و شگفت تر از آن، اینکه شب هنگام کسى ما را دیدار کرد و ظرفى سر پوشیده آورد. چیز پیچیده شده در ظرف کنایه از هدیه است و گفته شده است که آن فرد نوعى حلوا با خود آورده بود. (بحرانی ؛۱۳۷۳ : ۴/۸۶)
چون حضرت امیر "ع” آماده ى جنگ با “خوارج” شد، بدو گفتند آنان از پل “نهروان” گذشتند، فرمود: مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَهِ(نهج البلاغه، خطبه ۵۸) کشتنگاه آنان این سوى “نطفه” است.
شریف رضى مى گوید: منظور حضرت از “نطفه"، آب رودخانه است و نطفه فصیح ترین نوع کنایه از آب است هر چند فراوان باشد. ( ابن ابی الحدید ؛ ۱۳۷۹-۱۳۶۸: ۵/ ۳)
تَقُولُونَ فِی الْمَجَالِسِ کَیْتَ وَ کَیْتَ فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِیدِیحَیَادِ ( نهج البلاغه، خطبه ۲۹)
در بزم جوینده ى مرد ستیزید، و در رزم پوینده ى راه گریز.
“کیت و کیت” کنایه از سخن و گفتار است. “حادَ عَنِ الأمرِ” یعنى از آن عدول کرد. معنى عبارت نیز اینچنین است که إعزِلى عَنّا أیَّتُهَا الحَربُ. از ما دور شو اى نبرد!.. (بحرانی ؛۱۳۷۳: ۲/۵۱)
در تغییر بافت خلافت توسط “عمر“
:فَصَیَّرَها فى حَوزَهٍ خشناءَ( نهج البلاغه، خطبه ۳) سپس آن را به راهى درآورد ناهموار.
“حوزه خشناء” کنایه از طبع خشن “عمر بن الخطاب” است که به تندى و سختگیرى و خشونت در کلام و سرعت در عصبانیت مشهور و موصوف بوده است.(همان منبع: ۱/۲۵۸)در هنگام مشاهده ى جنازه ى “طلحه” در جنگ “جمل“:أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَکْرَهُ أَنْ تَکُونَ قُرَیْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ الْکَوَاکِبِ( نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹)
به خدا خوش نداشتم “قریش” کشته زیر تابش ستارگان افتاده باشند.
عبارت “ تَحْتَ بُطُونِ الْکَوَاکِبِ ” کنایه ى لطیفى از صحراها و بیابانهاست. بدین معنى که مایل نبودم جنازه ى آنان را بدین حالت در بیابان بدون پوشش و سر پناه ببینم. (همان منبع: ۴/۵۲)
لا تَجْتَمِعُ عَزِیمَهٌ وَ وَلِیمَهٌ ( نهج البلاغه، خطبه ۲۱۱)نتوان هم نقش مهمترى بر صفحه ى اندیشه بست و هم بر خوان مهمانى آسوده نشست.
مراد از “ عَزِیمَهٌ “، کسب فضایل است و عزیمت، اراده ى قاطع براى انجام کارى پس از انتخاب آن است. “ وَلِیمَهٌ ” به معنى طعام و مهمانى عروسى و مانند آن و کنایه از رفاه و خوشگذرانى است. منظور این است که تصمیم بر تحصیل فضایل و مکارم با تنعم و خوشگذرانى سازگار نیست. (همان منبع : ۳۳۶)
وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَهِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا( نهج البلاغه- نامه ۱٫)
و بدانید که “مدینه” مردمش را از خود راند و مردم آن در شهر نماند.
