بهار عربی به انقلاب‌ها، خیزش‌ها و اعتراضات درجنوب غربی آسیا و شمال آفریقا در سال‌های از ۲۰۱۰ گفته می‌شود که اکنون ادامه دارد. این اعتراضات بدان سبب که در کشورهای عربی در حال پیگیری است با عنوان بهار عربی یاد می‌شود. از این جریان درحکومت جمهوری اسلامی به منظور مرتبط کردن انقلاب سال ۵۷ در ایران با آن با عنوان بیداری اسلامی یاد می‌شود. برخی نیز از این انقلاب به انقلاب آگاهی یاد می کنند. تا به امروز مجموعه‌ای بی‌سابقه و در حال جریان از قیام‌ها، راهپیمایها و اعتراضات در کشورهای عمدتاً عرب‌نشین شمال غرب اسیا وجنوب شرق آفریقا صورت گرفته‌است. حاکمان در تونس ، مصر و یمن از قدرت ساقط شده‌اند، قیام مدنی در بحرین وسوریه فوران کرده‌است. تظاهرات بزرگ درالجزایرعراق،اردن،کویت، مراکش وسودان گسترش پیدا کرده‌است، و اعتراضات جزئی که درلبنان ،موریتانی، عمان،عربستان سعودی ،و صحرای غربی،رخ داده‌است و نیز در مرزهای اسرائیل درمامه ۲۰۱۱ برخوردهایی اتفاق افتاده‌است.(ویکی پدیا)
غالب مخالفان درکشورهای عربی شعار (: الشعب یرید اسقاط النظام) یعنی «مردم خواهان برکناری رژیم هستند» سر می‌دهند. سلاح‌های موجود از زمان جنگ داخلی لیبی یک شورش نهفته در کشور مالی را دامن زد، بطوریکه کودتای مالی به عنوان “پی آمد” بهار عربی در شمال آفریقا توصیف شده‌است. درگیری‌های فرقه‌ای در لبنان به عنوان یک نتیجه مستقیم از قیام سوریه و در نتیجه بهار عربی منطقه‌ای توصیف شده بود. این اعتراضات بیشتر روش های مقاومت مدنی در مبارزات مستمر را به اشتراک گذاشته‌است که می توان به اعتصاب، تظاهرات، راهپیمایی‌ها و همچنین استفاده موثر از شبکه‌های اجتماعی برای سازماندهی، برقراری ارتباط، و بالا بردن آگاهی در مواجهه با تلاش دولتها در سرکوب و سانسوروانترنت اشاره کرد. بسیاری از این اعتراضات با پاسخهای خشونت آمیز از جانب مقامات و نیز از طرف شبه نظامیان طرفدار دولت و تظاهرکنندگان مخالف مواجه شده‌اند. این حملات از سوی تظاهرکنندگان در برخی موارد با خشونت پاسخ داده‌شده‌است. برخی از ناظران جنبش بهار عربی و طرفدار دموکراسی را از وجه مقیاس و اهمیت آن با انقلاب ضد کمونیستی سال ۱۹۸۹ مقایسه کرده‌اند که با عنوان پاییز ملل از اوروپای شرقی آغاز شد و کمونیست جهانی را برانداخت. اگر چه برخی دیگر معتقدند که چندین تفاوت کلیدی بین این جنبش‌ها وجود دارد که از آن جمله می‌توان به نتایج مورد درخواست معترضان و نقش سازمان‌یافته فناوری (اینترنت) در انقلابهای عربی اشاره کرد.(همان)
پایان نامه - مقاله - پروژه
فصل سوم
تحلیل ژئوپلیتیک منطقه مورد مطالعه
۳-۱ ویژگیهای ژئوپلیتیک ایران
ایران از نظر جغرافیایی و فرهنگی، قلب خاورمیانه است. پیشینه فرهنگی ایران نسبت به سایر کشورهای این منطقه و هویت مذهبی آن و هم چنین قابلیت های اقتصادی و عملی ایران موجب تأثیرگذاری بالقوه هر چه بیش تر در منطقه و حتی تحولات جهانی شده است .ایران به عنوان پل ارتباطی میان شرق و غرب عالم از دیرباز مورد توجه کشورها و تمدن های دنیا بوده است. این نقش ارتباطی میان قاره ای و مجاورت با خلیج فارس و تنگه هرمز که محل ترانزیت محموله های نفتی است، بر اهمیت و نقش مؤثر ایران در نظر ناظران خارجی افزوده، به طوری که هرگونه تحول سیاسی در آن موجب برانگیخته شدن حساسیت های جهانی می گردد.
