کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

Purchase guide distance from tehran to armenia


جستجو


 



نظریه تقویت افتراقی اکرز

نظریهتقویت افتراقی به عنوان نظریه ای اثبات گرا مورد توجه است و از انجایی که نظریه یادگیری بر روی فرد متمرکز است ، لذا به راحتی نمی توان آن  را یک نظریه کلان دانست(فلای و دیگران؛۱۹۹۴). در نظریه تقویت افتراقی،فرایند یادگیری رفتار مجرمانه عمدتأ از طریق آموزش مؤثری صورت می گیرد که میتوان مستقیم،(مثلأ از طریق پاداش ها و مجازات هایی که برای رفتار گذاشته می شود) یا غیر مستقیم،(مثلأ از طریق سرمشق گیری یا مشاهده رفتار و نتایجی که آن رفتار برای دیگران در پی دارد)باشد.فرد تعاریف شناختی از رفتار را که بعنوان

دانلود مقاله و پایان نامه

پیامدهای رایج آن رفتار را می شناسند، یاد می گیرد.یادگیری بین گروهایی که به فرد نزدیک تر هستند مؤثرتر انجام می شود و بنابراین آنها هم به عنوان الگوهای رفتاری برجسته عمل کرده و هم منایع عمده تقویت فرد را کنترل می کنند(ماروین؛۱۹۸۸:۴۶۲).به طور کلی باید گفت که اگر کسانی که فرد با آنها پیوند دارد، درگیر اعمال انحرافی باشند، در واقع به مثابه الگوهایی که جوانان از آنها سرمشق می گیرد، عمل می کنند.(استیسی؛۲۰۰۶ :۴۵۶- به نقل از:علیوردی نیا ودیگران؛۱۳۸۷ :۱۶۸)

 

نظریه کنش متقابل اجتماعی

رفتار اجتماعی انسان، اعم از رفتار بهنجار و یا نابهنجار، درکنش متقابل اجتماعی بر اساس یک عمل دوجانبه و متقابل شکل می‌گیرد. هسته این نظریه«خود» است که به‌عنوان یک محصول اجتماعی همیشه ظاهر می‌شودواز مشارکت در فرآیندتعامل‌های اجتماعی استنتاج می‌شود و در این میان هویت فرد بهکنش‌های متقابل پایدار بین خود و دیگران وابسته است و از طریق کنش متقابل با دیگرانایجاد و حفظ می‌شود. نظریه کنش متقابل اجتماعی به‌طور عام در تلاش برای پاسخ بهاین سؤالات است که چگونه فرد خود را ارزیابی می‌کند؟ و چگونه این ارزیابی باتعاریف دیگران همنوا می‌شود؟ ارزیابی‌های منفی از هویت اجتماعی فرد ممکن استپاسخ رفتار بزهکارانه و مجرمانه فردی را به همراه داشته باشد.(همان: ۱۰۰).

- نظریه برچسب زنی

پیش فرض اساسی نظریه برچسب زنی این است که اساس و مبنای نحراف اجتماعی تعریفی است که جامعه از برخی رفتارهای اجتماعی دارد.این نظریه با کار لمرت و بکر توسعه یافت.آنان معتقدند که معانی اجتماعی نظیر ارزش ها و قواعد همیشه از برخی جهات برای اعضای جامعه در موقعیتهای واقعی نامعلوم یا غیر مسلم است.تأکید بر نسبیت معانی اجتماعی را ابتدا جامعه شناسان کنش متقابل نظیر چارز هورتون کولی و جرج هربرت مید عنوان کردند.کولی با طرح مفهوم خود آیینه گون  و مید با طرح دیگری تعمیم یافته نظریه برچسب زنی را در تبیین بزهکاری و جرم توسعه دادند؛ زیرا این نظریه بر تغییرات در«تصورات از خود» در بزهکاران و مجرمان تأکید می کند.پیش فرض های اساسی نظریه برچسب زنی را می توان به شرح زیر یان کرد:

۱٫واکنش های دستگاه کنترل و نظارت اجتماعی پلیس  علت اساسی رفتار انحرافی است.

۲٫هر عامل رفتار هنگامی منحرف می شود که واکنش اجتماعی نسبت به نخستین رفتار انحرافی خود را تجربه کند؛ بنابراین برای فهم رفتار انحرافی، مطالعه واکنش های اجتماعی  نسبت به عامل رفتار که به شکل برچسب ها نشان داده می شود از مطالعه ی رفتار انحرافی مهمتر است.

۳٫جامعه شناسی انحرافات باید منحرفانی را مطالعه کند که چندین بار مرتکب جرم و بزهکاری شده اند.

لمرت(۱۹۵۱) بر این باور است هنگامیکه رفتار انحرافی تداوم می یابد و عامل رفتار را تبدیل به بزهکار یا مجرم حرفه ای می کند برچسب منحرف به فرد زده می شود…فرد منحرف به لحاظ رفتاری و هویتی وارد مرحله جدیدی شده که رفتار انحرافی در او نهادینه شده  و می تواند با وجدان درونی خود کنار بیایید…فرد پس از برچسب خوردن تغییر هویت دتده و خصیصه های همان برچسب را بر خود می گیرد.

بکر(۱۹۷۳) از صاحبنظران  نظریه برچسب زنی در تحلیل رفتار انحرافی به دو عنصر خود بر چسب زنی و نتایج حاصل از برچسب های اتهام زنندگان اشاره کرده است.خودبرچسب زنی یعنی  ارزیابی که فرد از خودش بعنوان یک منحرف می نماید.برچسب ای اتهام زندگان، به این معنی است که چگونه فرد توسط دیگران برچسب منحرف خورده است، که در این مورد می توان انحراف را برحسب نتایجی از برچسبهایی که اتهام زنندگان و تعریف کنند

گان و قانون گذاران به کار رفته است تحلیل نمود…به عقیده بکر، برگزیدگان قدرت و واضعان قانون منابع اصلی برچسب ها را فراهم می سازند.برچسب ها مقولات انحراف را باز تولید نموده و بیانگر ساخت قدرت جامعه می باشند.(احمدی؛۱۳۸۴ :۱۰۴-۱۰۰)

 

بی سازمانی خانوادگی۱ویلیام تامس و فلورین زنانیکی

قواعد تعریف وضعیت­های مختلف در جوامع سنتی مستلزم این است که افراد بر آنچه برای گروه بهترین است تأکید کنند. این همان چیزی است که تامس و زنانیکی آن را «نگرش جمع گرا» نامیده­اند. مهاجرت، انسان­ها و بویژهکودکان را با مجموعه جدیدی از قواعد تعریف وضعیت­ها، در بیشتر جوامع جدید مواجه می­سازد. در این نوع جوامع، از افراد انتظار می­رود بیشتر بر آنچه برای خود آنها، بهترین است تأکید کنند. یعنی بر همان چیزی که تامس و زنانیکی آن را «نگرش فردگرا» خوانده­اند. تضاد بین این دو نگرش به تعریف­ها و قواعد متغایر می­انجامد. و زمانی که گروه­ها بتوانند بین «فردگرایی» و «جمع گرایی» تفکیک قائل شوند، قابلیت هر یک از دو مجموعه قواعد در تأثیر بر رفتار به شدت کاهش می­یابد. این موضوع از نگاه تامس و زنانیکی جوهر بی­سازمانی خانوادگی است.

