹]: بصورت پایبندی به اصول شخصی و نیروی متعالی خودش است.    بدون این حس شخص دچارلاقیدی می شود. دراینحالت شخص می تواند وسوسه رارد کندودررفتارها  وصحبتها یش تعهد به ارزشهای شخصی را نشان دهد ومسیر اخلاقی راهنمای وی درزندگی و کسب و کار خواهد بود.

۹- پیوند و خدمت خلاق[۲۰]: این ویژگی بردوعملکرداشاره دارد. یکی داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوندداشتن با دیگران. دراینجا شخص ترکیبی ازحضور خداوند،عشق و وقاررا درامورعادی زندگی روزانه اش ازخود نشان می دهدورفتارهای اوبراساس کارهای مثبت ومتعهدانه است.

۱۰- پادشاهی خداوند/ شادی وتکمیل/ زندگی با هوش معنوی مطلوب[۲۱]: یعنی شخص هرچه را درزندگی  با  آن سروکاردارد یا اساساً دردنیا وجود دارد را نشئه ای ازوجود خداوند وحضورخداوند ونظارت اوبراعما لش بداند واینکه همه چیزبه خواست واراده خداوند انجام می گیرد.

هوش فرهنگی [۲۲] : هوش فرهنگی ، نیزیکی دیگراززیرمجموعه‌های هوش است که به عنوان بحثی جدیددرسال‌های اخیر مطرح گردیده است. منظورازهوش فرهنگی، توانایی درک قضاوت ارزشها، باورها، هنجارها و هنجارها وعادتهای فردی و جمعی است. هوش فرهنگی، توانایی افراد برای رشد شخصی ازطریق تداوم یادگیری وشناخت بهترمیراثهای فرهنگی، آداب ورسوم وارزشهای گوناگون ورفتارمؤثربا افرادی با پیشینه فرهنگی وادراک متفاوت است. ارلی و آنگ[۲۳](۲۰۰۴) هوش فرهنگی رابه عنوان قابلیت فرد برای سازگاری مؤثربا قالبهای نوین فرهنگی تعریف می کنند وساختارهوش فرهنگی را به انواع دیگر هوش از جمله هوش عاطفی و اجتماعی مربوط می دانند. (فیاضی، جان نثاراحمدی، ۲۰۰۶)

هوش سازمانی[۲۴] :

هوش سازمانی ازنظر کارل آلبرچت : وی می گوید : وقتی افراد با هوش دریک سازمان استخدام می

شوند تما یل به حماقت گروهی[۲۵]پیدامی کنند. عموماً سازمانها بیش ازآنکه توسط رقبایشان موردآسیب قرارگیرند خودشان بخود آسیب میزنند. عدم تبحراجرایی ، جنگهای اداری، مبارزات سیاسی درهمه سطوح، اختلال سازماندهی، قوانین ورویه های بی معنی، همه توطئه ها برای جلوگیری یک تجارت، ازبکارگیری همه نیروی مغزی است که برای آن پول می پردازدکه می توانیم به آن، حماقت تجمعی بگوئیم. تعریف وی ازهوش سازمانی عبارتست از: ظرفیت یک بنگاه برای بکارگیری همه نیروی مغزی اش، وتمرکزآن نیروی مغزی برانجام مأموریتش. بوسیله آن تعریف، نقش هوش سازمانی ساده است : موفقتر کردن بنگاه درمحیطش.

هوش سازمانی کامپیوتری شده :عبارتست از: اگرسازمانی هیچ سیستم پشتیبان بانک اطلاعاتی، هیچ استراتژی سیستم پشتیبان با نک اطلاعاتی، و هیچ استراتژی اقتضایی سیستم پشتیبان بانک اطلاعاتی نداشته باشد آنگاه آن سازمان دارای هیچ هوش سازمانی نیست.

هوشA   و هوش  B: هوش A توانایی ذاتی فردبرای رشد استعداد ذهنی است وهوشB سطحی است که رشد ذهنی به آن خواهد رسید و بعدها ازطریق مشاهده کنش ذهنی آزمودنی قابل تشخیص خواهد بود. هوشAقابل اندازه گیری نیست چون کنش ذهنی نوزاد قابل مشاهده نمی باشدازاینروضریب هوشی فقط هوش B رااندازه گیری می کند.

