مبانی کانتی تفکر نیچه در نقد متافیزیک- فایل ۶ |
میتوان گفت که آراء نیچه دربارۀ حقیقت، چه در دورۀ اولیه و چه در دوره متأخر حیات فکریاش دارای مبانی و پسزمینه های کانتی گستردهای است. رسالۀ TL بهعنوان نماینده تفکر دوره اولیه نیچه مورد بررسی قرار گرفت. علی رغم اینکه این رساله به سبک گزینگویه های معمول نیچه نگاشته نشده و وی تقریبا درآن سیر استدلالی را به طور خطی دنبال می کند، اما بازهم میتوان تفاسیر مختلفی از ایدههای مطرح شده در آن ارائه داد. بهعنوان نتیجه تفسیرهای مختلف میتوان گفت نیچه در این رساله به وجود اشیاء فینفسه مستقل از ذهن باور دارد، اما این ایده را که معرفت ما باید با آنها مطابقت داده شود، ایدهای بیهوده و متناقض میانگارد. از رد ایدۀ مطابقت دو نتیجه میتوان بیرون کشید. اول آنکه هیچ حقیقتی وجود ندارد و حقایق ما تنها برای ما اعتبار دارند و بس. ودوم آنکه میتوان طبق ملاکهای عملگرایانه حقایق خودساخته ما را ارزشگذاری نمود. بنابراین نیچه هم در پذیرفتن اشیاء فینفسه و هم رد ایده مطابقت با آنها متأثر از فلسفۀ کانت است.
در دوره متأخر نیچه با طرح چشماندازباوری و اراده معطوف به قدرت، شیء فینفسه را بهکلی از اندیشه خود خارج می کند. از نظر وی تمام حقایق چشماندازیاند و همۀ آنها به دلیل اینکه قادر به بازنمایی همه اثرات وخصلتها (نه ذات اشیاء ) نیستند، دچار خطایند. از این جهت نیچه حقیقت را در معنای جدید آن یعنی سرجمع تمام چشم اندازهای ممکن، هم دست نیافتنی میداند و هم نزدیک شدن به این حقیقت را ناضروری میپندارد. با وجود این وی کماکان ملاکهایی برای سنجش معرفتهایی که همگی چشماندازیاند به دست میدهد. این ملاکها میتوانند به طرق مختلف تفسیر و تعبیر شوند. برای مثال میتوان دامن زدن به صیرورت و تفاوت را ملاک نیچه برای سنجش چشماندازها درنظر گرفت. به هر صورت نیچه به ضرورت ارزشگذاری و آفریدن ارزش ها و به عبارتی گونه هایی از خطا تأکید می کند.
برای جمعبندی ارتباط نظرات متأخر نیچه و کانت را میتوان در چند مورد زیر خلاصه نمود:
-
- اگر به جای تفسیرهای متافیزیکی از ایدهآلیسم استعلایی کانت، تفسیرهای معرفتشناسانه را مدنظر قرار دهیم آنگاه حذف شیء فینفسه آنچنان که نیچه مطرحاش می کند خود یکی از پیامدهای فلسفه نقدی است. طبق تفاسیر معرفتشناسانه ، شیء فینفسه نه یک جهان انتولوژیکی بلکه صرفا حد معرفت ماست. علاوه براین نیچه خود نیز اذعان دارد که با توجه به مبناهای فلسفه نقدی کانت، باید از شیء فینفسه عبور کرد. اما نیچه شیء فینفسه کانت را به طور متافیزیکی تفسیر می کند، ازین رو بسیاری از انتقادهایش علیه شی فینفسه کانتی وابسته به این نوع تفسیر است. و با پذیرش نوع دیگر تفسیر نقدهای وی نابجا می شود به این معنا که پا را فراتر از کانت نگذاشته است.
-
- شیء فینفسه با توجه به نقد اول، نقشی در اعتبار معرفت ما ایفا نمیکند. در نقد اولسنجش معرفت به سنجشی درونپدیداری تبدیل می شود. ازین رو نقدهای نیچه به مفهوم سنتی اشیاء فینفسه و دنیای حقیقی و محکوم کردن ایدۀ مطابقت با آنها برآمده از انقلاب کوپرنیکی کانتاند. این کانت بود که برای نخستین بار مفهوم حقیقت استعلا یافته و دسترسی به آن و تمنای نزدیک شدن به آن را از فلسفه بیرون راند.
