کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

Purchase guide distance from tehran to armenia


جستجو


 



آن‌گونه که از قدیمی ترین قانون مدوّن و ساخته دست بشر یعنی «قانون حمورابی» استنباط می شود خانواده اساسی اجتماعی بوده و روابط بین زن و شوهر مورد توجه قرار گرفته است. روابط زن و شوهر در گذر سده ها و بر اساس فرهنگ‌های زمان‌های مختلف، دگرگون شده است. در جامعه گذشته که دارای قواعد خشک و مستبدانه بود روابط مردم در قالب مافوق و زیردست برقرار بود، پدر خانه قدرت برتر به حساب می آمد و مادر مطیع او و فرزندان مطیع هر دو بودند. جامعه خوب و سازمان یافته بود و هر کس به نقش خود در جامعه واقف بود. اگر جامعه همان ساختار را حفظ می کرد بسیاری از مشکلات عمده ی امروزی به وجود نیامده بود. اما جامعه ایستا نیست و تغییرات وسیع آن منجر به طرح سوالات اساسی در زمینه پایه ساختار جامعه شده است (گی زیبر ۲۰۰۵، به نقل از یاوری کرمانی، ۱۳۸۷).

چیزی که در همه اعصار مورد پذیرش همگان بوده است اینست که بدون شک ازدواج، از مهمترین و تاثیرگذارترین وقابع زندگی هر فرد محسوب می‌شود. خصوصاً در فرهنگ عاطفی و اعتقادی ما ایرانی‌ها ازدواج مرحله‌ای حساستر و تعیین‌کننده‌تر به حساب می‌آید، زیرا در قاموس فرهنگ جمعی ما، این انتخاب و تصمیم به سادگی فرهنگهای دیگر قابل جبران و تکرار نیست. کیفیت زندگی زناشویی موضوعی محوری و کلیدیست که هر زوج پس از سالهای تثبیت ازدواج ناگزیر با آن مواجه می‌شوند. این سوال کلیدی و تعیین کننده از آن جهت دغدغه جدی و ناگزیر همگانی است که تعادل زندگی انسان را نشانه می‌رود. پس از آن تصمیم بزرگ وسرنوشت‌ساز، با آن همه سرمایه‌گذاری و تعهد مادی و معنوی و تغییر در سبک زندگی، به ناچار باید پاسخ دهیم، آیا واقعاً ارزشش را داشته است؟ آیا این معامله‌ای منصفانه بوده؟ آیا چنین تغییر بزرگ و همه جانبه‌ای به بهترین شکل و به مناسبترین مقصد صورت پذیرفته است؟ آیا آنچه باید می‌شد، شده است (جدیدی و جان بزرگی، ۱۳۸۸).

شاید تصور شود همه زوجها واقعاً با چنین پرسشهای سهمگینی رو در رو نمی‌شوند. نکته حائز اهمیت اینکه مکانیزم‌های دفاعی ما آدم‌ها که وظیفه حراست از تعادل روحی و روانی ما را بر عهده دارند، اغلب به گونه‌ای عمل می‌کنند تا ما به طور مستقیم و کاملا هوشیار در معرض پاسخگویی به سوالات تهدید‌کننده قرار نگیریم. این مکانیزم‌های ناخودآگاه، به گونه‌ای در سیستم ما عمل می‌نمایند تا سوالات سخت و وحشتناک در لباسی ملایم‌تر و کمتر تهدیدکننده با ما ملاقات کنند. به دلیل عملکرد همین مکانیزم‌های دفاعی حیات بخش است که بحران عمومی پس از ازدواج همواره تهدیدکننده و ویرانگر ظاهر نمی‌شود، گرچه کاملاً واقعیت دارد. پاسخ این سوال از آنجا مهم و تعیین کننده است که می‌توان ریشه بسیاری از معضلات و معماهای پیچیده در روابط زن و شوهرها را در آن جستجو کرد. درکی که‌آگاهانه یا ناخودآگاه زن و مرد از عشق موجود میان خود و شریک یگانه و همیشگی زندگیشان دارند، می‌تواند تاثیری عمیق بر سایر شئون زندگی در روابط متقابل داشته باشد(جدیدی و جان بزرگی، ۱۳۸۸).

بنابراین با توجه به تاثیر عمیقی که کیفیت زندگی زناشویی بر جنبه های مختلف انسانی دارد این موضوع از دیرباز مورد توجه دانشمندان علوم انسانی و علمای دین قرار گرفته است. از نظریه پردازانی که در دهه های اخیر به بررسی موضوع ارتباط بین زوجین و کیفیت زندگی زناشویی پرداخته اند می توان به اندیشمندانی همچون الیس(۲۰۰۴، ۱۹۸۹)، وارینگ (۱۹۸۰، ۱۹۸۳)، مک مستر، فارمن، برادبوری، جانسون و ویفن (۲۰۰۳)، تسنگ و مک درموت، جسلسن، بیورز، باگاروزی (۲۰۰۱) و السون اشاره کرد.
پایان نامه

۲-۱-۲٫ تعاریف کیفیت زندگی زناشویی

برای روشن شدن مفهوم کیفیت زندگی زناشویی بهتر است ابتدا به توصیفی از مفهوم کیفیت زندگی بپردازیم. معمولاً کیفیت زندگی به شکل آشکار یا ضمنی در نقطه­ مقابل کمیت قرار می­گیرد که منظور از آن سالهای عمر می­باشد که ممکن است عالی، رضایت آمیز یا لذت بخش بوده یا نباشد (کینگ و هیندز، ۲۰۰۳). کیفیت زندگی می ­تواند با زمان تغییر یابد، و در شرایط خاصی به طور قابل توجهی نوسان داشته باشد. کیفیت زندگی مستلزم سعی در کم کردن فاصله بین انتظارات و آرزوها و آن چیزی است که واقعاً اتفاق می­افتد، یک زندگی کیفی و خوب، معمولاً به صورت خشنودی، رضایت، شادی، خرسندی و توانایی فایق آمدن بر مشکلات بروز می­ کند. در واقع کیفیت زندگی به وسیله فرد ارزیابی و توصیف می­شود (لی، ۲۰۰۶).

سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را “درک فرد از موقعیت خویش در زندگی، در متن فرهنگی و سیستم­های ارزشی که فرد در آن زندگی می­ کند، در رابطه با هدفها، انتظارات، استانداردها و علایق خود تعریف می­ کند". و این تعریف ابعاد فیزیکی، روانشناختی، سطح استقلال، ارتباطات اجتماعی، ارتباط با محیط و معنویت را شامل می­شود (نوحی، عبدالکریمی، و رضاییان، ۱۳۸۹).

کیفیت زندگی از مهمترین مؤلفه های مفهوم کلی بهداشت محسوب می گردد (پارک،۱۹۹۵)، به گونه ای که به عقیده هنکلیفت و همکاران (۱۹۹۳) برای تعیین نیازهای حیطه سلامت و ارتقای سطح سلامتی افراد، کیفیت زندگی آن ها را مورد بررسی قرار می دهند. در واقع اهداف، انتظارات، معیارها و خواسته های فرد به میزان وسیعی بر وضعیت جسمانی، روانی، میزان استقلال، روابط اجتماعی و اعتقادات او تأثیر گذار می‌باشد. بنابراین بر اساس این تعریف جامع، کیفیت زندگی ارتباط نزدیکی با وضعیت جسمی، روانی، اعتقادات شخصی، میزان خودکفایی، ارتباطات اجتماعی و محیط زیست دارد.  به علاوه  سلا (۱۹۹۴)،  سینسیا (۱۹۹۸) و اِیزنک (۱۹۹۸) نیز کیفیت زندگی را به صورت رضایت فرد از مجموع جنبه های زندگی از جمله جنبه های روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، معنوی و جنسی تعریف کرده اند.

تمامی پژوهشگران بر سه اصل در ارتباط با کیفیت زندگی اتفاق نظر دارند:

۱ـ کیفیت زندگی یک ارزشیابی ذهنی است و به، قضاوت افراد راجع به کیفیت زندگی بستگی دارد.

۲ـ کیفیت زندگی یک ماهیت پویا و دینامیک است، بدین معنا که کیفیت زندگی فرآیندی وابسته به زمان بوده و تغییرات درونی و بیرونی در آن دخالت دارد.