کشور ایران (که امروزه شاهد هستیم) تنها بخش کوچکی از سرزمین تاریخی ایران را تشکیل می دهد. سرزمین ایران در گذشته شامل پهنه وسیعی از طول و عرض جغرافیایی بوده که طی قرن ها به عنوان قلمرو فرهنگ و تمدن کهن ایرانی ـ اسلامی شناخته شده است. وسعت این سرزمین بسیار پهناورتر از سرزمین کنونی ایران و شامل سرزمین های داخل فلات وسیع ایران و یا سرزمین های حاشیه فلات بوده است.
از مهم ترین ویژگی این سرزمین استقرار آن در منطقه ای حائل است که بدان نقش برجسته گذرگاهی بخشیده است. گذرگاهی میان قاره های بزرگ جهان، میان چند قلمرو بزرگ جغرافیایی و میان چند حوزه دیرینه فرهنگی» (حیدری، ۱۳۸۴: ۵۲).
۳-۱-۱ ژئوپلیتیک خلیج فارس
منطقه ای که از زمان های گذشته از نظرگاه کشورهای مختلف والاترین دید ژئوپولیتیک و ژئو استراتژیک را داشته و هم چنان دارد، منطقه خلیج فارس است.
تراکم کشورهای نفت خیز با اوضاع متشنج و ضعف داخلی، متکی بودن به قدرت های خارجی، مجاورت ژئوپولیتیکی با پاکستان و افغانستان و نیز تمایز عمده در بافت و ساختار سیاسی ـ اقتصادی خلیج فارس از ویژگی های متمایز این منطقه در مقایسه با سایر مناطق حوزه خاورمیانه است. آن بخش از جهان که “خاورمیانه” خوانده می شود و در حقیقت مجموعه ای است از چند منطقه ژئوپولیتیک جداگانه و متمایز همانند خلیج فارس،شامات،شمال آفریقا که هر یک به دلیل هماهنگی موجود در پدیده های محیطی خود، یک منطقه مشخص و مستقل از دیگر مناطق است» (مجتهدزاده، ۱۳۷۹: ۳۳۴).
منطقه خلیج فارس با پشت سر گذاردن یک صد سال از اهمیت یافتن تاریخی به علت کشف و صدور نفت، وجود ذخایر گسترده انرژی و هم چنین تحولات در نظام های سیاسی، اقتصادی و بالتبع امنیتی در منطقه، در کانون توجه بسیاری از قدرت ها بوده است.
در نیم قرن اخیر،بدون تردید، خلیج فارس یکی از مهم ترین و حساس ترین مناطق جهان در نگرشهای ژئوپولیتیک و محاسبات استراتژیک بوده است،و با توجه به دگرگونی های عمیق و جاری در سطح بین الملل ،جنگ ها و درگیریهای دو دهه اخیر،انقلاب ایران و مخالفت با روند صلح اعراب و اسرائیل میتوان ادعا کرد که در قرن بیست و یکم میرود که:به صورت مهمترین کانون توجه نگرشها و محاسبات استراتژیک درآید و به تعبیر کلاسیک ژئوپولیتیک،هارتلند یا قلب زمین نام گیرد.
سقوط شاه ایران، فروپاشی شوروی)بلوک شرق(، تجاوز عراق به ایران، جنگ خلیج فارس، جنگ ها و درگیری های متمادی اعراب و اسرائیل، اهمیت پیدا کردن عامل اقتصاد، بحران های افغانستان، ظهور و سقوط طالبان، القاعده و آخرین مرحله، اشغال عراق از جمله تحولات عمده در دو دهه اخیر است.
