مطالب درباره بررسی چگونگی شکل گیری کشور آلمان و تأثیرات آن بر حوادث ... |
۴- شکلگیری آلمان چه تأثیری بر شروع جنگ جهانی اول داشت؟
۱-۴- فرضیههای پژوهش
«فرضیه عبارت است از حدس یا گمان اندیشمندانه، درباره ماهیت، چگونگی و روابط بین پدیدهها، اشیاء و متغیرها، که محقق را در تشخیص نزدیکترین و محتملترین راه برای کشف مجهول کمک می کند؛ بنابراین فرضیه گمانی است موقتی که درست بودن یا نبودنش باید مورد آزمایش قرار گیرد. فرضیه براساس معلومات کلی و شناخت قبلی و یا تجارب محقق پدید میآید. این شناختها ممکن است براساس تجارب یا مطالعات قبلی باشد، از منابع شفاهی به دست آمدهباشد، یا در جریان مطالعهی ادبیات تحقیق حاصل شدهباشد. در هر صورت، مجموعه منابع مزبور میتواند ذهن محقق را آماده نماید تا درباره چگونگی متغیرها و روابط آنها در تحقیق موردنظر حدس بزند و پیشبینی به عمل آورد و حاصل آن در قالب قضایای حدسی و خبری تدوین نماید.»(حافظنیا، ۱۳۸۵: ۱۱۰) لذا فرضیههای موردنظر ما در این پژوهش عبارتند از:
فرضیه اصلی:
با پیدایش ناسیونالیسم در اروپای قرن نوزدهم زمینههای وحدت آلمان فراهم شد که پس از آن نقش مهمی در حوادث بینالمللی داشت.
فرضیههای فرعی:
۱- دانمارک، اتریش و به ویژه فرانسه مهمترین موانع وحدت آلمان بودند.
۲- بیسمارک مهمترین شخص سیاسی نظامی بود که توانست وحدت آلمان را ممکن سازد.
۳- آلمان پس از وحدت مهمترین مهره در کنگرههای بینالمللی بود و نقش تعیینکنندهای نیز داشت.
۴- آلمان پی از شکلگیری وارد رقابتهای استعماری شد و خواهان مستعمره شد(مانند دیگر کشورهای اروپایی) که تلاشش برای بدست آوردن این مهم که در آن روزگار امری طبیعی برای قدرتهای بزرگ بود، آن را با قدرتهای جهانی روبرو ساخت.
۱-۵- اهداف پژوهش
هدف علمی: با انجام این تحقیق چگونگی سیر تکوین آلمان که از تأثیرگذارترین کشورها بر حوادث جهان در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم میباشد و همچنین نتایج حاصل از پیدایش این قدرت بزرگ، تا آغاز جنگ جهانی اول روشن میشود.
هدف کاربردی: با انجام این تحقیق برخی از مؤسسات و نهادهای آموزشی و اجرائی نظیر آموزش و پرورش، وزارت امور خارجه، سفارتخانهها، از دستآوردهای آن بهره خواهند گرفت.
۱-۶- ضرورت پژوهش
از آنجا که تاکنون هیچ تحقیق منسجمی به صورت علمی و تحقیقی دربارهی، چگونگی شکلگیری کشور آلمان و تأثیرات آن بر حوادث بینالمللی، انجام نگرفته است و با توجه به اهمیتی که کشور آلمان در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم در صحنه سیاست بینالمللی و حوادث جهانی داشتهاست، لذا پی بردن به چگونگی اهمیت یافتن آن و تأثیراتش بر حوادث جهانی ضرورت مییابد. علاوه بر آن، از نظر نگارنده شکلگیری کشور آلمان در نیمه دوم قرن نوزدهم قدمی در راه شکستن انحصار قدرت محسوب میشود که به عنوان تنها بازیگران صحنهی بینالملل مطرح بودند. با این اوصاف شناخت و بررسی چگونگی شکلگیری آلمان و تأثیرات آن بر حوادث بینالمللی از حد ضرورت فراتر رفته که با انجام این پژوهش به آن خواهیم رسید.
۱-۷- روش پژوهش
این تحقیق از نظر هدف در ردیف تحقیقات نظری جای میگیرند، اما براساس ماهیت و روش پژوهش در ردیف تحقیقات تاریخی قرار دارد. در این تحقیق اطلاعات به روش کتابخانهای و فیشبرداری از منابع و مأخذ به دست آمدهاست و پس از گردآوری اطلاعات به شیوهی توصیفی- تحلیلی به نگارش درآمدهاست، یعنی با تکیه بر منابع شرح حوادث و روند و جزئیات آنها و همچنین علل و پیامدهای حوادث مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاست.