۳ـ کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است و باید از زوایا و ابعاد مختلف سنجیده شود. این ابعاد، اجزاء اصلی تحقیقات مربوط به کیفیت زندگی را تشکیل می­ دهند.

هورنکویست (۲۰۰۳) کیفیت زندگی را بر اساس مطالعات خود و یافته­ های سایرین به عنوان نیاز بیان شده و رضایت عملی در یک تعداد از ابعاد اصلی زندگی با تمرکز خاص بر احساس خوب بودن تعریف می­نماید (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

یکی از حیطه­های بزرگ کیفیت زندگی، کیفیت زندگی زناشویی است. از مفاهیم بسیاری از قبیل سازگاری، رضایت، شادمانی، یکپارچگی و تعهد برای کیفیت زندگی زناشویی استفاده شده است (الیس، ۲۰۰۴). در مورد معنای هر یک از این مفاهیم توافق وجود ندارد. علت آن به نبود یک نظریه واحد در مورد چیستی کیفیت زناشویی باز می­گردد (گلن، ۱۹۹۰، به نقل از الیس، ۲۰۰۴).

کُل و اسپانیر (۱۹۷۶)، کیفیت زندگی زناشویی را به عنوان موفقیت و عملکرد یک ازدواج توصیف کرده­اند. لارسون و هولمان (۱۹۹۴)، بیان کردند کیفیت زندگی زناشویی یک مفهوم پویا است زیرا ماهیت و کیفیت روابط میان افراد در خلال زمان تغییر می­یابد که این مطلب امکان شناسایی عوامل تأثیر گذار بر کیفیت یک رابطه را فراهم می­نماید. هر چند ممکن است که این قبیل روابط پیچیده بوده و حاوی تعاملات میان متغیرهای بسیار باشند (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

کیفیت زندگی زناشویی به احساس عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و یا مرد برمی‌گردد، وقتی که همه جنبه‌های مشترک زندگی‌شان را در نظر بگیرند (الیس،۲۰۰۴). کیفیت زندگی زناشویی را بیشتر به صورت نگرش‌ها یا احساسات کلی فرد درباره همسر و رابطه‌اش تعریف می‌کنند. یعنی کیفیت زندگی زناشویی یک پدیده درون‌فردی و یک برداشت فردی از همسر و رابطه است. چنین تعریفی از کیفیت زندگی زناشویی، نشانگر آن است که کیفیت زندگی زناشویی یک مفهوم تک‌بعدی و بیانگر ارزیابی کلی فرد درباره همسر و رابطه‌اش است. کیفیت زندگی زناشویی پیامد توافق زناشویی است و به صورت درونی احساس می‌شود. اصطلاح توافق زناشویی، رابطه مناسب زن و شوهر را توصیف می‌کند. در رابطه با توافق بالا، هر دو زوج، به گونه‌ای رفتار، تصور و ادارک می‌کنند که گویا نیازها و انتظار‌هایشان برآورده شده و چیزی وجود ندارد که در روابطشان خلل ایجاد کند. در ازدواج بدون توافق زناشویی، مشکلات موجود میان زوجین به حدی زیاد است که آن‌ها را از احساس برآورده شدن نیازها و انتظارات باز می‌دارد. اغلب زوج‌ها، جایی بین این دو انتها قرار دارند و زمینه‌هایی از توافق و نبود توافق را تجربه می‌‌کنند (مرادی، ۱۳۷۹).

کیفیت زندگی زناشویی متاثر از سازش بین انتظارات فرد از زندگی زناشویی و آنچه که به طور واقعی در زندگی‌اش تجربه می کند، می‌باشد. این سازش همواره با احساس خشنودی و لذت همراه است (گی زیبر ۲۰۰۵، به نقل از یاوری کرمانی، ۱۳۸۷). بنابراین کیفیت زندگی زناشویی یک متغیر نگرشی است و بنابراین از خصوصیات فردی زن و شوهر محسوب می‌شود. طبق تعریف فوق، کیفیت زندگی زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذت‌بخشی است که زن و شوهر از جنبه‌های مختلف روابط زناشویی دارند (یاوری کرمانی،۱۳۸۷). کیفیت زندگی زناشویی، یک مفهوم کلی است که در وضعیت مطلوب روابط زناشویی احساس می‌شود. از طرفی کیفیت زندگی زناشویی مطلوب زمانی اتفاق می‌افتد که روابط زن و شوهر در تمامی حیطه‌ها بهنجار گزارش شود. کیفیت زندگی زناشویی مطلوب حالتی است که زن و شوهر از زندگی در کنار یکدیگر و از با هم بودن احساس شادمانی و رضایت می کنند، این احساس در دوره های مختلف زندگی متفاوت است. کیفیت زندگی زناشویی را نمی‌توان صرفاً بر اساس فشارهای روانی بیرونی تبیین کرد؛ زیرا تمامی ازدواج‌ها دست کم با چند فشار روانی مواجه هستند. در بسیاری از خانواده‌ها، فقر، تعدّد فرزندان و بیماری وجود داشته، اما در عین حال، ‌موفق هستند و بسیاری از ازدواج‌هایی که هیچ کدام از این موارد در آن‌ها وجود نداشته، به شکست منتهی شده‌ است. تفاوت ازدواج‌های شادکام و ناشاد را حداقل تا حدودی می‌بایست در پرتو شیوه‌ای تبیین کرد که طرفین به فشار روانی پاسخ می‌دهند و یا با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند (مرادی، ۱۳۷۹).

کیفیت زندگی زناشویی مطلوب وضعیتی است که در آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن، احساس شادمانی و رضایت دارند (احمدی و همکاران، ۱۳۸۴). هلت ، کیفیت زندگی زناشویی را متاثر از توافق زناشویی دانسته که رابطه مناسب بین زن و شوهر را توصیف می­ کند. هنگامی که زن و شوهر به میزان قابل توجهی از برآورده شدن نیازها و انتظاراتشان در رابطه زناشویی رضایت داشته باشند، کیفیت زندگی زناشویی مطلوب را گزارش خواهند کرد (بنر و هیل، ۲۰۰۶). طبق نظر آلوجا، باریو و گارسیا (۲۰۰۵) ، کیفیت زندگی زناشویی عبارت است از برونداد ناشی از مجموعه ای از عوامل، نظیر حل تعارض موفقیت آمیز، یا موفقیت در فعالیت های مرتبط با شادکامی در فرایند ازدواج. در واقع، کیفیت زندگی زناشویی، یک ارزیابی کلی از وضع فعلی ارتباط ارائه می دهد (غلامعلیان و احمدی،۱۳۸۷).

همچنین کیفیت زندگی زناشویی یکی از گسترده­ترین مفاهیم برای تعیین و نشان دادن میزان شادی و میزان پایداری رابطه است. کیفیت زندگی زناشویی متغیری است که در طول زندگی زوجین بوجود می آید و لازمه مناسب بودن آن انطباق سلیقه ها، شناخت ویژگیهای شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکل گیری الگوهای مراوده ای است. بدین ترتیب می توان گفت: زوجین دارای کیفیت زندگی زناشویی مناسب، در حیطه های گوناگون زندگی با همدیگر توافق دارند. این چنین زن و شوهر هایی از نوع و سطح روابط کلامی و غیرکلامی شان راضی اند، روابط جنسی شان را لذت بخش و ارضا کننده می دانند، پای بندی های مذهبی مشترکی دارند، وقت و مسایل مالی خودشان را به خوبی برنامه ریزی و مدیریت می کنند، در مسائلی که اختلاف نظر دارند، مصلحت زندگی و خانواده را بر مصلحت خود ترجیع داده از انعطاف پذیری بالایی برخوردارند، از نوع و کیفیت گذران اوقات فراغت و رفت و آمد با اقوام و دوستان رضایت دارند و در نهایت در تعداد نوع تربیت فرزندان با هم اشتراک نظر دارند (احمدی و همکاران، ۱۳۸۴).

