تحقيق – ارزش شعور عاطفی دررهبری وسازمان ها |
ارزش شعور عاطفی دررهبری وسازمان ها
بعضی ازبهترین رهبران متفکّرتاچندین سال به ما گوشزدمی کردند که عواطف رادرتشکیلات زندگی خودحفظ کنیم وبیاموزیم که عواطف رادرخودودیگران بهترارزیابی واداره کنیم. ازمیان محقّقین تجاری بویژه آنهایی که رهبری ومدیریت واقعی رابه ما آموختند می توان"کریس آرگریس"،"ابراهام سلزنیک “و"هنری مینتزبرگ"رانام برد."هنری"برای اولین باردرسال ۱۹۷۶درمقاله ای تحت عنوان«مروری برتجارت هاروارد»ابرازداشت که مابایدکلید گمشده مدیریت رادرحیطه شهود جستجو کنیم نه درتجزیه وتحلیل.نوشته های اخیر"گری همل"و"مایکل هامر"رانیزدرمیان بسیاری همنوعان خوددرنظربگیرید. پیترسینگ"سرپرست مرکز آموزش سازمانی درمؤسسه تکنولوژی “ماساچوست"به آنهایی که تنها به خرداتکا ءمی کنند خطاب کرد :"مردم بادارا بودن مهارت فردی زیاد قادرنیستندبین خرد وشهود یامغز وقلب یکی راانتخاب کنند همانگونه که نمی توانند روی یک پاراه بروند یابا یک چشم ببینند". هرگاه تجزیه وتحلیل فکری وعواطف وشهود راباهم بکارگیرید، احساس وشعورعاطفی، شمارا قادرمی سازد که هرلحظه شاهد صدها راه حل ممکن وپیامد حوادث باشید وبه جای چند ساعت درعرض چند ثانیه به بهترین راه حل دست یابید. طبق مطالعات انجام شده، این روندازسرعت بیشتری برخورداراست وآنهایی که ازاین شیوه استفاده می کنند نسبت به آنهایی که تنها به خردمتکی هستند واکنش مناسب تری نشان خواهند داد. صرفنظرازوضعیت یاعنوان شغلی فعلی، هریک زما نها یتاً مدیرزندگی خود خواهیم بود. دراینصورت هرروزدرتصمیمات اجرایی که پیامدهای فوری یا درازمدت به دنبال دارد یا موفق بوده ویا شکست می خوریم. به علاوه روزانه تعدادی ازما ازنظررهبری درمحیط کارورسیدن به انتظاراتی که هرلحظه بالاتر می روند به طریقی زیرسئوال می رویم. ماانتظار نداریم که مدیران ومجریان به تنهایی مسئولیت موفقّیت دائمی گروه یاسازمان را به عهده بگیرند وپاداشها وبهره هاراعادلانه با دیگران تقسیم کنند. ما می خواهیم که آنها دانش وسیع وگزارش تجزیه وتحلیل کارشناسی خود رادرزمینه های مختلف مالی، آمار، تخصیص منابع، صنعت، سیستم های اطّلاع رسانی، بهبود وتوسعه محصول، تولید، خدمت رسانی وبازار یابی نشان دهند. این انتظارما ازمبتدیان است. ماخواستارمهارت درنوشتن، صحبت کردن، شنیدن، مذاکره، تدبیراندیشی وتأثیرگذاری هستیم. ازطرف دیگرازمدیران ومجریان انتظارداریم که تمامی ویژگیهای شناخته شده یا ناشناخته رهبررادارا باشندمانند: صداقت، انرژی اعتماد، استحکام شخصیت، شهود، قدرت تخیل، انعطاف پذیری، اراده، تعهّد، تأتیر انگیزش، حساسیت، همدلی، ملاحت طبع، شهامت، وجدان وتواضع ودررأس آن درهمه سطوح می خواهیم که معلم، مربّی، مشاور، پشتیبان، مدافع ودوست ما باشند وهمیشه منافع واحتیاجات سازمان رادرنظربگیرند. متأسفانه هرگاه زمان آن فرامی رسد که بیاموزیم چطورمدیران ورهبرانی استثنائی وبلکه زنان ومردانی درخورتوجّه باشیم جهل برماسایه می افکند. یکی ازاجزای اصلی گم شده معمّا، شعورعاطفی است. برخلاف نظریه قدیمی، عواطف به ندرت ممکن است درزندگی ماایجاد مزاحمت کنند. عواطف، ظریف، حساس، سودمند وحتّی خردمند هستند . آنها منبع اصلی انگیزش، اطلاعات (واکنش)، قدرت شخصی ، ابداع ونفوذمی باشند. بیشترمواقع عواطف باقضاوت عادلانه واستدلال مطابقت می کند وبه قضاوت واستدلال خوب، جان وروح تازه می بخشند وآنها رابه سمت موفقیّت وسودمندی سوق می دهند وهمانطورکه خواهید دید تمامی رویدادهای مهمی که برای مااتّفاق می افتندعواطف را برمی انگیزانند. (عزیزی ،۱۳۸۶، ص۷۸)