-
- چشماندازباوری نیچه بسط و توسعۀ اندیشه کانت دربارۀ «پیشینی» هاست. این کانت بود که نشان داد اندیشیدن نه در خلاً بلکه همواره به واسطه یکسری از پیشینیها انجام می شود. نیچه بدون اینکه نقش پیشینیهای کانت را در حیات روزمره انکارکند، به تعدد پیشینیها و بهعبارتی تعدد چشماندازها اعتقاد دارد.
پی نوشت
-
- می توان گفت نیچه با برجسته کردن فواید عملی معرفت ما و بی ارتباط بودن آن با اشیاء فینفسه، درپی این است که بر مدلهای دیگر تفسیر حیات مانند تفسیر هنری از زندگی تأکید کند و ارزش حقیقتخواهی معصومانه را به نقد کشد. او برای این کار از کانت وام میگیرد و میگوید بین دانش ما و حقیقت جهان تمایزی زیباشناسانه برقرار است.
-
- البته در نظرگرفتن شیء فینفسه به مثابه یک جهان- جهانی که تنها یک چشم خداگون می تواند آن را رصد کند- وابسته به تفسیری خاص از فلسفه کانت است. تفسیری که شیء فینفسه را بهعنوان حوزه ای هستیشناسانه در نظر میگیرد. این موضوع در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
فصل سوم: مکان و زمان
در این فصل به طور کلی به بررسی ارتباط بین زمان و مکان درحسیات استعلایی و فلسفۀ نیچه پرداخته می شود. هدف این فصل نشان دادن این نکته است که نیچه با آغاز از مبانی کانت، به نقد مفهوم مکان و زمان وی و همچنین نقد این مفاهیم درتاریخ متافیزیک می پردازد.
مکان و زمان از نظر نیچه میتوانند در حالتی صور پیشینی شهود ما باشد و همینطور مکان و زمان پدیداری از واقعیت تجربی و ایدهآلیته استعلایی برخوردارند. اما نیچه در این موضوع نیز نقادی کانت را بسط میدهد و از طبیعت و بالتبع مکان و زمانی سخن میگوید که فراتر از پدیدار کانتی است.
برای پرداختن به موضوع فوق ابتدا مروری اجمالی بر مباحث کانت در باب مکان و زمان در حسیات استعلایی خواهیم داشت. و بعد از آن ضمن ارائه تصویری منسجم از آرای نیچه در اینباره مبانی کانتی نظریات وی را نشان خواهیم داد.
۱-۳) مکان و زمان در فلسفه کانت
از نظر کانت شناسایی ما دارای دو جنبۀ حساسیت[۶۷] و فهم است. حساسیت مربوط به پذیرندگی ما و فهم، قوۀ فعال و سازنده ماست. در حسیات استعلایی[۶۸] بحث کانت مربوط به حساسیت ماست و زمان و مکان را در همین بخش مورد بررسی قرار میدهد. از نظر کانت همۀ شناخت با تجربه حسی آغاز می شود و هر شناختی که مربوط به ابژهها باشد بهوسیله شهود روی میدهد. و شهود تنها بدین دلیل ممکن است که ذهن ما توانایی متأثرشدن از ابژههای بیرونی و از طریق خاصی را دارد، که این توانایی حساسیت نامیده می شود. اما شهود تا آنجا که ابژه به ما داده شود، روی میدهد. و باز این لااقل برای انسان تا آنجا ممکن است که ذهن به طریق خاصی تحت تأثیر قرار گیرد. توانایی (پذیرندگی) برای دریافت بازنمود[۶۹] از طریق حالتی که ما در آن بهوسیله ابژهها متأثر میشویم، حساسیت نام دارد. ابژه ها بهوسیله حساسیت به ما داده می شود.( A19/B34. CPR)
بنابراین حساسیت، توانایی ما برای دریافت ابژهها به طریقی خاص است. دریافت ابژهها بهوسیله شهود انجام می شود. کانت موضوع شهود تجربی را «نمود»[۷۰] مینامد و هر نمود خود دارای ماده و صورت است. مادۀ نمود همان چیزی است که متناظر با احساس ماست. یعنی آن چیزی که به حواس داده می شود. صورت یک نمود باعث می شود که کثرت شهود در نسبتهای معینی مرتب شود(A20/B34) . بنابراین گرچه ماده نخستین شهود، بصورت پسینی داده می شود اما صورتهای آن پیشینی است و مستقل از هرگونه تجربه. بخش مهمی از کار کانت در حسیات استعلایی نشان دادن این نکته است که زمان و مکان صورتهای شهود یا صور پیشینی شهوداند.
