کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


 



روزنبرگ (۱۹۸۳) چنین مطرح می­ کند «هنگامی که رابطه زناشویی دچار مشکلی­ می­شود، می­توان چنین فرض کرد که عملکرد ساختاری آن بدکار است». بنابراین کیفیت زندگی زناشویی نامطلوب حکایت از آن دارد که قواعد نهان حاکم بر تبادل­های زوجین شاید موقتاً بی­تأثیر یا نامناسب شده ­اند و باید مجدداً بر سر آن‌ها مذاکره شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ،۱۳۸۹).

طبق تعریف، یک رابطه زناشویی با کیفیت نامطلوب نمی­تواند کارکرد خود را از لحاظ رشد عاطفی خود تحقق بخشد (کولاپینتو، ۱۹۹۱، به نقل از برواتی و دیگران، ۱۳۸۷). مینوچین (۱۹۷۴) برچسب آسیب­شناسی بیمارگون را برای روابطی در نظر می­گیرد که وقتی با یک موقعیت تنش­زا مواجه می­شوند، انعطاف­ناپذیری الگوهای تبادلی و مرزبندی­های خود را افزایش می­ دهند و بدین ترتیب، جلوی بررسی سایر شق‌ها را می­گیرند. از سوی دیگر، روابط زناشویی بهنجار با حفظ تداوم رابطه و در عین حال، انعطاف­پذیری کافی برای مجاز دانستن بازسازی رابطه، با فشارهای گریزناپذیر منطبق می­شوند. پس رابطه زناشویی بهنجار بر خلاف رابطه زناشویی بدکارکرد با تغییرات ناشی از زندگی مشترک به شیوه صحیح برخورد می­ کند و موجب رشد زوجین می‌شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۳۸۹).

۲-۱-۷٫ نظریه های کیفیت زندگی زناشویی

روانشناسان ونظریه­پردازان رشته‌های علوم انسانی در رابطه باکیفیت زندگی زناشویی و روابط فی مابین زوجین نظریات مختلفی را ارائه داده اند.هریک ازاین نظریه پردازان باتوجه به حوزه پژوهشی وعملی خودشان به یک یا چند بعد از این موضوع چندوجهی پرداخته اندو می­توان گفت که این نظریات مکمل یکدیگر می باشند.در این مرحله به ارائه این دیدگاه‌های متفاوت و دربعضی موارد متعارض می‌پردازیم.

۲-۱-۷-۱٫ دیدگاه برادبوری

برادبوری (۱۹۹۷؛ به نقل از برادبوری، فینچام و بیچ،۲۰۰۰) مدلی ازکیفیت زندگی زناشویی ارائه کرده است که به صورت یک پژوهش طولی درمورد ازدواج است.دراین پژوهش متغیرهای مختلف تعیین کننده کیفیت زندگی زناشویی وثبات زناشویی بررسی شده­اندکه همگی را می­توان به ۳ دسته که در بردارنده چهار زمینه بنیادی ازدواج هستند تقسیم نمود.

الف) متغیرهادر بردارنده فرایندهای تطابقی،

یا روش­هایی که افراد و زوج­ها با اختلاف عقاید ومشکلات فردی یا زناشویی کنار می­آیند.درپژوهش­های این زمینه بر رفتارهای قابل مشاهده­ای تأکید شده است که همسران هنگام حل مشکلات زناشویی نسبت به هم دارند،ونیز شناخت­هایی که پس ازاین رفتارها ایجاد می­شود.

پایان نامه ها

ب) متغیرها مربوط به رخدادهای تنش­زا یا گذارهای تحولی،

مطالعات مربوط به این متغیرها براین موضوع تأکید میکندکه چطور حوادث وشرایط محیطی که زوج­ها با آن روبرو می­شوند برکیفیت و ثبات ازدواج تأثیر میگذارد.ریشه بررسی این دسته ازمتغیرها در”نظریه بحران” است که به چگونگی اثر بحران­ها برثبات زناشویی می ­پردازد.

ج) آسیب پذیری­های پایدار

یاعوامل جمعیتی، تاریخی، شخصیتی یا تجربی پایدار که افراد با خود وارد ازدواج می­ کنند.تحقیقات دراین زمینه مشخص کرده است که کیفیت وثبات ازدواج ممکن است تحت تأثیر طیفی ازمتغیرهایی قرارگیرد که در طول ازدواج زیاد تغییر نمی­کنند. به عنوان مثال، یک ویژگی پایداری که ازدواج را تحت تأثیر قرار می­دهدشامل سبک صمیمیت همسران درروابط بزرگسالی است، با این فرض که تجربیات اولیه افراد در روابط نزدیک، ماهیت و چگونگی روابط بعدی آنها در بزرگسالی را تشکیل می­دهد. متغیرهای دیگر در این مورد عبارتند از:تجربیات آموزشی،موفقیت­ها،تعاملات باهمکلاسی­ها، سابقه زناشویی، نموجنسی، سابقه پزشکی، تجربیات خانواده اصلی یعنی جدایی وطلاق والدین، تعارض خانواده، روابط همشیره­ها، تنگناهای مالی و نیز نوروتیک بودن که به معنای گزارش کردن تنش، ناراحتی و نارضایتی در طول زمان صرف نظر از شرایط، حتی بدون وجود یک منبع آشکار تنش­زا است.

براساس این مدل، می­توان گفت “فرایندهای تطابقی احتمالاً بیشترین تأثیر مستقیم را بر کیفیت زندگی زناشویی زناشویی دارند و به نوبه خود باعث ثبات یا عدم ثبات ازدواج می­شوند. این فرایندها، به عنوان متغیری که در کیفیت زناشویی نقش اصلی دارد، ممکن است عملکرد رخدادهای تنش­زایی باشد که زوجین با آن روبرو می­شوند. به طور کلی ازدواج به سطح بالایی از تطابق یا مدارا نیاز دارد. زوجین باید علیرغم هر گونه انتظاری که از گذشته با خود حمل کرده­اند با تفاوت­های فردی یکدیگر خو گرفته و محدودیت­های یکدیگر را بپذیرند. افرادی که در خانواده اصلی­شان مورد آسیب یا بدرفتاری قرار گرفته­اند، در زندگی زناشویی خود به الگوهای مخرب رفتاری روی می­آورند. چنانچه میزان تطابق زوجین به میزان کافی نباشد، هیچ یک از زوجین دربیان احساسات خود احساس امنیت نکرده و اعتمادی در بین نخواهد ماند(برادبوری، فینچام و بیچ،۲۰۰۰).

۲-۱-۷-۲٫ دیدگاه بیورز

مدل بیورز (۱۹۹۷) دارای دومحور است: یکی مربوط به کیفیت سبک تعامل زوجین که تحت عنوان گرایش به مرکز، و گریز از مرکز طبقه بندی می­شود و دیگری پیوستار گرمسیری (انعطاف و انطباق) نامیده می­شود که ساختار، اطلاعات موجود و انعطاف پذیری انطباقی رابطه زناشویی را در بر می­گیرد و مربوط به میزان کارآیی رابطه زناشویی است. و بر همین اساس روابط زناشویی به پنج دسته تقسیم می­شوند:

  1. روابط زناشویی با عملکرد شدیداً مختل،
  2. روابط زناشویی مرزی،
  3. روابط زناشویی متوسط،
  4. روابط زناشویی با کفایت یا مناسب
  5. روابط زناشویی با عملکرد بهینه.

زوحین دارای سبک گرایش به مرکز افرادی هستند که رضایت از رابطه­شان را به صورت آمدن به درون رابطه می­بینند. آنها تمایل دارند بچه­هایی را پرورش دهند که خانواده از آنها سفت و سخت مراقبت می­ کند به طوری که مستعد رفتار ضد اجتماعی، غیر مسئولانه و خود محورانه هستند و انواع خاص نشانه­ های مرضی را در نوجوانی نشان می­ دهند.

