منابع پایان نامه درباره :واکنش سرمایه گذاران به مدیریت سود در شرکت های پذیرفته شده در بورس ... |
: اقلام تعهدی اختیاری
n : تعداد سالهای دورهی برآورد
l : عبارت است از سال اندیس که دارای بازهی(t-n , t-n+1 , … , t-1 )
۲-۲-۹-۴- مدل صنعت[۸۶]
مدل صنعت که توسط دکو و اسلون[۸۷] در سال (۱۹۹۱)، ارائه شده است ،بر این فرض استوار است که اقلام تعهدی غیر اختیاری در طول زمان ثابت هستند. این مدل فرض میکند که انحراف در تعیین بخش اقلام تعهدی غیر اختیاری در شرکتهایی که در یک صنعت هستند، معمولی میباشد. این مدل اقلام تعهدی غیر اختیاری را به صورت زیر محاسبه میکند:
که در آن :
: اقلام تعهدی غیر اختیاری در سال t.
Median: متوسط ارزش کل اقلام تعهدی در سالt.
: پارامترهای خاص هر شرکت میباشد که با بهره گرفتن از OLS مشاهدات برآورد میشوند.
۲-۲-۹-۵- مدل جونز
جونز[۸۸] در سال (۱۹۹۱)، با ارائه مدل زیر سعی کرد تا اثرات تغییر شرایط اقتصادی شرکتها به اقلام تعهدی غیر اختیاری را کنترل کند.
که در آن:
: جمع کل اقلام تعهدی شرکتi در سال t
: تغییر در داراییهای جاری شرکت i در سال t
: تغییر در وجوه نقد شرکتi در سال t
: تغییر در بدهیهای جاری شرکت i در سال t
: تغییر در حصه جاری بدهیهای بلند مدت شرکت i در سال t
: هزینه استهلاک داراییهای ثابت و نامشهود شرکت i در سال t
: اقلام تعهدی غیر اختیاری شرکت i در سال t
: جمع کل داراییهای شرکت i در سال۱- t
: تغییر در درآمد شرکت i بین سالهای t و۱- t
: اموال، ماشینآلات و تجهیزات (ناخالص) شرکت i در سال t
پارامترهای برآورد شده مختص شرکت است که با بهره گرفتن از مدل زیر از طریق روش تخمین حداقل مربعات بدست میآید:
که در آن:
: جمع کل اقلام تعهدی شرکتi در سال t
: جمع کل داراییهای شرکت i در سال۱- t
: تغییر در درآمد شرکت i بین سالهای t و۱- t
: اموال، ماشینآلات و تجهیزات (ناخالص) شرکت i در سال t
: خطای مدل در سال t برای شرکت i
۲-۲-۹-۶- مدل تعدیل شده جونز(۱۹۹۵)
دچو و همکاران با ارائه مدلی که از آن پس “مدل تعدیل شدهی جونز” نام گرفت، با مدلهای جونز، هیلی، دیآنجلو و نیز مدل صنعت، مورد مقایسه قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که مدل تعدیل شدهی جونز از قدرت بیشتری برای کشف مدیریت سود در واحدهای تجاری برخوردار است. به نظر ایشان در مدل جونز به طور ضمنی فرض بر این است که اقلام درآمد نه در زمان برآورد پارامترهای مدل (دوره رویداد) و نه در زمان تخمین مدیریت سود (دوره برآورد) مورد اعمال و دستکاری مدیریت قرار نمیگیرند. آنها با نقض این فرض تغییرات فروش (درآمد) را در دوره ی برآورد نشأت گرفته از مدیریت سود میدانند. بنابراین با وارد کردن تغییرات حسابهای دریاقتنی به این منظور در مدل اولیه جونز مدل تعدیل شدهی جونز را به شرح زیر ارائه میدهند:
NDAiو t = α۱(۱/Aiو t-1) + α۲ [(∆REV – ΔREC)/Aiو t-1 ] + α۳(PPEit/Aiو t-1)
∆REC : تغییرات در حسابهای دریافتنی.
بقیه قسمتها مانند مدل Jones میباشد.
در تحقیق حاضر بنا به تحقیق دچو و همکاران از مدل تعدیل شده جونز (۱۹۹۱) برای محاسبه اقلام تعهدی استفاده میشود.
۲-۳- مالیه رفتاری و مباحث مرتبط با آن
با توجه به نزدیکی مباحث رفتاری و اقتصادی در جهت بررسی و مطالعه مالیه رفتاری در ابتدای امر به ارائه مطالب هرچند کوتاه در ارتباط با اقتصاد رفتاری پرداخته می شود و در ادامه بحث مالیه رفتاری که می تواند یکی از موضوعات اقتصاد باشد پیگیری می گردد .