۱- ۸- پیشینه پژوهش
تا آنجا که نگارنده تحقیق کرده و همچنین با مطالعات انجامشده پیرامون این موضوع و جستجو در میان پایاننامهها و کتابهای در دسترس به زبان فارسی، کتاب یا پایاننامهای که دقیقاً منطبق با موضوع ما باشد یافت نشد، اما پارهای منابع هستند که مطالعاتی در این زمینه به صورت پراکنده در خود جای دادهاند که به نحوی به بخشی از موضوع پژوهشی ما اشاره کردهاند. از جمله این منابع میتوان به، کتاب اروپا از ناپلئون به بعد تألیف دیوید تامسن، اروپا از ۱۸۱۵ به بعد از هنری لیتلفیلد، دیپلماسی تألیف هنری کیسینجر جلد اول، تاریخ روابط بینالملل در قرن نوزدهم نوشتهی پییر رونون، تاریخ آلمان تألیف روبرت هرمان تنبروک، تاریخ تمدن غرب و مبانی آن در شرق تألیف کرین برینتون و دیگران، تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل از احمد نقیبزاده(داخلی) و به ویژه تاریخ جهان نو رابرت روزول پالمر و مجموعه تاریخ آلبرماله که مورد ارجاع مکرر دیگر منابع داخلی و خارجی قرار گرفتهاند، اشاره نمود.
۱-۹- مشکلات پژوهش
اساساً دست زدن به کار پژوهشی دشوار است، و در حوزه تاریخ و به ویژه حوزه تاریخ جهان نیز دشوارتر. چرا که نه منابع کافی در دسترس نگارنده وجود داشتهاست و نه زبان تحصیل نگارنده با زبان موردنیاز موضوع پژوهش مطابقت داشتهاست، در چنین وضعیت اسفباری گستاخی نگارنده نمایان میشود و البته بدیهی است که قدم در راهی دشوار و ناهموار نهاده است. از دیگر دشواریهای این پژوهش میتوان به جمع آوری اطلاعات پراکنده در کنار کنجکاوی و شوق بیملال نگارنده، تجزیه و تحلیل منابع، سازماندهی دادهها، برقراری ارتباط میان آنها و ارائه تصویری از وضعیت و دیپلماسی پرتراکم و پیچیده آلمان و سیر تحول رخدادها، اشاره کرد.
۱-۱۰- معرفی برخی مآخذ
۱-۱۰-۱- تاریخ اروپا از ۱۸۱۵ به بعد(تألیف هنری. و. لیتلفیلد)
هنری. و. لیتلفیلد، نایب رئیس دانشگاه بریچپورت[۱] در ایالت کونکتیکات[۲] است. وی در درجات «B.S» و «M.A» را از دانشگاه نیویورک و درجهی «ph.D» را از دانشگاه ییل[۳] دریافت کرد و در رشته علوم اجتماعی در دانشگاه مریلند[۴] تدریس نمودهاست. در مدتی که در ادارهی کالج نیوهاون[۵] و همچنین در ادارهی فرهنگ ایالتی کونکتیکات مشغول بوده در تنظیم و تدوین برنامههای تعلیمات عالی در کونکتیکات نقش مهمی داشتهاست. علاوه بر اشتغال مقامهای رهبری در بسیاری از انجمنها و مؤسسات حرفهای، با سمت ریاست جمعیت آمریکائی کالجهای جونیور[۶] و ریاست شورای عالی کونکتیکات خدمت کردهاست. وی نیز مدیر مؤسسات مختلف تعلیم و تربیت و همچنین در موزهی هنر، علوم و صنایع نیز شاغل بودهاست و دارای چندین تألیف که کتاب «اروپا از ۱۸۱۵ به بعد» یکی از مهمترین آنهاست. این کتاب حاوی زبدهی وقایعی است که بعد از ۱۸۱۵ در اروپا رخ دادهاست و در آن وضعیت هرکدام از کشورهای اروپائی بویژه آلمان و فضای سیاسی داخلی و خارجی را خلاصهوار بیان کردهاست که از انسجام رضایتبخشی برخوردار است.