زوجین دارای سبک گریز از مرکز، تمایل به بیرون راندن اعضا و دیدن رضایت از رابطه­شان به صورت بیرون آمدن از رابطه زناشویی می­باشد. احتمال دارد آنها بچه­هایی را تربیت کنند که از نظر اجتماعی منزوی، درهم ریخته یا کناره گیر باشند (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

۲-۱-۷-۳٫ دیدگاه السون

درمدل چند مختصاتی السون وهمکارانش (۱۹۹۶)، ابعاد همبستگی وانطباق پذیری کیفیت زندگی زناشویی مشخص شده ­اند.

بعد انطباق پذیری از پایین به بالا درمقوله­هایی به صورت:

الف) خشک،

ب) باساختار

ج) انعطاف پذیر

د) هرج و مرج گونه،

مشخص می­شوند. مقوله­های باساختار و انعطاف پذیر دو سطح ملایم عملکرد هستند.

بعدهمبستگی درچهارسطح:

الف) گسسته،

ب) جدا شده،

ج) متصل

د) بهم تنیده،

مشخص می­شوند. فرض بر این است که سطوح بالای بهم تنیدگی یا سطوح پایین همبستگی در شکل گسستگی ممکن است برای زوجین مشکل ساز باشند. زوجینی که آشکارا در هر دو بعد همبستگی وانطباق پذیری درجات خیلی بالا ویاخیلی پایین دارند ناکارساز به نظر می­رسند (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

۲-۱-۷-۴٫ دیدگاه سه محوری تسنگ و مک درموت

طرح سه محوری تسنگ و مک درموت (۲۰۰۱) یک طبقه ­بندی سه محوری از کیفیت زندگی زناشویی ارائه داده است. محور این طرح تعیین سه طبقه از مشکلات بود:

  1. مشکلات رشدی رابطه زناشویی،
  2. مشکلات نظام رابطه زناشویی،
  3. مشکلات گروه رابطه زناشویی.

مشکلات رشدی رابطه زناشویی مسائلی از قبیل اشکال درتحقق رابطه زناشویی رضایت آمیز، اشکال در فرزندآوری و فرزندپروری، مشکلات تفرد و جدایی و اشکال درگردهمایی خانواده و نیز مشکلات مربوط به خانواده گسیخته، خانواده تک والد، خانواده بازساخته و بی ثبات مزمن را در بر می­گیرد.

مشکلات نظام رابطه زناشویی، اشکالاتی در مورد نظام­های فرعی زن و شوهری، والد ـ کودک و فرزندان را شامل می­شود.

مشکلات گروه رابطه زناشویی، اختلالات کنشی ـ ساختاری و مشکلات سازگاری اجتماعی را در بر می­گیرد (نقل از الیس،۲۰۰۴).

۲-۱-۷-۵٫ دیدگاه مک مستر

مدل مک مستر (۱۹۹۳) درباره کیفیت زندگی زناشویی شش جنبه کارکرد رابطه زناشویی را مد نظر قرار می‌دهد:

۱ـ حل مشکل،

۲ـ ارتباط،

۳ـ نقش­ها،

۴ـ پاسخگویی عاطفی،

۵ـ دخالت عاطفی

۶ـ کنترل عاطفی (نقل از باگاروزی،۱۳۸۷). در ادامه توضیحی مختصر از هر کدام ارائه می­شود:

 

حل مشکل: حل مشکل درالگوی مک مستر مربوط می­شود به توانایی زوجین درحل مشکلات یکدیگردر حدی که بتواند کارایی مؤثری داشته باشد.حل مشکل شامل هفت مرحله است: ۱- شناسایی مشکل، ۲- مشکل را به اطلاع افراد یا منابع ذیربط رساندن، ۳- چاره­اندیشی برای راه­حلهای متعدد، ۴- تعمیم در مورد یک راه­حل عملی، ۵- اجرا و عمل نمودن تصمیم، ۶- کنترل اجرایی، ۷- ارزشیابی میزان موفقیت راه­حل­های به کار گرفته شده. هر گاه مراحل به خوبی اجرا شوند، مشکل به مؤثرترین وجه حل می­شود و هر گاه زوجین در شناسایی و تشخیص مشکل خود در مانند، در حل مشکلات ناتوان خواهند بود.

ارتباط: درالگوی سنجش کیفیت زندگی زناشویی مک­ مستر،ارتباط مربوط به توانایی زوجین درتبادل اطلاعات است. مدل مک­ مستری بر ارتباط کلامی توجه بیشتر دارد. چهارنوع ارتباط در این مدل شناسایی شده است ۱- آشکار و صریح، ۲- آشکار وغیرصحیح، ۳- نقابداروصریح، ۴-نقابدار و غیرصریح. مؤثرترین شکل ارتباط، نوع آشکار و صریح آن است و کم­اثرترین آن، نقابدار وغیرصریح است. زیرا پیام­های ناآشکار وغیرصحیح به دلیل ابهام، دوگانگی، متعارض یا پوشیده بودنشان، مخاطبان را سردرگم ومضطرب می­سازند. به همین دلیل بهتراست که پیام‌ها به طورمستقیم توسط شخص فرستنده، و نه ازطریق واسطه یا شخص سوم ابلاغ گردند. در چنین شرایطی احتمال سوء تفاهم و یا حتی سوء استفاده شخص واسطه وجود دارد. در یک رابطه زناشویی با عملکرد بالا، زوجین افکار و احساسات خود را با یکدیگر به شیوه ­های ظریفی در میان می­گذارند. آنها علایق و نگرانی­های خود را عنوان می­ کنند و درباره مسائل مهم با یکدیگر به گفتگو می­پردازند. هر یک از آنها می­توانند درباره خود و زندگیش با دیگری صحبت کند و می­داند که هم به او گوش می­سپارند و هم او را درک می­ کنند.

نقش­ها: نقش­ها در قالب «رفتارهای توصیه شده و تکراری در مجموعه ­ای از فعالیت­های دو جانبه با شریک زندگی» تعریف شده است. مدل مک مستر کارکردهای «ضروری» روابط زناشویی یعنی نقش­هایی را که باید برای کیفیت زندگی زناشویی سالم­تر انجام بگیرند و «سایر» کارکردهای روابط زناشویی را از هم متمایز می‌سازد. کارکردهای ضروری، شامل تأمین امور مادی، تغذیه، حمایت زوحین از یک‌دیگر، ارضای جنسی زن و شوهر، ایجاد مهارت­های زندگی و حفظ و کنترل سیستم خانواده می­شود. «سایر» کارکردهای روابط زناشویی عبارت است از کارکردهایی که ویژگی­های زوجین خاصی هستند، مثل «سپر بلا» یا ایده­آل کردن یک عضو خانواده. اولی زمینه­ای مشابه کارکردهای ضروری را در برمی­گیرد، در حالی که نقش­های اختصاصی، اغلب جلوه­ای از آسیب­شناسی فرد و روابط زناشویی هستند.

پاسخگویی یا همراهی عاطفی: پاسخگویی عاطفی به توانایی پاسح‌گویی عاطفی زوجین در مواقع مناسب به موقعیت­های هیجانی مثبت و منفی گفته می­شود. در مدل مک مستر دو نوع پاسخدهی عاطفی عمده شناخته شده است:

احساس آسایش که شامل واکنشهای هیجانی مثبتی مثل عشق، مهربانی و شادی است.

احساسات اضطرابی که شامل عواطفی مانند ترس،اضطراب، خشم ومانند آن می­شود. کارایی عاطفی در این بعد شامل توانایی زوجین در برابر دامنه وسیعی از احساسات متناسب با موقعیت است.