در رویکرد منطقی الیس (۲۰۰۴)، کیفیت زندگی زناشویی برایند مبادله رفتارهای پاداش بخش است. الیس (۲۰۰۴) می‌گوید طرق مختلفی برای تعریف کیفیت زندگی زناشویی وجود دارد که یکی از بهترین تعریف­ها توسط هاکنیز (۱۹۶۸) ارائه شده است. وی کیفیت زندگی زناشویی را به احساسات عینی از خوشنودی و رضایت لذت تجربه شده توسط زن و شوهر زمانی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند، مربوط می‌داند. کیفیت زندگی زناشویی حتی بیشتر از وجود بچه‌ها و مسائل مربوط به آن‌ها در پیش بینی طلاق نقش ایفا می‌کند (دوین و فورهند، به نقل از نصیری جامی، ۱۳۷۸). اهمیت کیفیت زندگی زناشویی، در تاثیر آن بر سلامت روانی و جسمانی پدیدار می­شود. مطالعات نشان داده است که کیفیت زندگی زناشویی، بر بسیاری از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی تاثیر می­گذارد (جدیدی و جان بزرگی، ۱۳۸۸).

[۱] . Giziber

[۲] . Ellis

[۳] .Waring

[۴]. Mc Master

[۵] .Furman .

[۶] Bradbury

[۷] Johnson & whiffen

[۸] Tseng

[۹] Mc Dermott

[۱۰] Josselson

[۱۱] Beavers model

[۱۲] Olson

[۱۳] King & Hinds

۲۱ Liu

[۱۵] Park

[۱۶] Hinchlift

[۱۷] Cella

[۱۸] Cynthia

[۱۹] Eysenck

[۲۰]. Hornquist

[۲۱]. Glenn

[۲۲]. Cole

[۲۳]. Larson

[۲۴]. Holman

[۲۵] Giziber

[۲۶] Baner

[۲۷] Hile

[۲۸] Aloja

[۲۹] Bario

[۳۰] Garsia

[۳۱] Hakinse

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-02-31] [ 05:34:00 ب.ظ ]




تعاملات: ممکن است ویژگی تعاملات میان زوجین برای کیفیت زندگی زناشویی مهمتر از صفات اجتماعی یا فردی باشد. مثلاً، لویس و اسپانیر (۱۹۷۹)، گزارش کرده­اند که احترام مثبت، ارتباطات اثر بخش، غیاب تعارض نقش و رضایت­مندی به کیفیت زندگی زناشویی بالاتر می­انجامد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

برقراری و حفظ ارتباط زناشویی سالم و رضایت بخش بر اساس فراهم شدن فضای خانوادگی با همسرانی برخوردار از سلامت و رضایت، مثبت اندیشی، مساوات، انعطاف پذیری، احساس مسؤلیت و عالم و عامل بودن، تعهد و انصاف و خوش بینی، حل مسالمت آمیز مسایل و مانند اینها را لازمه تحکیم روابط زناشویی و در نتیجه داشتن زندگی رضایت­مندانه می­دانند (به پژوه و رمضانی،۱۳۸۴). برادبوری و همکاران (۲۰۰۰) به گزارش مطالعاتی پرداخته­اند که پیشنهادگر یک الگوی چرخه­ای از تقاضاهای بسیار از یک همسر و احتراز بسیار از جانب دیگری می­باشد که در نهایت به کاهش کیفیت زندگی زناشویی می­انجامد.

شکست در برقراری ارتباط یکی از رایج­ترین مشکل­هایی است که از سوی همسران ناراضی ابراز می­شود. ده رفتار مانع از ارتباط همسران به شرح زیر است: نق زدن، حرف همدیگر را قطع کردن، فاجعه آمیز کردن مسایل، بگو مگو کردن در مورد چیزهای کم اهمیت، تعمیم بیش از اندازه، منحرف شدن از موضوع اصلی، پر توقع بودن، توهین کردن، ریشخند زدن و انتقاد گزنده (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

روابط جنسی: فعالیت جنسی تنها یک نمونه از رفتار متقابل زن و شوهر است و بدیهی است که رضایت از رابطه جنسی ارتباط تنگاتنگی با رابطه کلی زن و شوهر دارد. یک ارتباط جنسی مشکل آفرین ممکن است بر تعامل عمومی زن و شوهرها تأثیر زیان آوری داشته باشد. در عمل ممکن است چرخه معیوبی از تأثیر رخ دهد که در آن ناهماهنگی زناشویی در عملکرد موفقیت آمیز جنسی تداخل نموده و ناهنجاری جنسی موجب بروز ناسازگاری زناشویی بیشتری گردد. وقوع هر یک از مشکلات جنسی یا زناشویی ممکن است تأثیر زیان آوری بر سایر حوزه­ها بگذارد (باگاروزی،۱۳۸۷). بنابراین جای شگفتی نیست که بین کیفیت زندگی زناشویی و رضایت جنسی همبستگی بالایی وجود دارد. یاوری کرمانی (۱۳۸۷) در پژوهش خود به بررسی رابطه رضایت‌مندی زناشویی و جنسی در زنان پرداخت، نتایج بررسی او نشانگر وجود همبستگی بالا در این دو بود.

اکثر زن و شوهرهایی که برای اختلال جنسی به درمان روی می­آورند، کیفیت زندگی زناشویی پایین را نیز عنوان می­ کنند. به طور مشابه، اغلب افرادی که برای درمان زناشویی مراجعه می­ کنند از مشکلات رابطه جنسی رنج می‌برند. گاهی اوقات مشکلات مربوط به رابطۀ غیر جنسی زوجین می ­تواند مسایل جزیی را که احتمالاً در زندگی جنسی آنان وجود دارد، تشدید کند. بعضی مواقع رابطه جنسی به میدان جنگ برای کشمکش­های زناشویی مبدل می‌شود. برای مثال، برخی از همسران برای اثبات برتری یا به دلیل حسادت و تنبیه­گری، ناخواسته مشکلات عمده­ای را در رابطۀ جنسی میان خود و شریک جنسی­شان پدید می­آورند (مرادی،۱۳۷۹).

مدت ازدواج: این یافته که کیفیت زندگی زناشویی با گذشت زمان کاهش می­یابد، یافته­ای متداول محسوب می­شود (استتس، به نقل از غلامعلیان و احمدی،۱۳۸۷). اکثر پژوهش­ها بر سال­های اولیۀ ازدواج تمرکز کرده‌اند. به عنوان مثال، کارنی و برادبوری (۱۹۹۷)، دریافتند که نمرات رضایت زناشویی در خلال چهار سال اول ازدواج کاهش یافته و سپس افزایش می­یابد. ادعاهای اولیه مبنی بر اینکه ازدواج­ها بعدها در طی سال‌های آتی بهبود می­یابند توسط پژوهش­های اخیر تأیید نشده­اند. مقایسۀ میان مطالعات پیشنهادگر آن است که کیفیت زندگی زناشویی در وهلۀ اول به سرعت کاهش یافته و سپس افزایش می­یابد (الیس، ۲۰۰۴).

روابط قبل از ازدواج: روابط قبل از ازدواج با فردی به غیر از همسر فعلی از رابطه­ای منفی با رضایت و ثبات زناشویی برخوردار است (استتس،۱۹۹۶؛ به نقل از الیس، ۲۰۰۴). همچنین کیفیت زندگی زناشویی در ازدواج‌های اول بالاتر از ازدواج­های بعدی است. روابط قبل از ازدواج از رابطۀ منفی با کیفیت زندگی زناشویی برخوردار است. اما با این حال مشخص نمی­باشد که آیا واقعیت زندگی کردن با هم یا نوع افرادی که قبل از ازدواج با هم زندگی می­ کنند در این اثر دخیل می­باشد (الیس، ۲۰۰۴).

 حضور کودکان: افراد با فرزند کیفیت زندگی زناشویی بهتری را در قیاس با افراد بدون فرزند گزارش می‌کنند. اینکه فرزندان چگونه در طی دوران بارداری و طفولیت بر کیفیت زندگی زناشویی تأثیر بگذارند در بین زوجین متفاوت است و ممکن است در این بین سبک­های تعاملی و فرزند پروری در تعیین اثرات تولد فرزندان بر کیفیت زندگی زناشویی حائز اهمیت­تر باشند (برادبوری و همکاران، ۲۰۰۰). همچنین به نظر می­رسد پس از تولد فرزندان رابطه زناشویی بیشتر بر کارکردهای ابزاری و کمتر بر ابراز هیجان متمرکز می‌شود بویژه برای زنان. تولد یک نوزاد از رابطه معنادار با اختلافات زناشویی ادراکی برخوردار است (راجرز،۲۰۰۱؛ به نقل از الیس، ۲۰۰۴).