علاوه بر این ها مشکلات ساختاری از قبیل عدم یکپارچگی و نیز ضعف ساختاری کشورهای منطقه و وابستگی آن ها به کشورهای قدرت مند خارج از منطقه، ضعیف بودن کشورها در تأثیرگذاری بر سیاست های بین المللی منطقه در قبال کشورهای دیگر، فعال نبودن مشارکت دولت ها در تأمین امنیت منطقه، وجود اختلافات مذهبی شدید، بی اعتمادی کشورهای منطقه نسبت به سیاست های دولت های دیگر، دخالت عامل بیگانه و…در طول سالیان منجر شده است که کشورهای منطقه هیچ گاه نتوانند با موفقیت و اعتماد به نفس درصدد پیش برد وضعیت امنیتی و نیز پیگیری منافع و اهداف خود با اتکا به نیرو و توان ملی بدون دخالت بیگانگان به مقاصد خود نائل شوند.
وجود جو بی اعتمادی میان کشورها و عدم تمایل به پیمان های منطقه ای، زمینه هم کاری دوجانبه و یا چندجانبه میان دولت ها و واحدهای اقتصادی منطقه را از میان می برد.به همین دلیل برخی از کشورهای منطقه برای دست یابی به اهداف منافع و نیز تأمین امنیت خود، به قدرت های بزرگ فرامنطقه ای متوسل می شوند. نتیجه این سیاست ایجاد تنش در روابط دولت های منطقه با یکدیگر، افزایش جو بی اعتمادی و دخالت فراگیر عامل بیگانه است.
ظهور افکار ناسیونالیستی مانند پان عربیسم، پان ترکیسم و پان ایرانیسم و توطئه های بیگانگان و منفعت طلبان با ایجاد تفرقه میان مذاهب مختلف اسلامی، ضعف رهبران در اداره امور جامعه و هم چنین وجود برخی حکومت های اقتدارگرا، این منطقه را تبدیل به کانونی از تحولات و تنش ها در دنیای کنونی کرده است. هم چنین بحران مشروعیت در کشورهای عربی و موج بیداری تحت تأثیر دموکراسی خواهی، درگیری های سیاسی و مذهبی درون منطقه ای، ناآرامی های اجتماعی و بی ثباتی سیاسی در اثر جنبش های آزادی خواهی از دیگر عوامل آسیب پذیری کشورهای منطقه است. همه این عوامل دست به دست هم می دهند تا کشورهای عرب منطقه در اثر تدابیر نادرست سیاسی، ضعیف ترین و با وجود منابع عظیم نفتی،وابسته ترین ملت کشورهای منطقه به خارج محسوب شوند. ایران به عنوان یکی از کشورهای مهم و استراتژیک در حوزه خلیج فارس و دریای خزر و با بهره مندی از منابع و توان لازم برای تسلط بر این منطقه همواره مورد توجه دولت های قدرتمند جهان بوده است. ایران به عنوان بزرگ ترین و ثروتمندترین کشور حوزه خلیج فارس و به عنوان یکی از بازیگران اصلی و کلیدی در وقایع مهم منطقه ای شناخته می شود.
موقعیت ژئواستراتژیکی ایران که از طرف جنوب به خلیج فارس و کشورهای عربی و مسلمان حاشیه خلیج فارس، از طرف شرق و شمال شرق با کشورهای پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان و از ناحیه غرب و شمال غرب با عراق، سوریه، ترکیه، آذربایجان همسایه است بر قدرت این کشور و توان بالقوه بازیگری با نفوذ در عرصه معادلات منطقه افزوده است.
حوزه گسترده تمدن اسلامی که درصد بسیار زیادی از منطقه آسیای جنوب غربی را تحت نفوذ دارد و نیز گستره تمدن ایرانی که از شرق و شمال شرق تا مناطقی از غرب و شمال غرب را تحت تأثیر خود قرار داده است، بر پتانسیل و توان ایران اسلامی در راستای بهره برداری از فرصت ها و مطرح کردن خود به عنوان قدرت هژمون منطقه می افزاید.
