کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


 



سیستم های مدیریت دانش به استفاده از فناوری نوین اطلاعات (مثل اینترنت، شبکه داخلی، شبکه خارجی، فیلترهای نرم افزاری، انبارهای داده) برای سازماندهی، ارتقاء و تسریع مدیریت دانش درون و برون سازمانی، اشاره دارند (علوی و لیدنر[۷۱]، ۲۰۰۱).
پایان نامه
سیستم های مدیریت دانش، در پی آن هستند که با فراهم آوردن امکان دسترسی گسترده به مهارت سرمایه انسانی سازمان، به آن در تطابق با شرایطی نظیر ریزش نیروها تغییرات سریع و کوچک شدن اندازه سازمان کمک کنند.
یک سیستم مدیریت دانش فعال، شش گام را در یک چرخه دنبال می‌کند (ریاحی، ۱۳۸۶). مطابق شکل دلیل چرخه مانند بودن سیستم، بهبود پویایی آن در طول زمان است در یک سیستم مدیریت دانش مناسب دانش هرگز تمام نمی‌شود زیرا با گذشت زمان محیط تغییر می‌کند ودانش برای اینکه این تغییرات را منعکس کند باید به روز شود چرخه سیستم مدیریت دانش به صورت زیر، عمل می‌کنند.
شکل ۲-۴- چرخه سیستم مدیریت (ریاحی، ۱۳۸۶)
۱- خلق دانش: دانش هنگامی‌که افراد، روش های نوین انجام کارها را دریافته با مهارت جدیدی کسب می‌نمایند خلق می‌شود گاهی اوقات دانش خارجی، وارد سازمان می‌شود.
۲- کسب دانش: دانش جدید باید ارزشمند تلقی شود و به صورتی معقول ارائه گردد.
۳- پالایش دانش: دانش جدید باید با شرایط تطبیق داده شود و بدین ترتیب کاربردی گردد اینجاست که بینش های انسان (قابلیت های ضمنی) باید در راستای حقایق عینی، به کار گرفته شوند.
۴- ذخیره دانش: سپس دانش مفید باید به شکلی منطقی در یک مخزن دانش، به گونه ای ذخیره شود که دیگران نیز در سازمان بتوانند به آن دسترسی داشته باشند.
۵- مدیریت دانش: دانش مانند یک کتابخانه، باید به روز نگه داشته شود. بررسی های لازم جهت تایید مرتبط بودن و صحیح بودن آن، باید دائما انجام شود.
۶- اشاعه دانش: دانش باید همیشه و همه جا در قالبی مناسب، برای هر کسی که در سازمان به آن نیاز دارد، قابل دسترس باشد (ریاحی، ۱۳۸۶).
جدول ۲-۱- انواع فرایندهای مدیریت دانش (شفیعی نیک آبادی، ۴:۱۳۹۱)

 

محقق فرایندهای مدیریت دانش
(۱۹۹۱) هابر[۷۲] کسب، توزیع، تعبیر و تفسیر ایجاد حافظه سازمانی
(۱۹۹۲) دیکسون[۷۳] کسب، توزیع، تعبیر و تفسیر، معناسازی، ایجاد حافظه سازمانی، بازیابی
(۱۹۹۹) دسپرس[۷۴] نقشه برداری، کسب و تسخیر و خلق، بسته بندی، ذخیره کاربرد و اشتراک نوآوری و تکامل بهره برداری مجدد
(۱۹۹۷) برتزاقی[۷۵] چکیده سازی و تولید، تجسم، توزیع، کاربرد
(۱۹۹۷) آله[۷۶] گردآوری، شناسایی، ساخت، اشتراک، کاربرد، سازماندهی، وقف دهی
(۲۰۰۱) علوی[۷۷] خلق، ذخیره، انتقال، کاربرد
(۲۰۰۰) چو[۷۸] راه اندازی، تولید، مدلسازی، انبار، توزیع و انتقال، استفاده، نگاه به گذشته
(۲۰۰۰) مارتنسون[۷۹] جمع آوری اطلاعات، ذخیره سازی اطلاعات، دسترس پذیری اطلاعات، استفاده از اطلاعات
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-07-30] [ 12:28:00 ب.ظ ]




organizational performance
(ORP)

 

 

 

۳-۶- فرضیات تحقیق
فرضیات تحقیق به شرح زیر می باشند:
۱- رابطه معناداری بین فشار داخلی با فشار خارجی زنجیره تأمین سبز وجود دارد.
۲- رابطه معناداری بین فشار داخلی با محرکه های زنجیره تأمین سبز وجود دارد.
۳- رابطه معناداری بین فشار خارجی با محرکه های زنجیره تأمین سبز وجود دارد.
۴- رابطه معناداری بین محرکه های زنجیره تأمین سبز با عملکرد زیست محیطی وجود دارد.
۵- رابطه معناداری بین محرکه های زنجیره تأمین سبز با عملکرد اقتصادی وجود دارد.
۶- رابطه معناداری بین عملکرد زیست محیطی با عملکرد اقتصادی وجود دارد.
۷- رابطه معناداری بین عملکرد زیست محیطی با عملکرد عملیاتی وجود دارد.
۸- رابطه معناداری بین عملکرد زیست محیطی با عملکرد سازمانی وجود دارد.
۹- رابطه معناداری بین عملکرد اقتصادی با عملکرد عملیاتی وجود دارد.
۱۰- رابطه معناداری بین عملکرد اقتصادی با عملکرد سازمانی وجود دارد.
۱۱- رابطه معناداری بین عملکرد عملیاتی با عملکرد سازمانی وجود دارد.
مدل مفهومی تحقیق
براساس مطالب ذکر شده فوق، مدل پیشنهادی تحقیق به صورت زیر درنظر گرفته شده است:
شکل ۳-۱: مدل مفهومی تحقیق
۳-۷- روش گردآوری داده‌‌های تحقیق
به دلیل نوع تحقیق و هم‌چنین گستردگی جامعه آماری و پیچیدگی نمونه آماری و برای دسترسی سریعتر به نظرات پاسخ دهندگان، بهترین روش جمع آوری داده‌ها در این تحقیق، پرسشنامه در نظر گرفته شده است. به منظور دستیابی به نتایج موردنظر و انجام شایسته روش تحقیق از روش های زیر بهره گرفته شده است:
پایان نامه - مقاله - پروژه
۱- مطالعات کتابخانه ای: جهت تدوین مبانی، تعاریف و مفاهیم نظری از منابع کتابخانه ای استفاده شد که به طور عمده مهم‌ترین و مفیدترین استفاده‌ها از کتب، مقالات و منابع لاتین و فارسی حاصل از جستجو در اینترنت و صنایع و کتابخانه‌های دانشگاه‌ها بوده است.
۲- تحقیقات میدانی: به منظور جمع آوری اطلاعات موردنظر و سنجش متغیرهای تحقیق از پرسشنامه استفاده شده است. شاخص‌های مورد سنجش در تحقیق، پیش از آنکه در قالب پرسشنامه به نظرسنجی گذاشته شود در معرض قضاوت چند تن از خبرگان و کارشناسان صنایع‌های مرتبط با موضوع تحقیق قرار گرفت و نهایتاً از پرسشنامه مورد توافق به عنوان ابزار جمع آوری داده‌ها استفاده شد.
۳-۸- ابزار گردآوری داده‌‌های تحقیق
ابزار جمع آوری اطلاعات در تحقیق حاضر عبارتند از: مصاحبه و پرسشنامه
مصاحبه با تعدادی از مدیران و کارشناسان ارشد در ۳ صنایع تولیدی، ۱٫ مجتمع پتروشیمی ۲٫ شرکت پالایش نفت ۳٫ شرکت ملی نفت (زاگرس جنوبی) شهر شیراز در خصوص ترکیب و شمای کلی پرسشنامه و نحوه طراحی آن، سؤالات مصاحبه در قالب کلی فرضیه‌ها و سؤالات تحقیق قرار داشته و منجر به طراحی پرسشنامه تحقیق گردیده است.
پرسشنامه به عنوان یکی از متداول‌ترین ابزارهای جمع آوری اطلاعات در تحقیقات پیمایشی است و مجموعه‌ای از پرسش‌های هدف‌دار که با بهره گیری از مقیاس‌های گوناگون، دیدگاه و بینش فرد پاسخ‌گو را مورد سنجش قرار می‌دهد.
در پرسشنامه تحقیق حاضر سعی شده است که نظر خبرگان و متخصصان را در رابطه با معیارها و شاخص‌ها جویا شده تا شاخص‌های نهایی مشخص گردند و نیز حاصل مصاحبه با تعدادی از مدیران و کارشناسان ارشد در خصوص سؤالات در قالب کلی فرضیه‌های تحقیق قرار داشته و همچنین اطلاعات مندرج در پرسشنامه از طریق بررسی مطالب سایر محققان داخلی و خارجی در رابطه با شاخص‌های محرکه‌های زنجیره تأمین سبز و عملکرد آن تهیه گردیده است.
برای گزینه‌های (بسیار زیاد، زیاد، متوسط، کم، بسیارکم) نحوه امتیازدهی به سؤالات این پرسشنامه هم از ضرایب ۱ تا ۵ بوده که جدول ۳-۲ طیف لیکرت ۵تایی پرسشنامه را نشان می‌دهد.
جدول ۳-۲ : مقیاس لیکرت پرسشنامه

 

 

میزان عامل اندازه‌گیری

 

گزینه‌های نظردهی پاسخ دهندگان

 

 

 

۱

 

خیلی کم

 

 

 

۲

 

کم

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:28:00 ب.ظ ]