اقتصاد رفتاری[۸۹] رشتهای است که با روش علمی در فضای “روانشناسی” شناختی، فاکتورهای مربوط به احساسات و اجتماع را در تحلیل و فهم بازارها و عوامل اقتصادی به کار میگیرد. از آنجا که واحد تحلیل در این دو علم، فرد و رفتار او می باشد تعامل بین علم اقتصاد و روان شناسی می تواند برای نظریه پردازی اقتصادی مورد استفاده اقتصاددانان قرار گیرد در طی سالهای اخیر محققانی هم چون دانیل کانمن[۹۰] ، آمارس تورسکی[۹۱]، دیک تالر[۹۲] و اخیراً نیز کالین کامرر [۹۳]و جرج لاونستین[۹۴] ، برخی از اصول و اندیشههای علم اقتصاد را به عنوان اصولی غیر واقع گرایانه از نظر روانشناختی، مورد انتقاد قرار دادهاند.اقتصاددانانی نظیر کنت ارو[۹۵] ، پیتر دیاموند[۹۶]، دان مک فادن[۹۷] تنها تحقیقات اندکی را در این زمینه انجام دادهاند ولی گستردگی اقتصاد را ترویج ننمودهاند این نابسامانی به وجود آمده در مورد واقع گرایی روانشناختی هم اکنون منجر به بروز به نتایجی گردیده است.عمدتاً تلاشهایی تحت عنوان"علم اقتصاد رفتاری” صورت گرفته تا از نظر روانشناختی ماهیت و نتایج بسیار واقعی تر از طبیعت انسان در علم اقتصاد بدست آید که این ماهیتها به طرز نامحدودی در دهه اخیر، گسترش و فزونی یافته است.تاجایی که امروز علم اقتصاد رفتاری جایگاه خود را در اقتصاد متعارف باز کرده است.
اقتصاد رفتاری به دنبال افزایش قدرت توضیح دهندگی علم اقتصاد از طریق واقعی تر کردن بنیانهای روانشناسی است.هسته اصلی اقتصاد رفتاری اعتقاد به افزایش واقع گرایی زیربناهای روانشناختی علم اقتصاد است که سبب بهبود نظریههای اقتصادی در انجام وظایف خود نظیر توصیف بهتر تئوریها، پیشبینی بهتر حوادث و پیشنهاد سیاستهای اقتصادی بهتر میشود.البته این دیدگاه در جایگاه نفی اساس اقتصاد نئوکلاسیک برپایه حداکثر کردن مطلوبیت، تعادل و کارایی قرار ندارد.چراکه دیدگاه نئو کلاسیک مفید است و چارچوب تئوریک مناسبی برای تحلیلهای اقتصاددانان فراهم میآورد که در خیلی از زمینهها نیز پیش بینیهای صحیحی انجام میدهد اما در برخی موارد ناکارآمد است و میبایستی تعدیل شود که این مجرای بروز علم اقتصاد رفتاری است. اکثر مقالات در زمینه اقتصاد رفتاری تعدادی از فروض بنیادین اقتصاد نئوکلاسیک را با توجه به واقع گرایی روانشناختی تعدیل میکند.البته اقتصاد رفتاری را نباید به عنوان نظریات رادیکال در نظر گرفت.چراکه فقط به دنبال آزاد کردن فروض ساده کننده اساس اقتصاد نئوکلاسیک است.برای مثال اقتصاددانان نئوکلاسیک به طور مشخص ابراز میکنند که انسانها در مورد انصاف و عدالت نگران نیستند.که با حذف این فرض میتوان به نظریات واقعی تر در علم اقتصاد رسید.
با بهره گرفتن از روانشناسی و علم اقتصاد، بر این فرض تاکید میکند که مبانی شناخت آدمیان، آنان را از تصمیمهای عقلایی دور میکند حتی اگر آنان بیشترین تلاش خود را برای پیدا کردن گزینههای عقلایی به کار بندند به عبارت دیگر فروض سفت و سخت عقلانیت که در مدل سازی اقتصادی استفاده می شود را با فروضی که سازگار با درک روانشناختی هستند، و در حالی که ادعا و تاکید بر ساختار ریاضی و توضیح رخدادهای طبیعی دارند، جایگزین می کند. البته برای چندین دهه، دانشمندان علوم اجتماعی مدلهای اقتصادی را بدلیل فرض عقلانیت و خردپذیری زیاد مورد انتقاد قرار دادهاند و اقتصاددانان نیز از این مدلها به عنوان یک تقریب مفید و خوب همواره دفاع کرده اند.