حال می­توانیم نتایج کلی خاصی را از داده­هایی اخذ کنیم که باید به طور فرضی آنها را به عنوان قواعد جامعه شناختی ارائه دهیم و با مشاهده سایر جوامع تأیید کنیم.

۱- علت واقعی تمام پدیده­های مربوط به بی­سازمانی خانوادگی را باید در نفوذ ارزش­های جدید خاصی جستجو کرد. ارزش­های جدید چون ارضای لذت جویانه خواهش­های جنسی، چنین تأثیراتی نه تنها مفروض به ارتباط بین فرد و جهان خارج او است، بلکه همچنین مستلزم وجود گرایش­های خاصی در شخصیت فرد است که او را وادار به پاسخگویی به این ارزش­های جدید می­ کند، گرایش­های لذت جویانه، تقاضای به رسمیت شناخته شدن، تأمین اقتصادی و غریزه جنسی. پدیده خاص بی­سازمانی اجتماعی شامل اصلاح حتمی گرایش­های پیشین تحت تأثیر ارزش­های جدید است که به ظهور گرایش­های نو یا کمابیش متفاوت خواهد انجامید. ماهیت چنین اصلاحاتی به این شکل کلی است که در نظام خانوادگی منطبق با نگرش «جمع­گرا» فرد تمایلات لذت­جویانه، تقاضای به رسمیت شناخته شدن و تأمین اقتصادی و نیازهای جنسی خود را از تمایلات و آرزوهای گروه خانوادگی­اش جدا نمی­کند، ولی در وضعیت نگرش «فرد­گرا» یعنی در شرایط نگرش­های جدید که تحت تأثیر فشارهای وارده از جانب نظام .وارزشی جدید بر نگرش­های قدیمی ایجاد شده، خواست­های فرد در خودآگاه او از خواست­های سایر اعضای خانواده جداست. چنین تصوری دال بر این است که ارزش­های جدیدی که فرد با آن در تماس قرار می­گیرد، در معنا فردگرایانه است و متوجه فرد است نه گروه و این دقیقاً ویژگی مدرن ارزش­های لذت­جویانه، جنسی، اقتصادی  و امثال آن است. از همین رو، بی­سازمانی خانواده به عنوان یک گروه اولیه، پیامد اجتناب­ناپذیر تمدن جدید است.

۲-ظهور نگرش­های جدید فردگرایانه ممکن است مانند هر معلول دیگری از یک علت مفروض، در تضاد با معلول­های سایر علت­ها قرار گیرد و نتیجه، ترکیبی از معلول­هاست که سرکوب کننده نگرش­های جدید است. نگرش­هایی که در مقابل فردگرایی درون خانواده می­ایستند، عمدتاً تأثیرات اجتماع اولیه­اند که خانواده، جزیی از آن محسوب می­شود. اگر افکار اجتماعی طرفدار همبستگی خانوادگی است و علیه هر نوع تمایلات فردگرایانه واکنش

نشان می­دهد و اگر فرد تماس خود را با اجتماع حفظ می­ کند، تمایل او برای به رسمیت شناخته شدن، مجبورش می کند تا معیارهای گروه را بپذیرد و تمایلات فردگرایانه خود را اشتباه تلقی کند. اما اگر اجتماع، پیوستگی خود را از دست داده، اگر فرد از جامعه منزوی شده، یا اگر تماس او با محیط خارج، او را کمابیش از عقاید محیط بلافصل خود مستقل می­سازد، هیچ کنترل اجتماعی مهمی وجود ندارد که بی­سازمانی را متعادل کند.

۳- تجلی­های بی­سازمانی خانوادگی در رفتار فردی، پیامد نگرش­های فرد و شرایط اجتماعی است. اینشرایط اجتماعی را البته باید با توجه به معنای آنها برای فرد کنش­گر در نظر گرفت، نه برای مشاهدهگر بیرونی. اگر فرد هیچ مانعی در خانواده برای تمایلات فردگرایانه جدید خود نداشته باشد، این تمایلات را به صورتی عادی اظهار می کند. بی­سازمانی خانوادگی صرفاً به علت از بین رفتن علایق خانوادگی به کنش اجتماعی است، نه کنش ضد اجتماعی اگر موانعی وجود داشته باشد، ولی بی­سازمانی گرایش­های گروه اولیه به حدی باشد که فرد احساس کند از خانواده و اجتماع خود مستقل است، نتیجه احتمالی، قطع ارتباط از طریق گوشه گیری یا مهاجرت خواهد بود. البته اگر فرد با مخالفت جدی مواجه شود و به اندازه کافی از بند نظام سنتی آزاد نشده باشد که بتواند آن را نادیده بگیرد؛ خصومت و رفتار ضد اجتماعی نتیجه محتوم آن خواهد بود تا جایی که مبارزه ادامه داشته باشد، نگرش جدید طغیان کننده، هسته­ای می­شود که کل شخصیت از حول آن شناخته خواهد شد و این نگرش، آن دسته از ارزش­های سنتی او را که ترک نشده، اما به طوری باز تفسیر شده که با تمایلات جدید همسازی داشته و توجیه متناسبی برای رفتار او باشد در بر می گیرد. در موارد نسبتاً نادری هم، نگرش جدید بسیار قوی است و موانع از سوی نظام قدیم محکم و رفع نشدنی به نظر می­رسد، چون فرد هنوز هم آن قدر به نظام مزبور وابسته است که نمی­تواند راه جدیدی برای خروج از این وضعیت پیدا کند. در اینجا، مبارزه به تضاد درونی می­انجامد که احتمال دارد راه­حل را در تلاش برای عزل نمایندگان نظام قدیم در این وضعیت بیابد تا در رد کامل خود نظام.احیای روحیه اصلی خانوادگی پس از فروپاشی آن غیرممکن است، زیرا فردی که آگاهانه آموخته است تا مطالبات و آرزوهای خود را از آرزوها و مطالبات دیگر اعضای خانواده­اش جدا ساخته و بر آن پافشاری ورزد و آرزوهای خود را کاملاً شخصی تلقی کند، دیگر نخواهد توانست به گرایش­های «جمع گرایانه»گروه اولیه باز گردد.بنابراین سازماندهی مجدد خانواده امکان­پذیر است، اما بر مبنایی کاملاً جدید، یعنیاخلاق، هماهنگی و همسازی گرایش­های فردی برای پیگیری اهدافعمومی.(صدیق سروستانی؛۱۳۸۲: ۶۰-۵۸)