به سبب همین نقش در تعاملات دولت ها، مسیرهای ارتباطی میان قاره های کهن جهان(چه از طریق راه های زمینی، دریایی و اینک هوایی) به طور اجتناب ناپذیر از داخل و یا حاشیه این سرزمین عبور می کرده است. جاده ابریشم و تجارت ادویه و سایر اقلام و کالاهایی که مورد نیاز شرق و غرب جهان کهن بوده که چین و شبه قاره هند را به اروپا متصل می ساخت از گذشته های دور نقش برجسته ای به این سرزمین بخشیده بود. در سده گذشته با گسترش راه های دریایی و نیز منابع عظیم انرژی خلیج فارس به عرصه رقابت میان قدرت های بزرگ دریایی جهان تبدیل گشت. امروزه نیز با گسترش روزافزون هوانوردی و نیز مبادلات هوایی و اهمیت آسمان ایران به عنوان کوتاه ترین کریدور هوایی میان قاره ای، علاوه بر این که کاهش نیافته بلکه افزون تر نیز شده است. بنابراین «موقعیت گذرگاهی ایران به سبب نقش پر اهمیت که در مبادلات منطقه ای ایفا می کند و هم چنین اثرات عمیقی که بر تحولات سیاسی ـ اقتصادی حوزه های وسیعی هم چون آسیای مرکزی، شبه قاره و اقیانوس هند، بین النهرین و آناتولی وارد می کند، تبدیل به یک موقعیت حساس ژئوپلیتیکی گردیده است» (حیدری، ۱۳۸۴: ۵۴).
از طرفی کشف ذخایر عظیم سوخت های فسیلی در بستر خلیج فارس و اعماق خاک کشورهای منطقه و نیز احتیاج و نیاز ضروری جهان صنعتی به این منابع موجب تردد هر روزه تعداد زیادی شناور حامل مواد سوختی از خلیج فارس و تنگه هرمز شده است و همین امر موقعیت ژئوپلیتیکی ایران را تبدیل به یک موقعیت ژئواستراتژیکی در جهان ساخته است به گونه ای که تعامل و انطباق موقعیت های ممتاز ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی ایران در این منطقه، کشور ایران را به یکی از نواحی پراهمیت جهان بدل کرده است.
در دوران جنگ سرد هم جواری ایران با مرزهای جنوبی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق به رهبری کمونیست از یک سو و حساسیت منطقه نفت خیز خلیج فارس و خاورمیانه و اهمیت بسیار زیاد این منطقه برای بلوک غرب و جهان صنعتی سبب شده بود تا ایران به عنوان یک سرزمین حائل میان این دو بلوک و اردوگاه ایدئولوژیک از اعتبار خاصی برخوردار باشد.
از این رو و با توجه به تحولات اساسی در نظام اقتصاد، سیاست و فرهنگ جهانی و پیوستگی جوامع و در هم تنیدگی سرنوشت سیاسی و اقتصادی بشر امروز تحت تأثیر امواج جهانی شدن، تحریک پذیری و واکنش کشورهای جهان را نسبت به تحولات غیر متعارف در نظام بین الملل افزایش داده است. بنابراین با تأکیدی بر حفظ امنیت و ثبات نظام جهانی هر رویداد کم اهمیتی که در گوشه ای از جهان رخ بدهد، می تواند بازتاب های وسیع و گسترده ای از خود به جای بگذارد. با عنایت به این مطلب و نقش برجسته ایران در تحولات اخیر منطقه و نظام بین الملل، تحولات مربوط به ایران چه در سطح داخلی وچه بین الملل همواره از طرف قدرت های بزرگ و دولت های دیگر با حساسیت و دقت زیادی پیگیری می شود و نگرانی از احتمال وقوع هر بحرانی موجبات ناامنی در مسیرهای بزرگ دریایی را فراهم سازد و خصوصاً ضرورت توجه به امنیت نقاط اساسی مثل تنگه هرمز بوده آنان را برای درنگ به واکنش وامی دارد.«این موضوع بیانگر این است که جهان همواره علاقمند ثبات و امنیت ایران بوده و از هر کوششی که به این هدف دست یابد پشتیبانی می کند» (حیدری، ۱۳۸۴: ۵۴).