ج) فردگرایی در حوزۀ ارزش‌ها و اخلاق: بنا بر نگرش فردگرایانه، هیچ نهاد و قدرتی غیر از خود فرد، حق قانون‌گذاری و تعیین ارزش اخلاقی برای او ندارد. خدا و باورهای مذهبی نیز از این قاعده مستثنا نیست و این انسان است که تصمیم می‌گیرد چه ارزش‌ها و هنجارهایی را به منزلۀ ارزش‌های اخلاقی خود برگزیده و به آن‌ها پایبند باشد (آربلاستر، ترجمۀ مخبر،۱۳۷۷،ص۲۵). در واقع، با توجه به آنکه در اندیشۀ فردگرایی، فرد و اندیشۀ او- نه جامعه نه هیچ‌چیز دیگری- معیار و ملاک همه چیز به شمار می‌آیند، ارزش‌ها و ایدئال‌های مطلق و ثابتی که بیرون از فرد فرض می‌شوند، انکار شده و «اخلاقیات» تابعی از انتخاب‌های فردی و سلیقۀ شخصی تعریف می‌شوند. بدین ترتیب، ارزش‌ها به فرد و تجربه و شناخت فردی و ارادۀ دل به خواهان او متصل شده، حقایق و واقعیت‌های بیرون از او که ارزش‌ها بر اساس آن‌ها سنجیده می‌شوند، به کلی نادیده گرفته می‌شوند. چنین رویکردی موجب می‌شود لذت و رنج فردی مبدأ خیر و شر اخلاقی شود و امیال شخصی سیطرۀ خود را بر ارزیابی اخلاقی اعمال کند. بنابراین دیدگاه، فرد ملزم به پیروی از الزامات اخلاق دینی نیست و آنچه که خود بر اساس سلیقۀ شخصی و هواهای نفسانی خود آن را خوب تلقی می‌کند، معیار اخلاقی او را تشکیل می‌دهد. این‌گونه مواجهه بااخلاق و ارزش‌های اخلاقی، موجب نسبی شدن مطلق اخلاقیات و نفی اخلاق دینی می‌گردد؛ زیرا اخلاق دینی هیچ سنخیتی با نسبیّت مزبور ندارد و دقیقاً مقابل آن قرار دارد (سربخشی، ۱۳۸۹، ص۱۷).
پایان نامه - مقاله - پروژه
به طور کلی، فردگرایی به دیدگاهی گفته می‌شود که علایق، امیال و منافع فرد را معیار همه چیز می‌داند و عقل و خرد شخصی، رکن اساسی و مستقل کمال و نیک بختی آن به شمار می‌رود. بر اساس این دیدگاه، فرد بسیار واقعی‌تر و بنیادی‌تر از جامعه، نهادها و ساختارهای اجتماعی بوده و در مقایسه با آن‌ها، ارزش اخلاقی و حقوقی بالاتری دارد. از این روی، امیال، اهداف و کامیابی‌های فرد مقدم بر مصالح جامعه دانسته شده است به طور خلاصه خواست و ارادۀ فرد بر مصالح اجتماعی و جمعی مقدم داشته می‌شود (همان).
ب- انسان‌مداری
فردگرایی وانسان‌مداری دو مفهومی نزدیک به یکدیگر هستند به گونه‌ای که انسان‌مداری ریشه در فردگرایی دارد امّا جدا نمودن این دو بحث از یکدیگر به این دلیل است که در فردگرایی مسئلۀ تقدم فرد بر جامعه پایه‌ای‌ است؛ بنابراین جا دارد که به صورت عنوانی جداگانه و ذیل فردگرایی به توضیح آن پرداخت ولی پس از اینکه چگونگی ایجاد و رشد فردگرایی و حوزه‌های مختلف تأثیرگذاری آن را مورد بررسی قراردادیم، حال به تبیین تأثیر آن در شکل‌گیری انسان‌مداری می‌پردازیم.
لیبرالیسم در زمینۀ انسان‌شناسی قائل بر انسان‌مداری است. مطالعه در سیر تاریخی غرب، ما را به دو ریشۀ مهم شکل‌گیری تفکر انسان‌مداری رهنمون می‌کند؛ که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم؛
الف) واژۀ انسان‌مداری ابتدا توسط برخی از روشنفکران ایتالیا برای نامیدن دروس دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها که شامل برنامۀ مطالعۀ زبان یونانی، لاتین باستان، تاریخ و فرهنگ مردمان این دو زبان می‌شد، به کار می‌رفت. در قالب این برنامۀ درسی، نوعی رنسانس و تولد دوبارۀ تمدن یونانی- رومی و ارزش‌های موجود در آن، به وسیلۀ انسان‌مدارها ترویج می‌شد؛ به عبارت دیگر، مفهومی که این واژه را تداعی می‌کرد، نوعی بازگشت به نگرش‌های انسان مدارانه یونان باستان و روم بود. پس از ایتالیا، فرهنگ اومانیستی وارد فرهنگ روشنفکری کشورهای آلمان، انگلستان، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی شد. چنان‌که گفته شد، اومانیسم یا انسان‌مداری نوعی بازگشت به فرهنگ و تمدن یونانی- رومی بود (سربخشی، ۱۳۸۷، ص۸). طرفداران انسان‌مداری معتقد بودند که در فرهنگ یونان و رم باستان، برای انسان و استعدادهای نهفتۀ او ارزش زیادی قائل بوده‌اند، بنابراین به پرورش آن می‌پرداختند. امّا در مقابل، در فرهنگ دینی که مسیحیت ایجاد کرده بود، انسان گناه‌کاری ازلی محسوب می‌شد که این تفکر به نوعی انسان را دچار عقب‌ماندگی و انحطاط می‌کرد. اومانیست‌ها بازگشت به علومی چون ریاضی، منطق، شعر، تاریخ، اخلاق و سیاست و به ویژه علوم بلاغی را موجب ارتقای جایگاه آدمی می‌دانستند چنانچه در دوران باستان این‌گونه بوده است (همان).
تونی دیویس به نقل از سیموندز (ترجمۀ سربخشی، ۱۳۸۹، ص ۹) می‌گوید:
جوهر انسان‌مداری، دریافت تازه و مهمی از شأن انسان به عنوان موجودی معقول و جدا از مقدّرات الهیاتی است و دریافت عمیق‌تر، این مطلب که تنها ادبیات کلاسیک ماهیت بشر را در آزادی کامل فکری و اخلاقی نشان داده است. انسان‌مداری تا اندازه‌ای واکنش در مقابل استبداد کلیسایی و تا اندازه‌ای تلاش به منظور یافتن نقطۀ وحدت برای همۀ افکار و کردار انسان در چارچوب ذهنی است که به آگاهی از قوۀ فائقۀ خود رجوع می‌کند.
ب) دومین عامل برای رویش تفکر انسان‌مداری، ایدۀ اساسی دکارت در مورد معرفت و سپس مبنا قرار دادن انسان و محتوای آگاهی برای اشیای دیگر، از بارقه‌های نخستین فلسفی برای محور قرار گرفتن انسان در هستی بود. قبل از دکارت، هستی مطلق خداوند بود و انسان و سایر موجودات عالم دارای وجود تبعی بوده‌اند. معرفت انسان نیز تابع افاضۀ الهی بوده و انسان در سایۀ الهام الهی واجد معرفت حقیقی می‌گشت. پس از قرون وسطی و شک در باورهای دینی مسیحی، در وجود خداوند تردید شد و بنابراین خداوند نمی‌توانست برای بشر معرفت بخش باشد (نبویان،۱۳۸۷، ص ۶۸؛ به نقل از پرچمی،۱۳۸۹،ص۱۵۴). در واقع دکارت منکر دین، خدا و باورهای مذهبی و اخلاقی نبود و حتی کوشید خدا را اثبات کند، اما با طرح شیوۀ تفکری خود (شک دستوری) و اصل قرار دادن انسان و اندیشه‌اش و تابع کردن سایر معرفت‌ها به این موضوع، به نوعی پایه‌گذار و تقویت‌کنندۀ انسان‌مداری محسوب می‌شود. جملۀ معروف او که می‌گفت: «می‌اندیشم پس هستم»، تکلیف همه را روشن ساخت و ذهنیت گرایی را جانشین اصالت خارج کرد؛ تفکری که باخدای ادیان و باورهای ناشی از آن سازگار نبود (سربخشی، ۱۳۸۹، ص۱۰). بر این اساس تجربیات این جهانی و عقل ورزی او، محور همۀ حوزه‌های معرفتی و ارزشی بشر گردید. در این رویکرد سخن هیچ کس جز دستاورد خود انسان حجیت ندارد (بوردو، ترجمۀ احمدی، ۱۳۸۷، ص ۶۷).
اکنون در مورد رابطۀ انسان‌مداری با لیبرالیسم باید گفت که آربلاستر (آربلاستر، ترجمۀ مخبر،۱۳۷۷، صص ۱۴۶-۱۴۸) معتقد است جهان‌بینی لیبرالی از اساس انسان‌مدار است و بنابراین دارای ماهیتی این جهانی است. علاوه بر این، انسان‌گرایی این عصر، یعنی ایمان به نوع بشر و پذیرش مفهومی نو از عظمت و توانایی‌های او نیز از پایه‌های اساسی پیدایش لیبرالیسم است. «انسانِ در مرکز»، محصول انسان‌گرایی و نگرش جدیدی بود که در رنسانس شکل گرفت. در بینش مسیحیت قرون وسطی انسان جایگاهی متفاوت داشت. انسان مخلوقی بود که به واسطۀ گناهی که حضرت آدم کرده بود ذاتاً گناه‌کار و آلوده در نظر گرفته می‌شد و در این میان حضرت مسیح با به صلیب کشیده شدنش او را از گناه رهانیده بود. در این دیدگاه انسان با اهداف و مقاصد از قبل تعیین‌شده پا به دنیا می‌گذاشت امّا در رهیافت جدیدی که در رنسانس به وجود آمده بود همین فقدان مقاصد از پیش تعیین شده بود که عظمت و شکوه بی‌همتای انسان را به او ارزانی می‌داشت. انسانی که آن قدر به او اعتماد شده بود که خود باخردش و به تنهایی اهداف و مقاصدی را برای زندگی‌اش در این دنیا رقم بزند بدون اینکه کلیسا یا حکومت برای او هدفی را از پیش تعیین کند. این نگرش جدید به انسان در رنسانس به خوبی در گفته‌هایی که پیکو از زبان خداوند به انسان نو آفریده می‌گوید به روشنی دیده می‌شود. او (همان) دربارۀ فطرت انسان می‌گوید:
فطرت تمامی موجودات محدود و مقید به قوانینی است که ما فرمان داده‌ایم؛ اما تو (انسان) به هیچ حدی محدود نیستی و موافقباارادۀ آزاد خویش…محدوده‌های فطرت خود را به اختیار خویش تعیین خواهی کرد. ما تو را در مرکز جهان جای دادیم…ما تو را نه از آسمان آفریده‌ایم نه از زمین، نه فانی‌ات ساخته‌ایم و نه باقیتا از آزادی و افتخار، چنان که گویی خالق ومعمار خویشتنی، بتوانی خود را به هر هیئتی که می‌خواهی درآوری…
بدین صورت است که سعادت انسان تعریفی متفاوت می‌یابد. سعادت انسان از «رسیدن به لقای الهی» در قرون وسطی، به«رسیدن به هرآنچه که انسان می‌خواهد» در رنسانس تغییر می‌یابد؛ و این در صورتی است که در مسیحیت قرون وسطی آزادی انسان برای شکل دادن به فطرت و اهداف خود، خطرناک محسوب می‌شد و در واقع جزء خطوط قرمز قرار داشت (ص۱۴۹).
از نظر آیزایا برلین(برلین، ترجمۀ موحد، ۱۳۶۸، ص۲۷۸)، فرد آزاد کانت یک موجود متعالی است، ورای عالم علت و معلول. عملاً – یعنی در مفهومی که انسان را در زندگی عادی در نظر می‌گیرد- لبّ لباب انسان‌گرایی لیبرال، اعم از اخلاقی و سیاسی، به شمار می‌آید که در قرن ۱۸ سخت تحت تأثیر کانت و روسو قرار داشت. این عقیده که به صورت فرض مسلم بیان‌شده نوعی تعبیر غیردینی از همان فردگرایی مذهب پروتستان است که مفهوم زندگی عقلایی را به جای خدا نشانده است و جای روح را فرد گرفته است که به موهبت خرد آراسته است و می‌کوشد تا زمام خویش را جز به دست خود نسپارد.
به نظر نصری (نصری، ۱۳۷۷، ص۶۹) نیز، یکی از مهم‌ترین پایه‌های فکری لیبرالیسم انسان‌مداری است. به عقیدۀ او انسان‌مداری به معنای اصالت انسان نیست بلکه به معنای انسان‌مداری یا انسان مرکزی است چرا که در این تفکر، محور همۀ امور انسان است نه خداوند. در قرون وسطی، فیلسوفان مسیحی انسان را دایر‌مدار و مبنای همۀ بایدها و نبایدها قراردادند و خدا را از مرکز امور به حاشیه راندند؛ بنابراین دیگر خداوند نبود که برای انسان‌ها تکلیف مشخص می‌کرد، این انسان‌ها بودند که خود، تکلیف خویش را تشخیص می‌دادند و در واقع قانون‌گذاری می‌کردند. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که همۀ لیبرال‌ها بی‌خدا و ماده‌گرا نیستند امّا آن‌ها خدایی را قبول دارند که دیگر محوریتی در قانون‌گذاری و تعیین تکلیف ندارد. این اطمینان به انسان در واقع نشأت‌گرفته از یقین بسیار زیادی است که به عقل او شده است. عقلی که به زعم آن‌ها می‌تواند به درستی همه چیز را تشخیص دهد. در این جاست که عقل جایگزین وحی می‌شود. در این نوع تفکرایمان به خداوند تبدیل به مقوله‌ای شخصی می‌شود و رابطۀ بین او و خدا تبدیل به رابطه‌ای خصوصی شده و ظهور اجتماعی این ایمان لزوم خود را از دست می‌دهد. در واقع به دلیل معیار قرار گرفتن عقل، دیگر چندوچون این رابطه را خداوند از طریق وحی تعریف نمی‌کند، بلکه انسان است که تشخیص می‌دهد این رابطه را چگونه و تا چه اندازه پیش ببرد.
در لیبرالیسم تأکید بسیار زیادی به مجزا بودن انسان از افراد دیگر و حتی جدا بودن او از جهان طبیعی دارد. در واقع اجتماع و جهان طبیعی وسیله وزمینه‌ای برای برآوردن نیاز فرد هستند. در این مکتب پیش‌فرض این است که انسانیت در هر انسانی به صورت متفاوتی تحقق‌یافته، از این رو است که در لیبرالیسم بر روی ممیزات فرد تکیه می‌شود تا وجوه اشتراک وی با افراد دیگر. لیبرالیسم انسان‌ها را مالک خویش می‌داند لذا انسان مالک حیات خویش نیز هست و با تکیه بر عقل خود، هر زمان که صلاح‌دید می‌تواند حیات خود را به اتمام برساند. از نظر استوارت میل (همان) اگر انسان‌ها بپذیرند که هرکس باید طبق خواستۀ خود عمل کند، زندگی بیشتر به نفع آنان خواهد بود تا اینکه افراد را وادار کرد تا از روی اجبار به نحوی که دیگران مصلحت می‌دانند زندگی کنند. همچنین نباید جامعه‌ای را ایده‌آل فرض کرد و افراد را برای تحقق آن ملزم کرد.
۲-۲-۲-۲- ۳- ارزش شناسی:
الف)آزادی
آزادی در لیبرالیسم از چنان اهمیتی برخوردار است که همواره در طول تاریخ یکی از ملاک‌های معرفی این مکتب بوده است و اکثراً لیبرالیسم را با این ارزش می‌شناسند. آربلاستر (ترجمۀ مخبر، ۱۳۷۷، ص ۸۷)خود نیز در مورد آزادی اعتقاد دارد:
آزادی برای فرد دغدغۀ اصلی لیبرال‌ها را تشکیل می‌دهد. منظور از آزادی برای فرد معمولاً آزادی شخصی است. در این جا نیز مانند مفهوم فرد، تاکید بر شخص انسانی واحد است. فرد باید حق داشته باشد اعتقادات خود را بر گزیند، در ابراز این عقاید برای عموم آزاد باشد و بتواند بر اساس آن‌ها عمل کند، البته تا جایی که با حقوق دیگران و چارچوب قوانین و نهادهای قانونی موجود سازگار باشد.
بوردو (ترجمۀ احمدی، ۱۳۷۸، ص۴۵) اعتقاد دارد این که آزادی دادۀ نخستین موجودیت انسانی است، باوری است که سر چشمه‌های گوناگون لیبرالیسم را به یکدیگر پیوند می‌دهد. در این نگرش این خود فرد است که هم سرچشمۀ حقوق خود و هم غایت همۀ نهادهای سیاسی و اجتماعی به شمار می‌آید. آزادی وی، سه اصل مکمل یکدیگر یعنی خودمختاری فردی، امنیت و مالکیت را در خود گرد می‌آورد. از نظر وی، نگاه ویژه‌ای که لیبرالیسم به آزادی دارد را می‌توان حاصل تجربۀ تلخ تاریخی دانست که در قرون وسطی رقم خورده بود. از نظر او در حقیقت، نهضت اصلاح دینی در عصر نوزایی، آزادی را که نیرومندان و جسوران به ناحق و در نقاب دین به انحصار خویش درآورده بودند به انسان به طور عام تعمیم داد. از دید هابز انسان آزاد کسی است که اگر میل به انجام کاری داشته و قدرت و ذکاوت انجام آن را داشته باشد، با مانع و رادعی مواجه نشود (آربلاستر، ترجمۀ مخبر، ۱۳۷۷،ص ۸۳). آزادی از جمله ارزش‌هایی است که مستقیماً بر فردگرایی استوار بوده است. از آنجایی که در جهان‌بینی لیبرالیسم فرد جایگاه محوری دارد و در واقع این فرد است که اصالت دارد نه جمع، بنابراین فرد باید برای رسیدن به آرزوها و امیال خویش آزاد باشد؛ بنابراین مطلب است که در لیبرالیسم «آزادی از» معنی می‌یابد. «آزادی از» در واقع به این معنی است که فرد مجبور نیست، در امورش مداخله نمی‌شود و تحت فشار از طرف نیرویی خارجی - چه حکومت و چه نهادهای مذهبی - قرار ندارد. آیزایا برلین (ترجمۀ موحد، ۱۳۷۷، ص ۴۵) می‌گوید: «بر اساس این دیدگاه، هرچه حوزۀ عدم مداخله گسترده تر باشد، آزادی من بیشتر است». از این روست که وی (همان) در تقسیم‌بندی خود، آزادی را در اندیشۀ لیبرالیسم دو دسته می‌داند؛ آزادی مثبت و آزادی منفی. آزادی مثبت در واقع توانایی داشتن انسان در جهت اعمال و ابراز ارادۀ خود در هر کجا که بتواند است؛ به عبارت دیگر در آزادی مثبت با این سوال مواجه‌ایم که منشأ نظارت یا کنترل افراد چیست و با کیست؟ یعنی چه کسی می‌تواند افراد را وادار سازد که به فلان طرز خاص عمل کند. به بیان دیگر «چه کسی بر من حکومت می‌کند؟» به گفتۀ آیزایا برلین (ص۲۴۹) معنای آزادی مثبت این است که:«کیست که بر من فرمان می‌راند؟ کیست که تصمیم می‌گیرد و تصمیم اوست که معین می‌کند که من چه کسی باید باشم یا چه باید بکنم؟» و آزادی منفی، به معنی آزاد بودن از سلطه است؛ به عبارت دیگر آزاد بودن از سلطۀ دیگران و محور بودن خود او و اینکه کسی آزادی او را محدود نکند و در امورش مداخله نکند. این تعبیر از آزادی به خصوص در زمینۀ عدم مداخلۀ دولت، حکومت و نهادهای مذهبی است (ص۲۳۷). در واقع در آزادی منفی به قلمرو نخست اختیار فرد توجه می‌شود؛ یعنی در چه محدوده‌ای افراد دارای آزادی عمل هستند (نصری، ۱۳۷۷، ص۷۳). به اعتقاد آیزایا برلین (ص۲۴۴) آزادی عبارت است از فقدان موانع در راه تحقق آرزوهای انسان و در جایی دیگر آزادی را تلاشی برای جلوگیری از مداخله و بهره‌کشی و اسارت به وسیلۀ دیگران می‌داند، دیگرانی که هدف‌های خاص خود را دنبال می‌کنند. همچنین وی در دفاع از آزادی منظور شده توسط لیبرالیسم می‌گوید:
دفاع از آزادی عبارت است از این هدف منفی، یعنی جلوگیری از مداخلات غیر. تهدید آدمی برای آنکه به نوعی زندگانی که به دلخواه خود برنگزیده است تمکین نماید. تمام درها را جز یکی به روی او بستن- اگرچه این عمل آیندۀ درخشانی را برای او نوید دهد و اگر چه انگیزۀ کسانی که چنین وضعی را فراهم می‌آورند خیر و مقرون به حسن نیت باشد. گناهی در برابر این حقیقت به شمار می رود که او یک انسان است و حق دارد به نحوی که خود می‌خواهد زندگی کند. این است آزادی در معنایی که لیبرال‌ها در سبز فایل، از زمان اراسموس تا کنون منظور داشته‌اند (همان).
علاوه بر این جان استوارت میل(آربلاستر، ترجمۀ مخبر، ۱۳۷۷، صص۸۷-۹۱) سه توجیه اساسی را برای آزاد بودن فرد از نظر لیبرالیسم مطرح می‌کند. اول اینکه در لیبرالیسم عقیده بر این است که تنها فضایی که در آن خلاقیت و ابتکار رشد می‌کند و به شکوفایی می‌رسد آزادی است، آن هم آزادی فردی. آزادی فردی است که فضایی را ایجاد می‌کند که منجر به توسعۀ علم و هنر و به خصوص رشد اجتماعی و سیاسی می‌شود و در غیر این صورت همۀ این ارزش‌ها از بین می رود؛ اما توجیه اصلی تر و اساسی تری که میل ارائه می‌دهد این است که آزادی برای فرد است. در واقع لزوم تحقق فردگرایی آزادی است و اینکه زندگی هر فرد به خود او تعلق دارد و همۀ افراد از حق اساسی و نهایی زیستن، اندیشیدن و باور داشتن بنا بر تمایل خویش برخوردارند وهمان طور که قبلاً اشاره شد لازمۀ این حد از فردگرایی تنها آزادی است. البته آزادی که منجر به آسیب به حقوق دیگران نشود؛ و توجیه سومی که بیشتر در عرصۀ آزادی عقیده قرار دارد از این قرار است که میل اعتقاد دارد ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم مطمئن باشیم عقیده‌ای را که سرکوب کرده‌ایم نادرست است حتی اگر مطمئن باشیم سرکوب آن نادرست است. این تفکر میل از این اصل نشأت می‌گیرد که حقیقت از طریق بحث آزاد تحقق می‌یابد. در بحث آزاد است که انواع دیدگاه‌ها بیان می‌شود و زمانی که همۀ دیدگاه‌ها مطرح شد حقیقت را می‌توان روشن‌تر یافت. به اعتقاد نصری (۱۳۷۷، ص۷۳)، یکی دیگر از توجیهات آزادی از نظر لیبرالیسم این است که شرافت انسانی در محیطی آزاد تحقق می‌یابد. در محیطی که سرشار از خفقان و اختناق است و انسان‌ها حق ابراز عقیده ندارند و نمی‌توانند آزادانه کار و فعالیت کنند شرافت انسانی‌شان زیر سؤال رفته و احساس حقارت می‌کنند؛ بنابراین بینش است که از نظر استوارت میل(همان)، هرگونه اقتدارگرایی با شرافت انسانی منافات دارد.
به اعتقاد بیات و همکاران (۱۳۸۹، ص ۱۵)، آزادی در لیبرالیسم باعث به وجود آمدن سه ضلع اصلی لیبرالیسم شده است که عبارت‌اند از:

 

    1. لیبرالیسم سیاسی: که هدف آن رهایی فرد و جامعه از شرّ سلطنت استبدادی و به رسمیت شناختن حقوق طبیعی و فطری بوده است. به تعبیری دقیق‌تر، حقوق طبیعی در برابر قانون الهی مسیحی قرار داشته و به جای آنکه انسان را موجودی مکلف فرض کند، او را موجودی محق و دارای برخی حقوق اساسی می‌داند که ریشه در طبیعت و فطرت آدمی دارد و با بداهت عقلی فهمیده می‌شوند. بر اساس این برداشت از آزادی است که لیبرالیسمها معتقدند هیچ کس حق حکومت و ولایت را بر انسان ندارد. در واقع همین وجهه از لیبرالیسم، بیانگر ارتباط محکم آن با دمکراسی و روش حکومت دمکراتیک است.

 

    1. لیبرالیسم اقتصادی: که مفهوم آن رهایی از شرّ اشرافیت فئودالی و رفع موانع پیش روی سرمایه‌داری و فرصت‌های برابر برای همۀ افراد جامعه است.

 

    1. لیبرالیسم معرفتی: که به معنای رهایی از جزم‌ها، خرافه‌ها و استبداد کلیسایی است. بر این اساس، در جامعۀ لیبرال، هیچ‌چیز مقدس وجود ندارد و یک انسان لیبرال حق دارد هر چیزی را نقد و بررسی کند و آن را بیازماید (به نقل از سربخشی، ۱۳۸۹، صص۱۹-۲۰).