دخالت یا آمیختگی عاطفی: واکنشی که هر یک از زوجین در برابر علاقه و توجه دیگری نشان می­ دهند. درواقع میزان علاقه ونگرش زوجین را نسبت به هم توصیف می­نمایند.به طور ایده­آل،رابطه زناشویی نیازهای هیجانی زوجین را برآورده می­ کند،تا به مرحله­ای از رشد برسند.

انواع دخالت عاطفی درالگوی مک مستر متمایز شده ­اند:

الف) فقدان دخالت: اشاره به این دارد که زوجین بیشتر مانند غریبه­ها در خانه‌ای بزرگ زندگی می­ کنند.آنها اغلب تنها وناشاد هستند.

ب) علاقه از احساسات جدا هستند: درچنین روابط زناشویی به نظر می­رسد آمیختگی زوجین بایکدیگر از احساس وظیفه، نیازی دریک عضو برای کنترل عضو دیگر، وحس کنجکاوی نشأت می­گیرد.

ج) آمیختگی خودخواهانه:دراینجا یکی از زوجین به منظور حفظ خود خواهانه مرضی با عضو دیگر همراه می­شود،نه به خاطر مراقبت یا نگرانی واقعی نسبت به وی.

د)دخالت دلسوزانه: این امر به درک واقعی نیازهایی که فرد با آنها دست به گریبان است، مبتنی است و به پاسخ­هایی می­انجامد که این نیازها را برآورده می­سازد.

ه) شبکه: این اصطلاح در الگوی فرآیند به کار رفته است. هرچند الگوی مک مستر حاوی دو طبقه است که مفهوم مشابهی را توصیف می­ کند: در آمیختگی بیش ازحد و درآمیختی هم زیستی.درمفهوم دوم تنها در روابط به شدت مختل دیده می­شود.

کنترل عاطفی: این بعد مربوط به فرآیندی است که زوجین بر آن اساس شورش را می­گذراند. بعد کنترل رفتار همچنین دربرگیرندۀ میزان تأثیر و نفوذی است که زوجین بر یکدیگر دارند. زوجین برای بقاء و سازگاری نیاز به شیوه­هایی جهت کنترل یکدیگر دارند. مدل مک مستر چهار شیوه کنترل رفتار را در روابط زناشویی شناسایی می­ کند:

خشک: در چنین روابطی، نقش­ها و وظایف روزمره زوجین قابل پیش‌بینی و مشخص است.این قبیل زوجین به دلیل خشک ونامنعطف بودن، قدرت سازگاری با تغییرات را ندارند و چه بسا حتی قدرت برون­سازی تغییراتی که رابطه زناشویی درهرمرحله از رشد فرد با آن مواجه است، نیزنداشته باشند. فضای کیفری چنین روابط زناشویی، زوجین را به طرف رفتارهای مخرب وپرخاشگرانه پنهان سوق می­دهد و مبارزه برای کسب قدرت در رابطه زناشویی شدت می­گیرد. همچنین احتمال دارد که زوجین خشم خود را در محیط­های برون از رابطه زناشویی بروز دهند.همان طور که گفته شد، قابلیت پیش ­بینی درچنین روابط زناشویی بالاست اما قابلیت سازندگی درآن‌ها پایین است.

انعطاف­پذیر: رفتار زوجینی که از این شیوه­ها بهره می­برند، هم قابل پیش ­بینی و هم سازنده است. آنها می­توانند به شکل مناسبی خود را با شرایط جدید انطباق دهند. شیوه آموزشی و حمایت­گرایانه زوجین، مشوق آن‌ها در فعالیت و انطباق با مقررات رابطه زناشویی است.

بی­قید: این شیوه تا حدی قابل پیش ­بینی است اما قدرت سازگاری کمی دارد. بی­حالی در این روابط زناشویی جایگزین سازماندهی و عمل شده است. زوجین به وظایف خویش به خوبی عمل نمی­کنند و اغلب در ارتباط با یکدیگر و تشخیص نقش­ها دچار مشکل هستند. ضعف سازماندهی در این روابط زناشویی باعث احساس عدم امنیت در طرفین می­شود و آنها رفتارهای نامهربانه­ای را نشان می­ دهند (باگاروزی،۱۳۸۷).

[۱] . Rosenberg

[۲]. Bradbury

[۳]. Adaptive processes

[۴]. Developmental transitions

[۵]. Enduring vulnerabilities

[۶]. Beavers model

[۷]. Centripetal

[۸]. Centrifugal

[۹]. Olson

[۱۰]. Circumplex model

[۱۱]. Tseng

[۱۲]. Mc Dermott

[۱۳]. Mc Master

[۱۴]. Affective responsiveness

[۱۵]. Affective involvement

[۱۶]. Behavioral control

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-02-31] [ 05:33:00 ب.ظ ]




عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی

از عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی می­توان به عوامل فردی، عوامل ارتباطی و عوامل خارجی اشاره کرد. در ادامه هریک از این عوامل به تفصیل ارائه می‌شوند.

۲-۱-۴-۱٫ عوامل فردی

جنسیت: بین دیدگاه مردان و زنان نسبت به کیفیت زندگی زناشویی چند تفاوت جنسیتی مشاهده شده است. مثلاً لاکسلی (۱۹۸۰)، گزارش کرده است که خانم ها نارضایتی و ناکامی بیشتری را در قبال رابطه گزارش می‌کنند و معتقدند که بیش از همسرانشان مورد سوء تفاهم واقع می­شوند (الیس، ۲۰۰۴). اسمیت (۱۹۸۵) بین سازگاری زناشویی مردان و زنان تفاوتی پیدا نکرد. اما فاورز (۱۹۹۱) در بررسی سازگاری و رضایت­مندی دو نفره مشاهده کرد که مردان بیشتر از زنان ازدواج خود را با شاخص­های مالی، والدینی، خانواده و دوستان بررسی می­ کنند (آخرتی، ۱۳۸۶).

هیتون و بلیک (۱۹۹۹)، معتقدند که از آن جایی که مردان و زنان از نقش­های متفاوت برخوردار هستند و دید متفاوتی نسبت به ابعاد گوناگون رابطه (از قبیل تقسیم وظایف، فرزند پروری و جمعیت جنسی) دارند به شکل متفاوتی به ارزیابی رابطه می­پردازند. آن ها هم چنین معتقدند که ارزیابی زنان از رابطه دقیق تر از مردان است چون آنها بر رابطه تأکید بیشتری می­ورزند. این تفاوت ها برخی از پژوهشگران را بر آن داشته است تا بیان کنند که به الگوهای رضایت زناشویی مجزا برای مردان و زنان به دلیل تفاوت در دیدگاه شان نسبت به رابطه، نیاز می­باشد (به نقل از غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

سن ازدواج: بوث و همکاران (۱۹۸۷) دریافتند که افرادی که در سنین کمتر از بیست سالگی ازدواج کرده‌اند، کمترین پایداری را در ازدواج داشتند. صرف نظر از طول مدت ازدواج، نتایج منفی ازدواج زود هنگام بر پایداری زناشویی مشهود بوده است. این محققان نتایج معکوسی را برای افرادی که دیرتر ازدواج کرده­اند گزارش دادند. با وجود این فقط در هفت سال اول زندگی می ­تواند مشکل وجود داشته باشد و پس از هفت سال اثر مشکلات ازدواج می ­تواند کاهش یابد. اگر چه سن به عنوان یک عامل پیش بینی کننده کیفیت زندگی زناشویی تأیید نشده است ولی ارتباط آن با سازگاری کماکان مورد انتظار بوده است چرا که عملکرد ضعیف در ایفاء نقش در ازدواج زود هنگام بیشتر دیده می­شود (مرادی،۱۳۷۹).