آزمون‌های هوش

انواع مختلف آزمونهای هوشی وجود دارد که هریک ازآنها هوش رااززاویه جداگانه وکمی متفاوت از بقیه مطرح می‌کند. با این همه ، اکثراین آزمونها سعی می‌کنند استعدادهایی را اندازه بگیرند که می‌توانند نتایج تحصیلی را بهتر منعکس کنند. ازجمله تقسیم ‌بندی آزمونهای هوش تقسیم براساس فردی یا گروهی بودن آزمونهاست. (گنجی ، ۱۳۷۹، ص۱۳۸)

آزمون‌های فردی هوش:  اولین آزمون هوش که درمقیاس بسیاروسیع مورد استفاده قرارمی‌گیرد، آزمون استنفورد- بینه است. به طورخلاصه، این آزمون ازروی آزمونی که برای اولین باردراوایل قرن ۲۰ به وسیله آلفرد بینه درفرانسه ساخته شده بود بوجود آمد. لوئیزترمن درسال ۹۱۶، آزمون بینه رادر دانشگاه استنفورد آمریکا، به منظور اندازه گیری هوش کودکان ۳ تا ۱۶ سال آمریکایی موردتجدید نظر قرار داد وآن را آزمون استنفورد – بینه نامید. آخرین تجدید نظر این آزمون در سال ۱۹۸۵ انجام گرفت.

منظورازاجرای انفرادی آزمون این است که آزمایشگردرهرنوبت تنها می‌تواند یک آزمودنی را بیازماید درنخستین تجدید نظردراین آزمون، نتیجه آزمودنی به صورت سن عقلی بیان می‌شد. سن عقلی یعنی این که کودک درپاسخگویی به آزمون، توانایی چه سنی را داشت. مثلاً اگریک کودک هفت ساله نتیجه متوسط کودکان هشت ساله را بدست می‌آورد، می‌گفتند که سن عقلی یا توانایی ذهنی  کودکان ۸ سا له را دارد. عیب آزمون سن عقلی این بود که عدد نسبی نبود ومیزان عقب ماندگی پیشرسی را به طور دقیق نشان نمی‌داد. مثلا اگرسن عقلی یک کودک ۶ ساله ،۵ سال وسن عقلی یک کودک ۲ ساله، ۱۱سال بود ظاهراً هر کدام یک سال عقب ماندگی داشت. امّا واقعیت این است که کودک ۶ ساله عقب مانده ترازکودک ۲ ساله بود. زیرا اهمیت عقب‌ماندگی درسنین پایین، بیشتر است. برای از بین بردن این عیب، ضریب هوشی یاهوشبهر رامحاسبه می‌کنند که یک عدد نسبی است ورابطه سن عقلی و تقویمی را نشان می‌دهد. برای محاسبه ضریب هوشی، سن عقلی را برسن  تقویمی تقسیم می‌کنند و برای این که عدد بدست آمده اعشار نداشته باشد، آن را در ۱۰۰ ضرب می‌کنند. بنابراین فرمول محاسبه ضریب هوشی چنین خواهد بود. بدین ترتیب اگر سن عقلی کودک ۷ ساله، ۸ سال باشد، ضریب هوشی او ۱۱۴خواهد بود. دراین فرمول، اگر صورت ومخرج کسربرابرباشند، یعنی اگرسن عقلی وسن تقویمی یکسان باشند، ضریب هوش ۱۰۰ خواهد بود.  بنابراین، می‌توان گفت که کودک عادی یا بهنجار کودکی است که سن عقلی وسن تقویمی او برابرند. به عبارت دیگر، کودک بهنجارتوانایی‌های سن خود را دارد. امروزه نتایج حاصل ازآزمون استنفورد- بینه را به این صورت تفسیرمی‌کنند که نتیجه آزمودنی را با نتایج نمونه‌ای از آمودنیهای همان سن مقایسه می‌کنند.  (همان منبع، ص۱۳۸)

آزمونهای و کسلر:  درمیان سایرآزمونهای انفرادی هوش ، می‌توان به آزمونهای وکسلر اشاره کرد. در سال ۹۳۷ ، دیوید وکسلر، در نیویورک ، تصمیم می‌گیرد، با استفاده ازروش متفاوت ازروش ترمن، آزمون هوشی تهیه کند. ترمن سوالات آزمون استنفورد- بینه را براساس سن تنظیم کرده بود، اما وکسلر، سئوالات آزمون خود را براساس درجه دشواری تنظیم می‌کند. وکسلر، درمجموع سه مقیاس فراهم می‌آورد : برای کودکان ۳ تا ۶ ساله ، برای کودکان ۵ تا ۱۵ ساله وبرای بزرگسالان.
تفاوت دیگربین آزمون استنفورد- بینه وآزمونهای و کسلراهمیت دادن آنها به اندازه‌گیری استعدادهای  کلامی است. آزمون استنفورد - بینه برای اندازه‌گیری استعدادهای کلامی تهیه شده است، درصورتی که مقیاسهای وکسلرطوری تهیه شده‌اند که استعدادهای کلامی وغیرکلامی را بطوریکسان اندازه می‌گیرند (نصف کلامی ونصف غیر کلامی(دیدگاه وکسلردوامتیازدارد. می‌توان استعدادهای کلامی وغیرکلامی را به طورجداگانه یا با هم اندازه گرفت. وافرادی هم که زبان آزمون را نمی‌دانند یا نمی‌توانند حرف بزنند تحت آزمایش قرارگیرند. لزومی نداردکه قسمت کلامی آزمونهااجرا شود. زیراهرآزمون فرعی نتایج مستقل فراهم می‌آورد.  (همان منبع، ص۱۴۱)

