می­توان گفت که آراء نیچه دربارۀ حقیقت، چه در دورۀ اولیه و چه در دوره متأخر حیات فکری­اش دارای مبانی و پس­زمینه ­های کانتی گسترده­ای است. رسالۀ TL به­عنوان نماینده تفکر دوره اولیه نیچه مورد بررسی قرار گرفت. علی رغم اینکه این رساله به سبک گزین­گویه ­های معمول نیچه نگاشته نشده و وی تقریبا درآن سیر استدلالی را به­ طور خطی دنبال می­ کند، اما بازهم می­توان تفاسیر مختلفی از ایده­های مطرح شده در آن ارائه داد. به­عنوان نتیجه تفسیرهای مختلف می­توان گفت نیچه در این رساله به وجود اشیاء فی­نفسه مستقل از ذهن باور دارد، اما این ایده را که معرفت ما باید با آنها مطابقت داده شود، ایده­ای بیهوده و متناقض می­انگارد. از رد ایدۀ مطابقت دو نتیجه می­توان بیرون کشید. اول آنکه هیچ حقیقتی وجود ندارد و حقایق ما تنها برای ما اعتبار دارند و بس. ودوم آنکه می­توان طبق ملاک­های عملگرایانه حقایق خودساخته ما را ارزشگذاری نمود. بنابراین نیچه هم در پذیرفتن اشیاء فی­نفسه و هم رد ایده مطابقت با آنها متأثر از فلسفۀ کانت است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
در دوره متأخر نیچه با طرح چشم­اندازباوری و اراده معطوف به قدرت، شیء فی­نفسه را به­کلی از اندیشه خود خارج می­ کند. از نظر وی تمام حقایق چشم­اندازی­اند و همۀ آنها به دلیل اینکه قادر به بازنمایی همه اثرات وخصلتها (نه ذات اشیاء ) نیستند، دچار خطایند. از این جهت نیچه حقیقت را در معنای جدید آن یعنی سرجمع تمام چشم اندازهای ممکن، هم دست نیافتنی می­داند و هم نزدیک شدن به این حقیقت را ناضروری می­پندارد. با وجود این وی کماکان ملاکهایی برای سنجش معرفتهایی که همگی چشم­اندازی­اند به دست می­دهد. این ملاکها می­توانند به طرق مختلف تفسیر و تعبیر شوند. برای مثال می­توان دامن زدن به صیرورت و تفاوت را ملاک نیچه برای سنجش چشم­اندازها درنظر گرفت. به هر صورت نیچه به ضرورت ارزش­گذاری و آفریدن ارزش ها و به عبارتی گونه ­هایی از خطا تأکید می­ کند.
برای جمع­بندی ارتباط نظرات متأخر نیچه و کانت را می­توان در چند مورد زیر خلاصه نمود:

 

    1. اگر به جای تفسیرهای متافیزیکی از ایده­آلیسم استعلایی کانت، تفسیرهای معرفت­شناسانه را مدنظر قرار دهیم آنگاه حذف شیء فی­نفسه آنچنان که نیچه مطرح­اش می­ کند خود یکی از پیامدهای فلسفه نقدی است. طبق تفاسیر معرفت­شناسانه ، شیء فی­نفسه نه یک جهان انتولوژیکی بلکه صرفا حد معرفت ماست. علاوه براین نیچه خود نیز اذعان دارد که با توجه به مبناهای فلسفه نقدی کانت، باید از شیء فی­نفسه عبور کرد. اما نیچه شیء فی­نفسه کانت را به­ طور متافیزیکی تفسیر می­ کند، ازین رو بسیاری از انتقادهایش علیه شی فی­نفسه کانتی وابسته به این نوع تفسیر است. و با پذیرش نوع دیگر تفسیر نقدهای وی نابجا می­ شود به این معنا که پا را فراتر از کانت نگذاشته است.

 

    1. شیء فی­نفسه با توجه به نقد اول، نقشی در اعتبار معرفت ما ایفا نمی­کند. در نقد اولسنجش معرفت به سنجشی درون­پدیداری تبدیل می­ شود. ازین رو نقدهای نیچه به مفهوم سنتی اشیاء فی­نفسه و دنیای حقیقی و محکوم کردن ایدۀ مطابقت با آنها برآمده از انقلاب کوپرنیکی کانت­اند. این کانت بود که برای نخستین بار مفهوم حقیقت استعلا یافته و دسترسی به آن و تمنای نزدیک شدن به آن را از فلسفه بیرون راند.