۱-۱۰-۲- تاریخ روابط بینالملل در قرن نوزدهم(تألیف پییر رونوون)
پییر رونوون استاد دانشگاه سوربون فرانسه و رئیس افتخاری دانشکده ادبیات پاریس بودهاست. این کتاب که یکی از مهمترین آثار او به شمار میرود از تازگی خاصی برخوردار است که دانشجویان علوم سیاسی پاریس مرتب به آن مراجعه میکنند، چرا که روشنبینی و واقعبینی نویسنده برای اثرش پشتوانهی عظیمی آوردهاست. تاریخ روابط بینالملل در قرن نوزدهم، یکی از کتابهای ویژه در حوزه تاریخ دیپلماسی اروپا محسوب میشود که هرکس در این حوزه دست به پژوهش بزند بیگمان خود را از این اثر بینیاز نمیبیند. آنچه که از این مأخذ در پژوهش پیشرو استفاده شدهاست، اهم مطالبش عبارتند از، نیروهای ژرف و ریشهدار، سیاستهای ملی و زمامداران، نظم اروپا(۱۸۲۳- ۱۸۱۸)، جنبشهای انقلابی اروپا و اهمیت آنها، شکست اتریش و فرانسه از پروس، دیپلماسی و سیاستهای بیسمارک، برخوردهای امپریالیسمهای استعماری و …
۱-۱۰-۳- تاریخ آلمان(تألیف روبرت- هرمان تنبروک)
کتاب «تاریخ آلمان» روبرت هرمان تنبروک از دو جهت حائز اهمیت است: نخست آنکه تاریخ آلمان در آن بصورتی فشرده و در عین حال به گونهای روشن و منطقی به نگارش درآمده است، و دوم اینکه کتابی است معتبر که تاکنون به بسیاری از زبانهای جهان از جمله به پنج زبان مهم اروپائی ترجمه شدهاست. مؤلف کتاب مورد بررسی، تاریخ آلمان را از آغاز تا زمان معاصر به طرزی گیرا و دور از ابهام نشان داده و کوشیده است با بیطرفی و بدون دخالت احساسات ملی رویدادهای تاریخ آلمان را بازگو کند. این کتاب در بیست و شش بخش تنظیم و تدوین گردیدهاست که از ژرمنها و زندگی آنان در ورود به دوران تاریخی و نیز شکلگیری دولت آلمان و سرنوشت آن تا زمان حاضر(سال تألیف کتاب) سخن به میان آمده، و در هر بخشی تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این دوران مورد بحث قرار گرفتهاست. تنبروک اعتراف کرده که تاریخ آلمان شدیداً با تاریخ اروپا گره خوردهاست و به همین جهت نمیتوان از تاریخ خالص آلمان صحبت کرد.(نگارنده هم این اعتراف هرمان تنبروک را به شدت تأیید میکند). تهاجم ژرمنها به روم و سرنوشت آنان تا تشکیل امپراطوری مقدس، اثرات انقلاب فرانسه بر جامعه ژرمنی، صنعتی شدن و اقتدار پروس، سیاست های توسعه طلبانه آلمان پیش از جنگ جهانی اول از جمله مطالبی است که در پژوهش پیش رو استفاده و مستقیماً ارجاع داده شدهاست.
۱-۱۰-۴- تحقیق در سیاست خارجی بیسمارک(تألیف سید محسن مصطفوی)
کتاب «تحقیق در سیاست خارجی بیسمارک» که بیشتر به منابع خارجی پایبند است، در واقع تشریح و توضیح یکی از برجستهترین نمونههای سیاستمداری(یعنی بیسمارک) است. مؤلف کتاب مزبور کوشیده است تا در تنظیم مطالب از ایجاز و اطناب پرهیز نماید و اصل مطلب را خالی از هر پیرایهای به خوانندگان عرضه کند، و آنان را که مشتاق آشنایی با سیاست بیسمارک هستند در میان حواشی و مطالب دور از موضوع سرگردان نسازد. لیکن از آنجا که سیاست بیسمارک در میان سیاست اروپا رشد و تکوین یافته بر اثر تأثیر و عکسالعملهایی که در یکدیگر داشته، و گاه با هم مخلوط شده، ناگزیر در این مواقع قدم فراتر نهاده و به تشریح اوضاع سیاسی اروپا پرداخته است. با این همه، این یادآوریها به هیچ وجه خوانندگان را نسبت به اطلاعات تاریخ اروپا در قرن نوزدهم بینیاز نمیکند. این کتاب شخصیت بیسمارک را شناسانده و سیاستهای او را در سطح اروپا تشریح و با گذری به روابط ایران و آلمان در عهد بیسمارک خاتمه یافتهاست. مسائل مهمی که از این کتاب اخذ شده و در متن به آن اشاره داشتهایم عبارتند ازشخصیت بیسمارک، سوابق و تجربیات سیاسی او، عملکرد او جهت وحدت آلمان، نقش او در کنگره برلن ۱۸۷۸، روابط با فرانسه و سیستمهای سیاسی او. این کتاب از جمله کتابهای مورد تحسین نگارنده نیز هست.