[۱]- spiritual

[۲]- existential

[۳]- Visual-Spatial intelligence

[۴]- Linguistic intelligence

[۵]- Mathematical intelligence

[۶]- Kinesthetic intelligence

[۷]- Musical intelligence

[۸]- Interpersonal intelligence

[۹]- Intrapersonal intelligence

intelligence Emotional 4-

[۱۱]- Artificial Intellegince

[۱۲] - Spiritual Intelligence

[۱۳]- Intuitive Wisdom

[۱۴]- Reasoned Understanding

[۱۵]- Compassion and Love

[۱۶]- Focused Power and Justice

[۱۷]- Healing and Forgiveness

[۱۸]- Living with Zeal

[۱۹]- Living with Dignity, Empathy and Commitment

[۲۰]- Creative Connection & Service

[۲۱]- Kingdom of God

Intellegince       ۵- Cultheral

[۲۳]- Earley &Ang

[۲۴]- Organizational Intelligence (OI)

۱-Collective Stupidity

 

[۲۶]-Inteligence Testes

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:31:00 ب.ظ ]




روانشناسان انواع هوش رادر۳گروه اصلی دسته­بندی کرده­اند :۱)هوش انتزاعی : به معنای توانایی ادراک وبکارگیری ماهرانه ازنمادهای ریاضی وکلامی می­باشد.۲ ) هوش­عینی : به معنای توانایی ادراک برخوردماهرانه باموضوعات می­باشد.۳) هوش­اجتماعی : به معنای توانایی ادراک دیگران است. (جانسون وایندویک،۱۹۹۹، ص ۴۸ ،به نقل ازخان محمدی) ریشه هوش عاطفی ازمفهوم هوش اجتماعی که اولین بارتوسط ثراندیک تعریف شده، نشأت می گیرد. مفهوم هوش عاطفی یک اصطلاح فراگیراست که مجموعه­ ی گسترده­ای ازمهارتها وخصوصیات فردی را دربرمی­گیردومعمولابه مهارتهای میان فردی ودرون فردی اطلاق می­گردد که فراترازحوزه مشخصی ازدانش پیشین بهره هوشی(IQ) و ومهارت فنی یا حرفه­ای می­باشد. صاحب نظران، هوش عاطفی رابا توجه به ویژگیها وکارکردهای آن به صورت زیر تعریف کرده اند:

دانیل گولمن : هوش عاطفی مهارتی است که دارنده آن می‌تواند ازطریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند، ازطریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد، از طریق همدلی، تأثیرآنها رادرک کند واز طریق مدیریت روابط ، به شیوه‌ای رفتارکند که روحیه خودودیگران را بالا ببرد .

جان مایروپیترسالوی : هوش عاطفی توانایی ارزیابی، بیان وتنظیم عاطفه خود ودیگران واستفاده کارآمداز آن است. (دوستار، ۱۳۸۲، ص۵۴)

«بار- آن[۱]» : هوش عاطفی تواناییهای یک شخص درمواجهه باچالشهای محیطی است وموفقیتهای فرد را درزندگی پیش بینی می کند. (وثوقی کیا ،۱۳۸۳، ص۲(

بار ـ آن معتقد است که هوش عاطفی (هیجانی ) مجموعه از توانایی‌ها، قابلیت‌ها و مهارت‌هایی است که فرد برای سازگاری مؤثر با محیط و بدست آوردن موفقیت درزندگی کسب می‌کند. از نظر وی هوش هیجانی و مهارت‌های اجتماعی ـ هیجانی طی زمان رشد و تغییر می‌کنند و می‌توان از طریق آموزش و برنامه‌های اصلاحی آنها را بهبود بخشید (بار-آن ، پارکر[۲]،۲۰۰۰).

پایان نامه

از نظر وی‌سینگر[۳]هوش عاطفی (هیجانی) استفاده هوشمندانه ازعواطف است. به این صورت که شما آگاهانه ازعواطف خود استفاده می‌کنید و رفتار و تفکرات خود را در جهت اهداف خود هدایت می‌کنید تا به نتایج جالب توجهی دست یابید. (وی سینگر، ۱۹۹۸).

بنابراین، هوش عاطفی را می توان به کارگیری قابلیتهای عاطفی خودودیگران، دررفتارفردی وگروهی برای کسب حداکثرنتایج، تعریف کرد.