مالیه رفتاری شامل بخش گسترده ای از جنبه های روان شناسی وعلوم اجتماعی است که با فرضیه بازار کارا تناقض دارد. در حقیقت مالیه رفتاری مطالعه چگونگی تفسیر وعمل بر مبنای اطلاعات برای اتخاذ تصمیمات سرمایه گذاری آگاهانه توسط افراد است به عبارت دیگر به دنبال تأثیر فرایندهای روان شناختی در فرایند تصمیم گیری است. قصد مالیه رفتاری تجزیه و تحلیل و بررسی پدیده های جامع بازار بر اساس مکانیسم های روانی رفتار های سرمایه گذاری است (شیائو و همکاران ،۲۰۰۶).
عوامل مربوط به یک مدل اقتصاد روان شناختی چیست؟ ونرایج یک توضیح بسیار خوبی در این زمینه می دهد. اصولی که از مردم ارائه شده این است که پدیده های اقتصادی یکسان ممکن است ،درک متفاوت وغیر معقولی داشته باشد . شناخت مردم ذهنی و قضاوتی است .به عنوان یک نتیجه ،واکنش و پاسخ هر یک از آنها ممکن است از دیگری متفاوت باشد اما در هر زمان ممکن است بر واکنش ودرک دیگری اثر بگذارد . با درنظر گرفتن این فرض که سرمایه گذاران عقلایی وتحت تئوری مالی مدرن عمل می کنند انحراف قیمت بازارسهام در بیشتر مواقع برابرارزش ذاتی آن خواهد بود که منعکس کننده تمام عوامل اساسی از سهام مانند وضعیت مالی ،سودآوری ،عملکرد ،عوامل زیست محیطی ،چرخه اقتصادی ،محیط قانونی، رقابت ،چشم انداز رشد ،عوامل صنعتی و…. در تئوری مالی مدرن ،اثر عوامل روانی در نظر گرفته نمی شود و بسیاری ازمردم می توانند به برآوردی عادلانه ای ازارزش ذاتی وارزش عادلانه سهام برسند .عوامل انسانی در بازار های سرمایه گذاری مانند همه ی بازارهایی که بوسیله انسان ایجاد شده بسیار مهم هستند اهمیت مالیه رفتاری در توضیح سود بازار سهام، در سال ١٩٨٠ مورد توجه قرار گرفت .مخصوصاَ بعد ازایجاد تئوری چشم انداز توسط پروفسور کانمان و پروفسور تیورسکی که توانستند به عنوان دانشمندان برجسته در این زمینه تحولی را ایجاد کنند برای اولین بار مالیه رفتاری رابه رسمیت شناختند . پژوهش های مالیه رفتاری تنها مربوط به تئوری و نظریه نیستند .بسیاری از انواع بازار ها می توانند بوسیله تحقیقات اختصاصی که در این زمینه صورت گرفته توضیح داده شوند .ناتوانی تشکیل یک نظریه منسجم از مالیه رفتاری می تواند به دلیل پیچیدگی رفتار انسان باشد.
۲-۳-۱- مرحله ی گذر از مالی استاندارد
چندی پیش که زمان زیادی نیز از آن نمی گذرد، در حوزه مالی به افراد توجه نمی شد، پایه و اساس بسیاری از تصمیمات در طی سالهای بسیاری می بایست از مجرای چهار مرحله ی تصمیم گیری و یا برنامه ریزی می گذشت. در طی این فرایند ابتدا به طرح و شناسائی مسئله پرداخته می شد. سپس راه حل های مختلف پیدا می شد. در مرحله بعد چندین آلترناتیو[۹۸] مختلف مورد بررسی و توسعه قرار می گرفت ودر مرحله آخر بهتربن راه حل انتخاب می گردید. به همین علت آن را فرایند حل مسئله[۹۹]نامیده اند. اعتقاد بر آن بود که انسان عاقل در اتخاذ تصمیمات پیش روی خویش ازهمه ی این مراحل گذر می نماید تا بهترین تصمیم را اخذ نماید. چنین اعتقادی دیدگاه تازه ای را به وجود آورد که همانا” تصمیم گیری عقلانی [۱۰۰] ” نام دارد در حوزه مالی و اقتصادی به طور عام و سرمایه گذاری به طور خاص راه صحیح رسیدن به حداکثر نمودن حقوق صاحبان سهم یا گاهی سود را گذر ازمعبر تصمیم گیری عقلانی می دانستند. یافته های یوجین فاما در مورد بازارهای کارآ راه را بر این تفکر هموارتر ساخت و نیروی اشاعه به این دیدگاه را درگستره ی جهان فزونی بخشید. پس از مطرح شدن فرضیه ی بازار کارا در دهه ی ۱۹۶۰ تحقیقات بسیاری روی این مفروضات و قابلیت توضیح آن در روندهای بازار سرمایه ، صورت گرفته است . تئوری آربیتراژ[۱۰۱] میلر و مودیگلیانی، [۱۰۲] تئوری پرتفوی مارکویتز[۱۰۳]تئوری قیمت گذاری دارائیهای سرمایه ای[۱۰۴]که توسط شارپ و لینتر [۱۰۵] مطرح گردید و تئوری قیمت گذاری اوراق اختیار معامله از بلیک، مرتون و اسکولز[۱۰۶]اساس،پایه و شالوده ای به وجود آوردند که مباحث مالی استاندارد، به عنوان یک دانش، بر پایه این تئوریها، شکل گرفتند(بیدگلی وکرد لویی،۱۳۸۸).