تقسیم وظایف: عدم توافق بر سر تقسیم وظایف در منزل یک منبع کیفیت زندگی زناشویی پایین محسوب می­شود. ویلکی و همکارانش (۱۹۹۸) دریافته­اند که شوهران دارای نگرش­های سنتی در هنگامی که همسرانشان شاغل هستند از سطوح کیفیت زندگی زناشویی پایین­تری برخوردار هستند. ظاهراً ادراک از عدالت، اثرات ترجیحات تقسیم وظایف و ترجیحات نقش بر کیفیت زندگی زناشویی را متعادل می­ کند. کیفیت زندگی زناشویی همچنین متأثر از انتظارات نقش در بافت طبقۀ اجتماعی می­گردد، مثلاً در طبقات پایین­تر ممکن است زنان به خاطر احتیاج روی به کار بیاورند و از زنان دارای تحصیلات بالا انتظار کار کردن برود. بنابراین در اینجا این خود استخدام نخواهد بود که برای کیفیت زندگی زناشویی حائز اهمیت است بلکه مسئله مهم میزان تطابق تجارب خانواده با استخدام خواهد بود (الیس، ۲۰۰۴).

کیفیت زندگی زناشویی همسر: نشان داده شده است که کیفیت زندگی زناشویی زنان و شوهران از رابطه‌ای معنادار و مثبت در هر یک از مقاطع سنجش برخوردار است. راسل و ولز (۱۹۹۴)، دریافتند که کیفیت زندگی زناشویی همسر حائز بیشترین تأثیر بر کیفیت زندگی زناشویی است. با پیشنهاد به اینکه عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی یکی از زوجین از تأثیر قابل ملاحظه بر کیفیت زندگی زناشویی دیگری برخوردار است (الیس، ۲۰۰۴).

[۱]. Stets

[۲]. Karney

[۳]. Bradbury

[۴]. Rogers

[۵]. Wilkie

[۶]. Russel

[۷]. Wells

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:34:00 ب.ظ ]




عوامل خارجی

ویژگی­های والدین: نشان داده شده که غالباً کیفیت زندگی زناشویی از نسلی به نسل دیگر منتقل می­شود (لارانس و هولمان،۲۰۰۲؛ به نقل از سامانی،۱۳۸۶). یک تبیین به عمل آمده برای این مطلب آن است که کودکانی که در معرض ازدواج­های دارای کیفیت پایین قرار می­گیرند از الگوهای نقش مناسب کارکرد ارتباطی محروم مانده و از مهارت­های اجتماعی مناسب برخوردار نمی­شوند و یا اینکه پاسخ­های ناسازگارانه­ای را در قبال تعارضات اکتساب می­ کنند. لویس و اسپانیر (۱۹۹۹) گزارش کرده­اند که هر چه مواجهه فرد با الگوهای نقش مناسب برای کارکرد زناشویی بیشتر باشد کیفیت زندگی زناشویی بالاتر خواهد بود (الیس، ۲۰۰۴).

آماتور و بوث (۱۹۹۷) دریافتند که سطح تحصیلات والدین و درآمد از رابطه­ای مثبت با کیفیت و کمیت روابط زناشویی فرزندان برخوردار است. آنها پیشنهاد کرده­اند والدینی که از منابع بیشتری بهره­مند هستند بهتر قادر به برطرف ساختن فشارهای اقتصادی فرزندان و تسهیل رفاه اجتماعی ـ اقتصادی آنها خواهند بود (مثلاً از طریق تسهیل ورود آنان به تحصیلات عالی) (الیس،۲۰۰۴). با این حال برنز و دانلوپ (۲۰۰۰) پیشنهاد کرده‌اند که اثرات طلاق والدینی از تأثیر قوی­تر به نسبت اثرات ویژگی­های فردی برخوردار نیستند و این ویژگی­ها حائز تأثیر قوی­تری بر روابط فردی هستند. بنابراین ممکن است یک مؤلفۀ توارث ویژگی­های روانی و شخصیتی در تأثیرات والدینی دخیل باشد.

ویژگی های افراد مهم دیگر: لویس و اسپانیر (۱۹۹۶) با مرور شواهد مربوطه پیشنهاد کرده­اند که تأیید یا مخالفت با یک رابطه از سوی خانواده و دوستان می ­تواند بر کیفیت زندگی زناشویی تأثیر معنادار بگذارد. در حالی‌که یک شبکۀ اجتماعی قوی می ­تواند منجر به افزایش کیفیت زندگی زناشویی شود، مقاومت مستمر می ­تواند حائز تأثیری منفی بر کیفیت یک رابطه باشد (آخرتی، ۱۳۸۶).

رویدادهای استرس­آور: ویلیامز (۱۹۹۵) یک رابطۀ معنادار را بین رویدادهای استرس­آور زندگی و کیفیت زندگی زناشویی گزارش کرد. رویدادهای استرس­آور زندگی از قبیل رویدادهای ضربه زا و فشارهای شغلی یا اقتصادی نیز می­توانند باعث افزایش فشارهای خانوادگی و استرس­های ارتباطی از طریق پاسخ­های انزجاری و نامؤثر به تعارضات گردند. با این حال زوجینی که قادر به مقابله هستند ممکن است در این بین به تقویت رابطۀ خود بپردازند (برادبوری و همکاران، ۲۰۰۰).

۲-۱-۵٫ کیفیت زندگی زناشویی مطلوب

در گذشته کیفیت زندگی زناشویی مطلوب برآوردن نیازهای ضروری زوجین بدون تغییری خاص در آن بود. این همان معنای دانش فرمانش اولیه را می­رساند، یعنی اینکه زوجین در برابر تغییر مقاومت می­ کنند و می­کوشند آن را به حالت قبل باز گرداند. گلدنبرگ و گلدنبرگ (۱۳۸۹) در حال حاضر، کیفیت زندگی زناشویی مطلوب را به گونه‌ای در نظر می­گیرند که زوجین به خاطر تداوم رابطه خویش می­توانند تغییرات مربوطه را تحمل کنند. در واقع، استواری زوجین وابسته به تغییر آن‌هاست. در ادامه گلدنبرگ و گلدنبرگ (۱۳۸۹) موازنه میان تعادل ساختی و ساخت­زدایی را معرف زوجین برخوردار از کیفیت زندگی زناشویی مطلوب می­دانند. از یک طرف تعادل ساختی به گرایش نظام برای حفظ ثبات ـ یا حالت تعادل پویا ـ اشاره دارد، و از طرفی دیگر منظور از ساخت­زدایی فرآیندی است که نظام با بهره گرفتن از آن، ساختار خود را به منظور انطباق با شرایط محیطی جدید تغییر می­دهد. این تغییر منعطف نظام، این امکان را فراهم می­سازد تا در برابر تحریکات جدید پاسخ­گو بوده و نسبت به نوآوری، تغییر و رشد حالتی گشوده داشته باشد.

به نظر ویرجینیا ستیر و ریسکین (۱۹۷۹؛ به نقل از آخرتی،۱۳۸۶) زوجینی که دارای کیفیت زندگی زناشویی مطلوب هستند، مشکلات خود را به درجات و در زمان­بندی­های متفاوت حل می­ کنند، این زوجین از فلج یا خشک و سنگواره نمودن فرآیندهای تعاملی در رابطه‌شان اجتناب می­ورزند. در چنین روابطی، کشمکش و تعارض از آنجا که فرآیندهای رشدی را تقویت می­ کند، مثبت ارزیابی می­شود. والش (۱۹۸۲) زوجینی را که فاقد علائم مرضی هستند و در شرایط مطلوب به سر می­برند و نیز آنهایی را که از لحاظ آماری عادی هستند، دارای کیفیت زندگی زناشویی مطلوب معرفی کرده است. وجه دیگر تعریف کیفیت زندگی زناشویی مطلوب می‌تواند بر حسب فرآیندهای موجود در رابطه زوجین باشد؛ فرآیندهای اساسی شامل پا گرفتن، نگهداری، شکوفایی زوجین در رابطه با یک‌دیگر و نیز سیستم­های اجتماعی است. اینکه چه چیزی طبیعی، نمونه و یا مطلوب به شمار آید در زمینه ­های عرفی و اجتماعی توصیف می شود و متناسب با خواسته­ های متفاوت داخلی و خارجی رابطه زوجین که احتیاج به انطباق با جریان چرخه زندگی دارد، تغییر می­ کند (نقل از نیکولز و شوارتز،۱۳۸۷).