 

    1. چشم­اندازباوری نیچه بسط و توسعۀ اندیشه کانت دربارۀ «پیشینی» هاست. این کانت بود که نشان داد اندیشیدن نه در خلاً بلکه همواره به واسطه یکسری از پیشینی­ها انجام می­ شود. نیچه بدون اینکه نقش پیشینی­های کانت را در حیات روزمره انکارکند، به تعدد پیشینی­ها و به­عبارتی تعدد چشم­ا­­­ندازها اعتقاد دارد.

 

پی نوشت

 

    1. می توان گفت نیچه با برجسته کردن فواید عملی معرفت ما و بی ارتباط بودن آن با اشیاء فی­نفسه، درپی این است که بر مدلهای دیگر تفسیر حیات مانند تفسیر هنری از زندگی تأکید کند و ارزش حقیقت­خواهی معصومانه را به نقد کشد. او برای این کار از کانت وام می­گیرد و می­گوید بین دانش ما و حقیقت جهان تمایزی زیباشناسانه برقرار است.

 

    1. البته در نظرگرفتن شیء فی­نفسه به مثابه یک جهان- جهانی که تنها یک چشم خداگون می ­تواند آن را رصد کند- وابسته به تفسیری خاص از فلسفه کانت است. تفسیری که شیء فی­نفسه را به­عنوان حوزه ای هستی­شناسانه در نظر می­گیرد. این موضوع در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

 

 

فصل سوم: مکان و زمان

در این فصل به­ طور کلی به بررسی ارتباط بین زمان و مکان درحسیات استعلایی و فلسفۀ نیچه پرداخته می­ شود. هدف این فصل نشان دادن این نکته است که نیچه با آغاز از مبانی کانت، به نقد مفهوم مکان و زمان وی و همچنین نقد این مفاهیم درتاریخ متافیزیک می ­پردازد.
مکان و زمان از نظر نیچه می­توانند در حالتی صور پیشینی شهود ما باشد و همینطور مکان و زمان پدیداری از واقعیت تجربی و ایده­آلیته استعلایی برخوردارند. اما نیچه در این موضوع نیز نقادی کانت را بسط می­دهد و از طبیعت و بالتبع مکان و زمانی سخن می­گوید که فراتر از پدیدار کانتی است.
برای پرداختن به موضوع فوق ابتدا مروری اجمالی بر مباحث کانت در باب مکان و زمان در حسیات استعلایی خواهیم داشت. و بعد از آن ضمن ارائه تصویری منسجم از آرای نیچه در این­باره مبانی کانتی نظریات وی را نشان خواهیم داد.

۱-۳) مکان و زمان در فلسفه کانت

از نظر کانت شناسایی ما دارای دو جنبۀ حساسیت[۶۷] و فهم است. حساسیت مربوط به پذیرندگی ما و فهم، قوۀ فعال و سازنده ماست. در حسیات استعلایی[۶۸] بحث کانت مربوط به حساسیت ماست و زمان و مکان را در همین بخش مورد بررسی قرار می­دهد. از نظر کانت همۀ شناخت با تجربه حسی آغاز می­ شود و هر شناختی که مربوط به ابژه­ها باشد به­وسیله شهود روی می­دهد. و شهود تنها بدین دلیل ممکن است که ذهن ما توانایی متأثرشدن از ابژه­های بیرونی و از طریق خاصی را دارد، که این توانایی حساسیت نامیده می­ شود. اما شهود تا آنجا که ابژه به ما داده شود، روی می­دهد. و باز این لااقل برای انسان تا آنجا ممکن است که ذهن به طریق خاصی تحت تأثیر قرار گیرد. توانایی (پذیرندگی) برای دریافت بازنمود[۶۹] از طریق حالتی که ما در آن به­وسیله ابژه­ها متأثر می­شویم، حساسیت نام دارد. ابژه ها به­وسیله حساسیت به ما داده می­ شود.( A19/B34. CPR)
بنابراین حساسیت، توانایی ما برای دریافت ابژه­ها به طریقی خاص است. دریافت ابژه­ها به­وسیله شهود انجام می­ شود. کانت موضوع شهود تجربی را «نمود»[۷۰] می­نامد و هر نمود خود دارای ماده و صورت است. مادۀ نمود همان چیزی است که متناظر با احساس ماست. یعنی آن چیزی که به حواس داده می­ شود. صورت یک نمود باعث می­ شود که کثرت شهود در نسبتهای معینی مرتب شود(A20/B34) . بنابراین گرچه ماده نخستین شهود، بصورت پسینی داده می­ شود اما صورتهای آن پیشینی است و مستقل از هرگونه تجربه. بخش مهمی از کار کانت در حسیات استعلایی نشان دادن این نکته است که زمان و مکان صورت­های شهود یا صور پیشینی شهوداند.