  سلامتی: ممکن است نقصان در سلامتی با کاهش کیفیت زندگی زناشویی رابطه داشته باشد که تحت تأثیر عواملی همچون کاهش درآمد، تغییر در بازار کار، فعالیت­های مشترک اندک یا رفتار مشکل زا قرار می­گیرد (بوث و جانسون،۱۹۹۷؛ نقل از الیس،۲۰۰۴). فارل و ماکیدز (۱۹۸۵) در بررسی­های خود نشان دادند که نیازها و مشکلات مربوط به سلامت جسمانی ممکن است انرژی، زمان و توجهی که باید بر روابط زناشویی متمرکز باشد را به خود اختصاص دهد و کیفیت هیجانی مناسب مورد نیاز در رابطه زناشویی را تحت تأثیر قرار دهد. در یکی از مطالعات انجام شده درباره ارتباط بین ازدواج و سلامت جسمانی مشخص شده که کیفیت زندگی زناشویی با سلامت همسران سنین بالا مرتبط نبوده بلکه با سلامت سنین متوسط و جوان ارتباط داشته است. از این رو رضایت­مندی زناشویی چنانچه در سال­های نخست ازدواج باشد و انتظار مشکلات جسمانی وجود نداشته باشد، ممکن است با سلامت بیشتر ارتباط داشته باشد (آخرتی،۱۳۸۶).

اثرات کیفیت زندگی زناشویی ممکن است برای همسری که سالم است قوی تر باشد و کیفیت زندگی زناشویی زنان ممکن است نسبت به بیماری مزمن همسر حساس­تر باشد (الیس، ۲۰۰۴). بررسی تحقیقات مختلف نشان می­دهد که کیفیت پایین زندگی زناشویی، آشفتگی زناشویی و طلاق، با افزایش آشفتگی روان­شناختی و کاهش سلامتی کلی همبستگی دارد و تأثیرات بسیار مخربی بر بهزیستی کلی ایجاد می­ کند (هاوکینز و بوث، ۲۰۰۵، نقل از یاوری،۱۳۸۷).

ویژگی­های شخصیتی: بر اساس تحقیقات کاستا و مک­گری (۲۰۰۵) روابط زناشویی می ­تواند از مسائل مختلف تأثیر بپذیرد، که برخی از مهم ترین آن‌ها عوامل شخصیتی و سبک­های هیجانی ارتباطی و تجربی است که در طی زمان ثابت فرض شده است (سامانی،۱۳۸۶). بنتلز و نیوکام (۱۹۷۹) مطالعات طولی درباره سازگاری زناشویی انجام دادند و اهمیت متغیرهای شخصیت، مانند ثبات هیجانی، بی­قراری، عینیت، رفتار سنجیده و درون­گرایی و برون­گرایی و روان آزردگی را تأیید کردند (الیس،۲۰۰۴).

هانسن (۱۹۸۴) در تحقیقی نشان داد که شایستگی ارتباط به عنوان ویژگی افراد است که امکان برقراری، تحول و حفظ روابط ارضاء کننده دو جانبه را تسهیل می­ کنند. برای مثال، شواهد پژوهشی نشان داد که کمرویی و اضطراب اجتماعی از ویژگی­های اجتماعی مؤثر در هنگام آغاز ارتباط است. مطالعات آلن و ریونسون (۱۹۸۴) نشان داد که زوجینی که شباهت بیشتری با هم دارند، بیشتر از سایر زوجین که کمتر شباهت دارند، احساس رضایت­مندی می­ کنند. مشاهدات جانسون و تسکان (۱۹۹۹)، نشان داد که افرادی که کمترین تعارض را در ارتباط با والدین خود داشته اند، بالاترین میزان کیفیت زندگی زناشویی را از خود نشان می­دادند و کمترین تعارض را تجربه کرده­اند (میراحمدی زاده، نخعی، طباطبایی و شفیعیان،۱۳۸۲).

معمولاً افراد با کسانی تمایل به ازدواج دارند که دارای شخصیت مشابه با خودشان باشد و اگر با هم احساس راحتی کنند به احتمال قوی به یکدیگر وابسته می­شوند. پس از شکل گیری رابطه نیز ممکن است احساس آزادی و مالکیت مردان دچار شک و تردید واقع شود و یا زنان با کاستی و فقدان احساس نزدیکی و صمیمیت مواجه شوند که البته این می ­تواند منشاء فرهنگی نیز داشته باشد و به تصورات قالبی آموخته شده در گذشته باز گردد (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

به منظور بررسی ارتباط بین پرخاشگری فیزیکی و اختلال زناشویی، یک تحقیق طولی صورت گرفته است. نتایج نشان داده­اند که اختلال زناشویی در میان زوجین پرخاشگر رایج­تر از زوجین غیر پرخاشگر است و نیز در میان زوجین با پرخاشگری شدید معمول­تر از زوجین با پرخاشگری کمتر است. محققان با کنترل حوادث استرس زا و ارتباطات منفی، دریافتند که پرخاشگری یک عامل پیش ­بینی کننده معتبر برای نتیجه زندگی زناشویی زوجین است (لاورنس و برادبوری، ۲۰۰۱)

نحوه فرزندپروری: فرزند پروری ضعیف می ­تواند از طریق میانجی­گری عوامل دیگر نظیر تعارض زناشویی بر کارکرد رابطه تأثیر گذار باشد. اثرات فرزندپروری ضعیف ظاهراً به جنسیت، شدت سوءاستفاده و بعد خاص کیفیت زندگی زناشویی بستگی پیدا می­ کند (بلت و ابیدین،۲۰۰۳؛ نقل از آخرتی،۱۳۸۶). کلی و کونلی (۱۹۸۷)، گزارش کرده­اند که ابعاد محیط اجتماعی اولیه همانند عدم ثبات روانی ـ اجتماعی و نزدیکی هیجانی پیش ­بینی­های قوی­تری برای کیفیت زندگی زناشویی زنان محسوب می­شوند (الیس، ۲۰۰۴).

وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی و استخدام: احتمالاً شرایط اقتصادی ـ اجتماعی مطلق از اهمیت کمتری در پیش بینی کیفیت زندگی زناشویی برخوردار هستند تا انتظارات و ادراکات مربوطه. از این رو رضایت از سبک زندگی و وضعیت شغلی و اقتصادی ـ اجتماعی می ­تواند به سطوح بالای رضایت زناشویی بینجامد (الیس، ۲۰۰۴). کانجر و همکاران (۱۹۹۰)، با ارائه توصیفی از الگوهای کارکرد بد زناشویی در بعد مسائل اقتصادی، معتقدند که این مسائل قبل از هر چیز با ایجاد احساس ذهنی، فشار روانی ـ اقتصادی، تغییرات شناختی، عاطفی و رفتاری به دنبال دارد. همچنین فشارهای اقتصادی با افزایش سطح رفتار خصومت آمیز در مردان رابطه دارد. نتایج تحقیقات درباره و ضعیت اقتصادی و کیفیت زناشویی متناقص بوده است. به عنوان مثال، بوس و همکاران (۱۹۸۴) دریافتند که افزایش وضعیت اقتصادی زنان در افزایش طلاق تأثیر بسزایی دارد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

لارسون و همکارانش (۱۹۹۴) دریافتند که استرس عدم امنیت شغلی از رابطه­ای منفی با تعدادی از کارکردهای زناشویی برخوردار است. آنها پیشنهاد کردند که اضطراب مرتبط با کار به زندگی خانوادگی سرایت پیدا می­ کند (الیس، ۲۰۰۴). بیکاری از رابطۀ قوی با کیفیت زندگی زناشویی برخوردار نیست اما با افسردگی و روابط استرس آور که پیش بینی کیفیت زندگی زناشویی ضعیف هستند رابطه دارد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

هم چنین ممکن است اثرات استرس شغلی از یکی از همسران به دیگری تسری پیدا کند. به عنوان مثال، بولگر و همکاران (۱۹۸۹) دریافتند که بین استرس­های کاری (همانند سر ریز نقش یا مشاجرات) یکی از زوجین و استرس­های خانگی همسر دیگر رابطه وجود دارد (الیس، ۲۰۰۴).