زیمون، کلمنت و اشتیرلین (به نقل ۱۹۹۵؛ نقل ازپیرمرادی،۱۳۷۹) تفاوت­های اساسی بین دو نوع رابطه زناشویی با کیفیت مطلوب و نامطلوب را در استراتژی حل مشکل، فضای عاطفی رابطه، قابلیت تغییر در مراحل مختلف چرخه زندگی زناشویی، تعادل و توازن در نزدیکی و فاصله در روابط زناشویی و وجود مرزهای مؤثّر بین زوجین می­دانند.

[۱]. Larson

[۲]. Holman

[۳]. Lewis

[۴]. Spanier

[۵]. Burns

[۶]. Dunlop

[۷]. Williams

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]




روزنبرگ (۱۹۸۳) چنین مطرح می­ کند «هنگامی که رابطه زناشویی دچار مشکلی­ می­شود، می­توان چنین فرض کرد که عملکرد ساختاری آن بدکار است». بنابراین کیفیت زندگی زناشویی نامطلوب حکایت از آن دارد که قواعد نهان حاکم بر تبادل­های زوجین شاید موقتاً بی­تأثیر یا نامناسب شده ­اند و باید مجدداً بر سر آن‌ها مذاکره شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ،۱۳۸۹).

طبق تعریف، یک رابطه زناشویی با کیفیت نامطلوب نمی­تواند کارکرد خود را از لحاظ رشد عاطفی خود تحقق بخشد (کولاپینتو، ۱۹۹۱، به نقل از برواتی و دیگران، ۱۳۸۷). مینوچین (۱۹۷۴) برچسب آسیب­شناسی بیمارگون را برای روابطی در نظر می­گیرد که وقتی با یک موقعیت تنش­زا مواجه می­شوند، انعطاف­ناپذیری الگوهای تبادلی و مرزبندی­های خود را افزایش می­ دهند و بدین ترتیب، جلوی بررسی سایر شق‌ها را می­گیرند. از سوی دیگر، روابط زناشویی بهنجار با حفظ تداوم رابطه و در عین حال، انعطاف­پذیری کافی برای مجاز دانستن بازسازی رابطه، با فشارهای گریزناپذیر منطبق می­شوند. پس رابطه زناشویی بهنجار بر خلاف رابطه زناشویی بدکارکرد با تغییرات ناشی از زندگی مشترک به شیوه صحیح برخورد می­ کند و موجب رشد زوجین می‌شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۳۸۹).

۲-۱-۷٫ نظریه های کیفیت زندگی زناشویی

روانشناسان ونظریه­پردازان رشته‌های علوم انسانی در رابطه باکیفیت زندگی زناشویی و روابط فی مابین زوجین نظریات مختلفی را ارائه داده اند.هریک ازاین نظریه پردازان باتوجه به حوزه پژوهشی وعملی خودشان به یک یا چند بعد از این موضوع چندوجهی پرداخته اندو می­توان گفت که این نظریات مکمل یکدیگر می باشند.در این مرحله به ارائه این دیدگاه‌های متفاوت و دربعضی موارد متعارض می‌پردازیم.

۲-۱-۷-۱٫ دیدگاه برادبوری

برادبوری (۱۹۹۷؛ به نقل از برادبوری، فینچام و بیچ،۲۰۰۰) مدلی ازکیفیت زندگی زناشویی ارائه کرده است که به صورت یک پژوهش طولی درمورد ازدواج است.دراین پژوهش متغیرهای مختلف تعیین کننده کیفیت زندگی زناشویی وثبات زناشویی بررسی شده­اندکه همگی را می­توان به ۳ دسته که در بردارنده چهار زمینه بنیادی ازدواج هستند تقسیم نمود.

الف) متغیرهادر بردارنده فرایندهای تطابقی،

یا روش­هایی که افراد و زوج­ها با اختلاف عقاید ومشکلات فردی یا زناشویی کنار می­آیند.درپژوهش­های این زمینه بر رفتارهای قابل مشاهده­ای تأکید شده است که همسران هنگام حل مشکلات زناشویی نسبت به هم دارند،ونیز شناخت­هایی که پس ازاین رفتارها ایجاد می­شود.

پایان نامه ها

ب) متغیرها مربوط به رخدادهای تنش­زا یا گذارهای تحولی،

مطالعات مربوط به این متغیرها براین موضوع تأکید میکندکه چطور حوادث وشرایط محیطی که زوج­ها با آن روبرو می­شوند برکیفیت و ثبات ازدواج تأثیر میگذارد.ریشه بررسی این دسته ازمتغیرها در”نظریه بحران” است که به چگونگی اثر بحران­ها برثبات زناشویی می ­پردازد.

ج) آسیب پذیری­های پایدار

یاعوامل جمعیتی، تاریخی، شخصیتی یا تجربی پایدار که افراد با خود وارد ازدواج می­ کنند.تحقیقات دراین زمینه مشخص کرده است که کیفیت وثبات ازدواج ممکن است تحت تأثیر طیفی ازمتغیرهایی قرارگیرد که در طول ازدواج زیاد تغییر نمی­کنند. به عنوان مثال، یک ویژگی پایداری که ازدواج را تحت تأثیر قرار می­دهدشامل سبک صمیمیت همسران درروابط بزرگسالی است، با این فرض که تجربیات اولیه افراد در روابط نزدیک، ماهیت و چگونگی روابط بعدی آنها در بزرگسالی را تشکیل می­دهد. متغیرهای دیگر در این مورد عبارتند از:تجربیات آموزشی،موفقیت­ها،تعاملات باهمکلاسی­ها، سابقه زناشویی، نموجنسی، سابقه پزشکی، تجربیات خانواده اصلی یعنی جدایی وطلاق والدین، تعارض خانواده، روابط همشیره­ها، تنگناهای مالی و نیز نوروتیک بودن که به معنای گزارش کردن تنش، ناراحتی و نارضایتی در طول زمان صرف نظر از شرایط، حتی بدون وجود یک منبع آشکار تنش­زا است.

براساس این مدل، می­توان گفت “فرایندهای تطابقی احتمالاً بیشترین تأثیر مستقیم را بر کیفیت زندگی زناشویی زناشویی دارند و به نوبه خود باعث ثبات یا عدم ثبات ازدواج می­شوند. این فرایندها، به عنوان متغیری که در کیفیت زناشویی نقش اصلی دارد، ممکن است عملکرد رخدادهای تنش­زایی باشد که زوجین با آن روبرو می­شوند. به طور کلی ازدواج به سطح بالایی از تطابق یا مدارا نیاز دارد. زوجین باید علیرغم هر گونه انتظاری که از گذشته با خود حمل کرده­اند با تفاوت­های فردی یکدیگر خو گرفته و محدودیت­های یکدیگر را بپذیرند. افرادی که در خانواده اصلی­شان مورد آسیب یا بدرفتاری قرار گرفته­اند، در زندگی زناشویی خود به الگوهای مخرب رفتاری روی می­آورند. چنانچه میزان تطابق زوجین به میزان کافی نباشد، هیچ یک از زوجین دربیان احساسات خود احساس امنیت نکرده و اعتمادی در بین نخواهد ماند(برادبوری، فینچام و بیچ،۲۰۰۰).

۲-۱-۷-۲٫ دیدگاه بیورز

مدل بیورز (۱۹۹۷) دارای دومحور است: یکی مربوط به کیفیت سبک تعامل زوجین که تحت عنوان گرایش به مرکز، و گریز از مرکز طبقه بندی می­شود و دیگری پیوستار گرمسیری (انعطاف و انطباق) نامیده می­شود که ساختار، اطلاعات موجود و انعطاف پذیری انطباقی رابطه زناشویی را در بر می­گیرد و مربوط به میزان کارآیی رابطه زناشویی است. و بر همین اساس روابط زناشویی به پنج دسته تقسیم می­شوند:

  1. روابط زناشویی با عملکرد شدیداً مختل،
  2. روابط زناشویی مرزی،
  3. روابط زناشویی متوسط،
  4. روابط زناشویی با کفایت یا مناسب
  5. روابط زناشویی با عملکرد بهینه.