۱-۱-۳) مکان

کانت در تبیین متافیزیکی[۷۱] مکان نشان می­دهد که مکان، پیشینی و وابسته به ذهن ماست. استدلال کانت این است که «مکان یک مفهوم تجربی نیست که از تجربه ­های خارجی­مان گرفته شده باشد» ((B38 ما هرگز نمی-­توانیم به ابژه­ای بیندیشیم مگر آنکه آن را در مکان تصور کنیم. هر تجربه خارجی­ای فقط از راه تصور مکان امکان پذیر است. هیچ شهودی و هیچ تجربه ای نمی­تواند بازنمود مکان را به ما بدهد. بلکه مکان خود صورت شهود حسی است و هرتجربه ای از رهگذر آن ممکن می باشد.A24
دوم اینکه هرگز نمی­ توان تصور کرد که مکانی وجود نداشته باشد. اما به­راحتی می­توان اندیشید که هیچ ابژه­ای در مکان نباشد و می­توان به­راحتی مکان را عاری از هرچیزی درنظرآورد. بنابراین مکان، شرط نمودها است نه تعینی وابسته به آنها .(B39 ) هرگونه تجربه­ای از ابژه­ها آنها را در یک مکان فرض می­گیرد. پس مکان باز نمودی پیشینی و ضروری است که بنیاد تمام شهودهای بیرونی ماست. همچنین کانت ضرورت اصلهای هندسی را مبتنی بر ضروری و پیشینی بودن مکان می­داند. اگر تصور مکان پیشینی و منتج از تجربه می­بود، آنگاه نخستین آغازهای تعریف هندسی چیزی نبودند جز دریافتهای حسی، اما حس هیچگاه قطعیتی نمی­دهد. بنابراین قطعیت اصلهایی همچون «کوتاهترین فاصله بین دو نقطه یک خط راست است» ناشی از ضروری و پیشینی بودن تصور مکان­اند.( (A24/B39همچنین کانت بیان می­ کند که مکان یک مفهوم نیست بلکه شهودی محض است. نسبت بین مکان و مکان­ها نسبت بین مفهوم و مصادیقش نیست. مکان­ها اجزای مکان واحد هستند نه مصادیق آن.
بنابراین به­ طور کلی در تبیین متافیزیکی، کانت بیان می­ کند که مکان نه یک مفهوم تجربی است و نه به وسیلۀ هیچ شهود تجربی­ای داده می­ شود. بلکه آن صورت هرگونه شهود تجربی است و ضرورتاً تمام شهودهای­مان مکانی هستند و ما ابژه­ها را در مکان دریافت می­کنیم. این مکان چیزی نیست جز صورتی ذهنی که بر داده ­های آشفته شهود (ماده نخستین نمود)، اعمال می­ شود.