 

نظریه فشار اجتماعی:

سؤال اصلی درنظریه فشاراین است که چرا مردم کج رفتاری می کنند وپاسخ کلی این نظریه به این سوال این است

که عواملی درجامعه برخی مردم را تحت فشارقرارمی دهند وآنان را مجبور به کج رفتاری میکنند.(اگنیو،۱۹۵۵).رابرت مرتن این فشار را ناشی از ناتوانی فرد در دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی می داند،آلبرت کوهن ناکامی در رسیدن به جایگاه بالا در جامعه را عامل فشار میشمارد و کلوارد و الین عدم برخورداری اشخاص از فرصتهای نا مشروع برای نیل به هدف را وارد کننده ی فشار بر افراد و راندن آنان به سود کج رفتاری می دانند.(تیو؛۲۰۰۱:۱۷)

 

مرتن وفرصت های مشروع افتراقی:

نظررابرت مرتن این است که جامعه، فرد را به کج رفتاری مجبور میکند .به بیان خود او،کج رفتاری حاصل فشارهای ساختاری-اجتماعی خاصی است که افراد رابه کج رفتاری وا میدارد.به نظرمرتن جوامع صنعتی جدیدبرتوفیقات مادی درزندگی تأکید دارند که به شکل انباشت ثروت وتحصیلات علمی به عنوان مهمترین اهداف زندگی شخص ومعیارهای منزلتی تجلی میکنند.دستیابی به این اهداف مقبول اجتماعی نیاز به ابزارهای مقبول مهم دارد که البته ازدسترس جمعی ازافراد خارج است یعنی جامعه طوری ساخت یافته است که طبقات فرودست،فرصتهای کمتری برای تحقق آرزوهای خوددارند.درنتیجه چون این اهداف به آرمانهای اصلی زندگی همه افراد(فقیروغنی)تبدیل شده آن کس هم که دسترسی به ابزار مشروع ندارد،تحت فشارجامعه برای دستیابی به آنها ازابزارمشروع استفاده میکند.البته مروتن تأکید دارد که واکنش همه افراد نسبت به فشارهای وارده  اجتماعی به علت دسترسی نداشتن به فرصتهای مشروع برای تحقق اهداف،مشابه نیست وهمه فرودست آن برای دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی کج رفتاری نمی کنندوهرکس به طریقی خود را سازگارمیکند.(همان)

 

کوهن وناکامی منزلتی:

کوهن مدعی است فرزندان طبقات فرودست که مثل دیگرهمسن وسالان خود از طبقات متوسط جامعه به مدرسه می روند و درآنجا با ارزش های طبقات متوسط آشنا می شوند وطالب منزلتهای اجتماعی مقبول می شوند،در رقابت باهمکلاس آن طبقات بالاتر خود،درمی مانند، ناکام وتحقیر می شوند ومی بازند. به نظرکوهن این فرزندان شکست خورده ی محروم، ازمدارس مروج ارزشهای طبقات برخوردار به همسایگی های محروم  خود بازمی گردند وبرای جبران ناکامی خود در رقابت برای دستیابی به منزلت،«خرده فرهنگ» بزهکاری تأسیس می کنند که نظام ارزشی آن درست نقطه متقابل نظام ارزشی طبقات برخوردار و فعالیت ورقابت درآن برای آنها ثمربخش است.(کوهن؛۱۹۵۵).

ازنگاه کوهن ،ناهمسازی اهداف و ابزار مورد نظر مرتن به خودی خود به کج رفتاری نخواهد انجامید،جز اینکه متغیر مداخله گری چون سرخوردگی و ناکامی منزلتی  به معادله اضافه شود.به بیان دیگر کوهن و مرتن هردو فرض کرده اند که اعضای طبقه پایین بیش از دیگران احتمال دارد که در فعالیتهای نابهنجار مشارکت کنند،چون جامعه نمیتواند به آنها کمک کند که به آرزوهای خود دست یابند.بنابراین اگر مرتن مدعی بود که شکاف بین اهداف و ابزار موجب کج رفتاری است.کوهن میگوید شکاف بین اهداف و ابزار به واسطه ناکامی منزلتی موجب کج رفتاری میشود.(کوهن؛۱۹۵۵ – به نقل از:صدیق سروستانی؛۱۳۸۷: ۴۵-۴۶)

 

کلوارد و الین و فرصتهای نامشروع افتراقی:

کلوارد و الین هم مدعی اند که فرض مرتن  در مورد کمتر بودن فرصتهای مشروع طبقات محروم برای دست یابی به اهداف مقبول اجتماعی درست است اما این فرض که این افراد در مواجهه با نبود فرصتهای مشروع  به طور خودکار و موفقیت آمیزی کج رفتاری می کنند درست نیست.چون اعضای طبقات فرودست پس از مواجهه با فرصتهای مشروع افتراقی با فرصتهای نا مشروع افتراقی هم مواجه می شوند.به بیان دیگر بسیاری از اعضای طبقات محروم حتی در طبقه خود،فرصت کمتری از بقیه دارند که از طریق نابهنجار به موفقیت نایل شوند.بنابراین درست است که بعضی اعضای طبقه پایین برای ارتکاب کج رفتاری تحت فشارند،اما لزومأ نمی توانند کج رفتاری کنند،چون از فرصتها و ابزارهای نامشروعی که برای کج رفتاری لازم است بی بهره اند.(کلوارد و الین؛۱۹۶۰)