به نظر برخى دارالهجره، کنایه از جهان اسلام در آن روزگار است و قلعت باهلها و قلعوا بها کنایه از تشتت اوضاع مردم و رخت بربستن امنیت از قلوب مردم در اثر جوشش فتنه است. (همان؛۳۴۱)
قسمتى از نامه ى امام (ع) به “شریح بن حارث” حاوى کنایات لطیفى است که در اینجا نقل مى کنیم:گفته اند “شریح پسر حارث” قاضى امیرمومنان (ع) در خلافت آن حضرت، خانه اى به هشتاد دینار خرید. چون این خبر به امام رسید او را طلبید و فرمود: وَ قَالَ لَهُ بَلَغَنِی أَنَّکَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِینَ دِینَاراً وَ کَتَبْتَ لَهَا کِتَاباً أَمَا إِنَّکَ لَوْ کُنْتَ أَتَیْتَنِی عِنْدَ شِرَائِکَ مَا اشْتَرَیْتَ لَکَتَبْتُ لَکَ کِتَاباً عَلَى هَذِهِ ٱلنُّسْخَهِ فَلَمْ تَرْغَبْ فِی شِرَاءِ هَذِهِ الدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ
وَ ٱلنُّسْخَهُ هَذِهِ
َهذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِیلٌ مِنْ مَیِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِیلِ اشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ ٱلْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِینَ وَ خِطَّهِ ٱلْهَالِکِینَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ ٱلدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَهٌ الْحَدُّ ٱلْأَوَّلُ یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی ٱلْآفَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّانِی یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی ٱلْمُصِیبَاتِ وَ الْحَدُّالثَّالِثُ یَنْتَهِی إِلَى ٱلْهَوَى ٱلْمُرْدِی وَ ٱلْحَدُّ ٱلرَّابِعُ یَنْتَهِی إِلَى ٱلشَّیْطَانِ الْمُغْوِی وَ فِیهِ یُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ ٱلدَّارِ( نهج البلاغه-نامه ۳)
به من خبر داده اند خانه اى به هشتاد دینار خریده اى و سندى براى آن نوشته اى… اگر آنگاه که این خانه را خریدى نزد من مى آمدى براى تو سندى مى نوشتم بدینسان، پس رغبت نمى کردى به خریدن خانه به درهمى یا افزون از آن، و سند چنین است:این خانه اى است که خریده است آن را بنده اى خوار از مرده اى که او را از جاى برخیزانده اند براى کوچ و بستن بار. از او خانه اى از خانه هاى فریب خریده است ، در کویى که سپرى شوندگان جاى دارند و تباه شوندگان روز بسر آرند. این خانه از چهارسو در این چهار حد جاى گرفته است: حد نخست بدانجا که آسیبها و بلاها در کمین است و حد دوم بدانجا که مصیبتها جایگزین و حد سوم به هوسى که تباه سازد و حد چهارم به شیطانى که گمراه سازد و در خانه به چهارمین حد گشاده است. دارالغرور، به اعتبار آنکه خلق خدا از آن فریب مى خورند و غفلت پیشه کنند، کنایه از دنیاست.
ب.کنایه از صفت
خطاب به “ابوموسى اشعرى“:
فَارْفَعْ ذَیْلَکَ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَکَ(نهج البلاغه-نامه ۶۳)
دامن خود را به کمر در آر و کمرت را استوار دار! هر دو جمله کنایه از جدیت و اهتمام بالغ در انجام کار است و منظور، تشویق او به پیوستن به امام “ع” براى جنگ با اهل “بصره” است. ( ابن ابی الحدید ؛ ۱۳۷۹-۱۳۶۸: ۱۷/ ۲۴۷)
أَیُّهَا النَّاسُ أَلْقُوا هَذِهِ الْأَزِمَّهَ الَّتِی تَحْمِلُ ظُهُورُهَا الْأَثْقَالَ مِنْ أَیْدِیکُم.( نهج البلاغه-خطبه ۲۲۹)
اى مردم! مهار بارکشهایى را که بار سنگین گناهان مى برد دست بدارید!
منظور از “ظهور” در اینجا خود شترهاست و جمله کنایه از نهى از ارتکاب کار زشت و امورى است که سبب گناه و عقاب مى گردد. (همان منبع: ۱۳/ ۹۸)
خطاب به “عبدالله بن عباس” هنگام نصب او به ولایت “بصره": سَعِِ ٱلنَّاسَ بِوَجْهِکَ وَ مَجْلِسِکَ وَ حُکْمِکَ( نهج البلاغه- نامه ۷۶)
با مردم گشاده رو باش آنگاه که آنان را بینى، یا درباره ى آنان حکمى دهى، یا در مجلس ایشان نشینى!