۱-۱-۱-۳) عینیت مکان

اگر مکان صورت ذهن ماست و نه امری که در تجربه داده شده است، آنگاه در صورت نبود ذهن ما، مکان چه معنایی دارد؟ از نظر کانت مکان شرط سابژکتیو[۷۲] حساسیت ماست که تحت آن شهود برایمان امکان پذیر می­ شود. «بنابراین تنها از نظرگاه یک انسان می­توانیم از مکان و اشیاء ممتد سخن بگوییم» (A26/B42 )واگر از شرط ذهنی شهودمان رها شویم، آنگاه مکان هیچ معنایی نخواهد داشت. شرط مکانی حساسیت، شرط امکان اشیاء نیست، بلکه شرط امکان نمودآنهاست. بنابراین کانت از ابژکتیویته و سابژکتیویته مکان یا واقعیت و ایده­آلیته مکان به­ طور همزمان سخن می­گوید.
مکان به این معنا واقعیت دارد که «هرگاه به ابژه­ها فکر می­کنیم، این کار را باید از طریق تطابق با این شرط صوری انجام دهیم که آنها ]ابژه­ها [باید برایمان در مکان وجود داشته باشند، و این شرط همان چیزی است که عنوان اعتبار ابژکتیو ]=اعتبارعینی[ را به مفهوم مکان اعطا می­ کند. درعین حال، «ایده­آل» استعلایی مکان بدین معناست که هیچ یک از ابژه­هایی که تجربه می­کنیم فی­نفسهم در مکان قرار ندارند ]و ذهن ما آنها را در چنین وضعیتی قرار می­دهد[» (سجویک، ۷۰:۱۳۹۰-۷۱)
بنابراین واقعی بودن مکان به این برمی­گردد که مکان صورت ضروری شهود تجربی ماست. به عبارتی مکان واقعیتی تجربی دارد. اما از این جهت مکان یک ایده­آل است که آن تنها شرط ذهنی سوژه است، و به اشیاء فی­نفسه ارتباطی ندارد. «چرا که ما نمی­توانیم حکم کنیم که آیا شهود دیگر موجودات اندیشنده، تابع همان شروطی است که شهود ما را محدود می­سازند و به­ طور کلی معتبرند یا نه» A27/B43))پس مکان تنها مربوط به ذهن ماست و از این جهت ایده­آل استعلایی است. «بنابراین در ارتباط با همه تجربه ­های بیرونی ممکن، ما از واقعیت تجربی مکان سخن می­گوییم و همزمان از ایده­آل بودن استعلایی آن دفاع می­کنیم» (A28).نتیجه آنکه مکان در فلسفه کانت امری وابسته به ذهن است و دیگر دارای عینیت مطلق نیست. ] عینیت مطلق به این معنا که مطابق با اشیاء فی­نفسه باشد [بلکه کانت از عینیت مکان در معنای جدیدی یاد می­ کند. عینیت مکان تنها مربوط به این است که ذهن همۀ انسانها برای شهود تجربی باید مکان را چونان صورت پیشینی شهود در خود داشته باشد.
در نهایت باید گفت که مفهومی که کانت از مکان و زمان داشت، مکان نیوتنی است. از نظر نیوتن مکان جوهری است مستقل از اشیاء، که اشیاء درون آن قرار دارند. جهان فیزیکی درون آن و در نسبت با آن حرکت می­ کند(Hill,2003:119) این مکان، مکانی مطلق است که مستقل از ابژه­ها می ­تواند وجود داشته باشد و «موضع هر ابژه به­وسیلۀ موقعیت اش در مکان مطلق تعیین می­ شود»(Thorpe,2015:190). مکان کانت خواصی مشابه با مکان نیوتن دارد. از این جهت که آن مکانی که از نظر کانت صورت ذهنی و پیشینی شهود تجربی است، همان مکان مطلق و خالی نیوتن است. یعنی ذهن ما ابژه­ها را در مکان مطلق و همسانگرد[۷۳] نیوتنی شهود می­ کند. با این تفاوت که از نظر کانت مکان مطلق نیوتنی نه یک موجود واقعی، بلکه شرط ذهنی شهود تجربی است و بنابراین مکانی سابژکتیو می­باشد.

۲-۱-۳) زمان

کانت با استدلال­های مشابه که در تبیین متافیزیکی مکان ارائه کرده بود، به تبیین متافیزیکی زمان می ­پردازد. زمان نیز مانند مکان یک مفهوم تجربی نیست و از هیچ تجربه­ای منتزع نشده است. تنها با پیش­فرض گرفتن زمان است که می­توان تصور کرد که برخی چیزها همزمان و برخی دیگر در زمان های متفاوت­اند.(CPR, B46)
همچنین مانند مکان، زمان بازنمودی ضروری است که مبنای تمام شهودهاست. در ارتباط با نمودها نمی­ توان خود زمان را حذف کرد، درحالیکه می­توان زمان را عاری از نمودها درنظر گرفت. بنابراین زمان داده شده ی پیشینی است و شرط کلی امکان نمودهاست. (A91) باز هم مانند مکان، زمان یک مفهوم کلی نیست، بلکه صورت ناب شهود حسی است. زمان های گوناگون، مصادیق زمان واحد یگانه نیستند، بلکه بخش­های آن­اند. A92) ). کانت زمان را نیز دارای واقعیت تجربی و ایده­آلیته استعلایی می­داند. و در نهایت باید گفت که زمان کانت همان زمان خطی و مطلق نیوتنی است.