به نظر این دو فرصتهای مشروع  از طریق عضویت در سه خرده فرهنگ ۱٫ جنایی ۲٫ تضاد ۳ .کناره گیری به دست می آیند.عضودت در خورده فرهنگ جنایی ،جوانان طبقات محروم را با انواع سرقت که از طریق آن میتوان به هدف رسید آشنا کرد و بسیاری از جوانان عضو این خرده فرهنگ نیستند و از فرصتهای نامشروع آن هم سهمی ندارند.عضویت در خرده فرهنگ تضاد هم خاص جوانانی است که گردن کلفت و بزن بهادر باشند و بتوانند در گنگ بزهکاران جایگاهی برای خود دست و پا کنند و آنان که چنین  ویژگی هایی ندارند خود به خود واجد شرایط عضویت نیستندبه نظر کلوارد و الین عضویت در خرده فرهنگ کناره گیران ،خاص کسانی است که به مصرف موادرمخدر علاقه مندند وچون نتوانسته اند به عضویت در دو خرده فرهنگ دیگر –جنایی و تضاد- در آیند و جایگاه و توفیقی هم چه در دنیای بزهکاران و چه در جهان هم نوایان نیافته اند دچار شکست مضاعف شده اند.خلاصه آنکه کلوارد و الین هم مثل کوهن ،اصل فرض مرتن  در مورد شکاف اهداف و ابزار و ارتباط آن با کجرفتاری را پذیرفته اند اما مدعی اند که این شکاف با دخالت متغیر فرصتهای نامشروع افتراقی به کج رفتاری می انجامد.(تیو؛۲۰۰۱: ۲۳- ۲۱ –به نقل از صدیق سروستانی؛۱۳۸۷: ۴۷-۴۶)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-02-31] [ 05:39:00 ب.ظ ]




کاردگرایان مدعی اند که سوء مصرف مواد مخدر واکنشی است به تضعیف هنجارهای اجتماعی.از نظر کارکرد گرایان هرچه جامعه پیچیده تر شود و تحولات اجتماعی با سرعت بیشتری روی دهند هنجارها و ارزش های اجتماعی مبهمتر شده،به وضعیت آنومیک (بی هنجاری) خواهد انجامید.آنومی در مقیاس جامعه میتواند به فشارهای اجتماعی ونا همسازیهای هنجاری ختم شود و موجبات سوء مصرف مواد مخدر را فراهم کند .نا همسازی  هنجاری زمانی مشاهده می شود که مسؤلان بهداشت و سلامت  در مورد خطرات مصرف موادی مانند الکل و سیگار هشدار می دهند، اما کارخانجات تولید کننده ی مشروبات الکلی و سیگار سالیانه میلیونها دلار خرج تبلیغات،زبان بازی و گول زدن مردم کرده،همه را به مصرف الکل و سیگار تشویق می کنند و دولت هایی مانند ایالت متحده هم به این کارخانجات یارانه های دولتی می پردازند.البته آنومی یا بی هنجاری ممکن است در مقیاس فردی هم به وجود آید.زمانیکه فرد احساس غربت و تنهایی کند در مورد رفتار مناسب و نامناسب در جامعه دچار سر در گمی شود یا نوجوانی که کار والدین او به طلاق کشیده یابه علت جابجا شدن از دوستان و خانواده جدا شده است در برابر مواد آسیب پذیر تر میشود. چنین فردی اگر تحت فشار همسالانی که تجربه های تلخ مشابه او را دارند قرار گیرد،در معرض خطر بیشتری برای آلودگی به مواد مخدر قرار خواهد گرفت.بنابراین طبق رویکرد کارکردی ساختی سوء مصرف مواد مخدر واکنشی است  به نبود پیوند بین فرد و جامعه و تضعیف شدن  وفاق جمعی درباره ی هنجارهای مقبول اجتماعی.رویکرد ساختی-کارکردی به کارکردهای منفی پنهان سوء مصرف مواد مخدر نیز اشاره دارد.از این منظر،مبارزه با مواد مخدر که عمدتأ بر کاهش عرضه (از طریق بستن مرزها) و دستگیر کردن فروشندگان مواد تأکید دارد ناخواسته قیمت مواد و نرخ جرایمی مانند سرقت را افزایش می دهد.(کومیز و زیدانیز؛ ۱۹۹۵)

مقاله - متن کامل - پایان نامه

کارکرد گرایان ساختاری بحث می کنند سواستفاده دارویی یک پاسخ به ضعیف شدن هنجارهای اجتماعی است.همان طور که جامعه پیچیده تر می شود و همان طور که تغییرات اجتماعی به سرعت اتفاق می افتند، هنجارها و ارزش ها مبهم و غیر واضح می شوند، که نتیجه در آنومی- یک حالت ناهنجاری- دارند.آنومی ممکن است در سطح اجتماعی وجود داشته باشد که ناشی از ناراحتیهای اجتماعی و ناپایداریهاست که منجر به استعمال

دارو می شوند.به عنوان مثال، تحقیق نشان می دهد که افزایش مصرف الکل در سالهای ۱۸۳۰ و ۱۹۶۰ یک پاسخ به تغییر سریع اجتماعی و ناشی از استرس بودند.( رورابا،۱۹۷۹).

آنومی ناپایداریهایی را در هنجارهای فرهنگی درباره مصرف دارو تولید می کند.مثلا، اگر چه سازمانهای سلامت عمومی و مشاغل مراقبت سلامتی از خطرهای مصرف الکل و تنباکو هشدار داده اند آگهی ها بزرگی مصرف الکل و تنباکو را نشان میدهند و دولت آمریکایی به صنعت الکل و تنباکو کمک می کند.به علاوه، سنت های فرهنگی همانند سیگار دادن در جشن تولد بچه ها و شامپاین بسلامتی عروس و داماد بر این امر پافشاری می کند.آنومی ممکن است در سطح فردی نیز وجود داشته باشد مثل زمانیکه یک فرد از احساس بیزاری، انزوا و اضطراب با رفتار مناسب یا نامناسب رنج می برند.فرد جوانی که پدر و مادرش طلاق را تجربه کرده اند، کسی که از دوستان و خانواده اش به عنوان یک پیامد تحرک جدا شده یا کسی که فاقد سرپرستی و انضباط والدین است ممکن است بخاطر چنین شرایطی به استعمال دارو آسیب پذیرتر باشند.

بنابراین از جنبه کارکرد شناسان ساختاری، مصرف دارو یک پاسخ به نبود یک مرز درک شده بین فرد و جامعه و ضعیف شدن یک اجتماع در رابطه با آن چه قابل قبول در نظر گرفته می شود.با توافق با چنین جنبه ای، در یک رای گیری ملی از آمریکایی ها از سن  سال ۱۸ به بعد، به این نتیجه رسیدند که فشار همتایان و فقدان سرپرستی والدین رایج ترین دلایل گرایش نوجوانان در پاسخ به مصرف دارو بود.(پیو،۲۰۰۲). جالب اینکه در نظر سنجی اخیر از جوانان بریتانیایی، ۲۰ درصد از آنها این پاسخ را دادند که آنها برای اینکه متناسب با دوستانشان باشند به مصرف دارو ظاهر سازی می کردند( Linda A.mooney,2008:7) -

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:38:00 ب.ظ ]