۱-۱-۳) مکان
کانت در تبیین متافیزیکی[۷۱] مکان نشان میدهد که مکان، پیشینی و وابسته به ذهن ماست. استدلال کانت این است که «مکان یک مفهوم تجربی نیست که از تجربه های خارجیمان گرفته شده باشد» ((B38 ما هرگز نمی-توانیم به ابژهای بیندیشیم مگر آنکه آن را در مکان تصور کنیم. هر تجربه خارجیای فقط از راه تصور مکان امکان پذیر است. هیچ شهودی و هیچ تجربه ای نمیتواند بازنمود مکان را به ما بدهد. بلکه مکان خود صورت شهود حسی است و هرتجربه ای از رهگذر آن ممکن می باشد.A24
دوم اینکه هرگز نمی توان تصور کرد که مکانی وجود نداشته باشد. اما بهراحتی میتوان اندیشید که هیچ ابژهای در مکان نباشد و میتوان بهراحتی مکان را عاری از هرچیزی درنظرآورد. بنابراین مکان، شرط نمودها است نه تعینی وابسته به آنها .(B39 ) هرگونه تجربهای از ابژهها آنها را در یک مکان فرض میگیرد. پس مکان باز نمودی پیشینی و ضروری است که بنیاد تمام شهودهای بیرونی ماست. همچنین کانت ضرورت اصلهای هندسی را مبتنی بر ضروری و پیشینی بودن مکان میداند. اگر تصور مکان پیشینی و منتج از تجربه میبود، آنگاه نخستین آغازهای تعریف هندسی چیزی نبودند جز دریافتهای حسی، اما حس هیچگاه قطعیتی نمیدهد. بنابراین قطعیت اصلهایی همچون «کوتاهترین فاصله بین دو نقطه یک خط راست است» ناشی از ضروری و پیشینی بودن تصور مکاناند.( (A24/B39همچنین کانت بیان می کند که مکان یک مفهوم نیست بلکه شهودی محض است. نسبت بین مکان و مکانها نسبت بین مفهوم و مصادیقش نیست. مکانها اجزای مکان واحد هستند نه مصادیق آن.
بنابراین به طور کلی در تبیین متافیزیکی، کانت بیان می کند که مکان نه یک مفهوم تجربی است و نه به وسیلۀ هیچ شهود تجربیای داده می شود. بلکه آن صورت هرگونه شهود تجربی است و ضرورتاً تمام شهودهایمان مکانی هستند و ما ابژهها را در مکان دریافت میکنیم. این مکان چیزی نیست جز صورتی ذهنی که بر داده های آشفته شهود (ماده نخستین نمود)، اعمال می شود.
۱-۱-۱-۳) عینیت مکان
اگر مکان صورت ذهن ماست و نه امری که در تجربه داده شده است، آنگاه در صورت نبود ذهن ما، مکان چه معنایی دارد؟ از نظر کانت مکان شرط سابژکتیو[۷۲] حساسیت ماست که تحت آن شهود برایمان امکان پذیر می شود. «بنابراین تنها از نظرگاه یک انسان میتوانیم از مکان و اشیاء ممتد سخن بگوییم» (A26/B42 )واگر از شرط ذهنی شهودمان رها شویم، آنگاه مکان هیچ معنایی نخواهد داشت. شرط مکانی حساسیت، شرط امکان اشیاء نیست، بلکه شرط امکان نمودآنهاست. بنابراین کانت از ابژکتیویته و سابژکتیویته مکان یا واقعیت و ایدهآلیته مکان به طور همزمان سخن میگوید.