زوحین دارای سبک گرایش به مرکز افرادی هستند که رضایت از رابطه­شان را به صورت آمدن به درون رابطه می­بینند. آنها تمایل دارند بچه­هایی را پرورش دهند که خانواده از آنها سفت و سخت مراقبت می­ کند به طوری که مستعد رفتار ضد اجتماعی، غیر مسئولانه و خود محورانه هستند و انواع خاص نشانه­ های مرضی را در نوجوانی نشان می­ دهند.

زوجین دارای سبک گریز از مرکز، تمایل به بیرون راندن اعضا و دیدن رضایت از رابطه­شان به صورت بیرون آمدن از رابطه زناشویی می­باشد. احتمال دارد آنها بچه­هایی را تربیت کنند که از نظر اجتماعی منزوی، درهم ریخته یا کناره گیر باشند (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

۲-۱-۷-۳٫ دیدگاه السون

درمدل چند مختصاتی السون وهمکارانش (۱۹۹۶)، ابعاد همبستگی وانطباق پذیری کیفیت زندگی زناشویی مشخص شده ­اند.

بعد انطباق پذیری از پایین به بالا درمقوله­هایی به صورت:

الف) خشک،

ب) باساختار

ج) انعطاف پذیر

د) هرج و مرج گونه،

مشخص می­شوند. مقوله­های باساختار و انعطاف پذیر دو سطح ملایم عملکرد هستند.

بعدهمبستگی درچهارسطح:

الف) گسسته،

ب) جدا شده،

ج) متصل

د) بهم تنیده،

مشخص می­شوند. فرض بر این است که سطوح بالای بهم تنیدگی یا سطوح پایین همبستگی در شکل گسستگی ممکن است برای زوجین مشکل ساز باشند. زوجینی که آشکارا در هر دو بعد همبستگی وانطباق پذیری درجات خیلی بالا ویاخیلی پایین دارند ناکارساز به نظر می­رسند (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

۲-۱-۷-۴٫ دیدگاه سه محوری تسنگ و مک درموت

طرح سه محوری تسنگ و مک درموت (۲۰۰۱) یک طبقه ­بندی سه محوری از کیفیت زندگی زناشویی ارائه داده است. محور این طرح تعیین سه طبقه از مشکلات بود:

  1. مشکلات رشدی رابطه زناشویی،
  2. مشکلات نظام رابطه زناشویی،
  3. مشکلات گروه رابطه زناشویی.

مشکلات رشدی رابطه زناشویی مسائلی از قبیل اشکال درتحقق رابطه زناشویی رضایت آمیز، اشکال در فرزندآوری و فرزندپروری، مشکلات تفرد و جدایی و اشکال درگردهمایی خانواده و نیز مشکلات مربوط به خانواده گسیخته، خانواده تک والد، خانواده بازساخته و بی ثبات مزمن را در بر می­گیرد.

مشکلات نظام رابطه زناشویی، اشکالاتی در مورد نظام­های فرعی زن و شوهری، والد ـ کودک و فرزندان را شامل می­شود.

مشکلات گروه رابطه زناشویی، اختلالات کنشی ـ ساختاری و مشکلات سازگاری اجتماعی را در بر می­گیرد (نقل از الیس،۲۰۰۴).

۲-۱-۷-۵٫ دیدگاه مک مستر

مدل مک مستر (۱۹۹۳) درباره کیفیت زندگی زناشویی شش جنبه کارکرد رابطه زناشویی را مد نظر قرار می‌دهد:

۱ـ حل مشکل،

۲ـ ارتباط،

۳ـ نقش­ها،

۴ـ پاسخگویی عاطفی،

۵ـ دخالت عاطفی

۶ـ کنترل عاطفی (نقل از باگاروزی،۱۳۸۷). در ادامه توضیحی مختصر از هر کدام ارائه می­شود:

 

حل مشکل: حل مشکل درالگوی مک مستر مربوط می­شود به توانایی زوجین درحل مشکلات یکدیگردر حدی که بتواند کارایی مؤثری داشته باشد.حل مشکل شامل هفت مرحله است: ۱- شناسایی مشکل، ۲- مشکل را به اطلاع افراد یا منابع ذیربط رساندن، ۳- چاره­اندیشی برای راه­حلهای متعدد، ۴- تعمیم در مورد یک راه­حل عملی، ۵- اجرا و عمل نمودن تصمیم، ۶- کنترل اجرایی، ۷- ارزشیابی میزان موفقیت راه­حل­های به کار گرفته شده. هر گاه مراحل به خوبی اجرا شوند، مشکل به مؤثرترین وجه حل می­شود و هر گاه زوجین در شناسایی و تشخیص مشکل خود در مانند، در حل مشکلات ناتوان خواهند بود.

ارتباط: درالگوی سنجش کیفیت زندگی زناشویی مک­ مستر،ارتباط مربوط به توانایی زوجین درتبادل اطلاعات است. مدل مک­ مستری بر ارتباط کلامی توجه بیشتر دارد. چهارنوع ارتباط در این مدل شناسایی شده است ۱- آشکار و صریح، ۲- آشکار وغیرصحیح، ۳- نقابداروصریح، ۴-نقابدار و غیرصریح. مؤثرترین شکل ارتباط، نوع آشکار و صریح آن است و کم­اثرترین آن، نقابدار وغیرصریح است. زیرا پیام­های ناآشکار وغیرصحیح به دلیل ابهام، دوگانگی، متعارض یا پوشیده بودنشان، مخاطبان را سردرگم ومضطرب می­سازند. به همین دلیل بهتراست که پیام‌ها به طورمستقیم توسط شخص فرستنده، و نه ازطریق واسطه یا شخص سوم ابلاغ گردند. در چنین شرایطی احتمال سوء تفاهم و یا حتی سوء استفاده شخص واسطه وجود دارد. در یک رابطه زناشویی با عملکرد بالا، زوجین افکار و احساسات خود را با یکدیگر به شیوه ­های ظریفی در میان می­گذارند. آنها علایق و نگرانی­های خود را عنوان می­ کنند و درباره مسائل مهم با یکدیگر به گفتگو می­پردازند. هر یک از آنها می­توانند درباره خود و زندگیش با دیگری صحبت کند و می­داند که هم به او گوش می­سپارند و هم او را درک می­ کنند.

نقش­ها: نقش­ها در قالب «رفتارهای توصیه شده و تکراری در مجموعه ­ای از فعالیت­های دو جانبه با شریک زندگی» تعریف شده است. مدل مک مستر کارکردهای «ضروری» روابط زناشویی یعنی نقش­هایی را که باید برای کیفیت زندگی زناشویی سالم­تر انجام بگیرند و «سایر» کارکردهای روابط زناشویی را از هم متمایز می‌سازد. کارکردهای ضروری، شامل تأمین امور مادی، تغذیه، حمایت زوحین از یک‌دیگر، ارضای جنسی زن و شوهر، ایجاد مهارت­های زندگی و حفظ و کنترل سیستم خانواده می­شود. «سایر» کارکردهای روابط زناشویی عبارت است از کارکردهایی که ویژگی­های زوجین خاصی هستند، مثل «سپر بلا» یا ایده­آل کردن یک عضو خانواده. اولی زمینه­ای مشابه کارکردهای ضروری را در برمی­گیرد، در حالی که نقش­های اختصاصی، اغلب جلوه­ای از آسیب­شناسی فرد و روابط زناشویی هستند.

پاسخگویی یا همراهی عاطفی: پاسخگویی عاطفی به توانایی پاسح‌گویی عاطفی زوجین در مواقع مناسب به موقعیت­های هیجانی مثبت و منفی گفته می­شود. در مدل مک مستر دو نوع پاسخدهی عاطفی عمده شناخته شده است:

احساس آسایش که شامل واکنشهای هیجانی مثبتی مثل عشق، مهربانی و شادی است.

احساسات اضطرابی که شامل عواطفی مانند ترس،اضطراب، خشم ومانند آن می­شود. کارایی عاطفی در این بعد شامل توانایی زوجین در برابر دامنه وسیعی از احساسات متناسب با موقعیت است.

دخالت یا آمیختگی عاطفی: واکنشی که هر یک از زوجین در برابر علاقه و توجه دیگری نشان می­ دهند. درواقع میزان علاقه ونگرش زوجین را نسبت به هم توصیف می­نمایند.به طور ایده­آل،رابطه زناشویی نیازهای هیجانی زوجین را برآورده می­ کند،تا به مرحله­ای از رشد برسند.