 

علاوه بر این در رابطه با حد آزادی در این مکتب باید گفت در لیبرالیسم آزادی افراد مطلق نیست؛ به عبارت دیگر نمی‌توان برای افراد آزادی نامحدود قائل شد. حد آزادی در لیبرالیسم تا جایی است که مزاحم آزادی دیگران و آسیب خوردن یا از بین رفتن حقوق آن‌ها نشود. در این راستا استوارت میل (نصری، ۱۳۷۷ ص۷۹) سه عامل را به عنوان محدودکنندۀ آزادی‌های دیگران برمی‌شمرد:

 

    1. تحمیل ارادۀ خود بر دیگران

 

    1. ایجاد هم‌رنگی و یکدستی در جامعه

 

    1. تصور اینکه همه باید یکسان زندگی کنند.

 

استوارت میل در رابطه با عامل سه اعتقاد دارد چون ما دقیقاً نمی‌دانیم که غایت زندگی چیست لذا نباید از همۀ افراد جامعه خواست به شکلی یکسان زندگی کنند.
از توجیهاتی که در رابطه با آزادی در مکتب لیبرالیسم بیان شده است می‌توان نتیجه گرفت که لیبرالیسم برای آزادی ارزش بسیار زیادی قائل است به گونه‌ای که در این مکتب، تعهد نسبت به آزادی از بالاترین تعهدها است (حیدری، اعرابیو امامی، ۱۳۹۱، ص۳۰) و در هر حال، ارائۀ تعریف از آزادی کاری دشوار است و شاهد این سخن، گفتۀ آیزایا برلین (ترجمۀ موحد، ۱۳۶۸، ص۲۷۳) است که می‌گوید: «تا کنون دویست تعریف از آزادی مطرح شده است».
ب) تساهل و مدارا
تعریف تساهل و تسامح«مدارا» برابر فارسی است که ما امروزه برای دو کلمۀ فرانسوی «تولرانس» و انگلیسی «تولریشن» به کار می‌بریم. این دو کلمه هر دو مشتق از مفهوم لاتین «تولرانت» است که خود از فعل لاتینی «تولرار» به معنای تحمل کردن و همراه بودن می‌آید. در واقع «تولرانت» به کسی گفته می‌شود که قدرت پذیرش و درک و فهم عقیده و رفتار مخالف خود را دارد. براین اساس مفهوم «مدارا» قبل از اینکه به هر گونه وضعیت فرهنگی یا اجتماعی و سیاسی اطلاق شود، از محتوایی کثرت‌گرا برخوردار است. کثرت‌گرایی بخشی از معنای فلسفی مفهوم «مدارا» را تشکیل می‌دهد (جهانبگلو، ۱۳۸۱، ص۱۶).
همچنین فاضل میبدی نیز اعتقاد دارد تساهل در لغت، به معنای سهل گرفتن بر دیگران و سعۀ صدر داشتن نسبت به اعمال و عقاید دینی دیگران و تحمل در مورد هر طریقۀ نو و کهنه‌ای که مخالف با طریقۀ مقبولۀ خود انسان استو اظهار نفرت نکردن از آداب و اعتقادات دینی و مذهبی دیگران است (حیدری، اعرابیو امامی، ۱۳۹۱، ص۸۹).
آنتونی آربلاستر (ترجمۀ مخبر،۱۳۷۹، ص۹۹) در مورد مدارا می‌گوید: «مدارا، خواه به مثابۀ یک خط مشی عمومی یا فضیلتی شخصی، یکی از ارزشهای لیبرالیسم است». او (همان) در جای دیگری در تعریف از مدارا و حد و حدود آن معتقد است: «یکی از وظایف دولت، جامعه یا فرد است که به موجب آن نباید در فعالیتها یا عقاید دیگران مداخله شود، هر چند مورد پسند یا حتی تأیید نباشند؛ البته تا جایی که این قبیل فعالیتها و عقاید به حق برابر دیگران در چگونگی اعمال و عقاید خویش تجاوز نکند».
نصری (۱۳۷۷، ص۸۷) نیز در تحقیق خود به دو تعریفی که از تساهل شده است اشاره کرده است و می‌گوید: «گاه تسامح به معنای تحمل شنیدن عقاید دیگران و نقد و بررسی آن ها است و گاه به معنای بی تفاوتی نسبت به بیان و تبلیغ عقاید گوناگون است و اینکه هرکس بتواند طبق عقیدۀ خود دست به عمل بزند و کسی مزاحم او نشود».
حیدری، اعرابی وامامی (۱۳۹۱، ص۹۰)، تساهل را این‌چنین تعریف می‌کنند: «تساهل تلویحاً به معنای زندگی کردن با دیگران و سازش با عقاید آنان و احترام به حق آزادی هر فرد در انتخاب دین، اعتقاد، ملیت، شیوۀ لباس پوشیدن و مواردی نظیر آن است؛ ارزشی که در جهت تحقق بخشیدن به آرمان آزادی و خودمختاری فردی به وجود آمده است».
افراد متفاوتی در مورد این سؤال که چرا باید تساهل و تسامح کرد نظر داده‌اند اما اگر بخواهیم دقیق‌تر بررسی کنیم این افراد در سه گروه متفاوت قرار می‌گیرند: الف) گروهی که دلایل فلسفی و معرفت‌شناسانه دارند؛ این دسته از افراد ادعا می‌کنند که حقیقت دست‌یافتنی نیست. چون ملاک تشخیص حقیقت عقل افراد است و عقل بشر نیز خطا می‌کند و یقین مطلقی وجود ندارد؛ بنابراین حقیقت مطلقی وجود ندارد. از طرفی هم در این دیدگاه اعتقاد بر این است که باید به اندیشه‌های مختلف اجازۀ اظهار عقیده و بیان داد، چراکه بحث و گفت و گو بیش از اجبار و اعمال زور موجب کشف حقیقت می‌شود ب) گروهی دیگر که رویکردی مذهبی دارند معتقدند اینکه عده‌ای بخواهند از طریق اظهار عقایدشان، آن‌ها را به دیگران تحمیل کنند به نوعی دچار ریاکاری شده‌اند. چرا که ایمان ریشه‌ای قلبی دارد بنابراین تظاهر به عقیده‌ای خاص موجب گسترش ریاکاری می‌شود؛ اما با اندکی دقت می‌توان دریافت که این عقیده ناشی از این تفکر لیبرال‌ها است که دین و مذهب مسئله‌ای است کاملاً شخصی و نباید حکومت و یا نهادهای مذهبی عقایدی را بر انسان تحمیل کنند ج) گروهی که از دریچۀ سیاست به این موضوع پرداخته‌اندمعتقدند از نظر سیاسی همۀ افراد جامعه نمی‌توانند دارای عقیده‌ای یکسان باشند و نمی‌توان تنها یک عقیدۀ خاص را به آن‌ها تحمیل کرد. چرا که در نگرش سیاسی لیبرال نیز هر یک از افراد جامعه دارای منافع خاصی هستند و هر یک از این منافع نیز مشروعیت دارد (نصری، ۱۳۷۷، ص۸۹).
سؤالی که در رابطه با تساهل پیش می‌آید این است که آیا تساهل هدف است یا وسیله؟ همۀ صاحب‌نظرانی که در این مورد نظری را ارائه داده‌اند، قائل به این هستند که تسامح وسیله‌ای است برای رسیدن به آزادی، حقیقت، عدالت و برابری؛ اما تنها کسی که معتقد است تساهل هدف استهربرت مارکوزهاست که اعتقاد دارد تساهل نیز مانند آزادی و عدالت هدف است بنابراین نمی‌توان به صورت نسبی نگریست و در واقع مطلق است بنابراین باید در مورد همه چیز به صورت مطلق تسامح نشان داد حتی ۱ فرضیۀ علمی غلط؛ اما همان طور که اشاره شد اکثر صاحب‌نظران معتقد به وسیله بودن و درعین‌حال نسبی بودن تساهل هستند امّا از طرفی نیز به تساهل حداکثری قائل می‌باشند (همان).
ج) سکولاریسم
سکولاریسم از دیگر ارزش‌های لیبرالیسم می‌باشد که در ادامه به بررسی معنا و مفهوم آن و ارتباطش با لیبرالیسم پرداخته می‌شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:28:00 ب.ظ ]