۱-۱۰-۵- تاریخ قرن نوزدهم(معاصر)(تألیف آلبر ماله)
مجموعه تاریخ آلبر ماله از جمله منابع مهمی است که در چندین جلد تاریخ جهان را بررسی کردهاست، و پژوهش حاضر از این منبع مهم بویژه جلد اخیر با عنوان تاریخ قرن نوزدهم(معاصر) بیشتر بهره گرفتهاست و همچنین مورد ارجاع مکرر اغلب نوشتههای داخلی مربوط به تاریخ جهان نیز قرار گرفتهاست. این مجموعه میتواند جمع انبوهی از مشتاقان و علاقمندان به تاریخ جهان را سیراب کند. در جلد اخیر این مجموعه انقلاب ۱۸۴۸ ژرمنها، سیر جنگهای وحدت آلمان، اقدامات بیسمارک در عرصهی روابط بینالملل، جریان رقابتهای استعماری و وضعیت نیروهای درگیر را به بند قلم کشیدهاست.
۱-۱۰-۶- تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل(تألیف احمد نقیبزاده)
مؤلف کتاب فوق دارای فوقلیسانس علوم سیاسی از دانسگاه تهران و فوقلیسانس روابط بینالملل و دکتری مطالعات سیاسی از دانشگاه نانتر فرانسه است. حوزه تخصصی ایشان جامعهشناسی روابط بینالملل(مکتب ریمون آرون) و استاد مدعو در دانشگاههای تهران و فرانسه و دارای ۲۴ تألیف و ترجمه در زمینههای روابط بینالملل و جامعهشناسی سیاسی میباشد. کتاب «تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل» وی برگزیده کتاب سال دانشگاهی ۱۳۸۳ میباشد که به سه قسمت یا سه دورهی کلی تقسیم شدهاست. دورهی اول از پیمان وستفالی ۱۶۴۸ تا کنگره وین ۱۸۱۵ که دورهی تکوین دولتهای ملی و نظم وستفالیایی است، دورهی دوم از کنگره وین تا جنگ جهانی اول ۱۹۱۸- ۱۹۱۴ که دورهی جهانی شدن نظم وستفالیایی است و دورهی سوم از جنگ جهانی اول تا آخر قرن بیستم که دورهی بحران این نظم و برآمدن وضعیت جدید یا «عصر جهانی شدن» است. مؤلف کتاب در قسمت دوم کتاب خود مسائلی مانند ناسیونالیسم و تحقق وحدت ملی در آلمان، اوضاع بینالمللی از ۱۸۷۰ تا تشکیل اتفاق مثلث با نقش محوری آلمان و همچنین دورهی بعد از سقوط بیسمارک(چرخش در سیاست خارجی آلمان، خروج فرانسه از انزوا و اقدامات دلکسه علیه آلمان)، روابط سلطهآمیز اروپا بر جهان با نگاهی به بحرانهای چهارده سال ابتدایی قرن بیستم را بررسی کردهاست که پژوهش حاضر از دستمایه آن بهره گرفتهاست.
۱-۱۰-۷- دیپلماسی(تألیف هنری ا. کیسینجر)
کتاب مزبور نوشتهی هنری ا. کیسینجر که در زمرهی پرفروشترین کتابهای سال آمریکا به شمار میآید، کار تحقیقی بزرگی است که هنری کیسینجر در آن به بررسی کامل تاریخ سیاست خارجی آمریکا میپردازد و با گریزهایی که به مذاکرات خود با رهبران جهان میزند، به زیبایی شرح میدهد، چگونه هنر دیپلماسی به خلق دنیایی که در آن زندگی میکنیم انجامیدهاست. «دیپلماسی» به عنوان کتابی برجسته، بحثانگیز و عمیق حاصل یک عمر تجربه و پژوهش دیپلماتیک است که در آن مهمترین رویدادهای سرنوشتساز تاریخ جهان از قرن هفدهم میلادی تا پایان قرن بیستم مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاست و کشورهای مهم و معظمی را که میخواستهاند در هر یک از این قرون پایهگذار نظامی باشند تا کل جهان آن روز یا نظام بینالمللی را تابع خود کنند، مورد مطالعه قرار دادهاست.