مکان به این معنا واقعیت دارد که «هرگاه به ابژهها فکر میکنیم، این کار را باید از طریق تطابق با این شرط صوری انجام دهیم که آنها ]ابژهها [باید برایمان در مکان وجود داشته باشند، و این شرط همان چیزی است که عنوان اعتبار ابژکتیو ]=اعتبارعینی[ را به مفهوم مکان اعطا می کند. درعین حال، «ایدهآل» استعلایی مکان بدین معناست که هیچ یک از ابژههایی که تجربه میکنیم فینفسهم در مکان قرار ندارند ]و ذهن ما آنها را در چنین وضعیتی قرار میدهد[» (سجویک، ۷۰:۱۳۹۰-۷۱)
بنابراین واقعی بودن مکان به این برمیگردد که مکان صورت ضروری شهود تجربی ماست. به عبارتی مکان واقعیتی تجربی دارد. اما از این جهت مکان یک ایدهآل است که آن تنها شرط ذهنی سوژه است، و به اشیاء فینفسه ارتباطی ندارد. «چرا که ما نمیتوانیم حکم کنیم که آیا شهود دیگر موجودات اندیشنده، تابع همان شروطی است که شهود ما را محدود میسازند و به طور کلی معتبرند یا نه» A27/B43))پس مکان تنها مربوط به ذهن ماست و از این جهت ایدهآل استعلایی است. «بنابراین در ارتباط با همه تجربه های بیرونی ممکن، ما از واقعیت تجربی مکان سخن میگوییم و همزمان از ایدهآل بودن استعلایی آن دفاع میکنیم» (A28).نتیجه آنکه مکان در فلسفه کانت امری وابسته به ذهن است و دیگر دارای عینیت مطلق نیست. ] عینیت مطلق به این معنا که مطابق با اشیاء فینفسه باشد [بلکه کانت از عینیت مکان در معنای جدیدی یاد می کند. عینیت مکان تنها مربوط به این است که ذهن همۀ انسانها برای شهود تجربی باید مکان را چونان صورت پیشینی شهود در خود داشته باشد.
در نهایت باید گفت که مفهومی که کانت از مکان و زمان داشت، مکان نیوتنی است. از نظر نیوتن مکان جوهری است مستقل از اشیاء، که اشیاء درون آن قرار دارند. جهان فیزیکی درون آن و در نسبت با آن حرکت می کند(Hill,2003:119) این مکان، مکانی مطلق است که مستقل از ابژهها می تواند وجود داشته باشد و «موضع هر ابژه بهوسیلۀ موقعیت اش در مکان مطلق تعیین می شود»(Thorpe,2015:190). مکان کانت خواصی مشابه با مکان نیوتن دارد. از این جهت که آن مکانی که از نظر کانت صورت ذهنی و پیشینی شهود تجربی است، همان مکان مطلق و خالی نیوتن است. یعنی ذهن ما ابژهها را در مکان مطلق و همسانگرد[۷۳] نیوتنی شهود می کند. با این تفاوت که از نظر کانت مکان مطلق نیوتنی نه یک موجود واقعی، بلکه شرط ذهنی شهود تجربی است و بنابراین مکانی سابژکتیو میباشد.
۲-۱-۳) زمان
کانت با استدلالهای مشابه که در تبیین متافیزیکی مکان ارائه کرده بود، به تبیین متافیزیکی زمان می پردازد. زمان نیز مانند مکان یک مفهوم تجربی نیست و از هیچ تجربهای منتزع نشده است. تنها با پیشفرض گرفتن زمان است که میتوان تصور کرد که برخی چیزها همزمان و برخی دیگر در زمان های متفاوتاند.(CPR, B46)
همچنین مانند مکان، زمان بازنمودی ضروری است که مبنای تمام شهودهاست. در ارتباط با نمودها نمی توان خود زمان را حذف کرد، درحالیکه میتوان زمان را عاری از نمودها درنظر گرفت. بنابراین زمان داده شده ی پیشینی است و شرط کلی امکان نمودهاست. (A91) باز هم مانند مکان، زمان یک مفهوم کلی نیست، بلکه صورت ناب شهود حسی است. زمان های گوناگون، مصادیق زمان واحد یگانه نیستند، بلکه بخشهای آناند. A92) ). کانت زمان را نیز دارای واقعیت تجربی و ایدهآلیته استعلایی میداند. و در نهایت باید گفت که زمان کانت همان زمان خطی و مطلق نیوتنی است.