آن چه لازم به تذکر است اشاره به ترکیب موقعیت های چندگانه متمایز در زیرساختار منطقه برای ایران است که باعث به وجود آمدن وضعیتی ممتاز، حساس و در عین حال خطرناک برای ما می شود. همان طور که اشاره شد این وضعیت از یک سو متضمن امنیت، ثبات و رشد اقتصادی است و از سوی دیگر در بردارنده ناامنی بی ثباتی و عقیم گذاردن فرصت ها و ظرفیت ها است.
خلیج فارس به عنوان یک راه آبی و دریایی از همان سپیده دم تاریخ ارزش فراوانی داشته و به مثابه برخوردگاه تمدن های بزرگ خاورباستان پیشینه ای چندین هزار ساله دارد «خلیج فارس،با ۵۶۵میلیارد بشکه نفت خود که معادل ۶۳درصد کل ذخایر نفتی شناخته شده جهان است،۷/۳۰ تریلیون مترمکعب گاز طبیعی که برابر ۵/۲۸ درصد کل ذخایر شناخته شده گاز دنیاست، بی تردید بزرگترین و مهم ترین انبار انرژی جهان محسوب می شود. این موفقیت برای دهه های طولانی در قرن آینده دوام خواهد داشت… عامل عمده ای که جایگزین ساختن نفت و گاز وارداتی منطقه توسط منابع دیگر انرژی مانند زمین، خورشید، دریا و هیدروژن است» (عبدالله خانی،۱۳۸۳: ۱۳۸).
در سال های اخیر علی رغم داغ شدن بازار کشیدن لوله های نفت در این منطقه به کناره های دریای سرخ، این منطقه همچنان اهمیت سیاسی و اقتصادی و ترانزیتی خود را در سطح بالایی حفظ کرده است. «همان گونه که خون در آب های دریا کوسه ها را برمی انگیزاند، بوی نفت هم شرکت های انحصارگر را به سوی خاورمیانه کشاند، روشن بود که نفت، سرزمین های جنوب خلیج فارس را هم بیش از پیش به گردباد بازی ها و هماوردی ها سیاسی امپریالیسم گرفتار خواهد کرد» (عبدالله خانی،۱۳۸۳: ۱۱).
موقعیت ویژه خلیج فارس از نظر دارا بودن ذخایر غنی نفت و گاز و هم چنین موقعیت استراتژیک و اهمیت آن به عنوان یک بازار مطلوب اقتصادی، تغییر و تحولات سیاسی سال های اخیر منطقه که متکی بر ایدئولوژی اسلامی است و بسط و حرکت آن در کشورهای منطقه توجه جهان را به شدت به این منطقه معطوف داشته است.
«آمار و ارقام نفتی بیانگر این واقعیت است که بخش قابل توجهی از ذخایر ثابت شده نفت و گاز طبیعی دنیا در کشورهای منطقه خلیج فارس قرار دارد. به عبارت دیگر حدود دو سوم ذخایر ثابت شده نفت دنیا و یک چهارم از ذخایر گاز طبیعی جهان در این منطقه نهفته است. نفت پایه کلیه روابط اقتصادی در منطقه و نیز پایه کلیه روابط اقتصادی کشورهای منطقه با جهان است» (عبدالله خانی،۱۳۸۳: ۶۸). خلیج فارس پس از جنگ جهانی دوم نقش مؤثری را در اقتصاد جهان ایفا کرده است. چرخ صنایع مدرن پس از انقلاب صنعتی از اروپا و ژاپن گرفته تا آمریکا توسط نفت خلیج فارس به گردش درآمده است. نظام اقتصادی غرب با کمک نفت کشورهای این منطقه توانسته به پیشرفت و تکنولوژی امروزه برسد. علاوه بر این شرکت های عظیم نفتی به ویژه شرکت های آمریکایی با توجه به ضعف کشورهای این منطقه و تسلط بر منابع نفتی آن ها سودهای هنگفت و کلانی را به دست آورده اند.