این کتاب به عنوان یک درسنامهی تاریخ دیپلماسی در دانشگاههای معتبر آمریکا نظیر دانشگاه هاروارد، یل و … تدریس میشود. پژوهش حاضر از برخی قسمتهای مهم کتاب «دیپلماسی» مانند «طرح سیاست جهانی آلمان» دیپلماسی بیسمارک و خصوصاً روابط بینالملل بین کشورهای اروپائی پیش از جنگ جهانی اول به خوبی بهرهمند شدهاست.
فصل دوم:
نگاهی به پیشینه ژرمنها از سده پنجم میلادی تا انقلاب ۱۸۴۸
۲-۱- «ژرمنها»[۷] و تهاجم به روم
ژرمنها اقوامی بودند که در سرزمینهای واقع در میان رود رَن و ویستول، کوههای آلپ و دریای شمال و بالتیک سکونت گزیدهبودند و با گسترش امپراتوری روم به عنوان همسایگان امپراتوری مزبور مطرح شدند. ژرمنهای آن روزگار، برخلاف غالب اقوام امپراتوری روم، فاقد مدنیت با خصائصی بدوی بودند، آنان «… مردمی جنگجو و بسیار خشن بودند. آنها مردمی بلند قد، دارای چشمهای آبی و موهای بور و بلند بودند که بر شانههایشان میریخت، پوست حیوانات را به تن میکردند و کلهی گرگ و گاو را بر روی کلاهخودهای خویش میگذاشتند …»(ولرابه، ۱۳۵۴: ۲۰)
ژولیوس سزار، سردار معروف و برجستهی امپراتوری روم، که پس از تصرف گل با چندین قبیله از قبایل ژرمن به مقابله پرداخت زندگی بربرها را چنین توصیف میکند:«قبایل به صورت نیمه بیابانگرد زندگی میکردند، که کار اصلی آنها گلهداری و شکار بود و کمتر به کشت و کار زمین میپرداختند. اغلب در جستجوی چراگاه و شکارگاه بهتر از محلی به محل دیگر کوچ کیکردند، نظام قبیلهای زندگی میکردند و هر طایفهای از میان خویش ریشسفید برمیگزیدند».(کاسمینسکی، ۱۳۵۳: ۱۰)
اساس اقتصاد ژرمنها را موقعیت جغرافیایی آنان تعیین کردهبود. در واقع شیوه زندگی آنان بگونهای بوده که کمتر کوچ میکردند. فقط در صورتی که چراگاه که به طور مساوی به همه تعلق داشت و کفاف همه آنها را نمیکرد، قبیلهها اقتصادشان اقتضاء میکرد تا محل سکونت خود را تغییر و به مناطق تازه و بهتر و نیز پربارتر کوچ کنند، البته علاوه بر دامپروری، کشاورزی و صنعت به ترتیب در اقتصادشان تأثیرگذار بود، «… اتکایشان بیشتر به دامپروری و کمتر به کشاورزی بود. خوراکشان را گوشت و شیر و پنیر و کره تشکیل میداد. پارچههای پشمی میبافتند و پوششهایی که از جانوران بود به تن میکردند … آهن و مفرغ کار میکردند و قلع را از ملتهای باختری میگرفتند. نقره را وارد میکردند. در ازای شراب و کالاهای تجملی مانند پارچه و زیورآلات به سرزمینهای کهربا، برده و پوست صادر میکردند. گاریها و ارابهها را با گاو میکشیدند و اسب را برای مقاصد جنگی نگاه میداشتند.»(لوکاس، ۱۳۶۶، ج۱: ۳۱۷)
واژهی بربر[۸] را نخستین بار یونانیها استعمال کردند، آنهم برای تمامی مردم غیریونانی. یونانیان به طور کلی تمامی اقوامی را که فرهنگ و تمدن یونانی نداشتند بربر مینامیدند، حتی اقوامی را که تمدنی بالاتر از تمدن یونانی داشتند، این نشان میدهد که غرض یونانیان از بکار بردن این واژه به منظور وحشی بودن اقوام غیریونانی نمیباشد. «… واژه بربر در نزد یونانیان و رومیها تنها بر کسی دلالت میکرد که به زبان یونانی یا لاتینی سخن نمیگفت و از موهبتهای فرهنگ یونانی و رومی محروم بود …»(لوکاس، ۱۳۶۶، ج۱: ۳۱۳) یونانیان و رومیها تمام اقوام ژرمن را بربر میخواندند «… یقیناً قصد رومیان و یونانیان از بربر خواندن آنان ستایش و تمجید نبودهاست. شاید این واژه برادر واژه[واروارا][۹] بود که به معنای هرزهخوی بیفرهنگ است…»(دورانت، ۱۳۷۳، ج۴: ۳۰)