۲-۳) مکان و زمان در اندیشه نیچه
۱-۲-۳) مکان
نظرات نیچه درباره مکان چه در دوره اولیه و چه در دوره های بعدی به طور قابل توجهی استوار بر مبناهای کانتی است. او این توصیف کانت را میپذیرد که مکان و زمان متعلق به مایند، نه اینکه به اشیاء فینفسه تعلق داشته باشند و این ما هستیم که آنها را بر طبیعت اعمال میکنیم.
«همۀ آنچه که به واقع درباره این قوانین طبیعت میدانیم همان چیزی است که خود بدانها اضافه میکنیم. زمان و مکان و بنابراین نسبتی مبتنی بر توالی و عدد».(TL, 37)
« زمان به خودی خود بیمعناست. زمان فقط برای موجودی که قادر به ادراک حسی است وجود دارد. مکان نیز به همین گونه است.» (ibid 40)
میتوان گفت که نیچه در دورۀ اولیه به ایدهآلیته استعلایی مکان و رئالیته تجربی آن باور دارد. و این بیان با توجه به این که نیچه در دورۀ اولیه هنوز از ایدۀ شیء فینفسه رها نشده بود، موجه به نظر میرسد. اما در دوره های بعدی که نیچه ـ صراحتاً شیء فینفسۀ کانت را از اندیشۀ خود کنار میزند ـ مشاهده می شود که نیچه باز هم از ذهنی بودن مکان سخن میگوید.
برای نمونه در یادداشتی مربوط به سال ۱۸۸۶ میگوید:
« ما باید به زمان، مکان و حرکت، بدون آنکه مجبور باشیم، به آنها واقعیت مطلق اعطا کنیم باور داشته باشیم» wp 487 ))
همچنین او از موهوم بودن مکان و زمان سخن میگوید. درواقع مسأله این است که اولاً با حذف شیء فینفسه، در مقابل مکان ذهنی یا مکان وابسته به سوژه، چه مکان عینیای قرار دارد؟ و ثانیاً بدون معیار مطابقت با اشیاء فینفسه چگونه میتوان از خطا یا موهوم بودن مکان سخن گفت؟ راه حل این دشواری به طور مفصل در فصل حقیقت بیان شد، با این تفاوت که در آنجا حقیقت و عینیت بهطورکلی مورد بررسی قرار گرفت. اکنون میتوان همان تفسیرها را بر زمان و مکان نیز مطابقت داد.
از نظر نیچه ما همواره پیچیدگی و صیرورت را در قالبهایی منظم قرار میدهیم و به بازسازی و تحریف آن میپردازیم. اندامهای ما توانایی درک صیرورت را ندارند، بنابراین ذهن صورتهای خود را بر صیرورت اعمال می کند. زمان و مکان نیز مربوط به مایند. اما نیچه از همان دوره اولیه توصیف کانت را بسط میدهد. در فلسفۀ کانت این موضوع غائب است که پیشینیهای ما از کجا میآیند؟ همچنین کانت پیشینیهای سوژه را مطلق و ثابت فرض می کند. نیچه خاستگاه پیشینیها را نیازها و اقتضائات بشر و تلاش وی برای بقاء میداند و معتقد است که این باورهای پیشینی میتوانند در طول زمان تغییر کنند. در دوره های بعدی نیچه به طور دقیقتر از مکان کانتی سخن میگوید. او مکان اقلیدسی و مکان خالی، یعنی همان مکان مورد نظر کانت را موهوم میداند.
«مقولات حقایقاند، تنها به این معنا که آنها شرایط حیات ما هستند، همانطور که مکان اقلیدسی یک حقیقت مشروط است… خرد همچنانکه مکان اقلیدسی صرفاً طبیعت ویژۀ یک گونۀ خاص حیوان است، یک [گونه] در میان بسیار» wp515))
به بیان دقیقتر مسأله این میشودکه با رد شیء فینفسه، نیچه چگونه ازموهوم بودن مکان اقلیدسی سخن میگوید. برای پاسخ باید بدانیم که نیچه پدیدار کانتی را مترادف با طبیعت نمیداند. او به تعدد حالات پدیداری اعتقاد دارد. به عبارت دیگر اوتنها راه پدیدار شدن طبیعت را پدیدار کانتی نمیداند و همانطور که قبلاً توضیح دادیم این منافاتی با عدم اعتقاد به شیء فینفسه ندارد. بنابراین میتوان طبیعت را فراتر از پدیدار کانتی یعنی مقولات و مکان اقلیدسی و زمان خطی فهم کرد.