۲-۳-۱-۵- تئوری کشت
یکی از قوی ترین و با نفوذترین تئوری ها در مورد تاثیر رسانه ها “تئوری کشت[۳۱]” است که بر اساس تحقیقات و بررسیهای جورج گربنر[۳۲] شکل گرفت. به زعم او، تلویزیون تخم نحوهی نگرش خاصی به جهان را در ذهن مخاطبان میکارد و تماشای مستمر تلویزیون در دراز مدت میتواند بر باورهای مردم و رفتار آنها اثر بگذارد. به اعتقاد گربنر، تماشای زیاد تلویزیون آدمها را شبیه به هم می کند و آنها را وا میدارد تا واکنشهای مشابهی به رخدادهای ملی و بین المللی از خود نشان دهند. به عبارت دیگر، تلویزیون آدمها و گروه های اجتماعی مختلف را"یکسان” میسازد. برای مثال ادعا شد که کسانی که ساعات متمادی جلوی تلویزیون مینشینند، بدبینتر، منزویتر و سردتر از بقیهی مردم هستند و تلویزیون میتواند “دامنهی تمرکز و توجه” آنها را کوتاهتر کند و در عین حال فرصت مطالعه را از آنها بگیرد. این رویکرد نافی رفتارشناسی است، اما این بحث را که تاثیر رسانه ها محدود یا حداقل هستند، رد نمیکند. گربنر و همکارانش توجه را به سمت نقش پیامهای رسانهای در تداوم ساختار اجتماعی در طی زمان متمرکز کردند و نتیجه گرفتند که هدف پیامهای رسانهای تغیر باورها یا رفتارهای مخاطبان نیست، بلکه تاکید بر تداوم ساختار اجتماعی موجود بر اساس مجموعهی خاصی از باورها و ارزشها است. این تجزیه و تحلیل، به تاثیرات ایدئولوژیک رسانه ها علاقهمند است و می کوشد تا راه های تجربی برای سنجش و ارزیابی آنها پیدا کند. اما منتقدان این بحث معتقدند که این رویکرد نمیتواند از حد فرضیه های تاثیر مستقیم چندان فراتر رود و در آن کماکان مخاطب آدم منفعلی است که نمیتواند در برابر پیامهای رسانهای مقاومتی از خود نشان دهد آنها از سوی دیگر به این نکته اشاره میکنند که همه آدم ها به یک شیوه تلویزیون نگاه نمیکنند و واکنش یکسانی به جهان بینی آن نشان نمیدهند و برداشتهای آدمها با هم فرق دارد (ویلیامز۱۳۸۶: ۱۹۷-۱۹۸).
پایان نامه - مقاله - پروژه
۲-۳-۱-۶-تنظیم دستور کار
مشکل ارزیابی تاثیرات رسانه ها بر افراد و جامعه، برخی از محققان را به این سمت متمایل ساخته تا بر قدرت رسانه ها در تعیین این که مردم باید دربارهی چه چیزهایی فکر کنند، تمرکز نمایند. در یک مطالعه در مورد رسانه ها و سیاست خارجی آمریکا این ادعا مطرح شده است که برنامههای خبری شاید در این امر که به مردم بگویند چگونه فکر کنند موفق نشده باشند، اما به نحو موفقی توانستهاند به مردم بگویند که به چه چیزهایی فکر کنند. قدرت رسانه برای ترغیب مردم به این که به مسائل خاصی فکرکنند،"تنظیم دستور کار[۳۳]” نام گرفته است. تئوری تنظیم دستور کار نیز مخالفان و منتقدان خود را دارد. مخالفان بر این عقیدهاند که رسانه ها در واقع روحیات جامعه را بازتاب میدهند و حتی خود دست اندرکاران رسانه ها نیز اذعان دارند که رسانه ها چیزهائی را به مردم میدهند که مردم میخواهند. ماحصل این نقدها و پاسخهای متقابل این بوده است که تحقیقات بعدی محققان الگوی “تنظیم دستور کار” بر این پایه استوار شده است که نشان دهند آیا این رسانه ها هستند که بر مردم تاثیر میگذارند و به آنها جهت می دهند، یا این مردم هستند که برای رسانه ها مسیر حرکت مشخص میکنند؟ تحقیقات مفصلی دربارهی الگوی “تنظیم دستور کار” انجام گرفته است. برای مثال میتوان به تحقیقی که در سال ۱۹۸۷ توسط آینگار[۳۴] و کیندر[۳۵] انجام گرفته است اشاره کرد. به اعتقاد آینگار و کیندر، قدرت رسانه ها به اقناع مردم ختم نمیشود، بلکه تعیین کننده مسائل جالب توجه (تنظیم دستور کار) و عامل شکل دهندهی معیارهای داوری هم هست. به رغم آن که تحقیقات در این مورد با استقبال روبهرو شدند، اما اصل و اساس الگوی تنظیم دستور کار به خاطر بعضی از کاستی هایش با انتقادهایی روبهرو بوده است. یکی از این انتقادات این بوده که دشوار میتوان موضوع اصلی مورد مناقشه را تشخیص داد و بدون تعیین دقیق موضوع، این بحث به بحثی کلی و فاقد تمرکز تبدیل می گردد (ویلیامز۱۳۸۶: ۱۹۹).
۲-۳-۱-۷- فرضیه جایگزینی (جابجائی)[۳۶]
فرضیه جابجایی میگوید به دلیل این که زمان کیفیتی محدود است، زمانی که در اینترنت صرف میشود، فعالیتهای دیگر روزانه را هزینه خود میکند به ویژه آنهایی که درگیر تعاملات اجتماعی رو دررو هستند (نای[۳۷] و هیلگاس[۳۸]،۲۰۰۲). مانند جایگزینی مطالعهی روزنامه در اینترنت با مطالعه روزنامه در فضای واقعی یا جایگزینی چتکردن با تفریح یا استراحت. در مواردی نیز کاربرد فراغتی اینترنت به واسطهی ترغیب[۳۹] کاربران به انجام برخی رفتارهای فراغتی واقعی و یا ارتقاء[۴۰] یا افزوده شدن رفتارهای فراغتی جدید در فضای مجازی دچار تغیر شود. مانند افزوده شدن فعالیتی مانند چت کردن به مجموعه فعالیتهای فراغتی پیشین (پاک سرشت:۱۴۰). در این دیدگاه، کاربری اینترنت جایگزین “تعاملات واقعی” نوجوانان با همسالان و خانواده می شود و به این ترتیب ممکن است روابطی ضعیف جایگزین نوع قویتر شود. تحقیقات نشان میدهد که روابط ضعیف به طور معمول پایهی اجتماعی کم اهمیتتری نسبت به روابط صمیمی دارند (ولمن[۴۱]،۱۹۹۶). برخی از تحقیقات حاکی از آن است که استفاده بیشتر از اینترنت با کاهش بهزیستی نوجوانان همراه است و نیز روابط اجتماعی ضعیفتری به همراه میآورد (کراوت و همکاران[۴۲]،۱۹۹۸). در بین کاربرانی که مرتب از اینترنت استفاده میکنند میزان بیشتری از سطح دلبستگی پائینتر به دوستان نزدیک، دیده میشود (میچ[۴۳]،۲۰۰۱).
همان گونه که ملاحظه شد تفکر دربارهی تاثیر رسانه ها مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. تئوریهای اولیه فرض را بر این میگذاشتند که مخاطبان به سادگی تحت تاثیر قرار میگیرند. الگوی تاثیر مستقیم بنا را بر این گذاشته بود که تاثیرات رسانه ها ساده و مستقیماند و رابطه سر راستی بین آنچه مردم میخوانند ، میبینند و میشنوند با دانش، طرز فکر و رفتار آنها وجود دارد. به تدریج این فکر رواج یافت که مخاطبان آدمهای مستقل و خودمختاری هستند که به آسانی تحت کنترل قرار نمیگیرند."الگوی دو مرحلهای” کانون توجه را از بیننده منفعل و بیقدرت تاثیر مستقیم دور کرد. تحقیقات بعدی از حد “رهبران فکری[۴۴]” گذشت و به عامه مردم رسید تا دریابد که چگونه رسانه ها توسط گروه های مختلف اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد. رویکرد “استفاده و لذت” این موضوع را مطرح کرد که مخاطبان نیازها و آرزوهایشان را در فرایند درک پیام دخالت میدهند. در این رویکرد، برخلاف نظریه تاثیر مستقیم، رسانه ها هیچ تاثیری بر مخاطبان ندارند، بلکه گوش به فرمان مخاطبان خود هستند و این مخاطبان رسانه ها هستند که تعیین میکنند رسانه ها چه نقشی در زندگی آنها ایفا کنند رفته رفته قدرت بیشتری به مخاطبان نسبت داده شد. توانائی و استعداد مخاطبان برای عرضهی تفسیرهای متفاوت از آنچه میبینند، میخوانند و میشنوند، به عنوان نشانه های آزادی عمل مخاطبان در مقاومت در برابر رسانه ها تعبیر شد. بنابراین حتی اگر رسانه ها ایدئولوژی حاکم را عرضه کنند، مخاطبان میتوانند در برابر آن مقاومت کنند. اگر چه این اندیشه خیلی زود جا افتاد، اما امروزه در معرض چالش جدی قرار دارد. برای مثال، منتقدان به تفاوتهای برداشتهای آدمها از پیامهای رسانهای اشاره کنند. از سوی دیگر، برخی منتقدان این رویکرد را بیش از حد روانشناسانه یافتهاند و عدهای نیز به تفاوتهای تاثیر آنی و کوتاه مدت و تفاوت آن با تاثیرهای بلند مدت و ماندگار اشاره کردهاند. رویکرد “تاثیرات فرهنگی[۴۵] ” واکنشی به این نگرانیها بوده است. پرسش جدید این است که رسانه ها چگونه بر شیوهی تفکر جامعه اثر مینهند و مخاطبان چگونه پیامهای رسانهای را درک می کنند (ویلیامز۱۳۸۶: ۱۸۴،۱۸۵).
چنانچه ملاحظه میشود، نظریاتی که به عنوان نظریات تبیین کننده ذکر شدند، هریک جوانب و ابعاد متفاوتی از تاثیرات رسانه (اینترنت) را به عنوان یک وسیله ارتباطی نوین مطرح و بیان می کنند. به منظور تبیین تاثیرات اینترنت می توان با توجه به هریک از نظریههای مطرح شده در بالا تنها به ابعادی از تاثیرگذار بودن رسانه ها (اینترنت) بر حیات اجتماعی دست یافت، با این وجود چنین می توان گفت که این نظریات با وجود سعی در تبیین تاثیرات رسانه بر افراد، خانواده و جامعه نتوانسته اند مکانسیم این تاثیر را روشن سازند و نیز ضعف دیگر این نظریهها غفلت از بررسی تاثیر ساختار و ویژگیهای خانواده در پذیرش و استفاده از اینترنت توسط اعضای خانواده میباشد در حالی که این پژوهش معتقد است تاثیر اینترنت بر افراد بسته به ساختار خانواده آنها می تواند بسیار پیچیده و تفسیرپذیر باشد و میخواهد نقش ساختار و ویژگیهای خانواده را در بروز پیامدهای اجتماعی ناشی از کاربرد اینترنت در زندگی افراد مورد بررسی قرار دهد. لذا برای تبیین دقیق مساله ابتدا به معرفی متغیر کاربرد اینترنت و مکانیزمهای اثرگذار آن پرداخته سپس خانواده را تعریف و مولفه های تشکیل دهنده ساختار خانواده را مورد بررسی قرار میدهیم.
۲-۴- چارچوب نظری تحقیق
با ورود اینترنت به دنیای رسانهای همچون دیگر رسانه های پیشین پژوهشهای بسیاری درباره آثار و پیامدهای آن بر اجتماع، خانواده و فرد از سوی جامعهشناسان صورت گرفت. بعضی از تحقیقات انجام شده نشان دادهاند که تصمیمگیری در مورد استفاده از اینترنت بر اساس رویکرد “استفاده و لذت” جهت یادگیری و سرگرمی که محرک اولیه برای استفاده جوانان از اینترنت است شکل می گیرد و موجب افزایش ارتباطات بین فردی میشود(لنهارت وهمکاران[۴۶]،۲۰۰۷؛ مک وسکی [۴۷]،۲۰۰۲؛ اسمال و همکاران [۴۸]،۲۰۱۲ ). اما برخی از نظر سنجیها نشان میدهد که تعدای از جوانان با بهره گرفتن از اینترنت با دیگران ارتباط میگیرند (میشل جی[۴۹] و همکاران،۲۰۰۶). از سویی نتایج برخی ازتحقیقات حاکی از آن است که اینترنت می تواند برای حفظ روابط معنادار بین فردی مورد استفاده قرار گیرد (لیناساسجی و تسای سیسی[۵۰]،۲۰۰۲). برخی دیگر گمان میکنند (لارسون[۵۱]،۲۰۰۱؛ اسمیت و همکاران[۵۲]،۲۰۰۸) که کامپیوتر و اینترنت نسبت به دیگر اشکال رسانه از جمله تلویزیون نوید پیشروی بیشتر را میدهد چون اجازه مشارکت فعال، فردگرایی و شکلگیری هویت میدهد و برخی از تحقیقات قدیمی نشان دادهاند که افزایش استفاده از اینترنت با کاهش مشارکت اجتماعی، تنهایی و افسردگی همراه است(کراوت وهمکاران[۵۳]،۱۹۹۸). متفاوت است (اسمال و همکاران[۵۴] ،۲۰۱۲). تحقیق دیگری نشان میدهد که استفاده از اینترنت برای اهداف شبکه های اجتماعی در میان نوجوانان شایع شده است (لنهارت و همکاران[۵۵]، ۲۰۰۷). استفاده جوانان از اینترنت اغلب برای برقرای ارتباط با همسالان، از جمله دوستان و غریبههاست (اسمال[۵۶]، ۲۰۰۳، ۲۰۱۲). در حالی که در برخی مطالعات، بحث بر این است که کاربری اینترنت، با از بین بردن تماس انسانی در تعامل اجتماعی، حس انزوا را افزایش میدهد؛ بقیه بر این باورند که برنامهی زمان محور[۵۷] همچنین گفتگوی رلهای[۵۸] اینترنتی میتواند نوعی فرصت کم خطر برای جوانان جهت تمرین مهارتهای ارتباطی (کمپل و همکاران[۵۹]،۲۰۰۶) ارائه دهد. به همین دلیل است که روابط سطحی آنلاین جای روابط معنادار در زندگی واقعی را گرفته است. همانگونه که ممکن است استفاده از اینترنت منجر به انزوا اجتماعی شود، عکس آن نیز امکان پذیر است. به عبارت دیگر، حس انزوای اجتماعی می تواند نوجوان را به سمت یافتن حس تعلق به جهان مجازی بکشاند (لاروز و همکاران[۶۰]،۲۰۰۱) فکر می کنند ارتباطات اینترنتی با آشنایان، حداقل در بین افرادی که دارای انزوایاجتماعی به طور متوسطی افسرده هستند، می تواند افسردگی را کاهش دهد. نظیر دانشجویان کالجی که میتوانند با تمایل به تکیه بر فنآوریهای اجتماعی، از حمایت اجتماعی برخوردار شوند. از آنجائی که برخی تحقیقات صورت گرفته آثار منفی استفاده از اینترنت را شامل کاهش ارتباط با اعضای خانواده و دوستان، افزایش انزوایاجتماعی، احتمال افزایش رفتارهای پر خطر واعتیاد به اینترنت، افزایش آسیب پذیری و تمایل کمتر برای زندگی در مکان محلی[۶۱] میدانند (کراوت و همکاران[۶۲]،۱۹۹۸؛ مک وسکی [۶۳]،۲۰۰۲). برخی از تحقیقات به آثار مثبت استفاده از اینترنت اشاره میکند برای مثال مطالعات متعدد نشان میدهد که تعاملات آنلاین میتواند موجب کاهش اضطراب اجتماعی و تنهایی شود (گروس و همکاران[۶۴] ،۲۰۰۲، مک وسکی[۶۵]،۲۰۰۲، مک کنا و بارگ[۶۶]،۲۰۰۰). همانگونه که ملاحظه میشود بررسیهای صورت گرفته در بردارنده نتایج و یافته های متفاوت و حتی متناقض درباره پیامدهای اجتماعی کاربرد اینترنت هستند. به نظر میرسد سبب اصلی آشفتگی موجود ادبیات موضوع، در مبانی و پیش فرضهای روششناختی این مطالعات نهفته باشد. مطالعات یاد شده عموما بر پیشفرضی بدین مضمون استوارند که خانواده واحدی همگن و منفعل است و پژوهشهای مذکور بدون توجه به نقش و ساختار خانواده به مطالعه و بررسی مساله پرداخته اند.
با ورود اینترنت به کشور پژوهشگران و جامعهشناسان در پی تبیین اثرات اینترنت برآمدند. واضح است که کاربرد اینترنت و بررسی تاثیرات اجتماعی آن از زوایای مختلف قابل تحقیق و پژوهش است. مثلا در حوزه جامعهشناسی، روانشناسی، پزشکی و اقتصاد…. می توان این تاثیرات را مورد بررسی قرار داد. در حوزه جامعهشناسی عمده پژوهشهای صورت گرفته در ایران، بررسی میزان و نوع مصرف اینترنت و تاثیرات فردی یا اجتماعی آن بوده و از پرداختن در حوزه های مختلف فردی، خانوادگی، گروه همالان، ملی و غیره غفلت شده است. در پژوهشهای انجام شده تنها اینترنت فعال و واجد اثرگذاری در نظرگرفته شده است و از توجه به دیگر زمینه های تاثیر گذار اجتماعی و فرهنگی بخصوص نقش ساختار و ویژگیهای خانواده غفلت شده و نقش خانواده در برابر اینترنت منفعلانه فرض شده است و گویا در چنین شرایطی افراد در اختیار اینترنت قرار میگیرند. به اعتقاد پژوهشگر این مطالعات نتوانسته اند مکانسیم تاثیر را روشن سازند چرا که اگر، اینترنت به عنوان جزئی از زندگی روزمره افراد پذیرفته شود، تاثیرات اینترنت بر کاربران بسیار پیچیده و تفسیرپذیر است و کاربران می توانند نقشی فعال داشته باشند. اما بررسی پیامدهای اجتماعی اینترنت از طریق مداخله‌ی ساختار و ویژگی‌های خانواده کاربران و انتخاب ساختار و ویژگیهای خانواده به عنوان متغیر مستقل در این پژوهش به دلیل اهمیت نظام خانواده در جامعه کنونی ایران و نقش احتمالی ساختار خانواده در بروز پیامدهای اجتماعی استفاده از اینترنت میباشد. با وجود تعدد ویژگیها تنها چهار متغیر ذیل به عنوان شاخص سنجش ساختار و ویژگیهای خانواده آورده شده که به نظر پژوهشگر دارای اهمیت بیشتری بوده است.
۱) الگوی اوقات فراغت
۲) پایگاه اقتصادی-اجتماعی
۳) نظام قدرت درون خانواده
۴) سرمایه فرهنگی خانواده