رسانه­های جمعی، به­ویژه رسانه­های تصویری نظیر سینما و تلویزیون، تأثیراتی مستقیم و سریع بر رفتار جوانان دارند. به اعتقاد سادرلند (۱۹۴۲) جوانان در فرایند یادگیری اجتماعی به تقلید از رفتاردیگران می­پردازند و از طریق رسانه­ها برخی از رفتارهای بزهکارانه نظیر پرخاشگری و خشونت را می­آموزند. در سالهای اخیر، تأثیر نمایشهای مداوم خشونت تلویزیونی بر بزهکاری جوانان در کانون بحث جامعه­شناسی انحرافات و روان­شناسی اجتماعی قرار گرفته است؛ برای مثال نتایج پژوهشهای انجام شده بیانگر آن است که خشونت رسانه­ها گرایش به رفتار خشونت­آمیز را در بین جوانان افزایش داده است (مقدم، ۱۹۹۸). جوانانی که در معرض تماشای فیلمهای خشونت­آمیز و سکسی قرار می­گیرند در یک فرایند همانندسازی با بازیگران فیلمها رفتار بزهکارانه را از طریق پیوستگی با رسانه­ها یاد می­گیرند. رفتارهایی که رسانه­های به تصویر می­کشند بر چگونگی رفتار مخاطبان اثر می­گذارد. به­علاوه، هنگامی که بازیگران فیلمها و سریالهای خشن در رسانه­های تصویری به عنوان گروه های مرجع جوانان عمل می­ کنند، جوانان از بزهکاری ملایم نظیر تخریب اموال مدرسه به سمت بزهکاری شدید نظیر ضرب و جرح گرایش می­یابند، به این معنی کهبا تقلید از بازیگران فیلمهای خشن پلیسی، ابزارها و روش های قدیم­تر رفتار خشونت­آمیز را کنار گذاشته و از ابزارها و روش های جدیدتری که بازیگران فیلم به کار می­برند استفاده می­ کنند. استفاده از اسلحه در بین جوانان امریکایی به جاری کارد برای قتل در فرایند همانندسازی و تقلید از رسانه­ها شکل گرفته است.

برای روان­شناساسن اجتماعی و جامعه­شناسان انحرافات این سؤال مطرح است که «آیا در معرض تلویزیون (یا هر رسانه دیگری همچون سینما) قرار گرفتن علت بزهکاری است»؟ باندورا (۱۹۷۳) نظریه­پرداز یادگیری روان­شناختی در پژوهشهای خود نشان داد که تلویزیون پرنفوذترین رسانه برای جوانان است و می ­تواند در  آموزش شیوه ­های رفتار پرخاشگرانه، کاستن ممانعتها از پرخاشگری و حساسیت­زدایی و عادت به خشونت مؤثر باشد. در پژوهش دیگری فیلیپس (۱۹۸۳) به این نتیجه رسید که میزان کشتارها و دیگر رفتارهای مجرمانه و بزهکارانه در امریکا در روزهای بعد از مسابقات بوکس سنگین­ وزنها به گونه معنی­داری افزایش یافته است. روان­شناسان اجتماعی در تأثیر رسانه­ها بر رفتار خشونت­آمیز فرایندهای زیر را بیان کرده­اند:

    • نمایش خشونت­ رسانه­ای ممکن است موانع بینندگان برای مشارکت در رفتار خشونت­آمیز را تضعیف کند. پس از مشاهده رفتار خشن قهرمانان فیلمها، به نظرمی­رسد که جوانان بیننده چنین برداشت کنند که: «اگر آنها بتوانند این کار را انجام دهند، ما نیز می­توانیم».

  • نمایش خشونت رسانه­ای ممکن است بینندگان را با فنون نوینی از حمله و آزار به دیگران آشنا کند که قبل از مشاهده چنین فیلمهایی درباره این فنونِ به کارگیریِ خشونت آگاهی نداشتند. افزون بر این، اگر آنان این فنون را بیاموزند ممکن است در شرایط و موقعیتهای بعد نیز از آنها استفاده کنند.
  • تماشای اشتغال قهرمانان فیلمها در کنشهای خشونت­آمیز می ­تواند تأثیر شدیدی به شناخت بینندگان در

مورد خشونت و پرخاشگری داشته باشد؛ به عبارت دیگر، مشاهده خشونت و پرخاشگری ممکن است باورهای بینندگان را در مورد چنین کنشهایی تغییر دهد و نتیجه­گیری کند که دنیای اجتماعی پیرامون آنان از رفتار خشونت­آمیز و پرخاشگرانه لبریز است و چون تمام جوامع این نوع رفتار را تجربه می­ کنند، بنابراین خشونت و پرخاشگری توجیه­پذیر و پذیرفته شده است.

  • نمایش مداوم خشونت رسانه­ای ممکن است حساسیت عاطفی بینندگان را نسبت به خشونت و پرخاشگری و پیامدهای مضرش کاهش دهد (بارون و بیرن؛ ۱۹۸۷: ۳۱۲).

باید به این موضوع توجه داشت که مشاهده تلویزیون در خلأ اتفاق نمی­افتد. اگرچه بیشتر پژوهشها نشان می­دهد که واکنشهای جوانان به نمایشی ویژه، دقیقاً بعد از تماشای نمایش موردنظر رخ می­دهد، با این حال، نمی­توان رابطه علت و معلولی مستقیمی بین تماشای فیلمهای پلیسی، جنایی و سکسی بر بزهکاری جوانان فرض کرد. رفتار را باید در زمینه ­های اجتماعی و اقتصادی کلی­تر و تحت تأثیر متغیرهای مختلف نظیر جنس، تجارب خانوادگی و روابط جوانان با دوستان و همسالان جستجو کرد، که در این میان، تماشای تلویزیون به مانند هر پدیده اجتماعی دیگر نمی­تواند در پیدایش رفتار عاملی بدون تأثیر باشد؛ برای مثال زنان نسبت به مردان بیشتر تلویزیون تماشا می­ کنند، با وجود این نرخ بزهکاری میان مردان بالاتر است. در ارتکاب رفتار بزهکارانه غیر از رسانه­های تصویری عوامل دیگری نیز درگیر می­باشند (رید، ۲۰۰۰:-به نقل از احمدی؛۱۳۸۴: ۱۴۲-۱۴۵) بنابراین مسئله مهم تعیین متغیرهایی است که در تبیین واکنشها به خشونت رسانه­ای درگیر می­شود، زیرا بخشی از تأثیرات محتوای تلویزیون به گستره­ای از شرایط اجتماعی و اقتصادی بستگی دارد تا پیامهای دریافتی از تلویزیون فهم و درک گردیده و فرد را به واکنش برانگیزد.