در پی جنگ جهانی دوم و بالا گرفتن خسارات و هزینه های جنگ و نیز گسترش سلطه آمریکا در عرصه جهانی لزوم توجه به این منطقه در دستور کار سیاستمداران واشنگتن قرار گرفت. « در اوایل دوران صنعتی شدن و تا نیمه دوم قرن بیستم به تدریج نقش نفت در تأمین انرژی جهان افزایش یافته است و اینک مقام اول را در تأمین امنیت انرژی جهان داراست» (شورای غیردولتی روابط خارجه موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران ، ۱۳۸۲: ۱۱).
اهمیت خلیج فارس برای آمریکاییان از آن جهت است که:

 

    1. منطقه خلیج فارس دارای بزرگ ترین ذخایر نفت است.

 

    1. خلیج فارس به لحاظ استراتژیک، دنباله اقیانوس هند است.

 

    1. خلیج فارس با درگیری های اعراب و اسرائیل پیوند خورده است.

 

    1. احساس خطر از ناحیه اسلام سیاسی در کشورهای منطقه و روند روزافزون آن.

 

    1. وابستگی چرخ صنعت غرب به امنیت ترانزیت نفتی در این منطقه.

 

در دهه۶۰ طرحی با عنوان دکترین دو ستونی برای تأمین منافع ملی آمریکا در منطقه توسط نیکسون مطرح شد. بر اساس این دکترین ایران نقش«ستون نظامی» و عربستان سعودی نقش «ستون مالی» را بازی می کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و نیز فزون طلبی های صدام حسین، دگرگونی تازه ای در این سیاست پدید آمد.
عمده ترین کالاهای صادراتی کشورهای خلیج فارس نفت است. و در مقابل سیل محصولات وارداتی اقتصاد این کشورها را به شدت وابسته به نفت و غربیان کرده است. دلیل دیگر اهمیت کشورهای منطقه برای کشورهای صنعتی بازار مصرف بسیار بالا است که از این طریق میتوانند هر چه بیش تر دلارهای نفتی را دوباره به کشور خود بازگردانند. نتیجه سریع تحول در ایران و بالتبع کشورهای حاشیه خلیج فارس تغییر نگرش سریع و غیر مترقبه غرب به حاشیه جنوبی خلیج فارس و شیخ نشین های جزیره العرب با منابع عظیم نفت و گاز، آن بود. منطقه ای که بر اثر انعکاس تحولات انقلاب ایران تزلزل در ارکان حکومت و رژیم های وابسته به غرب آنها به وجود آمد و منافع غرب را مورد تهدید قرار داده بود. در پاسخ به این تحولات آمریکا استرتژی خود را بر مبنای حفظ منافع خود و جلوگیری از فروریختن رژیم های منطقه طراحی کرد. بر اساس این استراتژی رژیم های مزبور را باید از خطر سقوط نجات داد و انعکاس وسیع اثرات انقلاب اسلامی ایران را در آن ها خنثی و نیز، خلأ نظامی ناشی از خروج ایران از پیمان امنیتی منطقه را (در دکترین نیکسون) به نحوی پر کرد.
خلیج فارس در میان مناطقی که در بخش معروف به خاورمیانه، به عنوان مناطق ژئوپولیتیک جداگانه و متمایز از دیگران وجود دارد، مدل منحصر به فردی از یک منطقه ژئوپولیتیک را ارئه می دهد. این منطقه شامل ملت هایی است که از نظر فرهنگی متفاوت هستند ولی از نظر مشغله های سیاسی، استراتژیک و اقتصادی هماهنگی و تجاسن دارند. این منطقه شامل کشورهای ایران، عراق، عربستان سعودی، عمان، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین است. پاکستان نیز به دلیل نزدیکی جغرافیایی و مبادله گسترده بازرگانی علایق زیادی در این منطقه دارد و می توان آن را در ادامه ژئوپولیتیک خلیج فارس محسوب کرد.