تاریخچه هوش عاطفی

دوهزارسال پیش افلاطون گفت:«تمام یادگیری ها دارای یک زیربنای عاطفی هستند». براساس گفته ی افلاطون ازآن زمان تاکنون دانشمندان، پژوهشگران وفیلسوفان زیادی درجهت اثبات یا نفی نقش احساسات، مطالعات زیادی انجام داده اند. مبحث هوش عاطفی به سال۱۹۸۵برمی گردد که یک دانشجوی مقطع دکتری رشته هنردریکى ازدانشگاههاى آمریکا پایان نامه ا ى رابه اتمام رسانید که درآن هوش عاطفی (هوش هیجانى) رامطالعه کرده بود. سپس درسال۹۹۰ دواستاد دانشگاه درآمریکاجان مایر و پیترسالوی دو مقاله درموردهوش عاطفی نوشتند وپژوهشهای خود را درا ین رابطه آغاز کردند. این دواستاد دریافتند که برخی ازافراد درشناخت احساسات خودودیگران و حل مشکلات احساسی و عاطفی توانمند ترهستند آنان نقل می کنند که نظریه آنها درموردهوش عاطفی، عامل انگیزه گلمن برای نوشتن کتاب پرفروش خود درسال ۱۹۹۵ گردید. نتایج تحقیقات گلمن (۱۹۹۵ ) نشان می دهد مدیری که ازهوش عاطفی زیادی برخوردارباشد وازنظر فنی تجربیات لازم را داشته باشد، با آمادگی بیشتری نسبت به دیگران به رفع تعارضها وضعفهای گروهی درسازمان خواهدپرداخت. از آغازدهه۱۹۹۰ بحث درزمینه اثرات روان شناختی هیجان وکارکردهای انطباقی آن ونیزماهیت رابطه هیجان وشناخت با معرفی مفهوم هوش عاطفی ابعاد تازه ای به خودگرفت. درواقع مفهوم هوش عاطفی آخرین پیشرفت درزمینه فهم رابطه بین هیجان وتفکربوده ومحققان براین باورندکه کاربرد مفهوم “هوش” یک استعاره مناسب برای سازه ای است که ازآن با واژه هوش عاطفی یاد می شود. ابداع این مفهوم توسط سالووی و مایردردهه ۱۹۹۰صورت گرفت. (سالووی و مایر، ۱۹۹۷) این پژوهشگران درتعریف خود چهار مؤلفه پایه راذکرکرده اند که عبارتنداز:۱- ادراک و ابراز هیجان  ۲- تسهیل عاطفی تفکر۳ - فهم و تحلیل هیجانها وبکارگیری آگاهی عاطفی۴- تنظیم واکنشی هیجان جهت ارتقای رشدعاطفی وعقلانی. بنابراین می توان کفایتهای اساسی درگیردرهوش عاطفی راشامل ادراک عاطفی درخودودیگران، فهم این هیجانها واداره هیجان ذکرنمود. بسیاری ازپژوهشگران براین فرض اند که بین هوش عاطفی وعملکردمؤثردرتطابق با اقتضائات روزمره زندگی پیوند وجود دارد. هوش عاطفی عامل مؤثروتعیین کننده دربرآیندهای زندگی واقعی مانند موفقیت درمدرسه وتحصیل، موفقیت درشغل وروابط بین شخصی وبه طورکلی درکنش وری سلامت می باشد سیاروچی وهمکاران، ۲۰۰۲و لاونیس۲۰۰۵ دریافتند که هوش عاطفی بالا با سلامت عمومی بالا همبسته است وبا رفتارهای خطرآفرین کشیدن سیگاررابطه منفی داردومتغیربسیاراساسی درکنش وری های سلامت وسبک زندگی شخصی می باشد.( عابدی، ۱۳۸۸)

درسال ۱۹۸۹، “آیمان ساواف[۴]"، بازرگان ومدیربین المللی به تحقیق درزمینه عاطفی پرداخت. اوخبرنامه ای تخصصی گردآوری کردوریاست مؤسسه غیرانتفاعی آموزش درزمینه عاطفی را به عهده گرفت. دکتر"رابرت کوپر[۵]” به ارزیابی تحقیق جهانی درزمینه شعورعاطفی درتجارت وعرصه های مربوط پرداخت. درنتیجه این تلاش چندساله یک شرکت جدید تأسیس شد : صنایع دانش پیشرفته."کوپر “و"ساواف “باهمکاری"استراوریولی[۶] “مدیرعامل شرکت تجاری واحد سنجش ورهبری به نام سیستم های"ای سای[۷]” وگروه تحقیقی وی به رهبری دکتر"کارن تروکی[۸]” اولین نقشه میزان عاطفه وتاریخچه عاطفه اداری راکه ازلحاظ آماری ومعیارسنجی معتبراست تهیه کردند."ساواف برای اولین بارالگوی چهاراصل عاطفی را پیشنهاد کردوباهمکاری"کوپر"رئوس مطالب کتاب مدیریت عشق ووعاطفه راتنظیم کردند. وقتی کارتحقیق ونوشتن به طور جدی آغازشد"رابرت کوپر” تحقیق درزمینه عاطفه اداری راآغاز نمود وآن را به زبان خود بیان نمود. اوبااستفاده ازمغزتحلیل گروتحقیق درزمینه رفتارومثالهایی ازسالها مشاوره خود وتوسعه رهبری با تعدادی ازسازمانها ی عمده ایالات متحده وکانادا، چهاراصل شعورعاطفی را ارائه می دهدکه عبارتندازالگویی کارآمدکه به کمک"ساواف"مدیر ورئیس مؤسسه تحصیل درزمینه عاطفی آن را تدوین کرده است. بحث"کوپر"براساس ترکیب تحقیق مبتکرانه روزوتجربه رهبران سراسر دنیا قراردارد. (عزیزی، ۱۳۸۶ ، ص۲۰)