فرض اساسی تمام این تئوریها ، کارائی بازار است و چنین فرض می کنند که بازارها، قابل تجزیه و تحلیل و بررسی هستند ، بر این پیش فرض استوار است که فعالان بازار به صورت عقلایی، عمل می کنند. این عقلانیت از این راه ظهور پیدا می کند: افراد در بازار براساس تئوری مطلوبیت مورد انتظار تصمیم گیری می کنند و پیش بینی هایی را در رابطه با آینده انجام می دهند طبق فرضیه بازارکارا، قیمت های دارایی مالی در برگیرنده همه اطلاعات موجود مربوط به آن دارایی هاست و قیمت ها در هر زمانی به عنوان تخمین بهینه ای از ارزش صحیح سرمایه گذاری شکل می گیرند . این فرضیه بر این اساس قرار دارد که سرمایه گذاران رفتار عقلایی دارند . به این معنی که همه اطلاعات موجود و در دسترس را پردازش کرده و به دنبال حداکثر ساختن مطلوبیت مورد انتظار هستند . به بیان دیگر دارایی های مالی همیشه به صورت عقلایی قیمت گذاری می شوند ، بنابراین قیمت ها زمانی که ظهور پیدا می کنند حرکتها و تغییرات بعدی آنها قابل پیش بینی نیست زیرا تغییرات قیمت تنها به علت اطلاعات جدیدی که در بازار جریان می یابد اتفاق می افتد و در نتیجه کسی نمی تواند بازده غیر عادی و بالاتر از میانگین را داشته باشد (شهر آبادی و یوسفی ،۱۳۸۶).
در این تئوری جایی برای احساسات انسانی و خطای شناختی درتصمیم گیری های مالی باقی نگذاشته است. اندیشمندی به نام هربرت سایمون نظریه ای را تحت عنوان” عقلانیت محدود [۱۰۷] ” عنوان نمود. وی بر این اعتقاد بود که افراد در تصمیم گیری خود-چه اقتصادی وچه غیر اقتصادی – آنگونه که در فرایند تصمیم گیری عقلانی عنوان شده عمل نمی کنند. علت این امر را عقلانیت محدود افراد دانست. به نظر سایمون افراد در شرایط روزمره وتصمیمات خود زمانی که به یک راه حل ،پاسخ و یا موردی که به اندازه کافی خوب باشند برسند همان را بر می گزینند. به همین علت گاه به این نظریه ،نظریه ی"اندازه ی کافی خوب [۱۰۸]” نیز اطلاق شده است .چنین دیدگاهی به علت نزدیک تر بودن به دیدگاه های اقتصادی و حتی سیستمی مورد توجه قرار گرفت تاجائیکه حتی با استناد بر آن نوعی انقلاب فکری در مکاتب اقتصادی و مالی به وقوع پیوست و در نتیجه مکتب فکری جدیدی را به وجود آورد .مکتب فکری جدید تدریجا در دهه ی ۹۰ به عنوان یکی از زمینه های مالی پذیرفته شد.این مکتب فکری با مشاهده ناتوانی مدل های موجود ،که مبتنی بر عقلانیت کامل و عدم وجود آربیتراژ یا حذف چنین فرصت هایی در کوتاه مدت بودند (بیدگلی وکرد لویی ، ۱۳۸۸).
در طی دهه اخیر اندیشمندان مالی سعی در تبیین و یافتن علل موارد خاص فوق، با کمک از سایر علوم، همانند روانشناسی، علوم اجتماعی و فیزیک بودهاند. از اینرو حوزه های میان رشتهای تحت عناوین اقتصاد مالی، اقتصاد سنجی مالی، ریاضیات مالی، نظریه بیمه و نظریه تصمیمگیری به سرعت شکل گرفت. از مطالعاتی که در این زمینه به سرعت گسترش یافت و تا حدودی توانست پدیده های مذکور را تبیین نماید، ادغام نظریههای اقتصادی با نظریههای رایج روانشناسی بود، که تحت عنوان مالی رفتاری[۱۰۹] مطرح شد. از بنیانگذاران این حوزه از دانش مالی روانشناسی مشهور دانیل کاهنمن[۱۱۰] است که در سال ۲۰۰۱ به خاطر ارائه مدلهایی جهت تبیین رفتار سرمایهگذاران تحت شرایط عدم اطمینان به دریافت جایزه نوبل اقتصادی نائل شد.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-07-30] [ 11:21:00 ق.ظ ]
|