همسایگان جنوبی ایران در خلیج فارس که شامل کشورهای عربی هستند با سطح پایین اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، وجود بحران مشروعیت و عدم ثبات سیاسی، پایگاه محکم و متحدی استراتژیک برای آمریکا شده اند. علاوه بر این دشمنی و عدم روابط دوستانه تاریخی با کشورهای عربی و پیشینه روابط نه چندان موفق ایران و این دولت ها همواره راه را برای حضور دشمنان ایران در این منطقه باز کرده است. «در بخش جنوبی ایران، دولت امارات متحده عربی دست در دست دولت های عضو شورای همکاری خلیج فارس هم چنان به تهدید منافع ایران می پردازد و چند بار اعلام کرده که از ایران به دادگاه بین المللی شکایت خواهد برد» (مجتهدزاده، ۱۳۷۹: ۲۷۶) «ورود شرکت های نفتی بعد از جنگ جهانی دوم به حوزه خلیج فارس، خود موجب تحولات سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی بسیار زیاد شد و این منطقه تا هم اکنون نیز نتوانسته است به یک تعادل استراتژیک که تأمین کننده منافع ملی کشورهای این حوزه باشد دست یابد» (شورای غیردولتی روابط خارجی موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران،۱۳۸۲،ص۱۳).
با نگاهی مختصر به جایگاه انرژی در تأمین امنیت جهانی به نقش کلیدی خلیج فارس به عنوان یکی از منابع و ذخایر مهم انرژی دنیا پی می بریم. رویدادهایی که در دهه های ۶۰ ، ۷۰ ، ۸۰ و حتی دهه ۹۰ میلادی رخ داد، بیانگر این واقعیت بود که انرژی نقش انکارناپذیر در تحولات جهانی و به ویژه در کشورهای صنعتی داراست.
خلیج فارس عمدتاً شامل کشورهایی است که با مسایل و مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، ساختاری روبرو هستند. همین عقب ماندگی های ساختاری زمینه ساز ناامنی ها و بی ثباتی های موجود در منطقه هستند. همین امر به بازیگران خارجی فرصت لازم را برای ایفای نقش اصلی در منطقه خلیج فارس را داده است. عامل بیگانه با حضور مستقیم خود، نقش اصلی را در منطقه بازی می کند و این خود پیامد اوضاع داخلی منطقه است.
کشورهای حاشیه خلیج فارس به علت وابستگی شدید به درآمدهای نفتی از وضعیت اقتصادی مطلوبی برخوردار نیستند، و شدیداً در مقابل نوسانات قیمت نفت آسیب پذیر می باشند. علاوه بر مشکلات اقتصادی، فقر عمومی و نسبی که در جوامع این دولت ها برقرار است از جمله عوامل بی ثباتی این دولت ها و وابستگی شدید آن ها به دولت های خارجی است. یکی از مهم ترین ویژگی های ژئوپولیتیکی کشورهای نفت خیز خاورمیانه، عدم اتکای کامل آن ها به تفکرات انسانی ملت هایشان است که به دلیل وابستگی شدید آن ها به درآمد نفت است که آن هم از خارج تأمین می شود، لذا تکیه زمامداران این کشورها به سیاست خارجی و متحدان خارجی است که به نحوی می توانند در تأمین بودجه این کشورها از طریق خرید نفت و گاز کمک نمایند. این عامل مهم و خلأ ژئوپولیتیک ناشی از آن موجب گردیده است که هیچ یک از این کشورها از یک امنیت پایدار همه جانبه و درک شده که با آحاد ملت اشتراک منافع داشته باشد، برخوردار نبوده و در هر تغییر و تحول استراتژیکی به سرعت دچار بحران می شوند. به این عوامل مشکلات بنیادی، اقتصادی و زیرساختی نیز اضافه می شوند.