واژهی ژرمن را رومیان برای مهاجمان بکار میبردند، «حدود ۱۰۰ ق.م طوایف مهاجم هند و اروپائی، برای ورود به ناحیهای که اکنون آلمان است کرانههای بالتیک را ترک گفتند. رومیان همه یورشگران را گرمانی(ژرمن) میخواندند. اگرچه این نام فقط نام یک طایفه بود. طوایفی که وارد اروپای غربی شدند از «ساکسونها[۱۰]»، «فرانکها[۱۱]»، «واندالها[۱۲]»، «استروگتها[۱۳]» و «ویزیگوتها[۱۴]» تشکیل میشد …»(دان، ۱۳۸۲، ج۲: ۱۴) رومیان ژرمنهای بیاباننشین را بربر میخواندند، زیرا آنان را که کتابت نمیدانستند فاقد تمدن میپنداشتند. «با این حال بسیاری از رومیان جنگاوران ژرمن را به سبب دلاوری و زنهای ژرمن را برای زیبایی موی روشنشان میستودند. زنان مدپرست رومی با موهای تیره کلاهگیسهایی بر سر میگذاشتند که از موهای ژرمنهای شمالی که وارد کرده بودند ساخته شدهبود.»(دان، ۱۳۸۲، ج۲: ۲۰)
درباره کوشش ژرمنان اینگونه آمده است که «… همهی آنان تن خود را با شنلی میپوشاندند که با قلابی بسته میشد و اگر شنل به هم نمیرسید چیزی به تن نمیکردند… ثروتمندان با جامهای مشخص میشدند که آزاد نیست بلکه تنگ است و اندامشان را نشان میدهد. پوست جانوران وحشی را به تن میکردند. تنپوش زنان مانند جامهی مردان بوده است، جز آنکه جنس شنلشان از کتان است و با پارچههای ارغوانی آن را گلدوزی میکردهاند و برای آن آستین بلند نمیگذاشتند، بدینترتیب بازوی آنان لخت بوده است».(دان، ۱۳۸۲،ج۲۰:۲)
اعتقادات مذهبی ژرمنها همچون سایر ملل بینالنهرین از مظاهر طبیعت سرچشمه میگرفت. تصور آنان بر این بود که ذاتی فوقانسانی در طبیعت دمیده است. پرستش رودخانه، کوه، آب، چشمهها، جوی، درخت، هوا، باد، طوفان، یا دیگر جلوههای قدرت در بین ژرمنها عمومیت داشت. «… ژرمنها اساساً از آنیسم پیروی میکردند، یعنی به قدرتهای روحی در طبیعت و در اشیاء معین مثل درخت معتقد بودند…»(آدلر، ۱۳۸۴، ج۱: ۲۴۷). آداب دینی آنان از رونق چندانی برخوردار نبود «… خدایان خود را بصورت انسان مجسم نکرده، معبد نمیساختند و عبادات ایشان بسیار ساده و مختصر بود. در جنگلهای مقدس جمع شده و دعا خوانده، قربانی میکردند و غالباً قربانی انسان داشتند. ژرمنها موهومپرست بودند و به تفأل و غیبگویی بسیار اهمیت میدادند»(ماله، ۱۳۸۸، ج۲: ۳۶۶)
در جامعهی ژرمنی خانواده قاطعانه براساس پدرسالاری استوار بود و خانواده اساس تمام تشکیلات اجتماعی و سیاسی محسوب میشد. زن تا حدودی از تساوی حقوق برخوردار بود و پشتیبان واقعی مرد بود «… هم قاضی، هم پادشاه، زن خود را میخرید، با این وجود زن را حقیر نمیشمرد و او را هممرتبه و همشأن مرد میدانست و فوقالعاده مورد احترام بود. بچهها تحت امر و ارادهی کامل پدر بودند، پسرها تا حد بلوغ که در آن موقع اجازه داشتند اسلحه بردارند و دخترها تا روز عروسی مطیع اوامر پدر بودند.»(ماله، ۱۳۸۸، ج۲: ۳۶۷ و ۳۶۶)