[۱]- Bar-on

[۲]- Parker

  1. Veisenger

Ayman Sawaf 1-

۲-Robert K.cooper، ph.D

Esther M.Oriol-I 3-

Essi 4-

۵-Karen Troki ، ph. D

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:30:00 ب.ظ ]




 امروزه اکثرآزمونهای هوش مورداستفاده آزمونهای گروهی است نه آزمونهای فردی . آزمونهای فردی برای تشخیص بسیارمفیدهستند. زیرابوسیله روان‌شناسانی بکاربرده می‌شوند که نه تنها، برای کنترل پاسخهای خوب وبد، آموزش دیده‌اند، بلکه درباره تفسیرناکامی‌ها، دشواریهای هردوموارد دیگرتجربه دارند. با این همه اجرای آزمونهای فردی به زمان زیادی نیازدارد(تقریبا بین یک تا دوساعت) ومقرون به صرفه نیست. روان‌شناسان نیزباید سا لها آموزش ببینندوتجربه کسب کنند تا بتوانند صلاحیت لازم برای اجرای آزمونهای فردی رابه دست آورند. علاوه برموارد بالا، بزرگترین مسأله دراستفاده ازآزمونهای فردی این است که رفتارآزماینده، نمی‌تواند درموردهمه آزمودنیها یکسان باشد. خستگی حاصل ازآزمودن چند آزمودنی به دنبال یکدیگر، دخالت عوامل بیرونی وحوادث غیرمنتظره، می‌توانند توضیح دستورالعمل، برخورد باآزمودنیها وتفسیرنتایج را تحت تأثیرقراردهند. برای صرفه جویی درزمان وهزینه وبرای ایجادشرایط حتی الامکان یکسان برای همه آزمودنیها، روان‌شناسان آزمونهای گروهی تهیه کرده‌اند. آزمونهای گروهی آنهایی است که درهرنوبت برروی تعدادزیادی ازافراد به اجرا درمی‌آید که ازجمله آنها آزمون نظامی آلفا، آزمونهای نابسته به فرهنگ کتل وآزمون ترسیم آدمک است . (همان منبع، ص۱۴۳)

آزمون نظامی آلفا : آزمونهای گروهی هوش، برای اولین بار، درجنگ جهانی اول بوسیله ارتش آمریکا مورداستفاده قرار گرفت. زیرالازم بود دومیلیون سربازدرکمترین زمان تحت آزمایش قرار گیرند واستفاده ازآزمونهای فردی برای این کارغیرممکن بود. گروهی ازروان‌شناسان مأموریت یافتند تااولین گروه آزمون گروهی هوش را که آلفا نام گرفت تهیه کنند.این آزمون که اولین آزمون مداد- کاغذی بود، می‌توانست استعدادهای شناختی، مثل استدلال ریاضی، مقیاس وقضاوت علمی رااندازه بگیرد.

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

آزمون نابسته به فرهنگ کتل : آزمونهای نابسته به فرهنگ کتل ازسه مقیاس زیر تشکیل می‌شوند: برای کودکان۴ تا ۸ ساله، برای عقب مانده‌های ذهنی، برای کودکان ۸ تا ۴ ساله، برای بزرگسالانی که کمترازدیپلم سواد دارند وبرای اکثرکسانی که مقیاس از۵۰ سال دارند.  برای سطوح بالاترازدیپلم برای دانشگاهیان و بزرگسالان باهوش. این آزمون ، اجازه می‌دهد تا توانایی استدلال، براساس درک آزمودنی ازقوانین حاکم بر تصاویرهندسی ارزشیابی شود.