۲-۳) مکان و زمان در اندیشه نیچه

 

۱-۲-۳) مکان

نظرات نیچه درباره مکان چه در دوره اولیه و چه در دوره­ های بعدی به­ طور قابل توجهی استوار بر مبناهای کانتی است. او این توصیف کانت را می­پذیرد که مکان و زمان متعلق به مایند، نه اینکه به اشیاء فی­نفسه تعلق داشته باشند و این ما هستیم که آن­ها را بر طبیعت اعمال می­کنیم.
«همۀ آنچه که به واقع درباره این قوانین طبیعت می­دانیم همان چیزی است که خود بدانها اضافه می­کنیم. زمان و مکان و بنابراین نسبتی مبتنی بر توالی و عدد».(TL, 37)
« زمان به خودی خود بی­معناست. زمان فقط برای موجودی که قادر به ادراک حسی است وجود دارد. مکان نیز به همین گونه است.» (ibid 40)
می­توان گفت که نیچه در دورۀ اولیه به ایده­آلیته استعلایی مکان و رئالیته تجربی آن باور دارد. و این بیان با توجه به این که نیچه در دورۀ اولیه هنوز از ایدۀ شیء فی­نفسه رها نشده بود، موجه به نظر می­رسد. اما در دوره­ های بعدی که نیچه ـ صراحتاً شیء فی­نفسۀ کانت را از اندیشۀ خود کنار می­زند ـ مشاهده می­ شود که نیچه باز هم از ذهنی بودن مکان سخن می­گوید.
برای نمونه در یادداشتی مربوط به سال ۱۸۸۶ می­گوید:
« ما باید به زمان، مکان و حرکت، بدون آنکه مجبور باشیم، به آنها واقعیت مطلق اعطا کنیم باور داشته باشیم» wp 487 ))
همچنین او از موهوم بودن مکان و زمان سخن می­گوید. درواقع مسأله این است که اولاً با حذف شیء فی­نفسه، در مقابل مکان ذهنی یا مکان وابسته به سوژه، چه مکان عینی­ای قرار دارد؟ و ثانیاً بدون معیار مطابقت با اشیاء فی­نفسه چگونه می­توان از خطا یا موهوم بودن مکان سخن گفت؟ راه حل این دشواری به­ طور مفصل در فصل حقیقت بیان شد، با این تفاوت که در آنجا حقیقت و عینیت به­طورکلی مورد بررسی قرار گرفت. اکنون می­توان همان تفسیرها را بر زمان و مکان نیز مطابقت داد.
از نظر نیچه ما همواره پیچیدگی و صیرورت را در قالبهایی منظم قرار می­دهیم و به بازسازی و تحریف آن می­پردازیم. اندام­های ما توانایی درک صیرورت را ندارند، بنابراین ذهن صورت­های خود را بر صیرورت اعمال می­ کند. زمان و مکان نیز مربوط به مایند. اما نیچه از همان دوره اولیه توصیف کانت را بسط می­دهد. در فلسفۀ کانت این موضوع غائب است که پیشینی­های ما از کجا می­آیند؟ همچنین کانت پیشینی­های سوژه را مطلق و ثابت فرض می­ کند. نیچه خاستگاه پیشینی­ها را نیازها و اقتضائات بشر و تلاش وی برای بقاء می­داند و معتقد است که این باورهای پیشینی می­توانند در طول زمان تغییر کنند. در دوره­ های بعدی نیچه به­ طور دقیق­تر از مکان کانتی سخن می­گوید. او مکان اقلیدسی و مکان خالی، یعنی همان مکان مورد نظر کانت را موهوم می­داند.
«مقولات حقایق­اند، تنها به این معنا که آنها شرایط حیات ما هستند، همانطور که مکان اقلیدسی یک حقیقت مشروط است… خرد همچنانکه مکان اقلیدسی صرفاً طبیعت ویژۀ یک گونۀ خاص حیوان است، یک [گونه] در میان بسیار» wp515))
به بیان دقیق­تر مسأله این می­شودکه با رد شیء فی­نفسه، نیچه چگونه ازموهوم بودن مکان اقلیدسی سخن می­گوید. برای پاسخ باید بدانیم که نیچه پدیدار کانتی را مترادف با طبیعت نمی­داند. او به تعدد حالات پدیداری اعتقاد دارد. به عبارت دیگر اوتنها راه پدیدار شدن طبیعت را پدیدار کانتی نمی­داند و همانطور که قبلاً توضیح دادیم این منافاتی با عدم اعتقاد به شیء فی­نفسه ندارد. بنابراین می­توان طبیعت را فراتر از پدیدار کانتی یعنی مقولات و مکان اقلیدسی و زمان خطی فهم کرد.
