وجدان جمعی عضویت در گروه وتجمع افراد با ارزش های مشترک تقویت روح جمعی تقویت هویت
وجدان جمعی ضعیف همبستگی ارگانیکی آزادی وتمایزافراد آنومی
۲-۲-۲ کاستلز[۳۵]:
به تعبیر مانوئل کاستلز هویت، فرایند ساخته شدن معنا بر پایه یک ویژگی فرهنگی یا یک دسته ویژگی
های فرهنگی است که بر دیگر منابع معنا  برتری دارند. از این دیدگاه هویت مفهومی است که دنیای درونی یا شخصی را با فضای جمعی اَشکال فرهنگی و روابط اجتماعی ترکیب می کند (تاجیک: ۱۳۸۴ ، ۱۳- ۱۰). اگرچه معانی و درنتیجه هویت ها طی تعامل شـکل می گیرند و بسـط می یابند؛ اما تجـربه فردی و ساخت شخصی معنا، معانی مشترک اجتماعی را نیز جرح و تعدیل می کنند(دووکس[۳۶]،۲۰۰۰،صص۹-۱۳).
تاریخ، جغرافیا، نهادهای تولید و بازتولید، خاطره ی جمعی، دین و… موادی هستند که به ساختن هویت کمک می کنند؛ اما افراد و گروه های اجتماعی و جوامع این مواد خام را می پرورانند و معنای آن ها را مطابق با الزامات اجتماعی و فرهنگی که ریشه در ساخت اجتماعی و چارچوب زمانی، مکانی دارد از نو تنظیم می کنند.
کاستلز معتقد است که ساختن اجتماعی هویت همواره در بستر روابط قدرت صورت می پذیرد وی بین سه صورت و منشأ هویت تمایز قائل می شود:
۱-هویت مشروعیت بخش: این نوع هویت توسط نهادهای غالب جامعه ایجاد می شود تا سلطه­ی آن ها را بر کنشگران اجتماعی گسترش دهد و عقلانی کند.
۲- هویت مقاومت: این هویت که شاید مهمترین شکل هویت سازی درجامعه­ی امروزاست؛ به دست کنشگرانی ایجاد می شود که در اوضاع، احوال و شرایطی قرار دارند که از طرف منطق سلطه بی­ارزش دانسته می­ شود و یا داغ ننگ بر آن زده می شود. این هویت شکل­هایی از مقاومت جمعی را در برابر ظلم و ستم ایجاد می‏کند (کاستلز[۳۷] ،۱۳۸۰ : ۲۶). و توسط نخبه‏ها و به عنوان دستگاهی برای عقلانی ساختن دیدگاه‏های آن­ها ساخته می‏شود. برنامه­ی این هویت، تلاش برای ساختن جامعه‏ای است که بدون تبعیض به تفاوت‏های فرهنگی احترام بگذارد(انیس، ۱۳۸۴: ۵-۱۰۴).
پایان نامه - مقاله - پروژه
۳- هویت برنامه دار:  که به ایجاد سوژه(فاعل) می­انجامد. هنگامی که کنشگران اجتماعی با بهره گرفتن از هر گونه مواد و مصالح فرهنگی قابل دسترس، هویت جدیدی می­سازند در پی تغییر شکل کل ساخت اجتماعی هستند که موقعیت آنان را در جامعه از نو تعریف می­ کند. (کاستلز[۳۸]،۲۴:۱۳۸۰).
بنظر کاستلز هر یک از فرایندهای هویت­سازی به ایجاد نتایج متفاوتی در جامعه می­انجامد؛ وی معتقد است که انواع مختلف هویت­ها، اینکه چگونه و به دست چه کسی ساخته می­شوند و چه پیامدهائی دارند، نمی تواند به صورت کلی و انتزاعی مورد بحث قرار گیرد، بلکه امری مربوط به متن و زمینه­ اجتماعی است(همان، ۱۳۸۰: ۲۷-۲۴).
هویت مشروعیت: توسط نهادهای غالب سلطه برکنشگران عقلانی کردن ملی گرایی