آزمون ترسیم آدمک:  آزمون ترسیم آدمک خانم فلورانس کودیناف، با این استدلال بوجود آمد که کودکان همه فرهنگها امکان دارد که اشخاص رامشاهده کنند وروابط موجودبین اجزاوکل را به خاطر بسپارند. دستورالعمل آزمون بدین صورت است که از کودک می‌خواهند تا شکل یک آدم را بکشد آزمون آدمک نیزجزآزمونهای نابسته به فرهنگ به حساب می‌آید. آزمونهای نابسته به فرهنگ برای حذف اثر فرهنگ در اندازه‌گیری هوش تهیه شده‌اند. اماآنها نیز نتوانسته‌اند به نویدهایی که داده بودند بطورکامل عمل کنند. دراین آزمونها نیزکودکان فرهنگهای غنی بهترازکودکان فرهنگهای فقیر موفق می‌شوند . به طورخلاصه انواع آزمونهای هوش درجدول شماره ۱-۲نشان داده شده است .

جدول شماره ۱-۲انواع آزمونهای هوش

انواع آزمون های هوش نوع آزمون مورد استفاده

 

 

هوش فردی

آزمون استنفورد- بینه، که برای اولین باردراوایل قرن ۲۰به وسیله آلفرد بینه درفرانسه ساخته شد.

آزمون‌های و کسلر، که درسال ۹۳۷ ،توسط دیوید وکسلر، در نیویورک ساخته شد.

 

 

هوش گروهی

آزمون نظامی آلفا، که برای اولین بار، در جنگ جهانی اول بوسیله ارتش آمریکا مورد استفاده قرار گرفت .

آزمون نابسته به فرهنگ کتل که ازسه مقیاس تشکیل شده است.

آزمون ترسیم آدمک ، خانم فلورانس کودینا ف

 

استفاده بجا و نابجا ازآزمونهای هوشی: کارفرمایان مربیان ودرمانگران به طوردایم وبه منظورهای مختلف، ازآزمونهای گروهی و فردی هوش استفاده می‌کنند. کارفرمایان آزمونهای هوشی را برای استخدام وارتقا ء کارمندان بکارمی‌برند. مدارس، برای شناسایی نیازهای دانش آموزان واندازه گیری استعدادهای آنهاازآزمونها کمک می‌ گیرند تا درنهایت بتوانند آنها را برای رشته‌های مناسب راهنمایی کنند. درمانگران ازآزمونهای هوشی به دلایل مختلف کمک می‌گیرند، از جمله برای پی بردن به این که رفتاربیماران متناسب با سطح توانایی ذهنی آنها هست یا نه. با این همه چون هوش خیلی وسیعتر ازآن است که آزمونها اندازه می‌گیرند، نباید درتصمیم نتایج آزمونهای هوشی افراط کرد. روان‌شناسان وافراددیگری که آزمونهای هوشی رابه کارمی ‌برند با ید ازمحدودیتهای نتایج آنهاآگاه باشندوازاطلاعات دیگر نیز کمک بگیرند. گاهی دیده می‌شود که افرادتازه کار، قدرت پیش‌بینی خارق العاده برای آزمونها قائل می‌شوند نتایج آزمونهای هوشی گاهی برای پیش‌بینی موفقیت دراکثرجنبه‌های رفتاری مورد استفاده قرارمی‌گیرد. اما تحقیقات نشان داده است که متغیرهای دیگری ازجمله خلاقیت، سطح انگیزش ومهارت های حسی- حرکتی نیز می توانند شاخص‌های خوبی برای پیش بینی موفقیت درآینده باشند. در پیش‌بینی موفقیتها ، تنها برنتایج آزمونهای هوشی متکی شدن، درواقع ساده نگاری ومحدود پنداشتن فرایند موفقیت است .نتایج آزمونهابه شدت تحت تأثیرفرهنگ خانواده، اجتماع وتجربه‌های قبلی قرارمی‌گیرد. وبدین صورت که اعضای خانواده‌های تحصیل کرده ومرفه معمولاً نتایج بهتری به دست می‌آورند. درصورتی که افرادخانواده ها ی کم سوادواقعیت‌های قومی نتایج ضعیفی کسب می‌کنند. بااین که روان‌شناسان برای کاهش این تبعیض سعی کرده‌اند، آزمونهای نابسته به فرهنگ بسازند، اما تا امروزدراین تلاشها خیلی موفقیت آمیز نبوده است.  به همین دلیل، احتمال دارد که برخی آزمونهای هوشی درموردآزمودنیهایی به کاررود که برای آنها مناسب نیست. مثلا آزمودنی که درسطح تهران استاندارد شده است، نمی‌توان کودکان شهرستانی را تحت آزمایش قرارداد ودرمورد آنها پیش‌بینی‌های مهم به عمل آورد .( همان منبع، ص۱۴۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:30:00 ب.ظ ]