نظریه سوزن تزریقی (گلوله جادویی)

نظریه تزریقی، جزء اولین نظریات اثرهای ارتباط جمعی بر نگرش‌ها، درک دنیا و رفتار است. این دیدگاه نه بر اساس بررسی های دقیق علمی، بلکه در اثر مشاهدۀ محبوبیت زیاد مطبوعات و رسانه‌های جدیدی مثل فیلم و رادیو و نفوذ آنها در ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی بوده است. (مک کوایل، ۱۳۸۵: ۳۳۵).این نظریه مصداق الگوی تاثیر مطلق محتوای رسانه ای بر نگرش و رفتار مخاطبان است. این نظریه گویای آن است که پیام های رسانه ای به طور یکسان و یکنواخت به همه مخاطبان می رسد و تاثیر مستقیم و قوی بر جای می گذارد. به عبارتی، نظریه تزریقی وسایل ارتباط جمعی را دارای تاثیر مطلق، مستقیم و فوری بر مخاطب می داند. رسانه ها نه تنها به تغییر نگرش مردم بلکه به تغییر رفتار آن ها نیز قادر هستند. مخاطبان به طور مستقیم به رسانه ها مرتبط هستند و تاثیر رسانه ها بر نگرش و رفتار آن ها، فوری اتفاق می افتد (مهدی زاده، ۱۳۹۱: ۵۱).

[۱].Hypoderamic Theory

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:38:00 ب.ظ ]




مطالعه زندگی اولیه در اعصار گذشته نشان می‌دهد که اکثر تعارضات مربوط به تصمیم‌گیری شغلی که در جامعه امروزی دیده می‌شود وجود نداشت.در تمدن‌های اولیه، فلاسفه، شیوخ یا سایر نمایندگان خدایان و مذاهب نقش مشاوره را بر عهده داشتند و سر چشمه‌های تاریخی مربوط به تکوین قابلیت‌های انسان را می‌توان در جوامع اولیه یونان دید.به این صورت که آنها بر تکامل و تقویت از راه آموزش و پرورش تأکید داشتند. اعتقاد بر این بود که در وجود فرد نیروهایی وجود دارد که قابل بر انگیخته شدن و هدایت به سوی اهدافی است که می‌تواند هم برای فرد و هم برای جامعه مفید باشد. از مشاوران یونان قدیم، افلاطون بیش از هر شخص دیگری به عنوان یکی از اولین کسانی شناخته می‌شود که بینش‌های روان‌شناختی را به صورت یک نظریه منظم سازماندهی کرده است (بهرامی۱۳۸۸؛۱۰۸).

مقاله - متن کامل - پایان نامه

دومین مشاوره بزرگ تمدن‌های اولیه، ارسطو شاگرد افلاطون بود او به آنچه بعدها تبدیل به رشته روان‌شناسی شد خدمات مهمی نمود. یکی از خدمات عمده او مطالعه مردم در رابطه با محیط و با یکدیگر بود. فیلسوفانی چون لویی و ایوز نیاز به هدایت متناسب  با طرز فکر و استعدادهای اشخاص را تشخیص دادند. در قرون وسطی تلاش‌های معطوف به مشاوره به طور فراینده‌ای تحت کنترل کلیسا در آمد. در اوایل قرون وسطی وظیفه ارشاد و هدایت جوانان در اختیار کشیشان قرار گرفت. در آن زمان تعلیم و تربیت عمدتاً تحت اختیار کلیسا بود. اولین کتاب‌هایی که برای کمک به جوانان در انتخاب حرفه مورد استفاد قرار گرفت در قرن هفدهم به چاپ رسید.

هوراس مان[۱] مشهورترین قرن ۱۹ آمریکا در دوازدهمین گزارش سالانه خود عباراتی درباره مزایای نظام مدارس گنجانده، مزایایی که برای توسعه برنامه مشاوره و راهنمایی در یک قرن بعد از آن مفید واقع شد.پارسونز[۲] در کتاب خود سه عامل لازم برای انتخاب عاقلانه شغل را به این صورت عنوان می‌کند؛

- شناخت روشنی از خود، استعدادها، توانائی‌ها، علایق، آمال، امکانات محدودیت‌ها و سایر عوامل مربوط به خود.

- شناخت شرایط، امکان موفقیت مزایا و محدودیت‌ها، بیمه،امکانات و چشم انداز رشته‌های مختلف شغلی.

- استدلال صحیح در مورد رابطه این دو با یکدیگر.

به نظر راکول و رانتی[۳] سایر پیشگامان اولیه نهضت راهنمایی در آمریکا جسی دیویس[۴]، آنارید[۵]، الی ویور[۶] و دیوید هیل[۷] بودند خدمات آنها به مشاوره نیز باید مورد توجه قرار گیرد. روش دیویس مبتنی بر خودآموزی و مطالعه مشاغل بود به نظر می‌رسد که بنا به توصیف وی از مشاوره باید دانش آموزان را در زمینه ارزش‌های اخلاقی، سخت کوشی بلندپروازی صداقت و رسیدن به یک خصلت معقول به عنوان سرمایه ورود به دنیای کار راهنمایی و هدایت کرد. آنارید معتقد بود که خدمات راهنمایی برای نظام مدارس شهر سیاتل به عنوان وسیله رسیدن به بهترین دستاورد آموزشی ممکن می‌تواند اهمیت داشته باشد او نیازهای دنیای کار را بر خلاف فلسفه امروز مقدم بر نیازهای فرد می‌دانست. نتیجه این که در برنامه راهنمایی او درباره ارزش فرد بنا به قابلیت اشتغالی که دارد قضاوت می‌شود.ویور یکی از پیشتازان مشاوره موفق به دایر کردن کمیته راهنمایی معلم در کلیه دبیرستان‌های نیویورک شد که کار آن کمک به جوانان برای کشف قابلیت‌های خود و نحوه استفاده از این قابلیت‌ها برای دست یافتن به مناسب ‌ترین شغل بود. (راکول، وراتنی، ۱۹۶۱ به نقل از گیبسون؛ میشل؛ ترجمه ثنایی، ۱۳۸۸:؛ ۲۶ تا ۲۳).

پارسونز را به عنوان پدر نهضت راهنمایی آموزش و پرورش آمریکا می‌شناسند ولی احتمالاً خود او تصور نمی‌کرد که رشد نهضت از چند ده مشاوری که خودش ترتیب کرد به بیش از ۰۰۰/۵۰ مشاوری برسد که ۷۰ سال بعد فقط در مدارس آمریکا خدمت می‌کنند. در سال ۱۹۱۳ نهضت نوپای راهنمایی از نظر تعداد و تخصص آنقدر رشد کرده بود که زمینه تأسیس انجمن ملی راهنمایی شغلی را فراهم کرد. اصطلاح راهنمایی بیش از ۵۰ سال متدوال بود و به نهضت مشاوره مدارس اطلاق می‌گردید.