همچنین با وجود تنوع پیامدهای اقتصادی، هویتی، روانشناسی، سیاسی و امنیتی ناشی از استفاده از اینترنت در زندگی کاربر، بنابر زمینهی فکری و رشته تحصیلی پژوهنده تنها دو پیامد ۱) نظام روابط اجتماعی درون خانواده ۲) میزان پایبندی به ارزشهای اجتماعی در زندگی کاربر حائز اهمیت می باشد که مورد بررسی قرار می گیرد.
از نظر محقق اینترنت بر نظام روابط اجتماعی درون خانواده و میزان پایبندی به ارزشهای اجتماعی تاثیر میگذارد و از سویی چون ساختار درونی خانواده ها (نظامقدرت، الگوی اوقاتفراغت، پایگاه اقتصادی-اجتماعی و سرمایه فرهنگی) با همدیگر یکسان نمیباشد بنابراین پیامدهای اجتماعی در زندگی فرد نیز متفاوت میباشد. یکی از مهمترین عوامل موثر بر نظام روابطاجتماعی درون خانواده دایره و شدت (صمیمیت) روابط درون خانواده میباشد. منظور از صمیمیت اعضای خانواده نحوه ارتباط و طرز برخورد افراد یک خانواده با همدیگر است. نظر افراد خانواده نسبت به هم، احساسات و علاقه آنها به یکدیگر و چگونگی دخالت یا عدم دخالت آن ها در کارهای هم و همکاری یا رقابت آنها با یکدیگر، نحوه ارتباط آنها را نشان میدهد.
۲-۴-۱- الگوی اوقات فراغت
فرض اصلی این است که سبکهای زندگی ویژگیهای دنیای مدرن هستند یا به عبارت دیگر ویژگی مدرنیته است. در جهان مدرن سبک زندگی به توصیف ارزش و طرز تلقیها کمک میکند. سبکهای زندگی در زندگی روزمره مردم است تا پیچیدگیهای وسیعتر هویت و وابستگی را نشان دهد و یکی از مهمترین مصادیق سبک زندگی-که توام با رشد شهرنشینی و مدرنیته ظهور کرد- را می توان چگونگی گذران اوقاتفراغت دانست.
چگونگی گذراندن اوقاتفراغت یکی از مهمترین عناصر انتخاب سبکزندگی افراد در جامعه است؛ گیدنز میگوید «سبک های زندگیای که افراد برای خود بر میگزینند نه فقط نیازهای جاری آنها را بر میآورند بلکه روایت خاصی را هم که آنها برای هویت شخصی خود برمیگزیدهاند در برابر دیگران متجسم میسازند.» (گیدنز، ۱۲۰:۱۳۷۸به نقل از خادمیان،۱۲۳:۱۳۹۰).
از سویی در تعریف فراغت میخوانیم «مجموعهی اشتغالاتی است که فرد کاملا برای رضایت خود یا برای استراحت، یا برای تفریح، یا به منظور توسعه اطلاعات، یا آموزش غیرانتفاعی و مشارکت اجتماعی داوطلبانه بعد از آزادشدن از الزامات شغلی، خانوادگی واجتماعی بدان میپردازد» (دومازیه، ۱۳۵۳:۲۵)
بنابر نظر نایدهارت خانواده هستهای دارای دو کارکرد «گذران اوقات فراغت جمعی خانواده با یکدیگر» و «اجتماعی کردن و تربیت کودکان» است (اعزازی،۱۳۸۲:۱۷۶). همچنین براساس فرضیه جابجایی “زمان کیفیتی محدود است"و خانواده برای گذران اوقاتفراغت خود برنامه ریزی میکند. از آنجا که بنابر گفتهی گیدنز عنصر اصلی موثر در سبکزندگی، انتخاب وآزادی است، نوع این برنامه ریزی فراغتی نیز بسته به سبک زندگی خانوداهها متفاوت خواهد بود.
بنابر آنچه گفته شد به نظر میرسد رفتارهای فراغتی بسته به جنسیت، نظامقدرت، شکل روابط اعضای خانواده، سرمایه فرهنگی خانواده، اهمیت رفتارهای فراغتی جمعی یا فردی وخانه محور بودن یا بیرون از خانه بودن رفتار فراغتی، در خانواده ها متفاوت است. آن چه که در این پژوهش مورد نظر است شناسایی تنوع الگوهای فراغتی جمعمحور یا فردمحور است که بدین صورت میتوان آن را مورد بررسی قرار داد:
آیا الگوی فراغت قابلیت جایگزینی با اینترنت را دارد؟ زیرا زمان کیفیتی محدود است و برای فراغت در اینترنت باید از زمان فراغتهای دیگر کاست. در خانواده چه نوع فراغتی ارجح میباشد؟ یعنی خانواده بر فراغت جمعمحور (گروهی) تاکید دارد یا فراغت فردی. اگر در خانواده فراغت فردی مطلوب اعضا باشد وجود اینترنت بر روابط بین افراد تاثیر چندانی نخواهد گذاشت چون از قبل روابط بین اعضای خانواده از انسجام بالائی برخوردار نبوده است و اعضای خانواده دارای روابط گرم و صمیمانه نمیباشند، در چنین خانوادههایی میزان پایبندی به ارزشهای خانوادگی توسط اعضای آن مورد پذیرش اعضای آن نمیباشد اما اگر رفتار فراغتی خانواده جمع محور(گروهی) باشد و بر جمع شدن اعضا خانواده در کنار هم تاکید شود اینترنت میتواند بر رفتارفراغتی خانواده تاثیر بگذارد. زیرا هرچه میزان استفاده از اینترنت افزایش یابد میزان زمان اختصاص یافته برای انجام بازیهای گروهی بین اعضای خانواده، گردش و پیکنیک دسته جمعی، تماشای فیلم به صورت خانوادگی، گردش در پارک و کار در منزل کاسته میشود. محقق چنین متصور است که اینترنت با کم کردن زمانی که افراد پیش از آن صرف برقراری ارتباط با اعضای خانواده خود داشتهاند موجب کاهش روابطاجتماعی درون خانواده و افزایش تفرد می شود.
از سویی میدانیم که ارزشهای خانوادگی الگوهایی هستند که درصد پذیرش آنها توسط افراد خانواده مبنایی برای ایجاد انتظاراتی مشترک است. به نظر محقق در خانواده فرد محور این الگو شکل نمی گیرد و اعضای این خانواده ها از ارزشهای متفاوت و متنوعی برخوردارند که نمی توان آن را ارزشهای خانوادگی تلقی کرد. اما در خانواده های جمعمحور که دارای یک الگو و نمادی مشترک هستند ورود اینترنت میتواند بر آن تاثیرگذار باشد. با ورود اینترنت به خانواده با الگویفراغت جمع محور ارزشهایی چون رضایت پدر ومادر در استفاده از اینترنت، افکار والدین، مسئولیتپذیری و غیره به چالش کشیده میشود و محقق بر این باور است که پایبندی به ارزشهای خانوادگی کاهش مییابد.
در این پژوهش میخواهیم دریابیم که نقش الگوی فراغتی خانواده بر بروز پیامدهای (نظام روابط اجتماعی درون خانواده و میزان پایبندی به ارزشهایخانوادگی) ناشی از کاربرد اینترنت در زندگی فرد چه می تواند باشد. در واقع با این پژوهش به فرضیات ذیل پاسخ داده می شود:
کاربرد اینترنت در کاربرانی که الگویفراغت در خانواده آنها فردمحور است موجب کاهش روابط اجتماعی آنان می شود.
کاربرد اینترنت در کاربرانی که الگویفراغت در خانواده آنها فرد محور است، موجب کاهش پایبندی به ارزشهای خانوادگی آنان می‌شود.
۲-۴-۲-پایگاه اقتصادی-اجتماعی
واضح است که جهت کار با اینترنت علاوه بر داشتن سواد رسانهای، صرف هزینه های مالی نیز لازم است. هرچند با سرعت بالای گسترش استفاده از اینترنت و ارزان شدن قیمت تمام شده آن، میتوان پیشبینی کرد که به زودی استفاده از اینترنت در بخشهای کم درآمد جامعه نیز رواج بیشتری پیدا خواهد کرد. این پژوهش درصدد پاسخگوئی به سئوالاتی است که در این زمینه مطرح میشود: تفاوت پایگاه های اقتصادی–اجتماعی خانواده ها (بالا، متوسط و پائین) چه تاثیری بر الگوهای استفاده از اینترنت اعضای خانواده میگذارد؟ و این تفاوت در چه صورت می تواند مفید یا آسیبزا برای اعضای خانواده باشد؟ محقق متصور است چنان چه فرد در خانوادهای با موقعیت پایگاه اقتصادی اجتماعی پایین قرار داشته باشد به دلیل نداشتن حق انتخابهای بیشتر و عدم امکان استفاده از موقعیتهای متنوعتر میزان رابطه وی با اعضای درون خانواده کاهش می یابد و از سویی انسجام درونی چنین خانوادههایی کمتر بوده و پایبندی آنها به نظام ارزشهای خانواده کاهش مییابد. بنابراین با بررسی و ادغام مولفههایی زیر میتوان به متغیر پایگاه اجتماعی–اقتصادی یک خانواده یا فرد در اجتماع دست یافت. در این تحقیق از پنج مولفه تحصیلات پدر، تحصیلات مادر، شغل پدر، شغل مادر و میزان هزینه های خانواده در طول یک ماه به این منظور استفاده خواهد شد.
برای تبیین تاثیر کاربرد اینترنت و پیامدهای اجتماعی آن از پایگاه اقتصادی-اجتماعی خانواده به عنوان متغیری مستقل استفاده میکنیم و در صدد پاسخگویی به فرضیات ذیل هستیم.
کاربرد اینترنت درکاربرانی که خانواده آنان دارای پایگاه اقتصادیاجتماعی پایینی است، موجب کاهش روابط اجتماعی آنان میشود.
کاربرد اینترنت درکاربرانی که خانواده آنان دارای پایگاه اقتصادیاجتماعی پایینی است، موجب کاهش پایبندی به ارزش های خانوادگی میشود.
۲-۴-۳- نظام قدرت درون خانواده
اما در بحث نظریه نظام قدرت باید گفت “مفهوم قدرت در خانواده چندان شفاف نیست. درباره مفهوم سازی ابعاد قدرت در خانواده از سوی نظریه پردازان اجماع کامل وجود ندارد؛ با وجود این اختلافات نظری، بسیاری از محققین در تحقیقات سوای اختلافات لغوی وجه تصمیمگیری را به عنوان مصداق مفهوم قدرت در خانواده به کار میبرند. وقتی سؤال میشود چه کسی اعمال قدرت میکند، این امر به طور اخص متوجه تصمیمگیرها در خانوادهاست” (اولسون۵۴۷:۱۹۶۹). معنای عام قدرت، توانائی کنترل بر اعمال سایر افراد علیرغم میلشان است (هورتن،۱۹۷۲و برون،۱۹۹۴). ماکس هورکهایمر در مقاله مشهور خود “اقتدار و خانواده در دوران معاصر[۶۷]” شرحی تاریخی از خانواده ارائه میدهد و در آن اشاره میکند که هر چند در دوران قبل، پدر خانواده به علت مالکیت بر اموال خانواده دارای قدرتی بود، اما در اثر دگرگونیهای اقتصادی جامعه و از میان رفتن واحد تولیدی خانواده، به پدری حقوقبگیر و وابسته به کارفرما تبدیل شده است. به این ترتیب اقتدار پدری که در دوران طولانی شرط بقا جامعه بود، بیمعنا شد. اما در جوامع صنعتی هنوز بر آرمان پدر مقتدر در خانواده تاکید میکردند و او معتقد بود که تاکید بر اقتدار در زمانی که از لحاظ اجتماعی ضرورت آن وجود ندارد، مشکل ساز خواهد بود (اعزازی ،۹۰؛۱۳۸۹).
بوئرمن الگوهای ساختار قدرت خانواده را در سطوح زیر دیده است (بوئرمن،۱۹۶۴).
۱-ساختار مستبدانه- پدر یا مادر بر فرزند صرفا دیکته میکنند و فرزند حق اظهار نظر ندارد.
۲-ساختار اقتدارگرایانه- پدر یا مادر به حرف فرزندان گوش میدهند، اما خودشان تصمیم میگیرند.
۳- ساختار دموکراتیک- به فرزند فرصت کافی برای تصمیمگیری داده میشود، ولی تائید تصمیم با اولیا است.
۴- ساختار مبتنی بر برابری- سهم اولیا و فرزندان در تصمیمگیری به صورت مشارکت ۵۰ به ۵۰ می باشد.
۵- ساختار مخیرانه- فرزند نسبت به اولیا نفوذ بیشتری در تصمیمگیریها دارد. به عبارتی، تصمیم فرزند مورد تمایل و توجه اولیا قرار میگیرد.
با پذیرش تعاریف و الگوهای فوق به نظر میرسد ساختار نظام قدرت در درون خانواده می تواند در بروز پیامدهای اجتماعی ناشی از کاربرد اینترنت اعضای خانواده تاثیر بگذارد. به نظر میرسد، هر چه سطح تحصیلات اعضای خانواده بالاتر و زنان در عرصه های اجتماعی حضور بیشتری داشته باشند، ساختار قدرت افقیتر (دموکراتیک) بوده و افراد آزادی عمل بیشتری در تصمیمات شخصی دارند و در تصمیمات خانوادگی نیز از نظرات آنها استفاده میشود. تجربهی مشارکت در تصمیمگیریهای خانوادگی، منجر به شکلگیری نگرش خاصی در افراد نسبت به حضور در فعالیتهای اجتماعی میشود اما در خانواده های با نظام سنتی، ساختار قدرت عمودی (مستبدانه یا مقتدرانه) بوده و آزادی عمل در تصمیمهای شخصی کمتر میباشد و زنان حضور کمتری در عرصه های اجتماعی دارند و بیشتر نقش خانهداری را ایفا میکنند واضح است که ساختار قدرت در بروز پیامدهای اجتماعی ناشی از کاربرد اینترنت برای کاربران متفاوت است.
محقق در این پژوهش درصدد است این موضوع را بررسی کند بسته به این که نظام قدرت درون خانواده به چه شکلی باشد میزان استفاده از اینترنت و در نتیجه تاثیرات آن متفاوت خواهد بود. خانوادههایی که الگوی نظام قدرت درون آنها دموکراتیک باشد میزان و زمان استفاده از اینترنت برای همهی اعضای خانواده در شرایط برابر قرار دارد و اعضا به اندازه مساوی می توانند از آن بهره ببرند. اما در خانوادههایی که الگوی نظام قدرت درون خانواده مستبدانه است اینترنت به میزان و زمان مساوی در اختیار همگان قرار ندارد چون بسته به جنسیت، سن و الگوی فرهنگی خانواده افراد خاصی می توانند مدت زمان بیشتری از اینترنت استفاده کنند در حالی که زنان در خانواده چنین حقی را ندارند. محقق متصور است در خانواده هایی که الگوی نظام قدرت در آن غیر دموکراتیک است افراد پایبندی کمتری به نظام ارزشهای خانوادگی دارند زیرا فرد حق آزادی و انتخاب ندارد و پذیرش نظام ارزشهای خانوادگی از روی اجبار بوده است اما در خانواده های با الگوی نظام قدرت دموکراتیک به دلیل داشتن حق انتخاب و آزادی عمل بیشتر افراد پایبندی بیشتری به ارزشهای خانوادگی بیشتر می باشد زیرا فرد آزادانه دست به انتخاب زده است.
بدین ترتیب انتظار میرود تاثیرات اینترنت بر خانوادهای دارای نظام قدرتدموکراتیک و غیر دموکراتیک متفاوت بوده و یکسان نباشد. در این پژوهش تنها از دو ساختار مستبدانه و دموکراتیک برای تبیین نظام قدرت استفاده خواهیم کرد و به فرضیات زیر پاسخ می دهیم:
کاربرد اینترنت در کاربرانی که نظام قدرت در خانواده آنان غیردموکراتیک است موجب کاهش روابط اجتماعی آنان میشود.
کاربرد اینترنت در کاربرانی که نظام قدرت در خانواده آنان غیردموکراتیک است، موجب کاهش پایبندی آنان به ارزش های خانوادگی میشود.
۲-۴-۴-سرمایه فرهنگی خانواده
سر ادوارد برنت تایلور، انسان شناس انگلیسی، در آغاز کتاب فرهنگ بدوی وی، نه تنها نخستین تعریف علمی از فرهنگ (۱۸۷۱) بلکه غالباً به عنوان تعریفی جامع و مانع بدین شرح ارائه می دهد: فرهنگ، کلیت درهم تافتهای شامل دانش، دین، هنر، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی است که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست میآورد (آشوری۱۳۸۰:۱۱۲) اما اصطلاح سرمایه به ثروت انباشته (به خصوص آنچه برای تولیدثروت بیشتر به کار میرود) اطلاق میشود(www.meriam-webster.com) . لیکن سرمایه فرهنگی اصطلاحی جامعه شناختی است که از زمانی که پیربوردیو در سال۱۹۷۳ آن را مطرح ساخت، کاربرد گستردهای پیدا کرد.  اصطلاح سرمایه فرهنگی نخستین بار توسط پیربوردیو به ادبیات علوماجتماعی و انسانی وارد شد. به نظر بوردیو، سرمایه هر منبعی است که در عرصه خاصی اثر بگذارد و به فرد امکان دهد که سود خاصی را از طریق مشارکت در رقابت بر سر آن به دست آورد (استونز۱۹۹۸:۲۲۱). به عقیده بوردیو در هر میدانی، میان بازیگران یا گروه های اجتماعی، چهار نوع سرمایه رد و بدل میشود که عبارتاند از الف: سرمایه اقتصادی ب: سرمایه اجتماعی پ: سرمایه فرهنگی ت: سرمایه نمادین. سرمایه فرهنگی، یعنی قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی در هر فرد و آن در برگیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته میشوند. ( فکوهی،۱۳۸۱:۳۰۰) از دیدگاه بوردیو، سرمایه آن چیزی است که به عنوان یک رابطه اجتماعی در درون یک سازواره از تعاملات، عمل مینماید و دامنه آن بدون هیچ تمایزی به تمامی کالاها، اشیاء و نشانههایی که خود را به عنوان چیزهای کمیاب و ارزشمند، عرضه میدارند (و در یک ساختار مشخص اجتماعی، مورد تقاضا هستند) کشیده میشود و سرمایه فرهنگی به عنوان یک رابطه اجتماعی درون سازوارهای از تعاملات که مشتمل بر دانش فرهنگی انباشته عمل می کند، منتهی به قدرت و منزلت میگردد (هارکر۱۹۹۰:۱۳به نقل از روحانی:۱۳۸۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:27:00 ب.ظ ]