از نظر هیل نیچه به دو نوع مکان اعتقاد دارد. «مکانی که درک می­ شود اما خیالی است و مکانی که واقعی اما درک نشدنی است» (Hill,2003:126 ) از نظر نیچه «مکان پدیداری تنها در دنیای خیالی خودمان اعتبار دارد. ما چیزی درباره مکانی که متعلق به رودخانه ابدی چیزها است، نمی­دانیم.» (Ibid) اما نیچه در مقابل موهوم خواندن مکان پدیداری اقلیدسی که ] البته برایمان ضروری­اند، از این جهت که بقایمان را تضمین می­ کنند[ از مکانی دیگر نیز سخن می­گوید:
«من به مکان مطلق به­عنوان بنیاد نیرو باور دارم اما زمان و مکان به­ طور فی­نفسه وجود ندارند.» wp454))
برای پیشرفت بحث اولاً باید بررسی کنیم که نیچه در برابر مکان اقلیدسی از چه مکانی سخن می­گوید؟ و دلیل مخالفت وی با مکان اقلیدسی چیست؟ و ثانیاً آن مکان جدید از چه اعتبار و جایگاهی برخوردار است؟
مکان اقلیدسی یک مکان همسانگرد است، یعنی از هرسو خواص برابر دارد. و« هر نقطه از مکان اقلیدسی، همانند نقطۀ دیگر است» Hill,2003:131)) همچنین مکان پدیداری کانتی مکانی مطلق و جوهری است. اما نیچه این مکان خالی را رد می­ کند. با توجه به ارجاع خود نیچه به بوسکوویچ فیزیکدان، می­توان ریشه ­های اندیشه نیچه درباب مکان را در آراء او نیز جستجو کرد. کیهان بوسکوویچی متشکل از مراکز و میدانهای متحرک نیرو است. (ibid: 128) نیچه نیز اعتقاد دارد که می­توان جهان را بر اساس «کمیت معینی از نیرو و همچون تعداد معینی از مراکز نیرو» توصیف کرد.) WP 1066)(1)
اما از آنجا که نیچه وجود مکان خالی را رد می­ کند، باید گفت که او نظرات بوسکوویچ را اصلاح می­ کند. هیل به تفصیل بررسی می­ کند که چگونه نمی­ توان طبق توصیف بوسکوویچ، فضای خالی را رد نمود.(Hill,2003: 128-129)بنابراین به نظر می­­رسد که مکان نیچه ای هرچند متأثر از مکان بوسکویچی است اما متفاوت با آن است.
از نظر نیچه هیچ جای مکان خالی نیست، بلکه همواره متشکل از نیروهاست:
«]جهان[ در مکان معینی به مثابه نیروی معین قرار دارد، نه مکانی که ممکن است اینجا یا آنجا خالی باشد، بلکه مکانی سراسر ]پر از[ نیرو.» (WP 1067)
در هر صورت ارائه دقیق و یافتن نظامی منسجم از نظرات نیچه دربارۀ مکانی که توسط نیروها تعریف می­ شود هم محل اختلاف مفسران است، هم موضوع اصلی بحث ما نیست. آنچه که آشکار است و محل مناقشه نیست، این است که نیچه با مکان جوهری مطلق اقلیدسی ـ نیوتنی مخالف است.
علت رد امکان مناطق خالی مکان را می­توان ناشی از تمایل نیچه به رد جوهرگرایی و پذیرش یک دیدگاه نسبی درباره مکان دانست. (Hill,2033:130.) این با اندیشه کلی نیچه نیز سازگاری دارد. طبق تفسیر دلوز تفاوت و صیرورت نقش اساسی در اندیشه نیچه ایفا می­ کند.(۲) از این منظر مکان نیوتنی بخاطرهمسانگرد بودنش تفاوت و صیرورت را نادیده می­گیرد و ساده­سازی می­ کند. چرا که در همه جا یکسان است و در این مکان خالی بردارهای نیرو وجود دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...