نگرشهای مربوط به ازدواج و طلاق: آماتو و راجرز (۱۹۹۹) به بررسی رابطۀ بین نگرش­های مربوط به طلاق و کیفیت زناشویی پرداختند. آنها پیشنهاد کرده­اند که ممکن است تحمل طلاق باعث تضعیف موانع موجود بر سر ترک یک ازدواج گردد و نگرش­های مربوط به ازدواج برانگیزۀ سرمایه گذاری در آن تأثیرگذار باشد. (الیس، ۲۰۰۴).

[۱]. Locksley

[۲]. Smith

[۳]. Favourz

[۴]. Heaton

[۵]. Blake

[۶]. Booth

[۷]. Johnson

[۸]. Farl

[۹]. Markedz

[۱۰]. Haekins

[۱۱]. Casta

[۱۲]. Macgarey

[۱۳]. Bentelze

[۱۴]. Newcom

[۱۵]. Honsen

[۱۶]. Allen

[۱۷]. Revenson

[۱۸]. Johnson

[۱۹]. Teskan

[۲۰]. Lawrence

[۲۱]. Belt

[۲۲]. Abidin

[۲۳]. Kelly

[۲۴]. Conley

[۲۵]. Boose

[۲۶]. Bolger

[۲۷]. Amato

[۲۸]. Rogers

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]




۲-۲-۶-۱٫ نظریه مایروسالووی(۱۹۹۰)

مدل مهارت‌های هیجانی مایر و سالووی یک رویکرد مبتنی بر توانایی است.زمانی که آن‌ها برای نخستین باراین مفهوم را به کار بردند،مقصود آن‌ها این بود که توجه روشن تری نسبت به رابطه بین هیجان وشناخت (استدلال) ایجاد کنند در این مدل، مهارت‌های هیجانی به عنوان توانایی درک وتظاهر هیجانی، فهم وبکار گیری هیجان‌ها واداره هیجانها جهت تقویت رشد شخصی تعریف می شود.اما اخیرا سالووی و مایر درتجدید نظر درمورد تعریف اولیه خود مهارت‌های هیجانی را براساس کفایتهای اختصاصی آن شامل :

پایان نامه - مقاله - متن کامل

  • توانایی درک و ابراز هیجان به شکل صحیح
  • تسهیل هیجانی تفکر
  • فهم و تحلیل اطلاعات هیجانی و به کار گیری آگاهی هیجانی
  • توانایی تنظیم هیجانی جهت ارتقا رشد هیجانی و عقلانی و سلامت ، تعریف نمودند .

با تعریف اخیر از مفهوم مهارت‌های هیجانی، آن‌ها تحلیل خود از توانایی های مرتبط با هیجان را به چهار حوزه از مهارت ها تقسیم کرده اند و آنها را رشته نامیده اند.

دریک نتیجه گیری کلی می توان گفت که مایر و سالووی مهارت‌های هیجانی را به عنوان توانایی و استدلال درباره هیجان‌ها تعریف می کنند. درنظرآنها ،مهارت‌های هیجانی نقش مهمی دربسیاری ازحوزه های  زندگی بازی می کنند، اماسایر مهارت‌ها وکفایت‌ها نیز مهم هستند .

۲-۲-۶-۲٫ رویکرد مختلط

این رویکرد مبتنی بر توانایی وسایر ویژگی‌ها، مانند انگیزش وحالت‌های هوشیاری است که مهارت‌های هیجانی را باسایرمهارت‌ها و ویژگی‌هایی مانند بهزیستی وسلامت، انگیزش وتوانایی برقراری رابطه با دیگران ترکیب می‌کند.باعمومیت یافتن مهارت‌های هیجانی تعریف آن به طوراساسی تغیریافت.

بابیان تغییرمختصرتوجه مولفان درمهارت‌های هیجانی به سمت مفهوم انگیزش(خودانگیزی)وروابط اجتماعی (اداره روابط) تغییرجهت یافت.این تغییرمفهومی موجب شدکه توانایی فهم وپردازش با برخی از ویژگیهای دیگر ترکیب شود ویک رویکرد جدید درحوزه مهارت‌های هیجانی به نام رویکرد مختلط بوجودآید .

در قالب این رویکرد یک مدل متفاوت دیگر توسط بار-آن در سال ۱۹۹۷ ایجاد شد و مهارت‌های هیجانی را شامل مجموعه ای از توانایی ها ، کفایتها و مهارت‌ها ی غیر شناختی که توانایی فرد را  در کسب موفقیت در مقابله با شرایط و فشارهای محیطی تحت تاثیر قرار می دهد تعریف نمود . بنابر توصیه بار- آن کسانی‌که در صدد تعریف و سنجش مفهوم مهارت‌های هیجانی هستند بایستی تا حد امکان این مفهوم را روشن، دقیق و عملیاتی تعریف کنند. در نتیجه، این رویکرد موجب می شود که مفهوم مهارت‌های هیجانی ملموس تر شده و کار برد آن آسان تر گردد .

۲-۲-۶-۳٫ مدل مهارت‌های هیجانی گلمن (۱۹۹۵،۱۹۹۸)

یکی از برجسته ترین نظریه پردازان مهارت‌های هیجانی دانیل گلمن است که در ابتدا نظریه خود را با الهام از یافته های مایر و سالووی پایه ریزی کرد، اما وی رویکرد خود را بسط داده مولفه های زیادی را وارد چارچوب نظری خود کرد. گرچه برخی شباهت‌ها وپیوستگی بین نظریه گلمن و نظریه مایر و سالووی وجود دارد اما تفاوت‌هایی نیز بین آنها دیده می شود، به عنوان مثال مدل مهارت‌های هیجانی گلمن شامل مولفه هایی مانند انگیزش وهمدلی است و اینها عواملی هستند که مایر وسالووی معتقدند که آن سوی مرز مهارت‌های هیجانی قابل گسترش اند .

گلمن در سال ۱۹۹۵،  پنج حوزه اصلی شامل :

  • آگاهی از هیجان‌های خود
  • مدیریت هیجان‌ها
  • خود انگیزی
  • شناسایی هیجان‌های دیگران
  • اداره روابط

را جزء مهارت‌های هیجانی مشخص نمود. او سپس در سال ۱۹۹۸ رویکرد اولیه خود را گسترش داد تا مهارتهای بیشتری را شامل شود و در نهایت مدل مهارت‌های هیجانی خود را مشتمل بر ۲۵ کفایت اصلی مربوط که در پنج مقیاس جا داشتند پایه ریزی نمود . وی براین عقیده است که افراد برای برتری یافتن بر چالشها باید مهارت‌های هیجانی را پرورش دهند که به قرار زیر است:

  • خودآگاهی : شناخت احساسات خود به هنگام وقوع آن‌ها از ارکان اصلی مهارت‌های هیجانی است . توانایی نظارت لحظه به لحظه براحساسات، کلید بینش روانشناختی و خود شناسی است. آگاهی از هیجان‌ها به ویژه هنگام اخذ تصمیم های مهم زندگی مانند انتخاب همسر یا یک حرفه، شخص را مطمئن تر می سازد. گلمن خودآگاهی را ریشه و اساس مهارت‌های هیجانی می‌داند و آن را چنین تعریف می کند: درک عمیق و روشن احساسات ، هیجان‌ها ، نقاط ضعف و قوت، نیازها وسائق های خود. وی معتقد است افرادی که سطح خود آگاهی بالاتری دارند به دلیل شناخت توانایی خود، همیشه از اعتماد به نفس و عزت نفس بالاتری برخوردارند. این افراد در کارهای خود دقیق بوده و امیدواری آن‌ها غیرواقع بینانه نمی باشد و مسئولیتی را قبول می کنند که درحد توان آنها باشد.همچنین،این افراد با خودودیگران صادق بوده وبه خوبی می دانند که هر احساس تا چه اندازه بر آن‌ها و اطرافیان تاثیر می گذارد .
  • مدیریت هیجان‌ها : ابراز واکنش های هیجانی مناسب ، قابلیتی است که براساس خود آگاهی تکوین می یابد. توانایی تغییر عواطف منفی مانند اضطراب، خشم وافسردگی یک مهارت هیجانی مهم به شمار می آید . ویژگی انعطاف پذیری هیجانی به شخص درغلبه برمشکلات و موانع اجتناب ناپذیر زندگی یاری می رساند . افرادی که فاقد توانایی خود تنظیی هستند ، دائما در معرض احساس پریشانی به سر می برند. خود تنظیمی هیجانی به معنی سرکوب هیجان‌ها و یا ایجاد سد دفاعی محکم در برابر احساسات و خودانگیزی نیست ، بلکه بر عکس یک شیوه انتخاب برای نحوه ابراز احساست و روش ابراز آن‌هاست ، به شکلی که این روش ابراز بتواند هم جریان تفکر را تسهیل و هم از انحراف آن جلو گیری نماید.
  • خود انگیزی : توان تمرکز بر هدفی خاص برای دستیابی به موفقیت ضروری است. خود کنترلی هیجانی مانند به تاخیر انداختن ارضای نیازها و کنترل تکانه ها، در دستیابی به اهداف زندگی بسیار حائز اهمیت است. اشخاصی که توان مهار هیجان‌هایشان را دارند و علی رغم نا کامی ، امیدوار وخوشبین هستند، عموما در انجام وظایف خود سازنده تر و موثر تر عمل می کنند.بسیاری از روانشناسان خودانگیزی را شرط بقاء می‌دانند.به عقیده آنان انسان سالم هیچ کاری را بدون هدف از پیش تعیین شده، انجام نمی‌دهدو برای دستیابی به هدف ویا حتی انتخاب آن، خودانگیزی لازم است.
  • شناسایی هیجان‌های دیگران (همدلی): همدلی یکی دیگر از مهارت‌های مبتنی بر خود آگاهی هیجانی ، برای اثر بخشی روابط بین فردی بسیار بنیادی است. کسانی که با سرنخ های اجتماعی ظریف به خوبی آشنا هستند ،احساسات دیگران را خوب درک کرده و در روابط شغلی و شخصی شان بسیار موفق ترند. گلمن همدلی را عبارت از :"درک احساسات و جنبه های مختلف دیگران وانجام یک عمل مناسب و واکنش مورد علاقه آن” تعریف می کند . این مولفه با احساس مسئولیت درقبال دیگران نسبت بیشتری دارد، زیرا هر چه اطرافیان برای ما اهمیت بشتری داشته باشند ، بیشتر سعی می کنیم تا درمقابل آنها واکنش مناسبی نشان دهیم و شرایط واکنش مناسب نیز درک نوع احساس طرف مقابل است .
  • اداره روابط (مهارت‌های اجتماعی): هنر برقرای رابطه به مهارت مدیریت هیجان‌های دیگران نیازمند است. کفایت اجتماعی تعیین کننده محبوبیت، رهبری و اثرمندی بین فردی است . گلمن معتقد است افرادی که تمایل دارند درایجاد رابطه بادیگران موثرواقع شوند،باید توانایی شناسایی،تفکیک وکنترل احساس خود را داشته باشند،سپس ازطریق همدلی یک رابطه مناسب برقرار کنند ،حتی دراین میان خودانگیزی هم درمیزان روابط اثرگذار است.

هریک از این پنج حوزه به میزان زیادی مجموعه ای ازعادات وپاسخ های آموخته شده را نشان می دهند،و درنتیجه می توان با روش‌های مناسب ،آنها را بهبود بخشید. (بردبار،۱۳۸۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]




مدل دیگر در حیطه رویکرد مختلط ، مدل مهارت‌های هیجانی بار-آن می باشد. از نظر وی مهارت‌های هیجانی شامل مجموعه ای از توانایی‌ها، کفایت‌ها و مهارتهای غیر شناختی است که توانایی فرد را برای کسب موفقیت در مقابله با رخدادها و فشارهای محیطی تحت تاثیر قرار می‌دهد. این رویکرد مهارت‌های هیجانی را عاملی مهم در تعیین موفقیت در زندگی می‌داند. این دیدگاه با دیدگاه تعاملی بم و آلن از این جهت که بر اهمیت تمرکز سنجش بر عوامل شخصی و موقعیتهای محیطی در پیش بینی رفتار تاکید دارد موافق است.مهارت‌های هیجانی در مدل بار-آن عبارتنداز:

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

  1. خودآگاهی هیجانی :خودآگاهی هیجانی توانایی تشخیص و درک احساسات است. این مهارت تنها آگاهی از احساسات یک فرد و هیجانات وی نیست . بلکه همچنین شامل توانایی تمایز و تفاوت بین آن‌ها به منظور پی بردن به این امر است که شخص چه احساسی دارد و چرا این احساس در او شکل گرفته است و همچنین به منظور پی بردن به آن چه سبب این احساسات است .
  2. قاطعیت : توانایی بیان احساسات، عقاید وافکار ودفاع از حقوق خود به شیوه ای غیرمخرب است که شامل ۳ بعد است:
  • توانایی بیان احساسات،
  • توانایی بیان آشکار افکار و عقاید خود،
  • اتخاذ تصمیم راسخ و روشن حتی اگر با محروم شدن از بعضی امتیازات همراه باشد ( نائبی،۱۳۸۷)

 