[۱]. Hoirace Mann

[۲] .Parsonse

[۳].Racoul&Rattni

[۴] . GessiDavise

[۵] .Anna Y. Reed

[۶] . Eli W. Weaver

[۷]. David S. Hill

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:38:00 ب.ظ ]




نهضت بهداشت  روانی.

شروع نهضت راهنمایی ابتدایی هم در نوشته و هم تلاش‌های ویلیام برنهام [۱]در اواسط دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ می‌باشد.فاوست[۲] (۱۹۶۸)به نقل از ثنایی،۱۳۸۸) بر اهمیت نقش معلم در بهداشت روانی کودکان ابتدایی تأکید داشت. و مسئولیت‌های اساسی آنها را بر مشاوره و مطالعه کودک، کمک به والدین و تحلیل کودک بیان می‌داشت. در پایان دهه ۱۹۲۰ پیشروان اولیه راهنمایی به ضرورت خدمات راهنمایی قائل بوده و معتقد بودند که مدرسه نهاد شایسته عرضه این خدمات است و راهنمایی دانش آموزان باید تمام پایه‌های تحصیلی را در بر گیرد. اطلاق مشاوره به عنوان یک فرایند روان شناختی برای اولین بار در سال ۱۹۳۱ در اثر پراکتور، بنه فید ورن بنام راهنمای مشاغل به کار رفت. (هیزولیز، ۱۹۸۶، به نقل از گیبسون؛ میشل؛. ترجمه ثنایی۱۳۸۸؛۲۸).

دانلود مقاله و پایان نامه

یکی از پیشگامان جهت گیری تازه که بر مشاوره در محیط مدرسه و غیر مدرسه اثر گذاشت کارل راجرز[۳] بود. دو کتاب مهم وی عبارتند از مشاوره و رواندرمانی و درمان مراجع محوری، راجرز در کتاب مشاوره و روان درمانی بر مسئولیت مراجع برای درک مشکل خود و تقویت خود تأکید داشت. نظر راجرز مبنی بر این که مراجع مسئولیت عمده حل مشکل خود را عهده‌دار شود نه این که درمانگر مشکل مراجع را حل کند اولین تناقض جدی در نهضت راهنمایی و مشاوره مدارس را باعث شد. شاید. راجرز بیش از هر شخص دیگری بر طرز تعامل مشاوران آمریکایی با مراجعان اثر گذاشته باشد و شاید بتوان اثر خدمات او به نهضت مشاوره در قرن حاضر را با خدمات هنری فورد به توسعه صنایع اتومبیل سازی تشبیه کرد.

فنگولد [۴]پیشگام دیگر در نهضت مشاوره و راهنمایی سال ۱۹۴۷ طی مقاله‌ ای در مجله مرور مدرسه بیان‌ کرد که مشاوره نه فقط باید خدمات راهنمایی را به اشخاص شاخص، بلکه به دانش آموزانی عرضه کند که بدان نیاز دارند،یعنی دانش آموزان گرفتار در تار و پود قواعد و مقررات هستند.  ترکسلر[۵] در سال ۱۹۵۰ تحولات وگرایشهای رو به ظهور راهنمایی را چنین عنوان کرد:

آموزش کاملتر شاغلین راهنمایی

راهنمایی به عنوان وظیفه کل هیئت آموزشی.

همکاری نزدیک ‌تر با خانواده و مؤسسات اجتماعی.

جمع آوری و ثبت منظم اطلاعات مربوط به فرد.

استفاده از مقیاس‌های عینی.

میل به فنون پیشرفته ارزیابی، ویژگی‌های شخصی دانش آموزان و درمان ناسازگاری‌ها در اختیار گرفتن و استفاده بهتر از اطلاعات شغلی – تحصیلی

محقق دیگر دانوون [۶]در مورد عصر جدید راهنمایی می‌گوید: عصری که در آن متخصص آزمون‌ها و مشاور حرفه‌ای وارد صحنه می‌شود تا به کمک علمی به کودک او را در رابطه با معلمان و دروس حساب شده‌ای قرار دهد که استعداد و توانایی‌های او را شکوفا می‌سازد. یکی از مهم‌ ترین قدم‌های نهضت مشاوره و راهنمایی مدارس در دهه ۱۹۶۰ بیانیه خط مشی مشاوران مدارس متوسطه بود که به عنوان یک بیانیه رسمی توسط انجمن آمریکایی مشاوران مدارس تدوین یافت .در دهه ۱۹۷۰ مشاور راهنمایی مدارس وارث یک رشته باورهای کلیشه‌ای بود که باید ارزش و اعتبار آنها مشخص می‌شد. این تصورات کلیشه‌ای به قرار زیر است:

باور کلیشه‌ای مسئولیت: باور والدین بر این بود که مشاور مسئولیت‌های معینی دارد که از جمله عبارتند از پیگیری این که دانش آموز دروس مناسبی را بگیرد، دانشگاه متناسبی انتخاب کند، آزمون‌های استاندارد لازم را بگذارند و غیره.

باور کلیشه‌‎‌ای شکست: باور به این که مشاور مسئول جلوگیری از شکست افراد است. مشاور حایل بین موفقیت و شکست است. مشاور به عنوان پیش بینی کننده نتایجی که تصمیمات را مشخص میکند

و می‌تواند احتمال موفقیت و شکست را ارزیابی کند.

باور کلیشه‌ای انتخاب شغلی: این که مشاور کسی است که می‌تواند به دانش آموز بگوید وارد چه شغلی بشود یعنی کسی است که می‌تواند این تصمیم را یک بار برای همیشه برای اشخاص بگیرد. علاوه بر اینها مشاور کسی است که آزمون‌های گوناگون علایق و استعداد و زمینه‌های اشتغال را در اختیار دارد و اشخاص مرتباً برای کسب مفاد اطلاعات مربوط به صنعت، مشاغل نظامی و پذیرش تحصیلی به او ارجاع داده می‌شود. (گیبسون؛ میشل؛ . ترجمه ثنایی. ۱۳۸۸٫ ۳۰ و ۲۹).جنگ جهانی اول نه فقط محرک ساختن و استفاده از آزمون‌های روانی گروهی تراز شده بعد از جنگ شد بلکه به تصویب دو قانون منجر شد که در به وجود آوردن یکی از تخصص‌های اولیه مشاوره یعنی مشاوره توان‌بخشی سهم مهمی داشت. یکی قانون توان بخشی شغلی شهروندان و دیگری قانون عمومی ۴۷ در سال ۱۹۲۱ قانون اخیر به ایجاد دایره رزم دیدگان و مزایای بسیاری از جمله استمرار خدمات توان‌بخشی شغلی و مشاوره و راهنمایی برای رزم دیدگان منجر شد.