هوش عاطفی و بهره هوشی ضد یکدیگر نیستند، بلکه با هم تفاوت دارند. علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای بهره هوشی بالا وهشیاری عاطفی بسیار ضعیف (یا برعکس) باشند، نسبتاً نادرند. «جک بلوک»،روان شناس دانشگاه کالیفرنیا دردانشگاه برکلی، با استفاده ازمعیاری که کاملاً شبیه بهره هوشی وشامل قابلیتهای اساسی عاطفی واجتماعی است، به مقایسه افرادی که بهره هوشی بالایی دارند وافرادی که دارای استعدادهای عاطفی قوی هستند، پرداخته وتفاوتهای آنان راموردبررسی قرار داده است ( گولمن، به نقل ازدوستار،۱۳۸۲، ص۵۴) . فردی که فقط از نظر بهره هوشی(IQ) درسطح بالا، ولی فاقد هشیاری عاطفی است، تقریبا کاریکاتوری از یک آدم خردمند است، درقلمرو ذهن چیره دست است، ولی دردنیای شخصی خویش ضعیف. افرادی که ازهوش عاطفی قوی برخوردارند، ازنظر اجتماعی متعادل، شاد وسرزنده‌اند وهیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند واحساسات خود را به طورمستقیم بیان کرده وراجع به خود مثبت فکرمی‌کنند. آنان ظرفیت چشمگیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند ودررابطه خود با دیگران بسیاردلسوزو با ملاحظه‌اند واززندگی عاطفی غنی، سرشارومناسبی برخوردارند. آنان همچنین باخود، بسیارراحت برخورد می‌کنند. (دوستار،۱۳۸۲، ص۵۴ (. «ثرندایک» روان شناسی که به خاطرترویج مفهوم بهره هوشی دردهه های ۱۹۲۰ و۱۹۳۰ معروف است، معتقد است،«هوشیاری اجتماعی یا توانایی درک دیگران ورفتارمعقولانه درروابط انسانی (به عنوان یکی از ابعاد هوش عاطفی) خود یکی ازجنبه‌های بهره هوشی افراد محسوب می‌شود» (گولمن، به نقل از دوستار، ۱۳۸۲، ص۵۵٫ (

«گولمن» درکتاب موفق خود باعنوان هوش عاطفی (۱۹۹۵ ( ازکشفیات جدیدی سخن می گوید که هوش عاطفی بسیارمؤثرترازهوش عقلی است، او درکتابش ازتستی سخن می گوید که حدود۳۰ سال پیش انجام شده است. دراین تحقیق کودکان ۴ ساله راجداگانه به دانشگاه استانفورد به اتاقی می آوردند، در آنجا فرد مهربانی بود که به آنها شکلات می داد ومی گفت که آنها می توانند شکلات را همان لحظه بخورند یا اینکه صبر کنند تا او برگردد ودرآن صورت دو برابرشکلات بخورند. درفیلمی که ازکودکان گرفته شد آنها را مدتی که تنها بودند نشان می داد. برخی ازآنها برای اینکه شکلات خوشمزه را نخورند خود را سرگرم کارهای دیگرمثل آوازخواندن وبستن چشمهایشان می کردند. حدود یک سوم بچه ها لحظه ای که مرد اتاق را ترک می کند سریع شکلات رامی خورند. دو دهه دیگر دوباره همان کودکان که حالا دیگربزرگ شده اند دوباره جمع می شوند وازآنها مجدداً تست گرفته می شود. تفاوتهای اجتماعی واحساسی دوگروهی که سریع شکلات را خوردند و گروهی که برای دومین شکلات صــبر کردند بسیار تعجّب آوربود. گروه دوم قابلیت اجتماعی بیشتری نسبت به گروه اول داشتند، آنها بسیارکمتردچار خشم ، ترس و استرس می شدند وهنگام فشار برآنها دچاربی نظمی واغتشاش ذهنی نمی شدند. به استقبال چالشها و مشکلات می رفتند واعتماد به نفس داشتند، قابل اعتماد بودند، امّا آنهایی که شکلات را سریع خوردند ازمشکلات زندگی دوری می‌کردند، دربرابرحوادث به راحتی متأثروناراحت می شدند، خود را کم ارزش می دانستند. بنا به اعتقاد «گولمن» تمام این وقایع به دلیل تصمیم گیری دربخش احساسی مغز افراد است .در واقع،«گولمن» ازاین تست، قدرت تشخیص را عنوان می کند. بنابراین، فردی که قابلیتهای عاطفی بالایی دارد ازبخش احساسی مغز خود به خوبی بهــره می گیرد درمقایسه با فردی که هوش عقلی درسطح مشابه او دارد اما فاقد هوشیاری لازم عاطفی است درزندگی وارتباطات خود موفق ترعمل می کند، درمقابل استرس ومشکلات مقاوم است وذهنی پویا در برابر چالشها دارد. این امر اهمیت هوش عاطفی را در مقایسه با هوش عقلی نشان می دهد.