  1. حرمت ذات : حرمت ذات، توانایی احترام به خود و پذیرش خود به عنوان شخصی اساسا خوب است. احترام به خود اصولا قبول و دوست داشتن خود آن گونه که هستیم می باشد .
  2. خود شکوفایی : خود شکوفایی به توانایی شناخت توانمندی‌های بالقوه خود اشاره دارد. این بعد از هوش هیجانی تبیین جستجو برای غنا بخشیدن به زندگی است. خود شکوفایی مستمر و پویا برای کسب حداکثر رشد توانایی‌ها و استعدادهاست. خود شکوفایی به احساسات و توجه به خود وابسته است .
  3. استقلال: استقلال عبارت است از توانایی خود هدایتگری و خود کنترلی در تفکر و عمل و عدم وابستگی عاطفی می‌باشد. افراد مستقل افرادی خود اتکا و دارای برنامه ریزی و تصمیم گیری های مهم می باشند.
  4. همدلی : عبارت است از توانایی آگاهی، درک و پذیرش احساسات دیگران و حساس بودن به این که آن‌ها چرا و چگونه و چه چیزی را احساس می‌کنند. همدل شدن کسب توانایی یا شناخت هیجانات و عواطف دیگران است. افراد همدل نگران دیگران می‌شوند و به علائق آن‌ها توجه نشان می دهند .
  5. روابط بین فردی: مهارت ارتباط بین فردی شامل تونایی برقراری وحفظ ارتباطات متقابل است که صمیمیت وتعامل محبت آمیز از ویژگیهای آن است.ازویژگی‌های ارتباط مثبت بین فردی توانایی صمیمیت و محبت و انتقال دوستی به شخص دیگر است .
  6. مسئولیت پذیری اجتماعی: نشان دان خود به عنوان یک عضو سازنده ، شرکت کننده و همکاری کننده دریک گروه اجتماعی است. این توانایی شامل مسئول بودن است، حتی اگر به صورت شخصی از این رابطه سود برده نشود .چنین افرادی دارای وجدان اجتماعی هستند و رفتارهای آنها به صورت پذیرش مسئولیتهای اجتماعی جلوه گر می شود. این مولفه ها با توانایی انجام کاری برای دیگران یا با دیگران ، پذیرش دیگران وعمل مطابق با وجدان ،مرتبط است .
  7. حل مساله : توانایی شناسایی وتعریف مشکلات، همچنین ایجاد و انجام راه حل‌های بالقوه موثر است. حل مساله ماهیت چند مرحله ای دارد و شامل توانایی انجام مراحل زیر است :
  • احساس وجود مشکل واحساس داشتن کفایت و انگیزه کافی برای مقابله موثر با آن
  • تعریف وتدوین مشکل تا حد امکان
  • تصمیم گیری وانجام یکی از راه حل‌ها
  1. واقعیت سنجی : توانایی ارزیابی انطباق بین آن چه تجربه می شود و آن چه عینا وجود دارد و شامل تحقیق در باره شواهد عینی برای تایید، توجه و اثبات احساسات، ادراکات و اندیشه هاست .
  2. انعطاف پذیری : توانایی منطبق ساختن عواطف، افکار و رفتار با موقعیتها و شرایط دائما در حال تغییر است . این مهارت هیجانی به توانایی کلی فرد در سازگاری با شرایط نا آشنا ، غیر قابل پیش بینی و پویا بر می گردد. افراد انعطاف پذیر افرادی فعال ، زرنگ و همیار هستند.
  3. تحمل فشار : توانایی مقاومت در برابر رویدادها و موقعیت‌های فشارزا بدون توقف از طریق سازگاری فعال و مثبت در برابر فشار. این توانایی به معنی پشت سر گذاشتن موقعیتهای مشکل ساز بدون از پا در آمدن است. این توانایی مبتنی می باشد بر:
  • قابلیت انتخاب روش‌هایی برای سازگاری با فشار
  • تمایل خوشبینانه به تجارب جدید و تغییرات جدید و تمایل به داشتن توانایی غلبه بر مشکل موجود
  • این احساس که شخص می‌تواند موقعیت فشارزا را کنترل کند یا بر آن تاثیر بگذارد .
  1. کنترل تکانه: توانایی مقاومت یا به تاخیر انداختن تکانه، سائق یا وسوسه انجام عملی است. این توانایی در پذیرش تکانه های پرخاشگری، خود دار بودن و کنترل خشم، پایین بودن تحمل نا کافی، ناتوانی در کنترل مشکلات، فقدان خود کنترلی، آزارگری و رفتارهای تند و غیر قابل پیش بینی تجلی می کند .
  2. خوش بینی: توانایی نگاه کردن به طرف روشن تر زندگی و حفظ یک نگرش مثبت حتی در رویارویی با بد اقبالی است. خوشبینی نشان دهنده امید به زندگی و رویکرد مثبت به زندگی روزمره است .
  3. شادکامی: توانایی راضی بودن از زندگی خود،لذت بدن از خود ودیگران وشاد بودن است. این توانایی شامل رضایت از خود،خشنودی کلی وتوانایی لذت بردن از زندگی است.(علی نژاد، ۱۳۸۶)
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:32:00 ب.ظ ]




این مدل نیز کیفیت زندگی زناشویی را در طول شش بعد بررسی می­ کند، که همه آن‌ها به جز یک بعد شبیه به طبقات مدل فوق است. این ابعاد عبارتند از:

۱ـ انجام وظیفه،

۲ـ ایفای نقش،

۳ـ ارتباط (ابراز عاطفی)،

۴ـ دخالت عاطفی،

۵ـ کنترل،

۶ـ ارزش­ها و هنجارها.

بر اساس این مدل،چند مشکل شایع روابط زناشویی مطرح می­شود که عبارتند از: مشکلات انجام وظیفه، مشکلات ارتباط، مشکلات نقش، مشکلات کنترل رفتار، مشکلات ساختاری شامل مشکلات مرزبندی و کنش ضعیف نظام­های فرعی و مشکلات نظام­های خارجی (الیس، ۲۰۰۴).

۲-۲٫ موضع‌گیری نظری درخصوص مهارت‌های هیجانی

۲-۲-۱٫ تعریف مهارت‌های هیجانی

مهارت‌های هیجانی شامل طبقه وسیعی از مهارت‌ها می‌باشند از قبیل: توانایی در شناسایی هیجانات، ابراز هیجانات،همدلی­کردن ومدیریت هیجانات چالش‌برانگیز.به عبارت دیگر مهارت‌های هیجانی شامل روش‌های اکتسابی هرفرد برای شناسایی کردن،سازمان‌دهی کردن وابراز هیجاناتش وهمچنین نحوه پاسخ‌گویی او به هیجانات دیگران می‌باشد (کردوا، جی و وارن،۲۰۰۵).

دانلود مقاله و پایان نامه

۲-۲-۲٫ تعریف هیجان

واژه‌ای که تحت عنوان هیجان به آن اشاره می‌شود اصطلاحی است که روانشناسان و فلاسفه بیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداخته‌اند. درفرهنگ لغات انگلیسی اکسفورد، معنای لغوی هیجان چنین ذکر شده است « هرتحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس عاطفه، هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده».

لغت هیجان را برای اشاره به یک احساس، افکار، حالت‌های روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنه‌ای از تمایلات شخص برای عمل کردن براساس آن به کار می‌برند (مارشال ریو،۱۳۸۵).

۲-۲-۳٫ابعاد هیجان

هیجان‌ها نوعاً واکنش‌های موقتی، انطباقی وبیولوژیک هستند که معمولاً (ولی نه ضرورتاً) توسط محرک‌ بیرونی به سرعت ایجاد می‌شوند.

جایگاه اصلی تجلی هیجان چهره می‌باشد. چهره یا صورت می‌تواند شماری از هیجانات را نشان دهد. حالات چهره‌ای برای هیجان تاحدودی ذاتی‌اند. حالات چهره ممکن است هیجانات را بیان کند اما هدف واقعی آنها ممکن است ارتباط با دیگران باشد.ما می‌توانیم چهره خود را به خوبی کنترل کنیم.طوری که خیلی کم احساس واقعی به چهره نفوذ کندوحائزاهمیت است که بدانیم صدا وصوت نافذتر ازچهره است و کمترکنترل می‌شود.برای آگاهی ازاحساس واقعی افرادگوش دادن به صدای آنها ممکن است بهتر از تماشای چهره آنان باشد.مردان به صدا توجه می‌کننددرحالی که زنان به چهره‌ها نگاه می‌کنند(بردباری، ۱۳۸۴).

تعدادی از نظریه‌پردازان چندین هیجان مشابه را در مجموعه واحدی جای می‌دهند اما جملگی آنان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که عنوان برخی از مهمترین هیجانها عبارتند از:

خشم:

بسیاری از روش‌های کنترل اجتماعی بزرگسالان و خردسالان به اجتماعی کردن چگونگی واکنش خشم به موقعیت‌های مختلف مربوط است. نظریه روانکاوی اصطلاحات مختلفی را در این زمینه به کار می‌برد که دربرگیرنده اشکال مختلف خشم است. مثلاً سادیسم، پرخاشگری، غریزه مرگ، تغییر تنفر، دشمنی و امسال آن. روان‌شناسان آکادمیک ضمن اظهارنظر در مورد هیجان عموماً اصطلاحات خشم و ترس را پایه‌ای برای تحلیل‌های خود قرار داده‌اند چنان‌که الگوی این هیجان‌ها الگوی اصلی همه هیجان‌هاست.

شادی:

نتیجه تحقیقات این است که خشم و شادی دارای نکات مشترک بیشتری هستند تا هیجان، خشم، ترس یا خشم واندوه.درهنگام خوشحالی جریان خون درسطح بدن افزایش می‌یابد و درحالت غم واندوه ونگرانی کاهش می‌یابد (پلاچیک، ۱۳۸۵). خلاصه مطلب این‌که درهنگام شادی حالت‌هایی نظیر لذت،آسودگی، خرسندی، سعادت،شوق،تفریح، احساس غرور، لذت جسمانی، وجد، خشنودی و حالت‌هایی از این قبیل… به انسان دست می‌دهد (گلمن، ۱۳۸۳).