نقش احساس وعاطفه درکامیابی افراد
دراینجا می خواهیم تأثیرقلب ومغزوعقل وعشق را بررفتاروتصمیم گیری های زندگی شخصی وشغلی افراد بررسی ومقایسه کنیم ونقش احساسات ومنطق رادرکامیابی انسانها وسازمانها بازگونمائیم . یافته های اخیرعلمی نشان می دهد که نقش احساسات وعواطف مثبت مانند بردباری، خوش بینی، آرمان خواهی، احساس عزت نفس وامثال آن درکنارعوامل منطقی مثل هوشمند بودن، تفکر، تحلیل وسایرامورمنطقی نظیرآن درکامیابی وموفقیت انسانها آنطور که باید وشاید شناخته نشده است. حتی برخی پژوهشگران، نقش"هوش عاطفی"راتا هشتاد درصد ونقش"هوش منطقی” راتنها بیست درصد دراین امرمی دانند. دراینجا به اشاره مختصری درباره همین نظریه ازدیدگاه فرهنگی وعرفانی می پردازیم وجایگاه ونقش عقل وعشق وتأثیرتحلیل منطقی وکشف وشهودرادرتصمیم گیری ها ی درست وموفق بررسی می کنیم. دراینجا ذکراین مطلب ضروری است که مدیران سازمانها رابه عاطفی کردن ولطیف کردن وانسانی کردن محیط صنعتی خشک وبی روح برای کامیابی بیشتردرمحیط کاروسازمان ترغیب می نمائیم. متأسفانه آنقدرمحیط صنعت وامورسازمانی ومقوله مدیریت راجدّی، خشن وخشک گرفته ایم که انگار سخن لطیف گفتن، ازدل گفتن وازعشق گفتن فقط کارشاعران شوریده وپریشان ونویسندگان رمانتیک است ودرصنعت ودربحث مدیریت نباید ازآن سخنی به میان آورد مبادا که لطافت باعث کاهش بهره وری شود. نتایج پژوهش های جدید درباره فعالیت مغزانسان نشان می دهد که این بهره احساسات وهیجانات انسان است که معیارواقعی تری برای سنجش میزان هوش انسان است نه بهره هوش به عبارت دیگربهتراست بگوئیم که هوش احساسی تعیین کننده موفقیت وکامیابی انسان درزندگی شخصی، شغلی واجتماعی است نه بهره هوش. مطالعه زندگی افراد کامیاب جهان شامل مخترعان، مکتشفان، ثروتمندان، بازرگانان، مدیران وصنعتگران ورهبران موفق جهان نیزگواه وشاهد خوبی برای نمایش درستی نتایج این پژوهش است. آنچه را با عشق واشتیاق بخواهیم وبرای آن پافشاری کنیم به دست خواهیم آورد. (توانگران چگونه می اندیشند، نوشته"چارلز آلبرت پویسانت"ازقول ناپلئون). بنابراین سه عامل احساسی یعنی عشق، اشتیاق وپافشاری ازعوامل مهم کامیابی هستند. امّادرتأئید نقش دل درمدیریت، درکتاب “موفقیت های کلیدی “ازقول"براین تریسی ” می خوانیم : «دومنبع وجود دارد که راه حلها رابه ما الهام می کند، یکی شهود است بدین معنی که وقتی مشغول رانندگی هستیم، مشغول صحبت کردن هستیم و…ناگهان درذهن ما جرقه ای می زند وراه حل مشکل مانند یک ندای درونی به قلب ما الهام می شود. درچنین وضعی احساس می کنیم راه حل ازهرجهت کامل ودرست است یا اگراحساس می کنیم جواب غلط است، بی چون وچراغلط است بنابراین یکی ازهوشمندانه ترین کارها این است که به هنگام اخذ تصمیمات، به ندای قلبی خود یابه ندای ضمیرناخودآگاه گوش فرادهیم» . اودرجای دیگری می گوید : «عوامل دوگانه مهم درتصمیم گیری، فکرواحساس هستند، درواقع احساس، نیروی محرک وبرانگیزاننده ذهن است . هرفکری راکه می خواهیم جامه عمل بپوشانیم می با یست به وسیله احساس یا تمنایی مانندعشق وهیجان، برانگیخته وفعال کنیم. فکربدون حساس، واکنشی درزندگی ما پدید