این یک واقعیت است که کشورهای حاشیه خلیج فارس به دلیل این که درآمدهای اصلی کشورشان در گرو صادرات نفت و دلارهای نفتی است، به هیچ وجه منافع مشترکی با ملت هایشان ندارند و همین امر آن ها را به سمت سیستم های مطلقه و غیر دموکراتیک پیش می برد و عدم اتکای آن ها به ملت و مردمشان و عدم ثبات سیاسی باعث روی آوردن آن ها به ماجراجویی های نظامی و تسلیحاتی می شود. به همین دلیل شاید بزرگ ترین خریداران و مشتریان تسلیحات آمریکا، کشورهای نفت خیز حاشیه خلیج فارس باشند. دست یافتن به برتری نظامی و استراتژیک در خلیج فارس که راه ورود به بخشی از آب های آزاد جهان و محل عمده ترانزیت نفت است در رأس استراتژی دریایی دولت های بزرگ وازطریق همکاری با کشورهای منطقه است و اینها نشان ازضرورت تأمین امنیت تجارت دریایی در خلیج فارس می باشد.
«ظهور افکار ناسیونالیستی مانند پان عربیسم، پان ترکیسم و پان ایرانیسم در نیمه دهه ۱۹۵۰ میلادی منطقه را دچار التهابی ساخت که تا دو دهه ادامه داشت. کارایی نداشتن بعضی از رهبران کشورهای منطقه، و دور بودن آنان از نخبگان و روشنفکران نیز از چالش های اصلی به شمار می رود. حکومت های اقتدارگرایی فردی، سلطنتی و خانوادگی و حتی قبیله ای نیز بیش تر نظام های سیاسی را دچار بحران مشروعیت ساخته است. این بحران سبب شکنندگی داخلی شده که بر اثر آن این کشورها به قدرت های بیگانه متکی می شوند و بدین ترتیب حضور بیگانگان در منطقه توجیه می شود. تک محصولی بودن کشورها و اتکای آن ها به صدور نفت و اقتصاد موازی، سبب وابستگی آن ها به قدرت های صنعتی و بی نیازی از همسایگان شده است. آمریکا و اسرائیل نیز در سایه این شرایط درصددند روند طبیعی اقتصاد منطقه را تخریب و پیوسته کشورهای منطقه را به دلارهای نفتی وابسته کنند. این سیاست عواید سرشاری روانه کشورهای غربی و به ویژه آمریکا می کند. در این راستا کشورهای منطقه خلیج فارس درآمدهای نفتی را به سبب اختلاف های) مرزی و گاه قومی (و شرایط کلی حاکم بر منطقه بار دیگر در راستای اهداف نظامی خود به سوی غرب روان می سازند» (سیمبر، ۱۳۸۵: ۲۸).
از طرفی بحران های هویت، نابسامانی های اجتماعی، عدم کارایی و ناتوانی در رهبری جامعه در میان اعراب و بحران مشروعیت، اختلافات قومی، قبیله ای در داخل و اختلافات سیاسی و مذهبی (و گاه فردی) در خارج و آسیب پذیری های زیاد در کشورهای منطقه، دست به دست هم داده تا کشورهای عرب منطقه جزء ضعیف ترین مجموعه ملت ـ کشورها در سطح جهان به حساب آیند. آمریکا نیز به دعوت کشورهای منطقه و با انگیزه و هدف حفظ امنیت و ثبات (خود وهمپیمانانش) در این منطقه حساس پا به این نقطه از جهان استراتژیک گذاشته و همواره خود را مسؤول و حافظ منافع جهانیان در خلیج فارس می داند.
«شرایط داخلی در خلیج فارس به گونه ای است که زمینه هر گونه همکاری دو جانبه و چند جانبه میان کشورهای منطقه را از میان برده و این کشورها را برای کسب امنیت متوجه خارج کرده است. حضور مستقیم عامل بیگانه خود، پیامد اوضاع داخلی منطقه است و با اصلاح اوضاع داخلی می توان نقش عامل بین المللی را در این منطقه کاهش داد. بنابراین عامل اصلی ناامنی، بی ثباتی و حضور بیگانه، در مسائل و مشکلات داخلی منطقه نهفته و برآیند مستقیم عملکرد کشورهای منطقه است و ضرورتاً برای از میان بردن معلول، باید علت آن را از میان برد» (رنجبر، ۱۳۷۸: ۱۷۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...