از نظر هیل نیچه به دو نوع مکان اعتقاد دارد. «مکانی که درک می شود اما خیالی است و مکانی که واقعی اما درک نشدنی است» (Hill,2003:126 ) از نظر نیچه «مکان پدیداری تنها در دنیای خیالی خودمان اعتبار دارد. ما چیزی درباره مکانی که متعلق به رودخانه ابدی چیزها است، نمیدانیم.» (Ibid) اما نیچه در مقابل موهوم خواندن مکان پدیداری اقلیدسی که ] البته برایمان ضروریاند، از این جهت که بقایمان را تضمین می کنند[ از مکانی دیگر نیز سخن میگوید:
«من به مکان مطلق بهعنوان بنیاد نیرو باور دارم اما زمان و مکان به طور فینفسه وجود ندارند.» wp454))
برای پیشرفت بحث اولاً باید بررسی کنیم که نیچه در برابر مکان اقلیدسی از چه مکانی سخن میگوید؟ و دلیل مخالفت وی با مکان اقلیدسی چیست؟ و ثانیاً آن مکان جدید از چه اعتبار و جایگاهی برخوردار است؟
مکان اقلیدسی یک مکان همسانگرد است، یعنی از هرسو خواص برابر دارد. و« هر نقطه از مکان اقلیدسی، همانند نقطۀ دیگر است» Hill,2003:131)) همچنین مکان پدیداری کانتی مکانی مطلق و جوهری است. اما نیچه این مکان خالی را رد می کند. با توجه به ارجاع خود نیچه به بوسکوویچ فیزیکدان، میتوان ریشه های اندیشه نیچه درباب مکان را در آراء او نیز جستجو کرد. کیهان بوسکوویچی متشکل از مراکز و میدانهای متحرک نیرو است. (ibid: 128) نیچه نیز اعتقاد دارد که میتوان جهان را بر اساس «کمیت معینی از نیرو و همچون تعداد معینی از مراکز نیرو» توصیف کرد.) WP 1066)(1)
اما از آنجا که نیچه وجود مکان خالی را رد می کند، باید گفت که او نظرات بوسکوویچ را اصلاح می کند. هیل به تفصیل بررسی می کند که چگونه نمی توان طبق توصیف بوسکوویچ، فضای خالی را رد نمود.(Hill,2003: 128-129)بنابراین به نظر میرسد که مکان نیچه ای هرچند متأثر از مکان بوسکویچی است اما متفاوت با آن است.
از نظر نیچه هیچ جای مکان خالی نیست، بلکه همواره متشکل از نیروهاست:
«]جهان[ در مکان معینی به مثابه نیروی معین قرار دارد، نه مکانی که ممکن است اینجا یا آنجا خالی باشد، بلکه مکانی سراسر ]پر از[ نیرو.» (WP 1067)
در هر صورت ارائه دقیق و یافتن نظامی منسجم از نظرات نیچه دربارۀ مکانی که توسط نیروها تعریف می شود هم محل اختلاف مفسران است، هم موضوع اصلی بحث ما نیست. آنچه که آشکار است و محل مناقشه نیست، این است که نیچه با مکان جوهری مطلق اقلیدسی ـ نیوتنی مخالف است.
علت رد امکان مناطق خالی مکان را میتوان ناشی از تمایل نیچه به رد جوهرگرایی و پذیرش یک دیدگاه نسبی درباره مکان دانست. (Hill,2033:130.) این با اندیشه کلی نیچه نیز سازگاری دارد. طبق تفسیر دلوز تفاوت و صیرورت نقش اساسی در اندیشه نیچه ایفا می کند.(۲) از این منظر مکان نیوتنی بخاطرهمسانگرد بودنش تفاوت و صیرورت را نادیده میگیرد و سادهسازی می کند. چرا که در همه جا یکسان است و در این مکان خالی بردارهای نیرو وجود دارند.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-07-30] [ 06:43:00 ب.ظ ]
|