نمی آورد. فکر بدون احساس، ایجاد جهت نمی کند» “براین تریسی"درکتاب پرمحتوای “موفقیتهای کلیدی ” در موردبرخی ازبازرگانان کامیاب می گوید : «تجاری هستندکه توانایی یااستعداد دیگری ندارند مگر آنکه به ضمیرهوشیارمتعالی خوداعتماد کامل داشته باشند . هربارکه مشمول ضمیرهوشیارمتعالی می شوند بلادرنگ آنهارا بکارمی بندندوبدین ترتیب به ثروتهای کلان رسیده اند . علی رغم بی سوادی وکم هوشی وعدم برخورداری ازمزایا وامتیازات دیگر، فقط به صرف استفاده ازقدرت ضمیرهوشیار متعالی خود برای تأسیس شرکتهای عظیم خویش، راهنمایی های لازم رادریافت داشته اند». براساس یکی ازتحقیقات انجام شده که مطالعه گروهی ازدانش آموزان سال چهارم یک دبیرستان است واز دبیرانی که درآماده سازی دانش آموزان برای امتحان ورودی دانشگاه نام و آوازه ای دارند استفاده می کنند همواره این سئوال برایمان پیش می آید که فرق عمده این دبیران ونحوه تدریس آنها با سایرین درحالیکه هردوعموماً دانش آموزان رابرای یک آزمون تستی غیرتحلیلی وتشریحی آماده می کنند درچه چیزمی تواند باشد؟ پس ازحدود ده روزازشروع کلاسها قبل ازهرچیزتغییرشگفت انگیزی که در احساس وروحیه این دانش آموزان به چشم می خوردجلب توجه می کند. این گونه دبیران قبل ازهرچیز، احساس دانش آموزان رابرای پیروز شدن، اعتماد به نفس، مثبت اندیشیدن وبدون اضطراب بودن آماده می کنند. ازجمله های معروف ومؤثری که یکی ازاین دبیران مطرح کرده بود اینها بودند: «شماحتماً قبول می شوید»،«روزامتحان ازسیاهی لشگرنهراسید ودردل به آنها بگوییدهمه بیخودآمده اید، امسال نوبت ماست». بااین شیوه زیبای احساسی، آنهارابه تلاشی امیدوارانه من به هنگام سخنرانی تنها به ذهن واندیشه خود متوسل نمی شوم بلکه بسیاری اوقات ازقلبم کمک می گیرم …اگربرای اداره زندگی فقط به ذهن خودمتکی شوم پس ازمدتی ازپای درمی آیم، ازاین روتصورمی کنم که بهترین شیوه آن است که ازقلب خودآغازکنم به این امید که اندیشه ام به کمک احساسم بشتابد وکاررابه پایان برد. «کنت بلانچارد، سیری درکمال فردی»دربررسیها روشن شده است که عوامل کامیابی افرادبرجسته، ناشی از"احساسات مثبت “است که آنان رادرخود ایجاد می کنند وبرعکس، افراد ناموفق کسانی هستند که” احساسات منفی"رادرخود
پرورش می دهند. این عوامل احساسی مثبت مغزوذهن، مثبت اندیشی، رؤیاپردازی، الهام گرفتن، تغییر پذیری، خوش مشربی، ماجراجویی، بردباری و…وازجمله احساسات منفی می توان از: بدبینی ، ترس ازشکست، اضطراب، احساس ناتوانی، احساس حقارت، ترس ازتنبیه ، احساس جبر، احساس عدم امنیت، فراراز پذیرش مسئولیت، احساس گناه و…نام برد. برخلاف آنچه بسیاری گمان می کنند، نقش دل درتصمیم گیری نهایی ازنقش مغزاهمیت بیشتری دارد امّابرای اینکه به ترکیب وتعریف کوتاه تری ازاین مجموعه بحث برسیم باید بگوئیم :«تحلیل بامغز، تصمیم باقلب»."نانسی گیبز"می گوید : وقتی ما به درخشش وبرجستگی انسان می اندیشیم وبه کسی مثل “انیشتین ” فکرمی کنیم ، تصورمایک ماشین اندیشه تفکّراست که پوست انسان برآن کشیده شده است …وبازعموماًخیال می کنیم که انسان های بزرگ، ازمادربزرگ زاده شده اند… امّا آنچه باشگفتی مشاهده می کنیم این است که استعدادهای طبیعی موجود دربرخی افراد شکوفا می شوند ودرعده ای پژمرده می گردند. به نظرمی رسد توانایی ظهور تأخیری کامیابی ها، نشانه ای ازنمایش استعدادها ونوعی مهارت