انواع دخالت عاطفی درالگوی مک مستر متمایز شده ­اند:

الف) فقدان دخالت: اشاره به این دارد که زوجین بیشتر مانند غریبه­ها در خانه‌ای بزرگ زندگی می­ کنند.آنها اغلب تنها وناشاد هستند.

ب) علاقه از احساسات جدا هستند: درچنین روابط زناشویی به نظر می­رسد آمیختگی زوجین بایکدیگر از احساس وظیفه، نیازی دریک عضو برای کنترل عضو دیگر، وحس کنجکاوی نشأت می­گیرد.

ج) آمیختگی خودخواهانه:دراینجا یکی از زوجین به منظور حفظ خود خواهانه مرضی با عضو دیگر همراه می­شود،نه به خاطر مراقبت یا نگرانی واقعی نسبت به وی.

د)دخالت دلسوزانه: این امر به درک واقعی نیازهایی که فرد با آنها دست به گریبان است، مبتنی است و به پاسخ­هایی می­انجامد که این نیازها را برآورده می­سازد.

ه) شبکه: این اصطلاح در الگوی فرآیند به کار رفته است. هرچند الگوی مک مستر حاوی دو طبقه است که مفهوم مشابهی را توصیف می­ کند: در آمیختگی بیش ازحد و درآمیختی هم زیستی.درمفهوم دوم تنها در روابط به شدت مختل دیده می­شود.

کنترل عاطفی: این بعد مربوط به فرآیندی است که زوجین بر آن اساس شورش را می­گذراند. بعد کنترل رفتار همچنین دربرگیرندۀ میزان تأثیر و نفوذی است که زوجین بر یکدیگر دارند. زوجین برای بقاء و سازگاری نیاز به شیوه­هایی جهت کنترل یکدیگر دارند. مدل مک مستر چهار شیوه کنترل رفتار را در روابط زناشویی شناسایی می­ کند:

خشک: در چنین روابطی، نقش­ها و وظایف روزمره زوجین قابل پیش‌بینی و مشخص است.این قبیل زوجین به دلیل خشک ونامنعطف بودن، قدرت سازگاری با تغییرات را ندارند و چه بسا حتی قدرت برون­سازی تغییراتی که رابطه زناشویی درهرمرحله از رشد فرد با آن مواجه است، نیزنداشته باشند. فضای کیفری چنین روابط زناشویی، زوجین را به طرف رفتارهای مخرب وپرخاشگرانه پنهان سوق می­دهد و مبارزه برای کسب قدرت در رابطه زناشویی شدت می­گیرد. همچنین احتمال دارد که زوجین خشم خود را در محیط­های برون از رابطه زناشویی بروز دهند.همان طور که گفته شد، قابلیت پیش ­بینی درچنین روابط زناشویی بالاست اما قابلیت سازندگی درآن‌ها پایین است.

انعطاف­پذیر: رفتار زوجینی که از این شیوه­ها بهره می­برند، هم قابل پیش ­بینی و هم سازنده است. آنها می­توانند به شکل مناسبی خود را با شرایط جدید انطباق دهند. شیوه آموزشی و حمایت­گرایانه زوجین، مشوق آن‌ها در فعالیت و انطباق با مقررات رابطه زناشویی است.

بی­قید: این شیوه تا حدی قابل پیش ­بینی است اما قدرت سازگاری کمی دارد. بی­حالی در این روابط زناشویی جایگزین سازماندهی و عمل شده است. زوجین به وظایف خویش به خوبی عمل نمی­کنند و اغلب در ارتباط با یکدیگر و تشخیص نقش­ها دچار مشکل هستند. ضعف سازماندهی در این روابط زناشویی باعث احساس عدم امنیت در طرفین می­شود و آنها رفتارهای نامهربانه­ای را نشان می­ دهند (باگاروزی،۱۳۸۷).

[۱] . Rosenberg

[۲]. Bradbury

[۳]. Adaptive processes

[۴]. Developmental transitions

[۵]. Enduring vulnerabilities

[۶]. Beavers model

[۷]. Centripetal

[۸]. Centrifugal

[۹]. Olson

[۱۰]. Circumplex model

[۱۱]. Tseng

[۱۲]. Mc Dermott

[۱۳]. Mc Master

[۱۴]. Affective responsiveness

[۱۵]. Affective involvement

[۱۶]. Behavioral control

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]




عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی

از عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی می­توان به عوامل فردی، عوامل ارتباطی و عوامل خارجی اشاره کرد. در ادامه هریک از این عوامل به تفصیل ارائه می‌شوند.

۲-۱-۴-۱٫ عوامل فردی

جنسیت: بین دیدگاه مردان و زنان نسبت به کیفیت زندگی زناشویی چند تفاوت جنسیتی مشاهده شده است. مثلاً لاکسلی (۱۹۸۰)، گزارش کرده است که خانم ها نارضایتی و ناکامی بیشتری را در قبال رابطه گزارش می‌کنند و معتقدند که بیش از همسرانشان مورد سوء تفاهم واقع می­شوند (الیس، ۲۰۰۴). اسمیت (۱۹۸۵) بین سازگاری زناشویی مردان و زنان تفاوتی پیدا نکرد. اما فاورز (۱۹۹۱) در بررسی سازگاری و رضایت­مندی دو نفره مشاهده کرد که مردان بیشتر از زنان ازدواج خود را با شاخص­های مالی، والدینی، خانواده و دوستان بررسی می­ کنند (آخرتی، ۱۳۸۶).

هیتون و بلیک (۱۹۹۹)، معتقدند که از آن جایی که مردان و زنان از نقش­های متفاوت برخوردار هستند و دید متفاوتی نسبت به ابعاد گوناگون رابطه (از قبیل تقسیم وظایف، فرزند پروری و جمعیت جنسی) دارند به شکل متفاوتی به ارزیابی رابطه می­پردازند. آن ها هم چنین معتقدند که ارزیابی زنان از رابطه دقیق تر از مردان است چون آنها بر رابطه تأکید بیشتری می­ورزند. این تفاوت ها برخی از پژوهشگران را بر آن داشته است تا بیان کنند که به الگوهای رضایت زناشویی مجزا برای مردان و زنان به دلیل تفاوت در دیدگاه شان نسبت به رابطه، نیاز می­باشد (به نقل از غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

سن ازدواج: بوث و همکاران (۱۹۸۷) دریافتند که افرادی که در سنین کمتر از بیست سالگی ازدواج کرده‌اند، کمترین پایداری را در ازدواج داشتند. صرف نظر از طول مدت ازدواج، نتایج منفی ازدواج زود هنگام بر پایداری زناشویی مشهود بوده است. این محققان نتایج معکوسی را برای افرادی که دیرتر ازدواج کرده­اند گزارش دادند. با وجود این فقط در هفت سال اول زندگی می ­تواند مشکل وجود داشته باشد و پس از هفت سال اثر مشکلات ازدواج می ­تواند کاهش یابد. اگر چه سن به عنوان یک عامل پیش بینی کننده کیفیت زندگی زناشویی تأیید نشده است ولی ارتباط آن با سازگاری کماکان مورد انتظار بوده است چرا که عملکرد ضعیف در ایفاء نقش در ازدواج زود هنگام بیشتر دیده می­شود (مرادی،۱۳۷۹).

  سلامتی: ممکن است نقصان در سلامتی با کاهش کیفیت زندگی زناشویی رابطه داشته باشد که تحت تأثیر عواملی همچون کاهش درآمد، تغییر در بازار کار، فعالیت­های مشترک اندک یا رفتار مشکل زا قرار می­گیرد (بوث و جانسون،۱۹۹۷؛ نقل از الیس،۲۰۰۴). فارل و ماکیدز (۱۹۸۵) در بررسی­های خود نشان دادند که نیازها و مشکلات مربوط به سلامت جسمانی ممکن است انرژی، زمان و توجهی که باید بر روابط زناشویی متمرکز باشد را به خود اختصاص دهد و کیفیت هیجانی مناسب مورد نیاز در رابطه زناشویی را تحت تأثیر قرار دهد. در یکی از مطالعات انجام شده درباره ارتباط بین ازدواج و سلامت جسمانی مشخص شده که کیفیت زندگی زناشویی با سلامت همسران سنین بالا مرتبط نبوده بلکه با سلامت سنین متوسط و جوان ارتباط داشته است. از این رو رضایت­مندی زناشویی چنانچه در سال­های نخست ازدواج باشد و انتظار مشکلات جسمانی وجود نداشته باشد، ممکن است با سلامت بیشتر ارتباط داشته باشد (آخرتی،۱۳۸۶).