=
محصول حقیقی=
نرخ دستمزد حقیقی=
هزینه ی واقعی استفاده سرمایه=
: انتقال دهنده‌‌‌ی مربوط به جهانی‌شدن (نسبت صادرات بهGDP ، نسبت واردات به GDP و نسبت مجموع صادرات و واردات به GDP و…) که در این مطالعه به دلایل ذکر شده در فصل دوم از نسبت مجموع صادرات و واردات به GDP استفاده می‌شود. انتقال دهنده‌ها ابزار اندازه‌گیری باز بودن اقتصاد کشور می‌باشند.

شبکه‌های عصبی مصنوعی

 

مزایای روش شبکه‌ی عصبی

روش‌های هوشمند نسبت به بسیاری از روش‌‌های معمول آماری و قطعی مزایای بسیاری دارند. مهمترین مزیت آن‌ها، آزاد بودن این روش‌ها از تحمیل شکل خاصی از توابع است. در مقایسه با مدل‌های رگرسیون خطی، روش‌‌های هوشمند مقادیر پیش‌بینی شده را ملزم به قرارگیری در اطراف مقدار میانگین نکرده و به همین دلیل تغییرپذیری واقعی داده‌ها را حفظ می کنند(بات[۶۸] و هل[۶۹]،۲۰۰۲ ).