ژرمنها شامل اقوام مختلفی بودند که تفکیک این اقوام بسیار دشوار می کند، چرا که مبنای محکمی برای این تقسیمبندی وجود ندارد و ظاهراً عامل زبان مطمئنترین مبنا برای این اقوام به حساب میآید. از قرن پنجم میلادی تعداد گویشها و لهجههای متفاوت چنان عظیم است که قابل درک نیست. جمعاً اقوام ژرمن را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: گروه گویش گت- اسکاندیناو(زبان شمالی قدیم، زبان گتها، واندالها، «بورگندها[۱۵]») و گروه ژرمنهای(زبان فرانک، آلامان، لمباردها و باواریاییها) و حد وسط این دو ژرمنهایی با گویش مردم دریای شمال که عمدتاً ریشهی انگلوساکسون دارند. برخی از تیرههای ژرمنی عبارتند از: گتها، فرانکها، واندالها، انگلوساکسونها، «لمباردها[۱۶]»، «نرمانها[۱۷]، «آلهمانیها[۱۸]» و …
گتها در سواحل جنوبی دریای بالتیک ساکن بودند «گوتها دستهای از ژرمنهای خاوری در سدهی دوم میلادی به سوی جنوب کوچ کردند و در خاک سیاه و بارور روسیه جنوبی، در همان جایی که به ثروت و قدرت رسیدند، ساکن شدند، نوشتن آموختند، الفبا را از یونانیها و رومیها که در امتداد کرانههای دریای سیاه میزیستند به وام گرفتند. این هنر کمکم در میان اقوامی که در اسکاندیناوی میزیستند رواج یافت و خط گتها را «گوتیک[۱۹]» نامیدهاند … این اقوام پیش از تهاجم به روم مذهب آریوس داشتند.»(لوکاس، ۱۳۶۶، ج۱: ۳۱۸)
گتها خود به دو دسته تقسیم شده بودند، یکی ویزیگتها یا گوتهای غربی و دیگری استروگتها یا گوتهای شرقی که در سقوط روم نقش مؤثری داشتند. «سرانجام گتها بوسیلهی اولیفلاس مبلغ رومی به کیش مسیحی درآمدند، اولیفلاس الفبایی اختراع کردهبود که بدان وسیله قسمتهایی از کتاب انجیل را میتوانستند به زبان گوتی ترجمه کنند …»(ولرابه، ۱۳۵۴: ۲۵ و ۲۴)
فرانکها یک دسته دیگر از اقوام ژرمن بودند. این دسته از ژرمنها زمانی که در شمال گل روزگار میگذراندند چندین بار به دفاع از امپراتوری روم برخاستند. ازجمله اینکه در ۴۵۱ میلادی در برابر سپاه آتیلا جنگیدند. این قوم مانند سایر اقوام بربر گاهی در خدمت سربازان روم و گاهی با ایشان درگیر میشدند. فرانکها خود به دو قوم منشعب میشدند یکی «ریپوئر[۲۰]» یا ساحلنشین و دیگری «سالین[۲۱]»، که بتدریج در شمال گل(فرانسه امروز) اسکان یافتند.
بورگندها در جنوب شرقی سرزمین گل کشوری تأسیس کردند. این قوم به عنوان متحد و همدست روم نخست در ناحیه ساووا مستقر شدند. کشور بورگند یکی از کوچکترین کشورهایی بود که پس از تهاجم ژرمنها ایجاد شد، گندبو معروفترین پادشاه آنان بود که جنگجویی و قانونگذاری شهره بود. «… با درگیری میان بورگند و فرانکها سرانجام بورگندها تبعیت فرانکها را پذیرفتند و قلمرو آنان در سال ۵۳۴م ضمیمهی خاک فرانکها شد …»(دولاندلن، ۱۳۷۰، ج۱: ۳۳۶)
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-07-30] [ 07:36:00 ب.ظ ]
|