اندوه :

آثار ناشی ازکمبود ومحرومیت را به طور کاملاً طبیعی می‌توان مشاهده کرد. اشکال مهم  و پایدار این آثار را مالیخولیا و یا روان‌پریشی ملال‌انگیز و تظاهرات طبیعی آنان را به نام حزن یا اندوه نامیده‌اند اندوه با عشق و شادی تضادی ذاتی دارد. داروین در این مورد می‌گوید «تمامی حالات یک فرد خوشحال درست متضاد آن حالاتی است که یک فرد غمگین از خود بروز می‌دهد» (پلاچیک، ۱۳۸۵). درهنگام اندوه حالت‌هایی نظیر غصه، تأثر، عبوسی، مالیخولیا، دلسوزی به حال خود،احساس تنهایی و حالت‌هایی از این قبیل…به انسان دست می‌دهد (همان منبع).

نفرت:

الگوی دفع یا نفرت در اساس یک نوع واکنش رهایی است که موجود زنده به وسیله آن ماده یا شئی را که خورده است دفع کند. داروین در تعریف نفرت می‌گوید: نفرت در ساده‌ترین معنی عبارت است از حالتی که ذائقه را آزار می‌دهد و چون نفرت موجب رنجش می‌شود همراه با حرکاتی مانند تحقیر، اهانت، خوار شمردن، اکراه، بی‌رغبتی، بیزاری و… است (همان منبع).

تعجب:

احساس تعجب بیشتر با ترس و سایر هیجان‌ها همراه است. احساس تعجب به ترس تبدیل می‌شود و با علائمی نظیر شگفتی، حیرت، بهت و از این قبیل همراه است (همان منبع).

۲-۲-۴٫تاثیر مهارت‌های هیجانی بر وضعیت روانشناختی

پژوهشگران مختلف ابراز داشته اند که مهارت‌های هیجانی بر سلامت حافظه و نیروی عقل، ادراک، معنا بخشی تجربه ها، داوری صحیح، تصمیم گیری مناسب و رشد روانی- اجتماعی فرد تاثیری چشمگیر می‌گذارد و افرادی که از مهارت‌های هیجانی بالایی‌ برخوردارند، قدرت بیشتری برای سازگاری با مسایل جدید روزانه دارند. هم چنین مهارت‌های هیجانی بالا با برون گرایی، انعطاف پذیری، دلپذیر و با توان بودن، هماهنگ کردن احساسات مختلف، شناسایی این احساسات و تاثیر آن‌ها بر مغز و رفتار همبستگی دارد (بردبار، ۱۳۸۴).

در مقابل، مهارت‌های هیجانی پایین با رفتارهای مساله ساز درونی ، سطوح پایین همدلی، ناتوانی در تنظیم خلق و خو، افسرده خویی، اعتیاد به الکل و مواد مخدر، انحرافات جنسی، دزدی و پرخاشگری همراه است (همان منبع).

با ارزیابی مهارت‌های هیجانی می‌توان میزان موفقیت های فرد را در زندگی فردی و اجتماعی پیش بینی کرد. در بررسی ها روشن شده است که عوامل کامیابی افراد برجسته، ناشی از احساسات مثبت است که آنان در خود ایجاد می کنند و برعکس افراد ناموفق کسانی اند که احساسات منفی را در خود پرورش می‌دهند.این عوامل احساسی مثبت عبارتند از احساس عزت نفس، دوست داشتن و عزیز داشتن خویش، خویشتن پذیری، خوش مشربی، ماجراجویی، بردباری و… ازجمله احساسات منفی می توان از بدبینی، ترس از شکست، اضطراب ، احساس ناتوانی، احساس حقارت ، ترس ازتنبیه ، احساس عدم امنیت ، فرار از پذیرش مسئولیت، احساس گناه و… نام برد (گنجی، ۱۳۸۱).

دکتر “جیم نیومن” در کتاب خود به نام “ترمزهای خودرا رها کنید"، احساسات منفی را به نوعی ترمز در زندگی و احساسات مثبت را به نوعی گاز در زندگی تشبیه می کند که سرعت کامیابی را افزایش می دهد. بعضی شرکت ها برای استخدام کارکنان خود علاوه بر آزمون عمومی، آزمون خوش بینی و بدبینی هم اجرا می‌کنند. تحقیقات نشان داده است کسانی که در آزمون اخیر نمره خیلی خوش بین را به دست آورده اند بسیار موفق  هستند، زیرا افراد خوش بین وقتی شکست می خورند، شکست را به عواملی نسبت می دهند که آنها را می‌شود تغییر داد و نا امید نمی شوند (هیلگارد، ۱۳۸۵).

۲-۲-۵٫ تقویت مهارت‌های هیجانی

مهارت‌های هیجانی به عنوان یک عامل سازمان دهنده برای تفکر و برنامه ریزی مربیان تعلیم وتربیت به اثبات رسیده است و به کوشش های پراکنده ای که به عنوان پیشگیری اولیه محسوب می شود، انسجام بخشیده و آن‌ها را در یک دیدگاه متحد ارائه می‌دهد، مثل برنامه هایی که بنیان مدرسه ای دارند و در پیشگیری از جنایت، پیشبرد سلامت روان ، سلامت عمومی و حتی پیشگیری از بیکاری استفاده می شوند (بردبار، ۱۳۸۴).

یادگیری مهارت‌های هیجانی در منزل و با تعامل کودک- والد شروع می شود، بنابراین فرصت‌های یادگیری مهارت‌های هیجانی همیشه مساوی نیست چرا که ممکن است والدین محدودیت های روانی داشته و در نتیجه قادر به هدایت یک جریان یادگیری شناختی- هیجانی نباشند. هم چنین امکان دارد برخی از یادگیری‌ها در مدرسه صورت گیرد، مثلا در ارتباطات غیر رسمی معلم و کودک. جای دیگری که مهارت‌های هیجانی آموزش داده می‌شوند برنامه استاندارد می باشد.

طبق نظر کارول دو فالکو (۱۹۹۷)، جوانان محتاج مهارت هایی هستند که معمولا در بطن یک برنامه آموزشی مدرسه به حساب نیامده است و این مهارت‌ها عبارتند از کنترل تکانه، کنترل استرس، حس همدلی، حل مساله و مساله گشایی. برای اینکه دانش آموزان را  به مرحله آموزشی بالاتری برسانیم باید ببینیم در کجا و در چه حالتی هستند و به آن‌ها منابع و مهارت‌هایی ارائه دهیم تا بتوانند با عوامل فشار زا مقابله کرده و کنار بیایند و سپس بتوانند به یادگیری موثرتر بپردازند. بدون این مهارت‌های اجتماعی و هیجانی، عوامل فشار زا مانع از رسیدن دانش آموزان به ظرفیت بالقوه تحصیلی خود می‌شوند. دوفالکو از برنامه‌‌‌‌‌ها‌یی که مهارت های اجتماعی را به عنوان قسمتی از برنامه های جامع و مداوم آموزش می‌دهد حمایت کرده و می گوید: بهتر است این قابلیت ها از دیدگاه پیشگیری اجرا شوند یعنی برنامه‌هایی که برای همه دانش آموزان انجام می‌شود نه فقط دانش آموزان مشکل دار. این برنامه ها باید مانند سایر مهارتهای تحصیلی آموزش داده شوند که عبارت است ازارائه مطلب ، الگو، تمرین ، کاربرد و پاداش (بردبار، ۱۳۸۴).

[۱]. Task accomplishment problems

[۲]. Suprasystem problems

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:32:00 ب.ظ ]