اثرات کیفیت زندگی زناشویی ممکن است برای همسری که سالم است قوی تر باشد و کیفیت زندگی زناشویی زنان ممکن است نسبت به بیماری مزمن همسر حساس­تر باشد (الیس، ۲۰۰۴). بررسی تحقیقات مختلف نشان می­دهد که کیفیت پایین زندگی زناشویی، آشفتگی زناشویی و طلاق، با افزایش آشفتگی روان­شناختی و کاهش سلامتی کلی همبستگی دارد و تأثیرات بسیار مخربی بر بهزیستی کلی ایجاد می­ کند (هاوکینز و بوث، ۲۰۰۵، نقل از یاوری،۱۳۸۷).

ویژگی­های شخصیتی: بر اساس تحقیقات کاستا و مک­گری (۲۰۰۵) روابط زناشویی می ­تواند از مسائل مختلف تأثیر بپذیرد، که برخی از مهم ترین آن‌ها عوامل شخصیتی و سبک­های هیجانی ارتباطی و تجربی است که در طی زمان ثابت فرض شده است (سامانی،۱۳۸۶). بنتلز و نیوکام (۱۹۷۹) مطالعات طولی درباره سازگاری زناشویی انجام دادند و اهمیت متغیرهای شخصیت، مانند ثبات هیجانی، بی­قراری، عینیت، رفتار سنجیده و درون­گرایی و برون­گرایی و روان آزردگی را تأیید کردند (الیس،۲۰۰۴).

هانسن (۱۹۸۴) در تحقیقی نشان داد که شایستگی ارتباط به عنوان ویژگی افراد است که امکان برقراری، تحول و حفظ روابط ارضاء کننده دو جانبه را تسهیل می­ کنند. برای مثال، شواهد پژوهشی نشان داد که کمرویی و اضطراب اجتماعی از ویژگی­های اجتماعی مؤثر در هنگام آغاز ارتباط است. مطالعات آلن و ریونسون (۱۹۸۴) نشان داد که زوجینی که شباهت بیشتری با هم دارند، بیشتر از سایر زوجین که کمتر شباهت دارند، احساس رضایت­مندی می­ کنند. مشاهدات جانسون و تسکان (۱۹۹۹)، نشان داد که افرادی که کمترین تعارض را در ارتباط با والدین خود داشته اند، بالاترین میزان کیفیت زندگی زناشویی را از خود نشان می­دادند و کمترین تعارض را تجربه کرده­اند (میراحمدی زاده، نخعی، طباطبایی و شفیعیان،۱۳۸۲).

معمولاً افراد با کسانی تمایل به ازدواج دارند که دارای شخصیت مشابه با خودشان باشد و اگر با هم احساس راحتی کنند به احتمال قوی به یکدیگر وابسته می­شوند. پس از شکل گیری رابطه نیز ممکن است احساس آزادی و مالکیت مردان دچار شک و تردید واقع شود و یا زنان با کاستی و فقدان احساس نزدیکی و صمیمیت مواجه شوند که البته این می ­تواند منشاء فرهنگی نیز داشته باشد و به تصورات قالبی آموخته شده در گذشته باز گردد (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).

به منظور بررسی ارتباط بین پرخاشگری فیزیکی و اختلال زناشویی، یک تحقیق طولی صورت گرفته است. نتایج نشان داده­اند که اختلال زناشویی در میان زوجین پرخاشگر رایج­تر از زوجین غیر پرخاشگر است و نیز در میان زوجین با پرخاشگری شدید معمول­تر از زوجین با پرخاشگری کمتر است. محققان با کنترل حوادث استرس زا و ارتباطات منفی، دریافتند که پرخاشگری یک عامل پیش ­بینی کننده معتبر برای نتیجه زندگی زناشویی زوجین است (لاورنس و برادبوری، ۲۰۰۱)

نحوه فرزندپروری: فرزند پروری ضعیف می ­تواند از طریق میانجی­گری عوامل دیگر نظیر تعارض زناشویی بر کارکرد رابطه تأثیر گذار باشد. اثرات فرزندپروری ضعیف ظاهراً به جنسیت، شدت سوءاستفاده و بعد خاص کیفیت زندگی زناشویی بستگی پیدا می­ کند (بلت و ابیدین،۲۰۰۳؛ نقل از آخرتی،۱۳۸۶). کلی و کونلی (۱۹۸۷)، گزارش کرده­اند که ابعاد محیط اجتماعی اولیه همانند عدم ثبات روانی ـ اجتماعی و نزدیکی هیجانی پیش ­بینی­های قوی­تری برای کیفیت زندگی زناشویی زنان محسوب می­شوند (الیس، ۲۰۰۴).

وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی و استخدام: احتمالاً شرایط اقتصادی ـ اجتماعی مطلق از اهمیت کمتری در پیش بینی کیفیت زندگی زناشویی برخوردار هستند تا انتظارات و ادراکات مربوطه. از این رو رضایت از سبک زندگی و وضعیت شغلی و اقتصادی ـ اجتماعی می ­تواند به سطوح بالای رضایت زناشویی بینجامد (الیس، ۲۰۰۴). کانجر و همکاران (۱۹۹۰)، با ارائه توصیفی از الگوهای کارکرد بد زناشویی در بعد مسائل اقتصادی، معتقدند که این مسائل قبل از هر چیز با ایجاد احساس ذهنی، فشار روانی ـ اقتصادی، تغییرات شناختی، عاطفی و رفتاری به دنبال دارد. همچنین فشارهای اقتصادی با افزایش سطح رفتار خصومت آمیز در مردان رابطه دارد. نتایج تحقیقات درباره و ضعیت اقتصادی و کیفیت زناشویی متناقص بوده است. به عنوان مثال، بوس و همکاران (۱۹۸۴) دریافتند که افزایش وضعیت اقتصادی زنان در افزایش طلاق تأثیر بسزایی دارد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

لارسون و همکارانش (۱۹۹۴) دریافتند که استرس عدم امنیت شغلی از رابطه­ای منفی با تعدادی از کارکردهای زناشویی برخوردار است. آنها پیشنهاد کردند که اضطراب مرتبط با کار به زندگی خانوادگی سرایت پیدا می­ کند (الیس، ۲۰۰۴). بیکاری از رابطۀ قوی با کیفیت زندگی زناشویی برخوردار نیست اما با افسردگی و روابط استرس آور که پیش بینی کیفیت زندگی زناشویی ضعیف هستند رابطه دارد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).

هم چنین ممکن است اثرات استرس شغلی از یکی از همسران به دیگری تسری پیدا کند. به عنوان مثال، بولگر و همکاران (۱۹۸۹) دریافتند که بین استرس­های کاری (همانند سر ریز نقش یا مشاجرات) یکی از زوجین و استرس­های خانگی همسر دیگر رابطه وجود دارد (الیس، ۲۰۰۴).

نگرشهای مربوط به ازدواج و طلاق: آماتو و راجرز (۱۹۹۹) به بررسی رابطۀ بین نگرش­های مربوط به طلاق و کیفیت زناشویی پرداختند. آنها پیشنهاد کرده­اند که ممکن است تحمل طلاق باعث تضعیف موانع موجود بر سر ترک یک ازدواج گردد و نگرش­های مربوط به ازدواج برانگیزۀ سرمایه گذاری در آن تأثیرگذار باشد. (الیس، ۲۰۰۴).

[۱]. Locksley

[۲]. Smith

[۳]. Favourz

[۴]. Heaton

[۵]. Blake

[۶]. Booth

[۷]. Johnson

[۸]. Farl

[۹]. Markedz

[۱۰]. Haekins

[۱۱]. Casta

[۱۲]. Macgarey

[۱۳]. Bentelze

[۱۴]. Newcom

[۱۵]. Honsen

[۱۶]. Allen

[۱۷]. Revenson

[۱۸]. Johnson

[۱۹]. Teskan

[۲۰]. Lawrence

[۲۱]. Belt

[۲۲]. Abidin

[۲۳]. Kelly

[۲۴]. Conley

[۲۵]. Boose

[۲۶]. Bolger

[۲۷]. Amato

[۲۸]. Rogers

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]