تفاوت شبکه‌های عصبی با روش‌های آماری

باید به تفاوت عمده‌ی شبکه‌های عصبی و روش‌های متداول آماری در روش تحقیق آنها اشاره کرد. الگوهای اقتصادسنجی، فرضیات و سؤالات مبتنی برمبانی نظری تحقیق را آزمون می‌کنند. به عبارت دیگر نظریه‌ی مورد آزمون به عنوان مدل اصلی، فرض شده و تنها به برآورد ضرایب و آزمون روابط نظری بر اساس تکنیک‌های آماری اقدام می‌شود. در روش شبکه‌ی عصبی، مدل‌سازی بر اساس نظریات و نظرات، طراحی و سپس بر اساس خروجی‌های شبکه، مدل نهایی استخراج می‌شود. نظریات اقتصادی و نظرات و دانش خبره، در قالب ورودی‌های شبکه وارد جریان مدل‌سازی غیرخطی پویا شده و نتایج به صورت مرحله‌ای(معادلات لایه‌های پنهان ) و خروجی برازش شده‌ی نهایی، تحت یک معادله‌ی غیرخطی، که با واقعیت رفتاری و ساختاری مقادیر خروجی، انطباق بیش‌تری دارد، مدل می‌شود(ابریشمی و همکاران،۱۳۸۸).

کلیات شبکه‌ها ی عصبی مصنوعی

شبکه‌های عصبی مصنوعی که در نیمه دوم قرن بیستم مطرح شدند و در اواخر دهه هشتاد، کاربرد همه جانبه پیدا کردند، تکنیک های محاسباتی یادگیر هستند که به کمک آنها می توان یک نگاشت خاص را تقریب زد و یا داده‌های مختلفی را دسته بندی کرد.(قزل ایاغ[۷۰] و لی[۷۱]، ۲۰۰۵)
شبکه های عصبی مصنوعی با الهام از شبکه عصبی بیولوژیکی بوجود آمده اند. کارکرد این شبکه شبیه عملکرد مغز انسان می باشد و یکی از خصوصیات جالب آنها این است که توانایی یادگیری دارند، البته باید توجه داشت که یادگیری در شبکه های عصبی مصنوعی محدود می باشد و آنچه در عمل مورد توجه قرار می گیرد توانایی محاسباتی این شبکه ها می باشد. یک شبکه شامل واحدهایی بنام سلول عصبی یا نرون می باشد و این قابلیت را دارد که با بکار بردن یک دسته داده ورودی بتواند یک دسته داده خروجی دلخواه را تولید نماید.(راهنمای استفاده‌ی نرم افزار مطلب[۷۲])
هر کدام از این دسته داده‌های ورودی و خروجی را می توان به شکل یک بردار فرض نمود. برای آموزش دادن یک شبکه، بردارهای ورودی به صورت متوالی بکار گرفته می شوند و هر سلول موجود در شبکه ورودی‌ها را بصورت علائم متعددی دریافت می نماید. علائم دریافتی با اعمال وزن، معیین می شوند و ورودی‌هایی که بر آنها وزن اعمال شده در واحد پردازشگر سلول جمع می­شوند. خروجی هر واحد پردازشگر می تواند به واحدهای پردازشگر دیگر انتقال یابد. در طول آموزش شبکه، وزن های شبکه به تدریج به مقادیر ثابتی همگرا تبدیل می شوند که به ازای آنها با اعمال بردار ورودی، بردار خروجی دلخواه تولید می‌شود.(کیم[۷۳] و هان[۷۴]، ۲۰۰۰)
دانلود پایان نامه
سلول های عصبی موجود در یک شبکه بسته به نوع عملکردشان در لایه‌های خاصی قرار می­گیرند. هرشبکه عصبی دارای حداقل سه لایه است که شامل لایه ورودی، لایه میانی معروف به لایه پنهان و لایه خروجی می باشد. لایه ورودی محل وارد شدن اطلاعات مورد نظر شبکه می باشد. انتخاب نوع و تعداد ‌ورودی‌های شبکه در کیفیت عملکرد شبکه تأثیر زیادی دارد. استفاده از تعداد زیاد و غیرضروری و همچنین غیر مستقل پارامترهای ورودی باعث پیچیدگی بیش از اندازه شبکه و در نتیجه عملکرد نا مناسب آن خواهد شد. همچنین امکان دسترسی و استفاده از داده‌های با کیفیت بالا (دسته داده‌های کامل دارای داده‌هایی با میزان خطای پایین) دارای اهمیت می باشد.
لایه‌های پنهان نقش سازماندهی عملکرد یک شبکه‌ی مصنوعی را بر عهده دارد. تعداد لایه‌های پنهان و سلولهای عصبی موجود در این لایه‌ها تأثیر به‌سزایی در عملکرد شبکه دارد. در حالت کلی تعداد سلول های عصبی موجود در لایه پنهان به ساختار شبکه، تعداد ورودی‌ها و خروجی های شبکه، تعداد دسته داده‌های آموزشی، میزان اختلال وخطای داده‌ها، پیچیدگی تابع آموزشی و الگوریتم آموزشی بستگی دارد. استفاده غیر ضروری از لایه‌های زیاد و سلول های عصبی باعث بالا رفتن میزان خطا در لایه خروجی می گردد. لایه نهایی هر شبکه عبارت از لایه خروجی می باشد که نتیجه عملکرد شبکه عصبی و پارامترهای مورد نظر را ارئه می‌دهد. شکل ۳-۱ بصورت شماتیک ساختار یک شبکه عصبی سه لایه با تعداد نرون‌های متعدد در لایه‌های ورودی و میانی و سه نرون در لایه خروجی را نشان می‌دهد.
لایه ورودی
لایه میانی
لایه خروجی
متغیرهای خروجی
متغیرهای
ورودی
شکل ‏۳‑۱- ساختار عمومی شبکه عصبی
مأخذ:هایکین[۷۵]، (۱۹۹۹).
توابع ریاضی جهت ترکیب ورودی با برخی وزن‌های ارتباطی با بهره گرفتن از یک الگوریتم بروز کننده بکار رفته و بعد از تعدادی تکرار وزن‌های نهایی را تولید می‌کنند. به این عمل فرایند یادگیری گفته می‌شود. عمل یادگیری می‌تواند توسط الگوریتم‌های با ناظرو یا بدون ناظر صورت گیرد. در یادگیری با ناظر هم به ورودی و هم به خروجی ولی در یادگیری بدون ناظر فقط ورودی مورد نیاز می باشد.
امروزه شبکه‌های عصبی در کاربردهای مختلفی نظیر مسائل تشخیص الگو[۷۶] که خود شامل مسائلی مانند تشخیص خط[۷۷]، شناسایی گفتار[۷۸]، پردازش تصویر[۷۹] و مسائلی ازاین دست می‌شود و نیز مسائل طبقه‌بندی مانند دسته‌بندی متون[۸۰] و یا تصاویر، به کار می‌روند. در کنترل یا مدل‌سازی سیستم‌هایی که ساختار داخلی ناشناخته یا بسیار پیچیده‌ای دارند نیز به صورت روز افزون از شبکه‌های عصبی مصنوعی استفاده می‌شود. به عنوان مثال می‌توان در کنترل ورودی یک موتور از یک شبکه عصبی استفاده نمود که در این صورت شبکه عصبی خود تابع کنترل را یاد خواهد گرفت.(هایکین، ۱۹۹۹)
مزیت اصلی استفاده از شبکه‌ی عصبی در هریک از مسائل فوق قابلیت فوق‌العاده شبکه‌ی عصبی در یادگیری و نیز پایداری شبکه عصبی در مقابل اغتشاشات ناچیز ورودی است. در حال حاضر تعداد بسیار زیادی از انواع مختلف شبکه‌های عصبی مصنوعی وجود دارند که به صورت خلاصه عبارتند از: شبکه‌های پرسپترون چند لایه[۸۱]، کوهونن، هاپفیلد… که این شبکه‌ها نیز خود با روش‌های مختلفی آموزش می‌بینند مانند روش پس انتشار خطا[۸۲].
شبکه‌های عصبی را می‌توان بر اساس شیوه پردازش اطلاعات در آنها، به دو گروه شبکه‌های جلورونده[۸۳] و نیز شبکه‌های بازگشتی[۸۴] (که در آنها از فیدبک خروجی استفاده شده است) تقسیم کرد.
معمولترین الگوریتم یادگیری برای کاهش خطا، روش توزیع معکوس خطا است که در ۹۵ درصد کاربردهای امروزی شبکه عصبی، روش مورد استفاده به همراه توپولوژی جلورونده است. در این روش، پس از محاسبه خطا، وزنهای سیناپسی از آخرین لایه به سوی نخستین لایه، بتدریج طوری تغییر می کنند که خطای محاسباتی کاهش یابد. در واقع Back propagation، سرشکن کردن خطا بر روی سلولهای یک لایه و نیز لایه‌های بعدی است. پس از این، اطلاعات نمونه‌ی دوم به شبکه خورانده می‌شود. مسلماً، با همان وزنهای سیناپسی، نمونه جدید مجدداً خطا خواهد داشت. بنابراین روش توزیع معکوس مجدداً دست به کار شده و وزن‌ها را طوری تغییر می‌دهد که کمترین خطا را (هم برای این نمونه و هم برای نمونه پیشین) ایجاد کنند. به این ترتیب پس از خوراندن تعداد نمونه کافی به ورودی شبکه، تمام فضای n بعدی روابط پارامترها توسط شبکه تجزیه می‌شود. در این حالت گفته می‌شود که شبکه همگرا[۸۵] شده است به این معنی که در منحنی خطای پیشگویی (منحنی یادگیری) به مقعرترین نقطه[۸۶] رسیده است. این به معنای موفقیت در مرحله یادگیری است و شبکه‌ی همگرا شده آماده است تا برای پیش‌بینی یا تقریب تابع بکار رود(جاگیلسکا[۸۷]، ماتیوس[۸۸] و ویتفورت[۸۹]، ۱۹۹۹).

تعیین و استفاده از شبکه عصبی

در ابتدا باید یک شبکه عصبی مناسب در نظر گرفته و به تعیین ورودی‌ها و خروجی های ضروری و تشکیل لایه‌ها و تعداد نرون‌های مورد نیاز در هر لایه پرداخته شود.

طراحی شبکه عصبی

 

توزیع الگوهای یادگیری

از آنجایی که غالبا شبکه‌های عصبی نمی‌توانند با برون‌یابی به جواب مساله برسند، بنابراین لازم است که الگوهای یادگیری طوری ارائه شوند که مرزهای محدوده‌ی مساله را در تمام ابعاد شامل شوند. به عبارت دیگر شکل محدوده‌ی مساله با محدوده یادگیری هماهنگ باشد.
تمرکز دادن به یادگیری‌ها در محل‌هایی که شکل راه حل مساله پیچیدگی بیشتری دارد بسیار سودمند خواهد بود. همچنین با توجه به محدوده‌ی عمل توابع محرک[۹۰]، انتقال متغیرهای خروجی و ورودی به بازه‌ی مناسب با یک توزیع مناسب لازم به نظر می‌رسد. مهم‌ترین هدف از این انتقال، تصحیح پخش متغیرهای ورودی و خروجی به نحوی است که خطای مدل‌سازی شبکه کم شود. انتقال خطی بیشترین کاربرد را در شبکه های عصبی دارد.(امینیان[۹۱] و آمری[۹۲]، ۲۰۰۵)
 

(‏۳‑۱۲)  

که در آن UB و LB حد بالایی و حد پایینی بازه‌ی مورد نظر، MinP وMaxP مقدار حداقل و حداکثر داده در بانک اطلاعات مدل و SP و NP مقدار داده خام و نرمالیزه شده می‌باشد. رابطه‌ی انتقال دیگری که استفاده می‌شود داده‌های خام را با توجه به خصوصیات آماری آن‌ها به روشی نرمالیزه می‌کند که میانگین داده‌ها صفر و انحراف از معیار آنها یک شود .(امینیان و آمری، ۲۰۰۵)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:27:00 ب.ظ ]