امر به مدارا با مردم است، “بوجهک” کنایه از گشاده رویى، “بمجلسک” کنایه از توضع و “بحکمک” کنایه از عدل است. (بحرانی ؛۱۳۷۳ : ۵/۲۲۳)
مَنْ یُعْطِ بِالْیَدِ ٱلْقَصِیرَهِ یُعْطَ بِالْیَدِ ٱلطَّوِیلَهِ ( نهج البلاغه- حکمت ۲۲۴)
آنکه با دست کوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند.
“شریف رضى” در شرح آن مى گوید: امام “ع” بین نعمت بنده و نعمت خداى تفاوت قایل شده و این یکى را قصیره و آن یکى را طویله خوانده چرا که نعمتهاى خداوندى هماره پرمایه تر و چند برابر نعمت بندگان است.
بنابراین در جمله فوق “ید طویله” کنایه از نعمت و بخشش فراوان و “ید قصیره” کنایه از انعام اندک و در مجموع یادآور معناى حدیث ذیل است:"من قرب منى شبرا قربت منه ذراعا".(همان منبع: ۹/ ۵۹) مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ عِنْدَ جَهَلَهِ ٱلنَّاسِ ( نهج البلاغه-حکمت ۱۷۹) آن که با حق بستیزد، خون خود بریزد.
تعبیر أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ کنایه از اظهار وجود خویش و قرار دادن آن در برابر حکم خداوندى است. (همان منبع: ۳۴۱)
… و َ کِبْراً تَضَایَقَتِ ٱلصُّدُورُ بِهِ …( نهج البلاغه-خطبه ۲۳۴) با تکبرى بر دلها سنگینى کنان.
عبارت تَضَایَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ کنایه از کثرت و فراخى کبر است. (همان منبع : ۴/۲۶۰)
در وصف منافقان:
یَمْشُونَ ٱلْخَفَاءَ وَ یَدِبُّونَ الضَّرَّاء.( نهج البلاغه-خطبه ۱۸۵)
پوشیده مى روند چون خزنده اى زیانمند و زهرناک.
هر دو جمله کنایه از مخفى نگاه داشتن حرکات و سکنات و اقوال خویش از فهم مردمان است و در توصیف کسى که قصد خدعه و نیرنگ به دیگران را دارد، بکار مى رود. در ادامه خطبه آمده است: لهم بکل طریق صریع- در هر راه یکى را به خاک هلاکت افکنده اند- “طریق” کنایه از هر مقصودى است که منافقان آهنگ آن را داشته باشند و یا هر چاره اى که بیندیشند که این مستلزم آزار و اذیت است و جمله، کنایه از کثرت کشته شدگان به دست آنان و به خدعه و نیرنگ آنان است. “لهم” لکل شجو دموع کنایه از تظاهر به درد و ناراحتى هنگام بروز هر غم و غصه اى براى جامعه است تا با اشک تمساح به اهداف خویش دست یابند گرچه واقعا ناراحت نیستند و اهل خوشگذرانى اند. (همان منبع : ۳/۴۲۹)
خطاب به اهل “مصر” آنگاه که “مالک اشتر” را به ولایت آنان منصوب گردانید: وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِی لِنَصِیحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّهِ شَکِیمَتِهِ عَلَى عَدُوِّکُم.( نهج البلاغه، نامه ۳۸)
در فرستادن او، من شما را بر خود برگزیدم چه او را خیرخواه شما دیدم و سرسختى او را برابر دشمنانتان پسندیدم.
“شکیمه” در اصل لگام آهنین در دهان اسب و “ شِدَّهِ شَکِیمَتِهِ ” کنایه از قدرت روحى و توانمندى او در برابر دشمنان است. (همان منبع: ۵/۸۵)
در توصیف مبارزه ى اعراب جاهلى با پیامبر:
[جمعه 1400-07-30] [ 06:01:00 ب.ظ ]
|