 

 

مقایسه هوش عاطفی و عقلی

بهترین حوزه مناسب برای مقایسه هوش عاطفی و هوش عقلی محیط کاراست زیرا فرد درمحیط کارخود علاوه برتوانمندیهای علمی (که از هوش عقلی نتیجه می شود) ازقابلیتهای عاطفی خود نیزاستفاده می کند. ازاین رو، درحوزه توسعه منابع انسانی درسازمانها مفهوم هوش عاطفی به کار گرفته شده است تا به مهارتهای عاطفی، علاوه برقابلیتهای تخصصی، توجه شود. براساس تحقیقات، هوش عقلی حداکثر۱۰ درصد برعملکرد وموفقیت تأثیردارد (مخصوصاً در حوزه مدیریت)، البته تحقیقات«رابرت امرلینگ» و«دانیل گولمن» (۲۰۰۳) بیان می کنند که هوش عقلی نسبت به هوش عاطفی پیشگوی بهتری برای کاروعملکردعلمی فرداست. امّا زمانی که این سؤال مطرح می شود«آیا فردمی تواند درکارخود بهترین باشد ویا مدیری لایق باشد؟» دراینجا هوش عاطفی معیاربهتری است، هوش عقلی احتمالاً برای به دست آوردن این جواب کارایی کمتری دارد.

«گولمن» نیزدرکتاب جدید خود به نام (کاربا هوش عاطفی، ۱۹۹۸ ( برنیاز به هوش عاطفی درمحیط کار، یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه می شود تا قلب واحساسات، تمرکز می کند. او معتقد است نه تنها مدیران ورؤسای شرکتها نیازمند هوش عاطفی هستند، بلکه هر کسی که درسازمان کار می کند، نیازمند هوش عاطفی است (مْرِی، ۱۹۹۸، ص۲) اماهرچه درسازمان به سمت سطوح بالاترمی رویم اهمیّت هوش عاطفی درمقایسه باهوش عقلی افزایش می‌یابد. دراین زمینه «گولمن» وهمکاران او معتقدند که هوش عاطفی درتمامی رده های سازمانی کاربرد زیادی دارد، امّا دررده های مدیریتی اهمیّتی حیاتی می یابد. آنان مدعی هستند هوش عاطفی تا حدود ۵۸ درصد بهترینها را درموقعیت رهبری ارشد ازضعیفترینها جدا می سازد ومشخص می کند. زیراشرایطی که دررأس سلسله مراتب سازمانی به وجود می آیند، سریعترگسترش می یابند، چرا که هر کسی به مدیرو فرد بالا دست خود نگاه می کند. افراد زیردست رفتارهای عاطفی خودرا ازمدیران می آموزند. حتّی هنگامی که مدیررا نمی توان زیاد رؤیت کرد. (مثل مدیری که درپشت درهای بسته درطبقات بالاترکارمی کند)نگرش اوبرحالات زیردستانش تأثیرمی گذارد. به همین علت است که هوش عاطفی ازاهمیت زیادی برای یک رهبر برخوردار است. (گولمن و همکاران، ۲۰۰۱، ص ۴۷( بنابراین، این مهم باید مدنظرقرارگیرد که درسازمانها هوش عقلی تنها ابزارمقایسه افراد نیست، چرا که درمحیطهایی که انسانها فعالیت دارند قابلیتهای عاطفی، درک افرادازاحساسات خود ودیگران و توانمندیهای آنان درارتباطات عوامل مهمی هستند که باید مدنظرقرارگیرد. دراین بین ارتباطات ازاهمیت ویژه ای برخورداراست زیرا توانمندیهای اجتماعی بخش مهم هوش عاطفی ودرواقع عینیت بخش هوش عاطفی است.

رابطه هوش عاطفی واثربخشی مدیران : برخی ازمدیران به خاطررابطه ضعیف خود با دیگران قادرنیستند بازخورد دریافت کنند و به بازخوردها پاسخ درست بدهند .مدیران اثربخش وموفق تقریباً درتمام جنبه ها با این مدیران متفاوت هستند. آنان نقش رهبرراایفا می کنند، بنا به نظر«گولمن» رهبر قوی ومؤثر، کسی است که الهام بخش است، انگیزه ایجاد می کندوتعهد بوجود می‌آورد، قابلیتهای هوش عاطفی خود رابه طورپیوسته تقویت می کند و با توجه به نیاز، سبکهای رهبری خود را تغییرمی دهد (دیربورن، ۲۰۰۲، ص۱) مدیران موفق برانگیزاننده های خوبی هستند. دریک کلام، مدیران موفق تأکید برارتقای هوش عاطفی و پرورش قابلیتهای عاطفی دارند. (میلر، ۱۹۹۹، به نقل ازگاردنرواستا ک ، ۲۰۰۲، ص۲(

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:30:00 ب.ظ ]