نهادهای مسلط
برساختن هویت— موادخام(تاریخ،دین و…)— فرایند معناسازی توسط خود کنشگران
هویت مقاومتتوسط نخبه ها(داغ ننگ خورده) ایجاداجتماعات ومقاومت برابرظلم ملی گرایی
هویت برنامه دارتوسط کنشگران اجتماعی ساخت هویت جدید تغییرشکل کل ساخت اجتماعی
دیدگاه کنش گرایان متقابل
ریشه نظریه هویت در کارهای نظریه پردازان کنش متقابل نمادین است؛ این چشم انداز در اصل بر روی چگونگی اجتماعی شدن فرد و چگونگی تشکیل«خود»تمرکز نموده است(ریتزر[۳۹] ، ۱۳۷۹ : ۲۸۱).و بر
نقش عوامل ذهنی و نمادین در بر ساختن هویت جمعی تأکید نموده ­اند(عبداللهی، قادرزاده،۱۳۸۸: ۶).
۲-۲-۳- جورج هربرت مید[۴۰]
قضیه اساسی مید چنین است«جامعه­ انسانی، آنچنان که آن را می­شناسیم؛ نمی­تواند بدون «ذهن­ها»
و «خودها» وجود داشته باشد. زیرا اختصاصی­ترین سیمای جامعه­ انسانی، داشتن ذهن­ها و خودها به وسیله­ اعضای فردی­اش می باشد»( بلومر[۴۱] ، ۱۳۷۳ :۱۷۳).
اینکه مید عنوان می­ کند انسانها دارای«خود» هـستند. به ایـن معنا هست که انسان می ­تواند موضوعی برای خویش شود؛ و تحت عنوان های مختلفی به خویشتن بنگرد؛ همچون مرد یا زن بودن، اعضای این یا آن گروه قومی بودن و… برای اینکه انسان موضوعی برای خویشتن شود؛ لازم است که در موقعیت کنش متقابل با خویش قرار بگیرد. و از خودش بیرون رفته و از آنجا به خود نزدیک شود. (همان ،۱۳۷۳ : ۱۷۳).
کنشگر درکنش متقابل با خویش
هویت : محصول مشارکت درزندگی گروهی بدست آوردن ماهیت اجتماعی
کنشگردر کنش متقابل با دیگران(بازی کودکانه)
۲-۲-۴- چارلز هورتون کولی[۴۲]
از نظر کولی «خود و «جامعه» دو پدیده­ همزاد هستند. و بین آن دو پیوند ارگانیک و گسست ناپذیری وجود دارد. بنظر وی «خود» نخست فردی و سپس اجتماعی نمی­ شود؛ بلکه از رهگذر یک نوع ارتباط دیالکتیکی شکل می­گیرد. آگاهی یک شخص از خودش، بازتاب افکار دیگران درباره خودش هست؛ پس به هیچ روی نمی­ توان از خودهای جداگانه، سخن به میان آورد؛ و در واقع «خود»، حاصل ادراک همبسته «من»، «او» و«آنها» است و وی برای روشن ساختن خصلت انعکاسی خود، آن را با آینه مقایسه
کرده و به آن«خودِ آینه­سان »می­گوید. کولی بر این عقیده هست که «خود» در یک فراگرد اجتماعی مبتنی بر مبادله ارتباطی پدید می ­آید و در آگاهی شخص منعکس می شود.
تأکید کولی بر کلیت زندگی اجتماعی، توجهش را به تحلیل آن گروه بندی­هایی منعطف ساخته بود که او آنها را در پیوند دادن انسان با جامعه­اش و ادغام افراد در ساختمان اجتماعی، عواملی اساسی می­دانست وی این گروه ها را تحت عنوان گروه های نخستین مطرح می­ کند که عبارتند از «آن گروه هایی که با همکاری و بستگی رودررو مشخص می­شوند» که خانواده، گروه های همبازی و همسایگی می­باشند. در اندیشه ی کولی، مفهوم خودِآینه سان و گروه نخستین در هم بافته­اند. گروه نخستین بستر رشد عواطف انسانی است. و توانایی به جای دیگری گذاشتن «خود» را تقویت می­ کند و فرد را از پیله­ی خود بینانه­اش بیرون می­کشد؛ در همین گروه های نخستین است که ماهیت انسانی پدید می ­آید؛ انسان با این ماهیت زاده نمی­ شود شخص نمی­تواند این ماهیت را جزء از طریق همیاری با دیگران به دست آورد( کوزر[۴۳] ، ۱۳۸۵ : ۴۱۴-۴۰۹).
