نَم فما زارَک الخیالُ ولکِنّکَ

 

بالذّکرِ زُرتَ طیفَ الخیالِ(تبریزی، ۱۹۹۴: ۲۹۲)

 

 

 

آرام بخواب! خیال تو را زیارت نکرده است، بلکه تو با یادآوری گذشته‌ها گذر ناپایدار خیال را دیدار نمودی عمروبن مَعدیکرِب نیز چنین سروده است:

 

 

أمِن لیلی تَسَرّی بعدَ هُدءٍ

 

خیالٌ هاجَ للقلب إدکارا

 

 

 

یُذکّرنی الشبابَ و امَّ عمروٍ

 

و شاماتِ المرابع و الدّیارا(حسن البنا، بی‌تا:۴۱)

 

 

 

آیا خیالی از لیلی بود که شب هنگام پس از آرامش به ذهنم آمد و یاد خاطره‌ها را در دلم برافروخت؟ خیالی که جوانی و ام عمرو را همراه با آثار بر جای ماندۀ بهارگاه یار و خانه‌های پرماجرای آنرا به یادم می‌آورد.
خیال، گاهی ضمن آنکه روشنگر نوعی تذکار محبوب است، با حالتی از غم و اندوه شاعر نیز توأم است، نُصیب می‌گوید:

 

 

تَطیف بِکَ الأحزان حتّی کأنّما

 

لها عندَ تَذکارِ الأحِبّه موعدُ(حسن البنا، بی‌تا:۸۰)

 

 

 