اساسی درانسانهاست که به طورخلاصه به آن"هوش احساسی"یا “استعدادعاطفی” می گوئیم واین همان پدیده ای است که آزمایشهای تست هوش آن رانمی تواند نشان دهد. دانشمندان دربخش عمده ای ازقرن حاضربه ستایش وشناخت بخش سخت افزاری مغزونرم افزاری فکرپرداختند امّا نیروی به اصطلاح آشفته وپریشان دل را به شاعرها واگذار کردند امّا هنوز نظریه شناخت وادراک به آسانی نمی توانددرمورد موضوعات زیرپاسخ روشنی بدهد : چرا بعضی ازمردم باموهبت خوب زندگی کردن روبرو هستند؟ چرا باهوش ترین شاگردان کلاس یا شاگرد اول ها، ثروتمند ترین نمی شوند؟ چرابعضی ازافراد دربرابرمشکلات می توانند همچنان آرام وبردبارباقی بمانند ؟ ودرنهایت چه کیفیتی ازمغز، فکروروح، تعیین کننده کامیابی انسان است؟ اصطلاح"هوش احساسی” رادرسال ۱۹۹۰"پیتر سالوی “روانشناس"یل"و"جان مایر"ازدانشگاه “نیوهمپشایر” برای بیان کیفیت درک احساس افراد، همدردی بااحساس دیگران ودرک رابطه هیجانات افراد بابهبود زندگی به کار بردند که اختصاراّ به آن “EQ ” گفته می شود.
“دانیل گلمن"درکتاب “هوش عاطفی"که نتایج پژوهش های یک دهه خودرا درآن عرضه کرد ه است می گوید : «نشانه هایی وجود دارد که بگوییم قلبها برمغزها احاطه دارند». دانشمندان به دنبال این هستند که بدانند این دوپدیده چگونه یکدیگررا تکمیل می کنند اما به هرحال اکنون دانشمندان عموماًسهم “هوش منطقی"را بیست درصد وسهم"هوش عاطفی” راهشتاد درصد درکامیابی انسانها می دانند. خطر پذیری یاریسک که نقش مهمی درکامیابی بازرگانی دارد نیزاز ویژگیهای"هوش عاطفی” به شمار می رود. “ژوزف لودوکس"ازدانشگاه “نیویورک"به تشخیص حلقه هایی درمغز دست یافت ودریافت که این حلقه ها باعث می شوند تا عواطف، قبل ازاین که عقل وهوش، شانس دخالت پیدا کنند دستورات خود را صادرمی کنند."عقل وهوش منطقی” به قدرت استدلال کمک می کنند اما توانایی پیش بینی پیامدهای تصمیم، تنهااز"هوش عاطفی “برمی آید. ازاین روافرادی بااین ضعف پیش بینی، تنها با توجه وتکیه برقدرت استدلال ،تصمیمات اشتباه راتکرار می کنند وپی در پی درزندگی شکست می خورند ویا موجبات دفع دیگران ازخودرافراهم می کنندازاین روتردید زیادی دراستفاده ازتست"هوش منطقی” درانتخاب کارکنان درشرکتهای غربی بوجود آمده است. دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که ازطریق “هوش منطقی"می توان به استخدام درآمد اما تنها ازطریق “هوش عاطفی” می توان درشرکتی دوام آورد، رشد کرد و به کسب درآمد ومقام های بالا رسید. این مطلب به ما می آموزد که درمصاحبه های استخدامی ودرسئوالاتی که درپرسشنامه های استخدام مطرح می کنیم باید به ارزشیابی ویژگی های احساسی، اعتقادی واخلاقی افراد دست یابیم. درشرایط مساوی تحصیلی وتخصصی، برتری باکسانی است که به ورزش وفعالیتهای هنری واجتماعی، علاقمندی واشتغال داشته اند ونیزازقدرت ارتباطی بیشتری بادیگران وازمردم داری وچهره بازومتبسمی برخوردار هستند. “زاگتیلس برگر"استاد روابط انسانی دانشگاه “هاروارد"می گوید : اگرتمام نظریه دانشمندان وپژوهندگان رادرمورد وظیفه مدیران درهم بیامیزیم، چکیده آنها رامی توان دراین جمله خلاصه کرد : وظیفه مدیران این است که تدبیری بجویند تا کارکنان با دست خود وبامیل ورغبت، کارهارا به پایان برسانند. (عزیزی،۱۳۸۶، ص۶۷)
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-02-31] [ 05:29:00 ب.ظ ]
|