پیوند دادن انسان باجامعه طی فراگرد اجتماعی (حاصل ادراک همبسته) خود آیینه سان
خود جنبه های فردی پدیده واحد
پیوند ارگانیک ودیالکتیک
جامعه جنبه های جمعی پدیده واحد
ادغام افراد در ساختمان اجتماعی توسط گروه های نخستین شکل دادن به ماهیت اجتماعی
۲-۲-۵ - روزنبرگ[۴۴]
عقاید روزنبرگ نشان می­دهد که مفهوم «برداشت از خود» یا «خودانگاره» بیش از آن­که ناظر به ویژگی های
هویت فردی شخص باشد؛ بیانگر ویژگی­های هویت­اجتماعی شخص است.
روزنبرگ میان «خود» و« برداشت از خود» تمایز قائل است. وی خود را مفهومی عام­تر از«برداشت از خود»
می­داند و برای آن دو صفت شناسا و شناخته را برمی­شمارد؛ در حالی­که «برداشت از خود» را فقط ناظر به جنبه­ شناخته­ی خود می­داند.
روزنبرگ «برداشت از خود» را چنین تعریف می­ کند: «جامعیت اندیشه­ها و احساساتی که فرد در ارجاع
به خودش به عنوان یک شناخته­ی عینی دارد»(ریتزر[۴۵] ،۱۳۸۸: ۲۸۹). در« برداشت از خود» فرد، مجموعه ی دیدگاه­ های منحصربه فردی را که درباره خودش دارد به دیگران و به جامعه منتقل و منعکس می­ کند. بخش کوچکی از این اطلاعات را برداشت­های فردی مربوط به هویت­های فردی شکل می دهد؛ درحالیکه قسمت اعظم عناصر این مجموعه اطلاعات را رویکردها و برداشت­های اجتماعی تشکیل می دهد. یعنی بیشترین بخش«برداشت از خود»را اطلاعات مربوط به هویت اجتماعی تشکیل می دهد.
روزنبرگ چهار ویژگی را برای مفهوم«برداشت از خود» یا «خودانگاره» قائل شده است که عبارتند از:

 

    1. ویژگی محتوایی  ۲. ویژگی ساختاری ۳. ویژگی ابعادی  ۴. ویژگی مرزی

 

    1. ویژگی محتوایی«برداشت از خود» این است که: میان «هویت اجتماعی» و «تمایلات فردی» تفاوت وجود دارد. برخی از جملاتی که افراد یا پاسخگویان در برابر این سوال که من کیستم؟ می­ دهند؛ دقیقاً ناظر به تمایلات فردی و شخصی آنان است به­گونه ­ای که نمی­ توان هیچ هدف اجتماعی را در آن پیدا کرد. در حالی که برخی از پاسخ­های آنان، حاوی محتوا و مضامینی است که براساس میانگین قضاوت چند داور به خوبی می­توان تمایلات اجتماعی را در آنان مشاهده کرد.

 

    1. ویژگی ساختاری«برداشت از خود»این است که میان تمایلات فردی و اجتماعی فرد رابطه وجود دارد.

 

    1. ویژگی ابعادی«برداشت از خود» اشاره به رویکردهایی است که فرد درباره خودِ خویش دارد.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...