مشاوره توان‌بخشی اساساً مشاوره روانشناختی به حساب می‌آید که مختص توان‌بخشی اشخاص است که گرفتار مشکلات جسمی. اجتماعی و عاطفی‌اند.شرتزر واستون (۱۹۸۱) بخش‌های برنامه راهنمایی مدارس را چنین بر می‌شمارند: بخش ارزیابی، بخش اطلاعاتی، بخش مشاوره‌ای، بخش مشورتی، بخش مشاهده‌ای، بخش طرح ریزی، جایگزینی و پیگیری و بخش ارزشیابی.

بالاکر و بیگز در بحث خود راجع به مشاوره در محیط‌های اجتماعی اشاره دارند به اینکه روانشناس مشاور درگیر مشاوره فردی و گروهی پیرامون مسائل مربوط به طرح ریزی تحصیلی و شغلی تصمیم گیری و حل مسائل شخصی، مشکلات خانوادگی و دیگر فعالیت‌های مربوط به رشد شخصی، پیشگیری، مشورت و گاه آموزش روانی است. آنها اشاره می‌کنند به اینکه راهبردهای سنجش مراجعان باید به گونه‌ای فراهم و ملکه شود که شناخت افراد در رابطه با محیط طبیعی خود آنها ممکن گردد. بالاخره این که مشاور باید فرایندهای رشد انسان را به گونه‌ای که به کار افراد و سازمان‌های اجتماعی می‌آید درک کند.به طور خلاصه فعالیت‌های مشاوران عبارتند از: سنجش افراد، ارزیابی محیط، مشاوره فردی، مشاوره و راهنمایی گروهی، رشد شغلی و جایگزینی و پیگیری اخیراً مداخلات پیشگیرانه هم مورد توجه قرار گرفته است.

راکول و رانتی معتقدند راهبران نهضت مشاوره و راهنمایی از همان آغاز نهضت تا کنون توجه خود را به ارزش‌ها در تألیفات و اعمال خود ابراز کرده‌اند.دیویس مبلغ ارزش‌های اخلاقی سخت کوشی، بلند پروازی، صداقت و کسب منش صحیح به عنوان سرمایه‌های دنیای کار بود. بعدها کارل راجرز اعتقاد به نیک سیرتی و ارزشمند بودن انسان و توانمندی او برای ترسیم سرنوشت خود را عنوان کرد.گیلبرت رن در کتاب‌های مشاور در دنیای متحول و دنیای مشاور معاصر به بحث از ارزش‌های مشاور و مراجعان او پرداخت. به نظر او تصریح ارزش‌ها وشاید کسب ارزش‌های تازه به صورت یکی از تکالیف عمده فرد در مشاوره وکلا آموزش و پرورش در می‌آید (ثنایی،۱۳۸۸؛ ۳۳-۳۲).

گاستاو[۷] معتقد است که مشاوره یک پویش یادگیری است که از طریق رابطه بین دو نفر انجام می‌گیرد. در این رابطه مشاور با داشتن مهارت‌ها و صلاحیت‌های علمی و حرفه‌ای می‌کوشد مراجع را با روش‌های منطبق با نیازمندی هایش یاری کند تا هر چه بیشتر درباره‌ی خود بیاموزد بینشی را که به این طریق نسبت به خویشتن کسب می‌کند در رابطه‌اش با هدف‌های معین واقع بینانه و ادارک شده به طور مؤثری مورد استفاده قرار می‌دهد و در نتیجه فردی سعادتمند و عضوی سازنده برای جامعه بار آید.گیلبرت رن معتقد است که مشاوره رابطه‌ای است پویا که بر اساس مشارکت مشاور و مراجع و با روش‌هایی منطبق بر نیازمندیهای مراجع انجام می‌گیرد. در این رابطه توجه به خود شناسی و خود تصمیم گیری از طرف مراجع مورد تأکید است. اشمیت[۸] در مطالعه‌ای تعریف و تصور مشاوران از وظایف خویش را با تصور مدیران از نقش مشاوران مورد مقایسه قرار داد. نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که بین نظرات ۴۸ مشاور و ۴۸ مدیر نمونه تحقیق در مورد وظایف مشاوران توافق وجود دارد.هر دو گروه راهنمایی شغلی و تحصیلی و راهنمایی دانش آموزان در مسائل شخصیتی و اجتماعی را از وظایف مشاوران در وضع موجود ایده‌آل ومطلوب توصیف کرده‌اند.بلکهام [۹]عنوان می‌کند که مشاوره یک رابطه یاورانه منحصر به فرد است که در آنها به مراجع فرصت یاد گرفتن، احساس کردن، فکر کردن، تجربه کردن و تغییر کردن به طریقی داده می‌شود که به نظر مراجع مناسب اوست.شرترز و استون (۱۹۸۰) مشاوره را یک روند تعاملی که شناخت معنای خود و محیط را تسهیل می‌کند می‌دانند که به ایجاد یا تصریح اهداف و ارزش‌های مربوط به رفتار آینده منجر می‌شود.کاتل [۱۰]و داونی معتقدند: مشاوره روندی است که مشاور از طریق آن به مراجع برای رو به رو شدن، درک کردن و پذیرفتن اطلاعات، مربوط به خود با دیگران کمک می‌کند طوری که او بتواند در دو راهی‌های مختلف زندگی، تصمیمات مؤثری اتخاذ نماید.

به نظر استفلر[۱۱] و گرانت (۱۹۷۲) مشاوره دلالت بر یک رابطه تخصصی بین یک مشاور کار آموخته و یک مراجع دارد این رابطه معمولاً دو نفری است. گر چه گاه ممکن است مستلزم بیش از دو نفر باشد. وهدف از آن کمک به مراجع برای شناخت و تصریح نظر او نسبت به فضای حیاتی خویش است طوری که او بتواند دست به انتخاب ‌های با معنا و آگاهانه در زمینه‌هایی بزند که با طبیعت ذاتی او هماهنگ است و در حیطه‌هایی قرار دارد که برای او امکان انتخاب وجود دارد. این تعریف دلالت می‌کند بر اینکه مشاوره یک روند است یک رابطه است برای کمک به تصمیم گیری و زیربنای تصمیمات بهتر در زمینه‌هایی از قبیل یادگیری، رشد شخصیت است (گیبسون؛ میشل؛. ترجمه ثنایی. ۱۳۸۸،۳۳،۳۴).

[۱]. William Barnham

[۲] .Faust

[۳]. Carl R. Rogers

[۴]. Feingold

[۶]. Donovan

[۷]. Gastoov

[۸]. Shmeet

[۹] .Belkhuam

[۱۰] . Cattel

[۱۱]. Stafler and Grant

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:38:00 ب.ظ ]