غمها و اندوهها به دیدن تو (شاعر) آمدند، هرگاه که یاد یاران، به ذهن خطور کند با غمهاو حزنها همراه است.
ذکر این نکته لازم است که مدلولهای واژۀ خیال در شعر عرب، بسیار متنوع‌تر و فراتر از چند نمونۀ یاد شده است اما پرداختن به همه آنها از حوصلۀ این نوشتار بیرون است.
۲-۳-۵-موسیقی
از میان عناصر زیباشناختی موسیقی عاملی مهم و تأثیرگذار است آهنگی که میان کلمات و واژه‌ها است روح را به تلاطم وا می‌دارد خواه یا ناخواه در مخاطب اثر می‌کند.
موسیقی پیش از آنکه اندیشه ما را به فعالیت وادار سازد احساسات ما را تحریک می‌کند به همین سبب وقتی آهنگی نشاط آور می‌شنویم، بی‌اراده به هیجان می‌آییم برای خیلی‌ها پیش آمده که وقتی نتوانسته‌اند نیروی کلمات اندیشه خود را چنان که باید به شنونده تلقین یا تفهیم کنند با پست و بلند کردن و انعطاف صوت حرکات دست، سر، چشم و ابرو و مکنونات ضمیر خود را بیان کرده‌اند. (ملاح، ۱۳۶۷: ۲۳۵)
پایان نامه - مقاله - پروژه
نخستین عاملی که مایه‌ی رستاخیر کلمه‌ها در زبان شده و انسان ابتدایی را به شگفت واداشته است. همین کاربرد موسیقی در نظام واژه‌ها بوده است. انسان ابتدایی رستاخیز واژه‌ها را نخستین بار در عرصه وزن یا همراهی زبان و موسیقی به هنگام کار احساس کرده است. (شفیعی کدکنی، ۸:۱۳۶۸ )
ابراهیم انیس می‌گوید: «به نظرم این پدیده موسیقایی در زبان عربی به آن حالت امی بودن بر می‌گردد که ادبیات، ادبیات شنیداری بوده است نه ادبیات دیداری و وقتی مردم در داوری متون زبانی به گوش تکیه می‌کنند گوش‌ها آن ممارست و تفکیک میان تفاوت‌های دقیق آوایی را کسب می‌نمایند» (أنیس، ۱۹۶۳: ۱۹۵)
به راستی که عرب شیفته موسیقی الفاظ است چه در جنگ و صلح چه در شادی و غم چیزی جز شعر و موسیقی الفاظ ندارد.
ناگفته نماند موسیقی نیز همانند دیگر پدیده‌های ادبی دارای عوامل سازنده‌ای است که برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
واژگان زنگ‌دار: حروف از دیدگاه موسیقی، به ویژه از نظر طنین طبیعی خود به حروف پر طنین و نیم‌گنگ و گنگ تقسیم می‌شوند اگر در واژه‌ای، تکیه بر حرفی واقع شود که آن حرف جزو حروف پر طنین باشد بی‌شک آن کلمه از زنگ و طنین خاصی برخوردار خواهد بود به همین سبب این الفاظ راکلمات زنگ‌دار» نامیده‌اند. (ملاح، ۱۳۵۱: ۱۲۷)
ارزش صوتی و طنین حروف بی‌صدا نیز با یکدیگر تفاوت دارد. آن دسته از حروف که «لثوی» و «دندانی»‌اند. به هنگام تلفظ طنین بیشتری دارند، مانند: ش، س، ث، ض، ذ، ز، ظ و تعدادی نیز طنین کمتری مانند: ت، ط، ج، ر (فارابی، ۱۳۵۷: ۵۳) هرکدام ازاصوات زبان، دارای صفاتی هستند که هنگام پیدایش وخارج شدن حرف ازمحل و مخرج خود، بروز میکندو حروف باآن شناخته میشود. (پورفرزیب،۱۳۷۷: ۵۰)مدار بحث در علم اصوات، همان صوت لغوی از حیث مخرج و از حیث صفتش (جهر، همس، شدت، رخوت و اصوات متوسّط) میباشد. (النّحاس، ۱۴۱۵ هـ ق : ۸۷)
آواها را بر اساس لرزش یا عدم لرزش تارهای صوتی به هنگام تلفظ آنها، به دو دسته آواهای مجهور (واکدار) و مهموس (بیواک) تقسیم میکنند.آواهای مجهور،آواهایی هستند که در اثنای تولید آنها، تارهای صوتی در حنجره به ارتعاش درمیآید. بدین ترتیب هنگام انقباض و بسته شدن چاکنای، تارهای صوتی به یکدیگر نزدیک میشوند.ازاین رو، چاکنای تنگ میشود؛ اما جریان هوا هنوز میتواند از آن، عبور کند. با عبور هوا از این مجرا، تارهای صوتی به طور منظّم مرتعش میشوند و ویژگی خاصی را ایجاد میکنند. (أنیس،۱۳۷۴: ۲۰) در حالتی که به هنگام تولید صدا، تار آواها نزدیک به هم کشیده شوند، جریان هوا با فشار از میان آنها عبور میکند و همین امر موجب به ارتعاش درآمدن آنها میگردد. به صامتهایی که تولید آنها با ارتعاش تار آواها یا واک همراه است «واکدار» یا «مجهور» گفته میشود.آواهای مجهورعبارتند از: (ب، د، ذ، ر،‌ ز، ج،‌ ض، ظ، ع، غ، ن، م،ل،و،ی).(مشکوه الدینی،۱۳۷۰: ۴۷).آواهای مهموس، آواهایی هستند که در هنگام تولید آنها، تارهای صوتی ازهم جدا میباشند و به ارتعاش در نمیآیند. (فرامکلین،۱۳۷۸: ۵۲)امّا هنگام تولید این آواها، هوا در حلق یا دهان لرزشهایی را ایجاد
میکند که هوای بیرون آنها را به گوش انتقال میدهد و انسان آن صدا را میشنود.(أنیس،۱۳۷۴: ۲۱)«ابن جنّی» اصوات مهموس را به نقل از سیبویه چنین تعریف میکند: «مهموس حرفی است که تکیه و استقرار آن در موضع و مجرای خود ضعیف است؛ بدین جهت، نفس و هوا آرامی جریان پیدامیکند. آواهای مهموس عبارتنداز: (س، ک، ت، ق، ح، ث، ش، خ، ص، ق، ط). طبقهبندی آواها به دو قسم مجهور (واکدار) و مهموس (بیواک) به سیبویه نسبت داده شد.(حاجی زاده، ۱۳۸۸: ۵۴)
آشکار است کلماتی که از حروف پرطنین تشکیل شده است. ارزش موسیقایی بیشتری خواهد داشت.
تکرار یک واژه: عامل دیگری که سبب احساس عنصر موسیقی در یک قطعه هنری می‌شود مکرر به گوش رسیدن یک واژه خوش طنین است. اهمیت تکیه: واژگان از ترکیب حروف ساخته می‌شوند هر واژه به تنهایی واحد معنایی خاص است و همین واژه چون به تلفظ در آید. بسته، تکیه یا تأکیدی که بر هریک از هجاهای آن می‌افتد غیر از معنای اصلی معنای دیگری نیز پیدا تواند کرد. مثلاً واژه سه حرفی بیا را در در نظر بگیریم. این واژه از دو هجا تشکیل شده است(ب+ یا) که به تنهایی هجای اول کوتاه «U » و هجای دوم بلند «ــ» است. اما به هنگام تلفظ بسته به اینکه تکیه بر کدام یک از حروف سازنده آن افتد معنا خاص پیدا خواهد کرد، چنانچه اگر تکیه و کشش روی هجا «بِ» باشد و «یا» کوتاه ادا شود خشم گوینده را توجیه می‌کند.واگر تکیه وکشش روی هجا دوم یعنی «یا» واقع شود تمنا و پرسش را میرساند(کی منش، ۱۳۸۴،: ۲۴).
خانواده جناس: مفهوم جناس، هر نوع اشتراک در مصوّت‌ها و صامت‌های کلام است که در طرح‌های گوناگون می‌تواند خود را نشان دهد یعنی بعضی از این طرحها را قدما نامگذاری کرده‌اند و بعضی از آنها هنوز نامی نیافته است در ذات هر زبان و در طبیعت هر زبان جناس خود را به عنوان یک قانون زبانشناسی، نشان می‌دهد.مطابقه: یعنی در تقابل یکدیگر قرار دادن اشیاء و مفاهیم متضاد مانند تلخ و شیرین و سخت و مست و امثال آنها.
لف و نشر: تبین و تفسیر صنعتی است که در آن اسم‌ها یا فعل‌هایی بیاید و بعد به ترتیب برای هر کدام اسم یا فعلی افزوده سود که در مجموع هر فعلی به اسمی پیوند یاید.
مراعات النظیر: اگر شاعر مفاهیمی را که با یکدیگر نسبتی دارند بیاورند آن را مراعات نظیر می‌گویند. (شفیعی کدکنی، ۱۳۶۸: ۳۰۹-۳۱۲)
استعاره و مجاز: کلمات در زبان روزمره معنای قاموسی خود را دارند، یعنی کلمه «دیوار»، «درخت» و یا «باریدن» برای تمام فارسی زبانان یک معنی دارد و از هر کسی بپرسید آن را به همان نوعی معنی می‌کند که دیگران، و وقتی آن را در جمله به کار می‌برند برای آنها فقط آب، برف، باران می‌بارد ولی عشق نمی‌بارد اما در زبان شهر این نظام محدود در هم شکسته می‌شود. (همان، ۱۱)
کنایه: وقتی دو تن با یکدیگر بحث می‌کنند یکی از آنها می‌گوید: «من دو تا پیراهن بیشتر از تو پاره کرده‌ام» اگر به ظاهر این عبارت توجه کنیم مفهومش چیزی است و اگر به لوازم این عبارت دقت کنیم مفهوم دیگری دارد. لازم این عبارت این است که چون دو پیراهن بیشتر پاره کرده‌ام پس عمر بیشتری دارم و در نتیجه تجربه بیشتر دارم. (همان: ۲۱)
فصل سوم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...